سینا سپهرآذر، خبرنگار:بازی تاج و تخت یکی از برترین سریالهای تاریخ است، شاید حتی برترین آن! این سریال رتبه سیزدهم برترین سریال در وبگاه iMDb را یدک میکشد که اگر مستندهایی مانند سیاره زمین و مینیسریالها را نادیده بگیریم بعد از برکینگ بد، وایر، آواتار و سوپرانوز در جایگاه پنجم قرار میگیرد؛ احتمالا اگر عملکرد بد فصل پایانی نبود در جایگاه بالاتری هم قرار میگرفت. میتوان گفت بازی تاج و تخت در بین همه این مجموعهها محبوبترین و کالتترین است و شاید فقط برکینگ بد به آن نزدیک شود. این سریال بهطور میانگین و فقط براساس آمار رسمی در هر قسمت ۲۹ میلیون بیننده داشته که در فصل پایانی این عدد به ۴۶ میلیون بیننده برای هر قسمت میرسد.
از این آمار و ارقام میتوان نتیجه گرفت که ساختن یک پیشدرآمد برای چنین سریالی کاری بس دشوار است! اما شبکه HBO تصمیم گرفته چنین ریسکی را انجام بدهد. سریال خانه اژدها در فصل اول بهطور میانگین برای هر قسمت ۲۹ میلیون بیننده داشت که در مقایسه با سریال اصلی که در فصل اول میانگین فقط 2.5 میلیون بیننده برای هر قسمت را داشت پیشرفت قابلتوجهی به حساب میآید؛ البته که نباید رشد قابلتوجه در استفاده از پلتفرمهای پخش خانگی مانند HBO و Netflix و همچنین تاثیر سریال اصلی بر جذب مخاطب را نادیده گرفت. اما مخاطبان چه میگویند؟ امتیاز بازی تاج و تخت در وبگاه iMDb برابر 9.1و امتیاز خانه اژدها برابر 8.5 است؛ محبوبیت پیشدرآمد هنوز به اندازه سریال اصلی نیست، اما خانه اژدها، برای عقب نماندن از سریال اصلی و حتی پیشی گرفتن از آن در بعضی بخشها، دست به تمهیداتی زده که با هم میخوانیم!
خانه اژدها زیرکانه به جزئیات پرداخت
درفصل اول، خانه اژدها لحظات نمادینی را بدون جلب توجه زیاد روایت کرد. مثلا هنگامی که دیمون گردنبند را به برادرزادهاش رانیرا داد؛ او هم همواره گردنبند را میانداخت تا زمانی که دیمون تخم اژدهای متعلق به برادرش را دزدید و از آن پس شاهد هستیم که رانیرا گردنبند را نمیاندازد. یک نکته زیرکانه دیگر بد شدن احوال ویسریس شاه بود که با زخمهایی ساده در قسمتهای ابتدایی آغاز شد و تا از دست دادن انگشتان پیش رفت. سریال مستقیما به این موارد اشاره نمیکند یا آنها را توضیح نمیدهد، بلکه به مخاطبش اطمینان میکند. این توجه به جزئیات یک ویژگی است که در خانه اژدها بیشتر به چشم میآید.
تمرکز روی شخصیت هاست نه خاندانها!
بازی تاج و تخت سریال عظیمی بود که پیچوخمهای شخصیتی بسیاری داشت، اما تعدد شخصیتها باعث شد به بعضی شخصیتها بهخوبی پرداخته نشود. خانه اژدها در فصل اول توانست شخصیتهایش را به شکل خوبی متحول کند. برای مثال، آلیسنت هایتاور از دوست وظیفهشناس رانیرا به یک دشمن قسمخورده بدل شد و خود رانیرا از یک شاهزاده شورشی به انتظار مقام ملکه میرسد. همه شخصیتها در خانه اژدها پرداختی شاید در حد دنریس در بازی تاج و تخت داشتند. شخصیتها مهمترین عناصر یک روایت هستند و اگر خانه اژدها این روند را حفظ کند میتواند شخصیتهای شکلگرفتهتری را به مخاطب نشان دهد. در حقیقت تفاوت روایی این دو سریال در این است که بازی تاج و تخت روایتگر خاندانهاست و خانه اژدها روایتگر شخصیتها!
تمرکز بر یک خاندان اصلی
هنگامی که سریال اصلی شخصیتهایش را در وینترفال و اسوس معرفی کرد، اندکی سردرگمی به وجود آمد؛ هر قسمت باید داستانهای زیادی را پوشش میداد. با توجه به اهداف و آرمانهای متفاوت هر شخصیت، حفظ تمرکز داستان کار سختی بود. در خانه اژدها همه شخصیتها در سرزمین پادشاهان به سر میبرند. موفقیت شاه ویسریس تارگرین دستمایه اصلی داستان است. در طرف دیگر، در بازی تاج و تخت، خاندانها به دنبال تخت آهنی بودند اما اکثرشان حتی به آن نزدیک هم نشدند.
خانه اژدها به اصل داستان چسبید
با اینکه سریال به یک افسانه ماقبل از بازی تاج و تخت میپردازد، اما به اندازه سریال اصلی از متن رمان دور نمیشود. مانند هر اقتباسی از یک کتاب، آزادیها و حذف و اضافاتی نسبت به متن اولیه وجود دارد؛ خانه اژدها بسیاری چیزها را اضافه و بسیاری را متفاوت روایت کرد، اما بسیار بیشتر از بازی تاج و تخت به متن رمان وفادار بود. نمیتوان گفت که این مساله یک برتری مطلق است، باید دید در ادامه سریال چطور پیش میرود.
بینندگان ریشههای منازعات را دیدند
بازی تاج و تخت ضرباهنگ خوبی داشت که رفتهرفته جنگ خاندانهای پادشاهی را روایت کرد. با این حال، و با وجود یک فصل مقدمهچینی، داستان نوزده سال پس از یک نزاع سیاسی آغاز شد و بیننده باید بسیاری از اتفاقات مانند غارت سرزمین پادشاهان را از دیالوگها میفهمید؛ البته این نکته میتواند یک ویژگی مثبت باشد. خانه اژدها اما اینطور نیست؛ فصل اول بهتنهایی دو دهه را پوشش میدهد. استفاده آزادانه از مبحث زمان ریتم خوبی به روایت میدهد. استفادهای بسیار خوب از نمایش دادن و نه روایت کردن!
روابط شخصیتها نیز از ابتدا نمایش داده شد
بازی تاج و تخت عناصر شخصی و سیاسی بسیاری داشت؛ در اولین قسمت بیننده باید میفهمید که چند نفر همدیگر را میشناسند. خانه اژدها روابط را بسیار اصیلتر نمایش میدهد؛ تقریبا همه این روابط بهمرور در فصل اول شکل میگیرند. بیننده این مساله را سالها بعد از شکلگیریشان نمیفهمد و این پرداخت را تماشا میکند.
صحنههای اکشن بهتر
بازی تاج و تخت بعضی از بهترین صحنههای اکشن در صنعت سریال را دارد، اما اولین بار نشانههایی از این مساله را در فصل دوم دیدیم و فصل اول محروم از این ویژگی بود. به علت جهت مخارج کمتر، بسیاری از این اکشنها در حد درگیری جزئی بودند. اما خانه اژدها این مشکلات را نداشت و با بودجه عظیمش در همان فصل اول اکشنهای خوبی دیدیم. درگیریهای یک در برابر یک بسیار خوب فیلمبرداری شده بودند؛ دو اژدها با جلوههای ویژه عالی در آسمان جنگیدند و حتی در قسمت سوم شاهد یک درگیری عظیم بودیم.
تعهد به تعلیق سیاسی
بازی تاج و تخت مقادیر زیادی مانور و خیانت سیاسی داشت، اما بیشتر آنها را با نبردها و سورپرایزها جایگزین کرد. خانه اژدها در فصل اولش اتفاقاتی را که به رقص اژدهایان ختم میشود پوشش داد؛ اگرچه که یک جنگ داخلی بود اما ریشههای سیاسی عمیق باعث و بانی آن بود. سریال جنگ ناگزیر و ازهمپاشیدگی خاندان تارگرین را پوشش داد و دسیسههای سیاسی با هر قسمت جدید تنش بیشتری به آن افزود. فصل نخست از نمایش خشونت نگریخت ولی سیاستمداران و قبیلهها را به یک اندازه تهدید کرد.
بهره بردن از تقدیر
بسیاری بازی تاج و تخت را یکی از موفقترین سریالها میدانند، اما این باعث نمیشود مناقشات فصل آخر را فراموش کنیم؛ در پایان عملکرد فصل اختتامیه بسیاری را رنجاند و عملکرد کلی مجموعه را لکهدار کرد. خانه اژدها از تقدیر بهره جسته و با وجود جریان داشتن داستان در همان زیست بوم، به سالها قبلتر برمیگردد. بازیگران و شخصیتهای جدید به صحنه آمدهاند؛ این تغییر در عوامل برای بازآفرینی مجموعه لازم بوده است و به هواداران مطلب بیشتری ارائه میدهد.
ایستادن روی شانه بازی تاج و تخت
هر دو سریال از نظر بصری خیرهکننده هستند، اما دومی از اولی یاد گرفته است؛ نهتنها جلوههای ویژه اژدهایان بسیار بهتر هستند، بلکه مناظر و لوکیشنها نیز جنبوجوش بیشتری دارند. همینطور طراحیها و پوششهای متفاوت رنگ و بوی تازهای به آن دادهاند؛ همه صحنهها عمق و رنگ بهتر و بیشتری دارند. بازی تاج و تخت هم این ویژگیها را داشت، اما تیرگی خاصی بر آن حاکم بود و در دنیایی سیاه و خشن جریان داشت که کمطرفدار هم نبود. خانه اژدها در فصل اولش به مخاطبان مناظر بدیعی نشان داد که امیدواریم در آینده بیشتر هم بشوند.
دلسوزی برای شخصیتها
سریال اصلی شخصیتهای دوستداشتنی زیادی داشت؛ اما فصول ابتدایی ریسک سیاهی بیش از حد را به جان خرید. اکثر شخصیت مشکلات و نقصهای خودشان را داشتند؛ حتی استارکهای قهرمان هم بسیار سختگیر و عصا قورت داده به نظر میرسیدند. سریال دوم در ابتدای راه شخصیتهای دوستداشتنی بسیاری دارد. سیاهها پر از شخصیتهای فریبنده و کاریزماتیک هستند. حتی سبزها نیز شخصیتهای دوستداشتنی خودشان را دارند. حتی میتوان گفت آلیسنت هایتاور و آموند تارگرین نیز آنتاگونیستهای قابلدرکتری نسبت به جیمی و سرسی لنیستر هستند. البته که فائق آمدن بر شخصیتهای پرطرفدار سریال اصلی کار بسیار سختی است.
بهتر با نوشته اصلی ارتباط میگیرد
اکثرا معتقدند که بازی تاج و تخت زمانی که بر مبنای داستان اصلی پیش میرفت در بهترین حالت خودش بود. چهار فصل اول در بیشتر نکات به رمان ترانه یخ و آتش نزدیک بود و بهخاطر آن دوست داشته شد. در طول سریال تغییراتی رخ داد که از دید بسیاری داستان را بدتر کرد و البته عدهای هم با آن موافق بودند. خانه اژدها بر خلاف آن بود؛ سریال چیزهای زیادی به داستان در سالهای اولیه اضافه کرد. اتفاقاتی مانند شکار گوزن کاملا برای سریال طراحی شدند و خوب هم از آب درآمدند.
بهرهوری از ادای احترام به سریال اصلی
در هر مجموعهای، عنوان اصلی این منفعت را دارد که واکنش مخاطبان را ببیند، اما پیشدرآمدها و اسپینآفها علاوهبر این نکته میتوانند با اشارات به داستان اصلی حی نوستالژی را برانگیخته کنند. واقع شدن حدود ۲۰۰ سال قبل از وقایع داستان اصلی به خانه اژدها این امکان را داده تا داستان بسیاری از خاندانها و منازعات را تعریف کند؛ تکیه بر میراث بازی تاج و تخت باعث شده تا این مسائل معنی بیشتری بگیرند. بینندگان از امکان تماشای سرگذشت خاندانهایی همچون لنیستر و تارگرین لذت میبرند. این امتیازی است که به لطف بازی تاج و تخت نصیب خانه اژدها شده است.