میلاد جلیل زاده، خبرنگار:اتفاقی که سالها پیش برای «سنتوری» و سری اول «اخراجیها» افتاده بود، برای «برادران لیلا» هم افتاد. پخش غیرقانونی فیلمی که روی پرده نرفته یا هنوز روی پرده است، معمولا باعث میشود که تعداد بسیار زیادتری از مخاطبان آن را ببینند. این اگرچه ممکن است به لحاظ اقتصادی به تهیهکننده و سرمایهگذار فیلم صدمه بزند اما در شهرت فیلم تاثیر غولآسایی خواهد داشت. اگر به انتشار نسخه قاچاق فیلم، چاشنی کمی حاشیه و ممنوعیت و شایعه توقیف یا سانسور هم ضمیمه شود، کنجکاویها و نتیجتا بازدیدها را چندینبرابر میکند. موردی هم بود مثل فیلم «یک خانواده محترم» که همه این فاکتورها را داشت اما به هیچوجه دیده نشد چون کیفیت بسیار پایینی داشت. برادران لیلا در فرانسه اکران شده بود و به سبب اختلاف نرخ ارز در ایران و سایر کشورها، خصوص اروپا، حتی فروش کم یا متوسط آن میتوانست مبلغ قابلتوجهی عاید تهیهکنندهاش کند. در مقطعی هستیم که این فرمول بهسادگی تمام جواب میدهد. فیلم «پسر دلفینی» که البته انیمیشن خوشساختی هم بود، از همین طریق توانست در زمان خودش به لحاظ ریالی از پرفروشترین فیلم تاریخ سینمای ایران عبور کند. اکران این انیمیشن در روسیه، حتی با یک فروش متوسط، کافی بود تا به سبب اختلاف نرخ ارز بین ایران و کشورهای دیگر، معادل ریالی فروش آن رقم بزرگی شود. همین چیزهاست که باعث شده انتشار نسخه قاچاق و بدون سانسور برادران لیلا از نظر عدهای، مثلا معاون نظارت و ارزشیابی سازمان سینمایی، مشکوک به نظر برسد.
اولا این فیلم بهراحتی مطابق معیارهایی قابل ارزیابی است که به «سینمای سفارتی» مشهور شدهاند؛ فیلمهایی که قصد تبلیغ علیه «نژاد» و «تمدن» ایران را دارند و عموما با لحنی غیرظریف و بدون پوشیدگیهای معمول در عالم هنر، نزدیکی ایران به غرب را مایه اصلاح و رستگاری و دوریاش را عامل فرو رفتن در باتلاق جهل و عقبماندگی نشان میدهند. این نوع فیلمها با نیت تبلیغاتی ساخته میشوند نه تجاری و اگر انتشار نسخه قاچاق یکی از آنها به دیده شدن بیشترش کمکی صدچندان کند، سفارشدهندگان کار را به هدفشان نزدیکتر کرده است. ثانیا احتمال دارد فروش برادران لیلا در اروپا، هر چند اندک، به سبب اختلاف نرخ ارز در ایران و اروپا، تهیهکننده و سرمایهگذار کار را لااقل به همان مبلغی برساند که فروش گیشهای فیلم در ایران میتوانست برساند. فراموش نکنیم پس از آن که سرمایهگذار فیلم قبلی سعید روستایی با تاکید روی اینکه «متری شیشونیم» پرفروشترین فیلم اجتماعی تاریخ سینمای ایران بود، سعی داشت پولپاشیهایش در سینما را که منطق اقتصادی نداشت توجیه کند، تهیهکننده کار در گفتوگویی عنوان کرد بهرغم فروش بالا، این فیلم به سوددهی نرسیده است. در چنین شرایطی تهیهکننده فیلم جدید سعید روستایی هم موقعیت چندان بدتری نسبت به نفر قبلی نخواهد داشت. فیلم را در فرانسه به یک پخشکننده میفروشد که با توجه به تفاوت نرخ ارز در ایران و فرانسه، پول بدکی به ریال نیست. بعد نسخه قاچاق فیلم در ایران دستگردان میشود که هم باعث بیشتر دیده شدنش خواهد شد و سفارشدهندگان اصلی را به هدفشان میرساند و هم آن تهیهکننده میتواند در مواجهه با وزارت ارشاد و سایر نهادها، ژست مطالبهگرانه یک قربانی را بگیرد.
درباره ما اما برای دیگران
اساسا این فیلم اگر قرار بود فقط در ایران اکران شود، مشکلاتش به یکصدم کاهش پیدا میکرد. ممکن بود اصلاحیه بخورد اما بههرحال تا ابد در کمد توقیف نمیماند. همه مشکل برادران لیلا از آنجا شروع شد که فیلم را قبل از آن که حتی کارمندان ایرانی وزارت ارشاد ببینند، اعضای هیات انتخاب جشنواره کن دیدند. اگر فیلمی با نیت انتقاد یا اصلاح اجتماعی نسبت به مسائل داخل کشور ساخته شده، طبیعتا باید مخاطبان آن هم داخلی باشند، اما این سنت معکوس که در سینمای ایران جا افتاده، حیرتانگیز است. فیلمهایی که ما علیه متجاوزان خارجی یا در نقد دخالتها و بدعهدی بیگانگان میسازیم، هیچوقت به جشنوارههای خارجی نمیروند یا در سینمای آن کشورها اکران نمیشوند حال آنکه اگر روی چنین سخنانی آنها هستند، همانها باید این کارها را ببینند و البته برعکس، فیلمهایی که داعیه نقد از اوضاع داخلی ایران را دارند، به جای اینکه به مردم داخل کشور و مسئولانشان نشان داده شوند، اول برای خارجیها به نمایش درمیآیند و مخاطب اصلیشان هم همان خارجیها هستند.
به نظر میرسد ما در هر دو سر ماجرا لااقل در بسیاری از موارد با عدهای کاسب طرفیم؛ عدهای سفارشیساز داخلی و عدهای سفارشیساز برای خارجیها. در موردی مثل فیلم برادران لیلا میشود به این توجه کرد که اگر هر فیلمسازی، نقدهای اجتماعی حتی ملایمتری نسبت به آنچه در این فیلم مطرح شد داشته باشد اما نمایش آن را برای مخاطب خارجی جایز و اصولی نداند، امکان اینکه چنین فیلمی را بتواند بسازد، برایش خیلی پایین میآید. چه کسی روی چنین فیلمی سرمایهگذاری خواهد کرد؟ گیشههای ایران وضعی ندارد که بشود فیلمی اجتماعی با بودجه شخصی ساخت و پولش را با بلیت خریدن مردم درآورد. حتما یک حامی بالادستی برای تامین بودجه لازم است اما آیا نهادهای حاکمیتی داخل کشور حاضرند به یک فیلمساز داخلی پول بدهند تا نقدشان کند؟ آیا اگر چنین فیلمی ساخته شد و سازندهاش تصمیم گرفت برای نمایش و شرکت در هر رقابتی به خارج از کشور نرود، خود او و فیلمش در کشور خودش سرنوشت خوبی پیدا خواهند کرد؟ ابراهیم حاتمیکیا به سبب شهرت و اعتباری که طی دو، سه دهه فعالیت سینمایی داشت، توانست در دهه گذشته لااقل دو، سه نمونه فیلم منتقدانه با نگاه به داخل بسازد که یکیشان در دولت اسبق برای ابد به محاق توقیف رفت و دو تای دیگر که به دولت سابق رسیدند هم هزار و یک داستان داشتند. آنها ساخته شدند و اکران هم شدند اما اولا دولت بودجه فیلمها را نداده بود و شکافی که بین دولت و سایر نهادها در آن مقطع وجود داشت، همیشه باز نمیماند و همیشه از این نوع فرصتها پدید نمیآید. ثانیا دیدیم که هیات داوران فجر، جایی که به دولت مربوط میشد، در اقدامی حیرتانگیز هر دوی این فیلمها را حتی از فهرست نامزدهای کارگردانی دوره خودشان حذف کردند. «خروج» و «بادیگارد»، بهخصوص بادیگارد، با هر معیار فنی و تکنیکی مربوط به سینما، محال بود که چنین نادیده گرفته شوند اما نقد از داخل کشور اگر قرار باشد فقط روی نمایش و رقابت داخلی حساب باز کند، در خوشبینانهترین حالت سرنوشتی بهتر از این نخواهد داشت. تازه این حاتمیکیا بود با آن اسم و رسم و سابقه پرو پیمان. میشود تصور کرد که گمنامها و جوانها و تازهواردها وضع غمبارتری خواهند داشت. این وضعیت، فسادزا است و راه را برای جولان کاسبها و احیانا شیادهایی فراهم میکند که حاضرند به هر بهایی سفارشها را جلوی دوربین ببرند؛ برای خارجیها میسازند و هرچه آنها خواستند را میگویند.
سکوت کن تا تو را بشنویم
برادران لیلا به سرنوشت یک خانواده محترم دچار نشد که به دلیل کیفیت پایینش حتی نسخه قاچاق آن چندان دیده نشد اما مثل سنتوری یا حتی سری اول اخراجیها هم آنقدر محبوب نشد. عدهای عمدتا به دلیل موضع منفیشان نسبت به مسئولان کشور، از فیلم تعریف کردند. این مقداری متأثر از رویدادهای اصطلاحا پسامهسا هم بود و حتی لحن خیلی از مدافعان فیلم که در فضای مجازی دیده میشد، آشکارا آغشته به لجبازی بود. اما عدهای که به نظر بیشتر میرسیدند، بهشدت نسبت به فیلم تاختند. بین گروه دوم حتی خیلی از معترضان جریانات پسامهسا هم وجود داشتند. یعنی فیلم حتی نتوانست به لحاظ گفتمانی رضایت قاطبه معترضان به وضع موجود را هم جلب کند. این مقداری به دلیل ضعفهای فنی فیلم بود؛ از تکراری بودن لحن و ادا و اکت بازیگرها و ضعفهای میزانسن و تدوین و امثال این موارد گرفته تا گلدرشتی شعارها و نمادهایش و مقداری دیگر به دلیل اینکه حس میشد داستان آن پا را فراتر از نقد یک وضعیت گذاشته و اساس ذات ایرانیها را سیاه و تباه، انگلصفت، زورگو، خودخواه و پست نشان میدهد. یک فیلم ضدنژادی و ضدتمدنی طبیعتا نمیتواند نظر تمام کسانی را جلب کند که به روندهای حاکمیتی نقد یا اعتراض دارند؛ چون مته را به گوهر ذات و نژاد و تمدنشان رسانده و نه نقد، بلکه توهین و فحاشی کرده است. فیلمهای زیادی در کشورهای مختلف دنیا ساخته میشوند که اوضاع سیاسی یک کشور را نقد میکنند. مثلا ظلمهای سرمایهداری در کرهجنوبی و خفقان کمونیستی در کرهشمالی را؛ اما در این فیلمها مردم حتی اگر خطاکار باشند، به نوعی قربانی یک وضع هستند و همیشه قهرمان یا قهرمانانی وجود دارند که خلاف جریان رودخانه شنا میکنند و ممکن است باعث بیداری بقیه هم بشوند. نقد یک وضعیت باعث میشود مردمی که در سایر نقاط جهان دچار همان وضع هستند با آن همدلی کنند. برادران لیلا اما حکم جداگانهای دارد. این فیلم خود مردم ایران را ذاتا تبهکار و نادان نشان میدهد و توهین نژادی و تمدنی واضحی به ایرانیها کرده است. فیلمساز با دقت تمام حواسش را معطوف به این کرده که حتی یک مورد استثناء هم در فیلم وجود نداشته باشد و یک ایرانی سالم و نرمال که قاعده نژادپرستانه فیلم را به هم بزند، از گوشهای سربلند نکند. اما جدای از مسائل فنی مربوط به کات و شات و میزانسن و بازیها و حتی جدای از موارد محتوایی فیلم که آن هم خواهناخواه روی اقبال یا عدم اقبال به فیلم تاثیرگذارند، مهمترین دافعه فیلم این است که اجازه نمیدهد کسی بهعنوان مخاطب، فکر کند که از مسیر پیگیری قصه، خودش به نتیجهگیری رسیده است.
سکوت پرلطافت تفکر در فیلم دیده نمیشود. اثر هنری باید اجازه بدهد که مخاطبش همراه با آن، خودش به یک نتیجهگیری برسد یا لااقل اینطور فکر کند که خودش به یک نتیجهگیری رسیده است. نقش هنرمند آن است که فانوس میاندازد و راه مینماید. سعید روستایی اما لحظهای ساکت نیست و فیلمش با لحنی مستبدانه شعار میدهد و حکم صادر میکند. او میتوانست به جای فیلم ساختن، به سیل آدمهای عصبانی توییتر بپیوندد اما به هرحال سینما این نیست، طرز بیان هنری این نیست و این پرگویی مدعیانه و یکجانبهگرایی بدون ظرافت، هرچند ممکن است به درد نطقهای آتشین در جمع آدمهای همفکر و خودی بخورد، به درد سینما نمیخورد.
بدی ماجرایی که حول برادران لیلا شکل گرفت اینجاست که اولا موضع نقادان حقیقی را با چیزی که فحاشی و گستاخی به حساب آورده شد ضعیف کرد و ثانیا کنجکاویها نسبت به سینما را کمرنگ میکند. همین که هنوز وقتی نسخه قاچاق فیلمی بیرون میآید، میلیونها نفر آن را میبینند، یعنی سینما در ایران همچنان مشتاقانی دارد اما اگر این کنجکاویها به یأس و سرخوردگی بدل شود، دفعه بعد و دفعات بعد همین اشتیاق را هم نخواهیم داشت.