کد خبر: 78587

شهیدی که در دانشگاه امام‌حسین(ع) قبولی گرفت

شهید محسن قرنفلی متولد 1352 در خانواده‌ای اصیل و مذهبی در منطقه میدان خراسان به دنیا آمده است و دوره‌های تحصیل خود را در مقاطع تحصیلی در مدارس دولتی گذراند.

شهید محسن قرنفلی متولد 1352 در خانواده‌ای اصیل و مذهبی در منطقه میدان خراسان به دنیا آمده است و دوره‌های تحصیل خود را در مقاطع تحصیلی در مدارس دولتی گذراند. در زمان پیروزی انقلاب محسن 11 ساله بود و به همین واسطه در مسجد و بسیج مسجد فعال شد. او در 13 سالگی به واسطه کلاسی در 10 جلسه قرآن خواندن را یادگرفت. او در تابستان‌ها کار می‌کرد و با این کار باعث می‌شد که در مقابل مردم خودساخته شود. در دبیرستان با روحیه فرهنگی‌ای که داشت کتاب‌های فراوانی از جمله شهید مطهری، علامه حسینی را خواند. او همچنین در کلاس‌های عرفان شرکت می‌کرد که پس از چندی احساس تک‌بعدی کرد و از آن خارج شد. او در بسیج مسجد مسئول کتابخانه شد و درآنجا فعالیت فرهنگی خود را جدی کرد. او شخصیتی صبور و طناز داشت و همیشه با شوخی و خنده حرف‌هایش را می‌زد.
او پس از دادن کنکور سال 64 به جبهه رفت و در‌حالی‌که در دانشگاه علم وصنعت و دانشگاه آزاد قبول شده بود به قول خودش در دانشگاه امام حسین(ع) قبولی گرفته بود، برنگشت و بالاخره در کربلای 5 به درجه رفیع شهادت رسید.

  چند خط یادگاری از شهید
با سپاس از درگاه ایزد دانا که ما را در راه اسلام قرار داد. درود بر یگانه فرد عالم حضرت رسول(ص) و با سلام به حجت خدا امیرالمومنین(ع) و با درود فراوان به شیعیان آن حضرت به‌ویژه حضرت امام خمینی. شاید تقدیر اینگونه بوده که این حقیر عمری کوتاه داشته باشم، ولی تنها لحظاتی که در این عمر خیلی پرارزش است، قرار گرفتن در سپاه اسلام بود. احساس شور و شعف سراسر وجودم را فرا گرفته و احساس می‌کنم در سپاه خدا هستم. احساس می‌کنم دیگر در همان لشکری امام حسین(ع) است، ما نیز در آن هستیم.
انسان در این عالم منزلی ندارد و این عالم برای او پلی است که باید عبور کند، هر‌کس عالم طبع را عالم ماندن بداند قطعا در اشتباه است، پس باید از این دنیا رفت، ولی چه بهتر است، چه مقدس است که در راه هدفی، در راه انگیزه‌ای باشد، در واقع این مردن نیست بلکه عین حیات است.
وَلَاتَحسَبَنَّ الَّذینَ قُتِلُوا فِی سبیلِ اللّهِ أَمواتاً بَلْ أَحیاءٌ عِندَ رَبِّهِمْ یرزقونَ
از این مرحله که بگذریم و وارد عالم برزخ شویم، چشم و گوش‌مان باز می‌شود. بر عالم طبع مسلط می‌شویم، همه اعمال و کردار افراد را می‌بینیم ولی آنها ما را نمی‌بینند. از خدا می‌خواهم که گناهان مرا ببخشد و اگر بخواهد با عدلش با من رفتار کند، آهی در بساط ندارم. بار‌اله، سرکشی کرده‌ام ولی همیشه به امید کرم تو بوده‌ام. از راه خارج می‌شدم ولی رجای تو در قلب من بود، از تو بارها خواسته‌ام مرا عفو کنی.
پدر و مادر عزیزم؛ خیلی برای من زحمت کشیدید. مرا خوب تربیت کردید و شما مواظب رفتار ما بودید. ان‌شاءالله اجر این زحمات را خدا به شما بدهد و من نیز در جبهه خیلی زیاد از خدا خواسته‌ام که شما را در مقام بالا قرار دهد و دوست دارم آن نافرمانی‌هایی را که در حق شما کرده‌ام، چشم‌پوشی کنید.
مادر؛ در لحظات عمر من، تو لحظه به لحظه با من بودی و مانند شمع برای من می‌سوختی. بعضی از وقت‌ها که از این دنیا احساس غربت می‌کردم و احساس می‌کردم که کسی با من کاری ندارد، فقط تو را مونس خود می‌یافتم. چقدر برای من زجر کشیدی، چقدر برای من دلسوزی کردی و حق مادری را برای من ادا کردی. مادر از من راضی باش و خدا را شکر کن که من در این راه  شهید شدم. و از خدا صبر و ایمان و استقامت بخواه.
در شرایط خاصی قرار گرفته‌ام. نمی‌دانم برگشتی هست یا نه؟ ولی باید همت را بلند کرد، قامت را استوار و در مقابل این جنایتکاران ایستاد و به قول امام سیلی دوم را بزنیم و به یاری حق، عمر صدام را با عنایت خدا قطع کنیم. چه نیکوست که انسان به شهادت برسد. ما که روزی می‌میریم، ائمه هدی که بزرگان این عالم هستند، آنها رفتند، پس ما که دیگر چیزی نیستیم، ما هم می‌رویم. برای ما روسیاهان هیچ دری بهتر از در شهادت برای وصال به محبوب وجود ندارد. امیدوارم که اگر شهید شدم، خدا به ما عنایت کند و مقام ما را بالا ببرد.
همیشه دوست داشتم که  قیافه و سیمای ائمه اطهار به‌خصوص حضرت علی(ع) را ببینم و ان‌شاءالله که در آن عالم، این قطب اقطاب را زیارت کنم.
برای مردم: ما همیشه باید راه مبارزه را نتخاب کنیم و هیچ وقت نباید سر تسلیم فرو آوریم. این راه که آغاز کرده‌ایم باید به اتمام برسانیم و همیشه باید گوش به فرمان امام باشیم و عملا انجام دهیم که به فضل‌الله «ریشه ظلم» را برکنیم.
3000ریال کمک به جبهه بدهکارم، 1090 ریال صدقه، 1 روزه قضا و 1000 ریال برای قبولی دانشگاه (والسلام).