کد خبر: 78579

تشکیلات خودگردان از درون تهی شده و زمینه‌های فعالیت آن از بین رفته‌اند

تشکیلات سرگردان

تضعیف جریان سازش به وخامت وضعیت صهیونیست‌ها انجامیده است

در جهان معاصر هیچ نبردی به اهمیت و امتداد زمانی مبارزه مردم فلسطین نبوده است. این دو عنصر مبارزه فلسطینی‌ها را به یک نماد در جهان تبدیل کرده‌اند. 

در جهان معاصر هیچ نبردی به اهمیت و امتداد زمانی مبارزه مردم فلسطین نبوده است. این دو عنصر مبارزه فلسطینی‌ها را به یک نماد در جهان تبدیل کرده‌اند. 
در این قضیه نیز اشغالگران، همانند نمونه‌های پیشین دست دوستی به بخشی از گروه‌های سرزمین تحت اشغال داده و از آنان برای سرکوب ملت خویش بهره می‌برند. 
تشکیلات خودگردان، که جریان قدیمی فتح آن را اداره می‌کند، برای دست‌کم سه دهه این نقش را در سرزمین‌های اشغالی ایفا کرده است. با این حال اگر وضعیت صهیونیست‌ها در این سرزمین به وخامت گراییده، چرا وضعیت این تشکیلات آرام مانده باشد؟ این ساختار به‌طور آشکاری دچار چالش شده و به نظر می‌رسد همانند محمود عباس، رهبر 88 ساله، بیمار و روبه مرگش، در حال احتضار است. 
در این گزارش تلاش شده ابتدا ضمن تفکیک میان ساختارهای فلسطینی به جهت عدم اشتباه و دستیابی به یک فهم کلی درباره وضعیت‌شان، به بررسی دقیق‌تر تشکیلات خودگردان پرداخته شود. 

  سازمان‌های ملی فلسطینی
فلسطین امروز به‌عنوان یک کشور مستقل در مرزهای سیاسی حضور ندارد اما به‌عنوان یک ملت به رسمیت شناخته می‌شود. این ملت به نمایندگی از خود در فضای بین‌المللی دارای ساختاری با نام سازمان آزادیبخش فلسطین است که به اختصار ساف نامیده می‌شود. نام اصلی این سازمان به عربی مُنَظَّمَة التحریر الفلَسطینیه است که از آن به اختصار م. ت. ف نام برده می‌شود. ساف کنفدراسیونی است که تعداد زیادی از احزاب فلسطینی در آن عضویت دارند و به عبارتی امروزه نماینده بین‌المللی ملت فلسطین است. این سازمان که در سال 1964 تاسیس شده از سال 1974 به عضویت سازمان ملل درآمده و امروز عضو ناظر آن است؛ جایگاهی که حق حضور در جلسات را بدون حق رای داراست. ساف و رژیم‌صهیونیستی در توافق اسلو در سال 1993 یکدیگر را به رسمیت شناختند. 
براساس همین توافق بود که از سال 1994، تشکیلات خودگردان تنها برای اداره امور داخلی سرزمین‌های 1967 به وجود آمد. تشکیلات خودگردان به لحاظ سازمانی، صرفا داخلی بوده و کشورهایی نیز که با فلسطین رابطه دارند، از لحاظ ساختاری این ارتباط از طریق ساف صورت می‌گیرد؛ هرچند هردو تا حد زیادی توسط افرادی یکسان اداره می‌شود. به‌طور خلاصه، سازمان آزادیبخش فلسطین، وجهه خارجی ملت فلسطین و تشکیلات خودگردان، وجهه داخلی آن است. 

  تشکیلات خودگردان 
تشکیلات خودگردان فلسطین براساس توافق اسلو تنها بر اداره امور فلسطینی‌ها در سرزمین های1967، شامل کرانه باختری و غزه، متمرکز است. با این حال غزه از سال 2007 به‌طور کامل در اختیار حماس قرار گرفته و توسط این گروه و متحدانش اداره می‌شود. 
منطقه کرانه باختری براساس حوزه مسئولیت، شامل سه منطقه A، B و C می‌شود. بزرگ‌ترین منطقه که C نام دارد 61 درصد مساحت کرانه باختری را دربرمی‌گیرد. در این منطقه تشکیلات خودگردان هیچ اختیاری ندارد. «اداره امور شهری» و «تامین امنیت» به‌صورت همزمان برعهده رژیم‌صهیونیستی است. دومین منطقه از لحاظ وسعت B نام دارد که 28 درصد مساحت کرانه باختری را شامل می‌شود. در این منطقه تشکیلات خودگردان مسئول «اداره امور شهری» و رژیم‌صهیونیستی مسئول «تامین امنیت» است. در منطقه A که تنها ۱۱ درصد از خاک کرانه باختری است، تشکیلات خودگردان هر دو مسئولیت مزبور را داراست. با این وجود، حتی این منطقه نیز شاهد عبور و مرور نیروهای امنیتی رژیم‌صهیونیستی است. 

  چه فرآیندی موجب ایجاد تشکیلات خودگردان شد؟
با تاسیس رژیم‌صهیونیستی، کرانه باختری و نوار غزه با ورود ارتش‌های عربی و مقاومت فلسطینی‌ها از اشغالگری مصون ماند. پس از آن کنترل کرانه باختری برعهده اردن قرار گرفت و مصر نیز مسئول اداره نوار غزه شد. در این دوره بسیاری از آوارگان سرزمین‌های 1948 که تحت اشغال صهیونیست‌ها قرار گرفته بود وارد کرانه باختری و نوار غزه شدند. کرانه باختری که بزرگ‌تر از غزه و نزدیک‌تر به قلب جمعیتی صهیونیست‌ها بود، با جذب تعداد زیادی از آوارگان فلسطینی به شکل یک منطقه ملتهب و کانون خطر برای رژیم درآمد. گروه‌های چریکی فلسطینی با استفاده از این جغرافیا تلاش کردند با جنگ‌های پارتیزانی به رژیم آسیب وارد سازند. تل‌آویو نیز برای خلاص شدن از تهدیدات امنیتی این منطقه و البته بهره‌مندی از مواهب اقتصادی‌اش، در جریان جنگ 6 روزه سال 1967 کرانه باختری و غزه را اشغال کرد. تل‌آویو همچنین در این جنگ بلندی‌های جولان سوریه و صحرای سینا در مصر را نیز اشغال کرد تا بر میزان امنیت خود بیفزاید. 
علی‌رغم اشغال کرانه باختری اما حملات فلسطینی‌ها با وجود دشواری بیشتر ادامه یافت و در سال 1987 به انتفاضه اول انجامید. این انتفاضه با توافق اسلو در سال 1993، پس از 7 سال پایان یافت. صهیونیست‌ها در برابر فشار فلسطینی‌ها عقب‌نشینی کرده و به نوعی به راهکار قدرت‌های غربی درباره «راهکار دودولتی» که مبنی‌بر تشکیل کشوری فلسطینی در سرزمین‌های 1967 در کنار دولت رژیم‌صهیونیستی در سرزمین‌های 1948 است، رضایت دادند. در پیامد گام برداشتن در این مسیر بود که اسحاق رابین، نخست‌وزیر وقت رژیم‌صهیونیستی که توافق اسلو را امضا کرده بود در ۴ نوامبر ۱۹۹۵ توسط راست‌گرایان افراطی مخالف سازش با فلسطینی‌ها ترور و کشته شد. صهیونیست‌ها، حتی آنان که به ایجاد تشکیلات خودگردان رضایت دادند، هیچ‌گاه قصد عقب‌نشینی در برابر فلسطینیان را نداشتند، اما همزمان چاره‌ای نیز نداشتند. 
مقامات وقت تل‌آویو و متحدان غربی‌شان در برابر فشار فلسطینی‌ها این‌گونه تلقی می‌کردند که ایجاد تشکیلات خودگردان و قول تشکیل کشور فلسطینی باعث می‌شود فلسطینیان در رویای کشور خود، آرام شوند. هدف دیگر نیز کنترل فلسطینی‌ها توسط خودشان بود. تشکیلات خودگردان موظف بود در مدت زمان مذاکرات با رژیم‌صهیونیستی برای تشکیل کشور فلسطینی، از هرگونه عملیات علیه صهیونیست‌ها جلوگیری کند. هدف دیگر صهیونیست‌ها، خلاص شدن از هزینه اداره سرزمین‌های فلسطینی بود. بودجه تشکیلات خودگردان برای اداره جمعیت چند میلیون نفری فلسطینی‌های ساکن کرانه باختری که در حال حاضر به بیش از 4 میلیون نفر می‌رسد، عمدتا برعهده قدرت‌های بین‌المللی مانند آمریکا و کشورهای اروپایی قرار گرفت. 
امروز آشکار شده است رژیم خواهان تشکیل کشور فلسطین نیست اما همزمان می‌کوشد با تلاش برای ادامه حیات تشکیلات خودگردان، با ادامه کنترل و اداره جمعیت فلسطینی، از هزینه‌های امنیتی و اقتصادی خود بکاهد. 

  مسیری که تشکیلات طی کرده 
اگر سرخوردگی از شکست مبارزه چپ‌گرایان فلسطینی و خروج حکومت‌های پان عرب از معادله فلسطین منجر به ایجاد نگاه‌های سازشکارانه در میان گروه‌های فلسطینی شد، این نگاه به‌طور ویژه‌ای در فرسایشی مداوم که از سال ۲۰۰۰ آغاز گشته، روبه نابودی گذاشته است. 
یاسر عرفات که خود ریاست تشکیلات خودگردان را برعهده داشت و رهبر جریان سازش به شمار می‌رفت با آشکار شدن بدقولی صهیونیست‌ها و کارشکنی‌شان در تشکیل کشور فلسطین از انتفاضه دوم (2000 تا 2005) حمایت کرد. این انتفاضه در سال 2005 منجر به تخلیه نوار غزه از سوی اشغالگران و تخریب 21 شهرک صهیونیست‌نشین احداث‌شده در آن گشت. 
در ادامه فرسایش جریان سازش، در انتخابات پارلمانی سال 2006 فلسطین، گروه‌های مقاومتی به پیروزی دست یافته و 75 درصد از آرا را به خود اختصاص دادند. در پیامد این انتخابات، در سال 2007 نوار غزه از سیطره تشکیلات خودگردان خارج و تحت اختیار گروه‌های مقاومت قرار گرفت. 
انتفاضه دوم، خروج از غزه، پیروزی گروه‌های مقاومت در انتخابات و تسلط‌شان بر نوار غزه فاز اولیه فرسایش جریان سازش به حساب می‌آیند. در فاز دوم، شکست صهیونیست‌ها در حملات به غزه طی سال‌های ۲۰۰۸، ۲۰۱۲ و ۲۰۱۴ برای به زانو درآوردن جریان مقابل سازش، به تقویت مجدد مقاومت منجر شد. 
در فاز سوم، حمله ابتکاری مقاومت غزه به رژیم در جریان جنگ ۱۱ روزه می‌۲۰۲۱ که اتصال جبهه‌های غزه-کرانه باختری-سرزمین‌های ۱۹۴۸ را در پی داشت، جایگاه مقاومت بالاتر رفته و تشکیلات خودگردان در معادلات فلسطینیان محو شد. 
فاز چهارم اما به موازات فاز سوم و به شکلی دیگر در کرانه باختری آغاز شده و جریان دارد. تشکیلات خودگردان قادر به کنترل حرکات مقاومتی تشدید شده از سال ۲۰۲۱ علیه اشغالگران نیست، صهیونیست‌ها ۵۰ درصد در سال ۲۰۲۲ و سپس ۶۰ درصد توان نظامی خود را در سال ۲۰۲۳ در این منطقه متمرکز ساخته‌اند. رژیم‌صهیونیستی تنها در سال ۲۰۲۱ در کرانه باختری با ۱۰۸۵۰ اقدام مقاومتی مواجه شد. این تعداد عملیات در مقیاس بیش از 10 هزار اقدام، در سال 2022 نیز تکرار شد. در سال 2022 تعداد صهیونیست‌های کشته شده در این منطقه به 22 نفر رسید و در سال جاری میلادی این تلفات طی دوماه به 14 نفر رسیده است. 

  ته‌مانده
تشکیلات خودگردان امروز به اسم، موجود اما در عملکرد ناموجود است. پوسته‌ای از آن مانده و مغز آن متلاشی شده است. شگفت‌آورتر آنکه عده‌ای از صهیونیست‌های تندروتر به دنبال تضعیف بیش از پیش آن هستند تا اندکی از مظاهر دودولتی که همچنان باقی مانده، دیگر در فلسطین اشغالی وجود نداشته باشد. با این حال آمریکا و برخی از جریانات چپ‌گرای صهیونیست دنباله‌رو این کشور همچنان از احتمال تقویت آن با مدیریتی جدید صحبت می‌کنند. نگاه آنها به گزینه‌های پرسابقه، کارکشته و میانسالی است که تقریبا تمام ویژگی‌های مدنظر آنان را دارا هستند؛ ازجمله قابل اطمینان بودن. آنچه در این میان نادیده گرفته و به بروز خوشبینی کاذب به این گزینه‌ها نسبت به دوره رهبری محمود عباس انجامیده، نادیده گرفتن بخش بزرگی از معضل است. 
گزینه‌هایی که برای جایگزینی محمود عباس مطرح شده‌اند شامل افرادی مانند «حسین الشیخ»، «ماجد فرج» و «جبریل رجوب» می‌شود. حسین الشیخ عضو کمیته مرکزی جنبش و همچنین کمیته اجرایی سازمان آزادیبخش فلسطین (ساف) است. ماجد فرج، رئیس دستگاه اطلاعاتی تشکیلات خودگردان و جبریل رجوب، دبیرکمیته مرکزی جنبش فتح هستند. 
امروز محمود عباس تمام این افراد را در اختیار دارد و در اصل آنچه از تشکیلات خودگردان باقی مانده، عباس و این یارانش هستند. خدشه بزرگ به خوشبینی درباره آینده آن است که اگر قرار است یکی از این افراد به‌عنوان رهبر، تشکیلاتی بهتر بسازد، چرا آنها امروز ناکارآمدند؟ آن هم در شرایطی که نه یک تن بلکه تمام‌شان با یکدیگر درحال همکاری هستند. آیا مشکل فقط ابومازن است که هنوز زمان مرگش فرا نرسیده است؟
تشکیلات با عباس یا بدون او و با حضور تمام جانشینان احتمالی او که تنها به دلیل عدم بیماری و کهولت سن، مناسب تلقی می‌شوند، به بی‌تاثیری و پایان راه رسیده است. 

 

مرتبط ها