معترضان صهیونیست روز چهارشنبه در آستانه اقدامی قرار داشتند که اگر به نهایت میرسید، ضربهای غیرمنتظره به پیکره رژیم وارد میساخت.
معترضان روز چهارشنبه در اعتراض به اصلاحات قضایی کابینه «بنیامین نتانیاهو»، نخستوزیر رژیم صهیونیستی، مسیرهای ورورد تلآویو و قدس اشغالی را مسدود ساختند اما نقطه عطف زمانی رقم خورد که آنها بعد از آگاهیشان از حضور سارا نتانیاهو، همسر نخستوزیر در یک آرایشگاه زنانه، وی را در این مکان محاصره کردند.
به دنبال این اقدام بنیامین نتانیاهو در شبکههای اجتماعی خود بهصورت فوری نوشت: «فعالان شورشی تحت رهبری یائیر لاپید [رهبر اپوزیسیون و نخستوزیر سابق] همچنان از خطوط قرمز عبور میکنند. آنها درحال حاضر همسرم را در تلآویو مورد آزار و اذیت و تهدید قرار میدهند. من از لاپید و اپوزیسیون میخواهم که فورا این کار را متوقف کنند و این اقدام شنیع را که بیسابقه است، محکوم کنند.»
این واقعه ایتمار بن گویر را نیز به صرافت انداخته و وی که وزیر امنیت ملی است، از نهادهای تحت فرمان خود خواست به هر شکل شده همسر نخستوزیر را از مهلکه نجات دهند. بنی گانتز یکی از رهبران مخالف نتانیاهو مخالفان را به آرامش فراخواند و از آنان درخواست کرد از تشدید تنشها خودداری کنند.
سارا نتانیاهو که با کمک نیروهای امنیتی از مرگ گریخت پس از واقعه در حساب کاربری خود در «اینستاگرام» نوشت: «حادثه هولناکی که دیروز رخ داد میتوانست به قتل ختم شود. زمان توقف هرجومرج فرا رسیده است... زمان آن فرا رسیده است که رهبران مخالف خشونت، هرجومرج و تحریک را محکوم کنند.»
اگر همسر نخستوزیر توسط مخالفانش به قتل میرسید، رژیم که در وضعیت بغرنجی قرار دارد وارد مرحلهای بیسابقه میشد. با این وجود وضعیت رژیم با وجود زنده ماندن سارا نتانیاهو چندان مطلوب نیست و مقامات آمریکایی برای تنفس به این رژیم پی در پی درحال سفر به منطقه و سرزمینهای اشغالی هستند.
تغییر رابطه میان رژیم و آمریکا؛ دیگر کمک نیز امکانپذیر نیست
مارک میلی، رئیس ستاد مشترک ارتش آمریکا روز گذشته (جمعه) وارد سرزمینهای اشغالی شد. او روز جمعه با «یوآف گالانت» وزیر جنگ دیدار کرده و گفته شده با «دیوید بارنیع» رئیس دستگاه جاسوسی رژیمصهیونیستی (موساد) نیز دیدار خواهد کرد. از دیگر برنامههای دیگر میلی اطلاعاتی منتشر نشده، اما گمانهزنیها نشان میدهد او احتمالا با برخی از سیاستمداران فلسطینی نیز دیدار خواهد کرد. سفر رئیس ستاد مشترک آمریکا درحالی صورت می گیرد که قرار است لوید آستین وزیر دفاع این کشور روز چهارشنبه وارد سرزمینهای اشغالی شود. برخی معتقدند سفر میلی برای زمینهسازی سفر آستین صورت میگیرد اما این مساله چندان واقعی بهنظر نمیرسد. نزدیکی و هماهنگی این دو سفر بیشتر بهدلیل پیامهای مهمی است که این سفرها قرار است به سران صهیونیست منتقل کرده و اثری مناسب بر وضعیت ملتهب امنیتی رژیم بگذارند.
رام بن باراک، معاون سابق موساد حساب توییتری خود در واکنش به سفر رئیس ستاد مشترک ارتش آمریکا به سرزمینهای اشغالی نوشته است: «آمریکاییها میآیند تا به گروه نتانیاهو توضیح دهند که بازی با آتش را متوقف کنند زیرا این بازیها هزینههای بینالمللی و منطقهای هم دارند؛ تحولی منفی در روابط با متحد بزرگ و مهم اسرائیل.»
آمریکا همزمان که نگران وضعیت رژیم است، از نافرمانی برخی مقامات صهیونیست شگفتزده شده است. هفته گذشته درحالیکه نشست عقبه با حضور مقامات آمریکا، رژیمصهیونیستی، تشکیلات خودگردان، اردن و مصر درحال برگزاری بود و در آن بر توقف 6 ماهه شهرکسازی در کرانه باختری توافق صورت گرفت، ایتمار بنگویر، وزیر امنیت داخلی علیه این توافق موضعگیری کرد. یائیر لاپید، نخستوزیر سابق رژیم پس از این موضعگیری اعلام کرد تاکنون بیسابقه بوده که نشستی به حمایت آمریکا و با حضور مقاماتی از دولت رژیم برگزار شده و یکی از اعضای دولت علیه آن موضعگیری کند.
پیش از این نیز پس از آنکه تام نایدز سفیر آمریکا در سرزمینهای اشغالی از دولت نتانیاهو انتقاد کرد، وزیر شهرکسازی رژیم که سهمیه حزب بنگویر بوده است، علیه وی موضعگیری کرده و از او خواست در امور داخلی تلآویو دخالت نکند. بر همین مبنا بود که یکی از سفرای پیشین آمریکا در فلسطین اشغالی، در مصاحبهای با رسانههای صهیونیستی تهدید کرد: «اگر اسرائیل برخلاف منافع و ارزشهای آمریکا عمل کند، نمیتوان مطمئن بود که آمریکا برای حفاظت از آن در مجامع بینالمللی اقدام خواهد کرد.» وی همچنین در تلاش برای اصلاح روابط واشنگتن-تلآویو گفت: «از آنجایی که اسرائیل در بسیاری از مسائل به ویژه در زمینه امنیتی و همچنین در سیاست و اقتصاد به آمریکا وابسته است، باید نسبتی وجود داشته باشد که چه کسی ابرقدرت است و چه کسی قدرت وابسته به آن است.»
بهنظر میرسد روابط آمریکا و رژیم دچار تحولاتی جدی شده که فراتر از اختلافات ظاهری است. نکته مهم در شرایط کنونی آن است که امروز واشنگتن حتی اگر بخواهد به رژیم کمک کند، این کمکها از سوی خود صهیونیستها رد شده و ناکام میماند. اجلاس عقبه که با حمایت آمریکا برای آرام نگاه داشتن وضعیت رژیم در آستانه ماه رمضان صورت گرفت و توسط صهیونیستها رد شد، یکی از این اقدامات است.
پروژهای که در دوره کمفایدگی، پرهزینهتر از دوره سودمندی شده
هدف از تاسیس رژیمصهیونیستی ایجاد سرپلی برای غرب در منطقه بود تا بتواند از طریق آن بهمرور بر منطقه مسلط شود. رژیم باید در مسیر زمینهسازی تسلط خود، مانع از پیشرفت کشورهای مسلمان شده و از نزدیکیشان جلوگیری میکرد. رژیم این اهداف را بهخوبی تا دهه 1980 به انجام رساند ولی با وقوع انقلاب اسلامی در ایران، غرب به رهبری آمریکا برای حفاظت از منافعش به مرور بهطور مستقیم وارد منطقه شد. از اینرو «ستاد فرماندهی مرکزی آمریکا» در منطقه با نام اختصاری سنتکام در اول ژانویه 1983، تقریبا پنج سال پس از انقلاب اسلامی 1979 ایران، تشکیل شد. این نیروها وظیفه داشتند ایران را مهار کرده و از منافع آمریکا، بیشتر در کشورهای عربی حاشیه خلیجفارس، دفاع کنند. کشورهایی که نگران هجوم ایران یا وقوع انقلابی مشابهش در کشورهای خود، با حمایت تهران بودند. در این دوره بیشتر حفاظت از منافع آمریکا مدنظر بود و رژیم به دلیل عدم مواجهه با خطری فوری در کانون برنامهریزی واشنگتن قرار نداشت.
در مرحله دوم واشنگتن در دهه 1990 از طریق جنگ آزادسازی کویت از دستان صدام حسین که با لشکرکشی 700 هزار نفری به منطقه صورت گرفت، وارد فاز عملیاتهای گسترده در منطقه شد ولی بنا به دلایلی از اشغال عراق و کنترل سرزمین دشمن خودداری کرد. در همین مرحله بود که آمریکا در سال 1995 بار دیگر ناوگان پنجم دریایی خود را تشکیل داده و این بار آن را در منامه پایتخت بحرین مستقر کرد. این مرحله نیز بیشتر بر منافع آمریکا متمرکز بود و هدفش اعلام جهان تکقطبی مقارن با فروپاشی بلوک شرق و شوروی، ترساندن کشورهای مستقل منطقه یا متحدان روسها مانند سوریه و همچنین خلع سلاح صدام حسین بود. سلاح صدام همانگونه که علیه کویت به کار گرفته شد میتوانست علیه عربستانسعودی و حتی رژیم نیز به کار رود. مرحله دوم همانند مرحله اول تمرکز بیشتری بر منافع کلان آمریکا داشت که رژیم بخشی از آن تلقی میشد.
در سومین مرحله آمریکا در دهه 2000 با اشغال افغانستان و عراق، دست به جنگهای فراگیر در منطقه زد. هرچند این جنگها برای کنترل قدرتهای شرقی انجام شد، اما نتایج این جنگها بیشتر از گذشته، متمرکز بر وضعیت رژیم بود.
رژیمصهیونیستی پس از آنکه در سال 1982 وارد لبنان شده و نیمی از این کشور تا بیروت پایتخت را تصرف کرد، به دلیل شکلگیری نیروهای مقاومت لبنان بهمرور مجبور به خروج از مناطق این کشور شده و درنهایت در 25 می2000 (5 خرداد 1379) بهطور کامل این کشور را ترک کرد. تنها پنج ماه بعد دومین انتفاضه مردم فلسطین مشهور به انتفاضه الاقصی در تاریخ 28 سپتامبر (7 مهر 1379) شعلهور شد که تا سال 2005 ادامه داشت. بغرنج شدن وضعیت رژیم درحالی صورت میگرفت که آمریکا یک سال بعد افغانستان و در سال 2003 عراق را اشغال کرد.
صهیونیستها با این وجود در سال 2005 مجبور شدند غزه را نیز بهطور کامل تخلیه کرده و در برخی از مواضع خود در کرانه باختری را نیز تخلیه کنند. تلآویو در پناه موقعیتی که اشغال عراق برایش ایجاد کرده بود و اینگونه تلقی میشد که سوریه در هراس اشغالی مشابه قرار گرفته و مسیر زمینی-هوایی محور مقاومت از ایران به سوریه تحت مراقبت قرار دارد، در سال 2006 به لبنان حمله کرد و بار دیگر شکست نصیبش شد.
سومین مرحله از حضور آمریکا اهداف کلانی مانند نظارت بر تاسیسات هستهای هند و پاکستان که در سال 1998 به سلاح هستهای دست یافته بودند، روسیهای که دوباره درحال خیزش بود و چینی که میرفت در سال 2003 از بند آمریکا بگریزد، داشت. با این وجود واشنگتن حمله خود برای تحقق این اهداف را با وضعیت وخیم رژیم که از سال 2000 بهصورت فوری گریبانگیرش شده بود، هماهنگ کرد.
در دوره چهارم که از دهه 2010 آغاز میشود، آمریکا با حمایت از تکفیریها و سپس حضور نظامی خود در سوریه و مجددا عراق به بهانه مبارزه با آنها، تلاش کرد مسیر درحال شکلگیری ایران-مدیترانه را که در اختیار محور مقاومت قرار داشت قطع کند، تا این محور نتواند فشار سنگین خود بر رژیم را اعمال کند.
بهرهگیری از نیروهای نیابتی تکفیری و گسترش نقاط استقرار آمریکا آن هم در سطح حضورشان در پایگاههای کوچک، کمامکانات و پراکنده در سوریه، نشان داد رژیم تا چه میزان محتاج کمکهای واشنگتن است و این کشور نیز چگونه خود را به شکل رقتباری آواره بیابانها میسازد تا از این داراییاش حفاظت کند.
آمریکا با شکست حضور فیزیکی خود از اواخر دهه 2010 در طرحی که اخیرا شدت یافته است، به دنبال محاصره اقتصادی و ایجاد گرسنگی در کشورهای محور مقاومت است تا وضعیت در این مناطق بهگونهای شود که نتوانند فشاری به رژیم به غایت تضعیفشده وارد آورند.
اگر تحریمهای دوره اوباما تا حد زیادی بر موضوع هستهای متمرکز بود، در دوره ترامپ خروج وی از توافق هستهای بیشتر به دلیل برهم خوردن موازنه منطقهای روی داد. اگر آغاز بحران سوریه در سال 2011 و اشغال بخشهای بزرگی از عراق در سال 2014، اینگونه نشان میداد که ایران با بحرانهای امنیتی بلندمدتی درگیر شده و لغو تحریمهایش نمیتواند زیانی به تلآویو برساند، به آرامش رسیدن جبهه سوریه و عراق در سالهای 2017 و 2018، واشنگتن را به خروج از توافق و اعمال فشارهای موازنهساز کشاند.
چهار مرحله از فشارهای آمریکا در منطقه بیاثر مانده و هربار واشنگتن را به افزایش حضور و اقدامات جسورانهتر واداشت. در مرحله پنجم نیز آمریکا با آغاز محاصره اقتصادی حضور خود را در تیررس ترکشهای انتقام محور مقاومت قرار داده و همزمان وضعیت آشوبناک رژیم نشان میدهد پایداری آمریکا در غرب آسیا سودی به تلآویو نبخشیده است.
اگر غرب رژیم را برای حفاظت از منافعش در منطقه ایجاد کرد و تلآویو نیز تا آغاز دهه 1980 به دلیل زمینههای مساعد در این ماموریت موفق بود، بهمرور آمریکا ابتدا به دلیل تغییر شرایط و ناتوانی رژیم از ایجاد سلطه نظامی وارد عملیات نظامی در منطقه برای حفاظت از منافعش شد و درنهایت، این حضورهای عملیاتی آمریکا به سمت بقای رژیم منحرف شد.
امروز آمریکا دیگر اهداف کلان خود در منطقه را کمرنگتر ساخته و بیشتر روی بقای رژیم متمرکز است. رژیمصهیونیستی اما امروز قادر به ایفای نقش در کارویژههای خود نیست و هزینههایش حتی از زمانی که سودبخش بود نیز پیشی گرفته است.
رژیمی که قرار بود پرچم استیلا از نیل تا فرات شود، امروز خود در باریکه راههایی گرفتار شده و نهتنها قادر به زمینه نفوذ و تنبیه مخالفان غرب نیست، بلکه این جبهه باید برای دفاع از آنچه باقی مانده، آستینهایش را بالاتر بزند.
نیروهای مسلح ضربهخورده
در هیچ سرزمینی، ارتش به اندازه رژیمصهیونیستی مهم نیست؛ حتی در کرهشمالی. دلیل آن نیز اهمیت بالای موضوع امنیت به دلیل چالشهای بزرگ و مداوم در این حوزه است.
اگر ارتش بهعنوان ضامن هر ساختاری در رژیم دچار آسیب شود، دیگر ساختارها نیز فرو خواهند ریخت. اخیرا نشریه «هاآرتص» به نقل از یک مقام ارشد نظامی ادعا کرده ارتش دستور بزرگترین فراخوان سراسری نیروهای ذخیره را از زمان جنگ 1973 صادر کرده است. این مساله نشاندهنده وخامت جدی اوضاع در سرزمینهای اشغالی است. به همین دلیل تلاش شده در ادامه عواملی که باعث تضعیف نیروهای مسلح رژیم شده مورد شناسایی و تشریح قرار گیرند.
1- نیروهای مسلح در برابر نیروهای مسلح
امروز کسانی در خیابانها مقابل دولت نتانیاهو قرار گرفتهاند که گفته میشود ارتش یکی از پایگاههای آنهاست. بر همین اساس است که یائیر لاپید نخستوزیر سابق رژیم از پلیس درخواست کرده از سرکوب معترضان خودداری کند زیرا آنها میهنپرست و از بهترین جنگجویان ارتش هستند.
اگر پلیس به سرکوب بیش از اندازه این افراد در خیابان بپردازد، احتمال واکنش این افراد که برخی نظامیان سابق و فعلی هستند یا برانگیخته شدن احساسات حمایتگرایانه از آنان در ارتش وجود دارد. موضوعی که میتواند به مواجهه مسلحانه در سرزمینهای اشغالی میان صهیونیستها منجر گردد.
2- نیروهای مسلح از دو سو مورد حملهاند
فلسطینیان امروز بیشتر از گذشته بر حمله به استقرار نظامی رژیمصهیونیستی متمرکز شدهاند. هرچند آنها امروز نیز شهرکنشینیان را هدف میگیرند، اما در گذشته و بهویژه انتفاضه دوم تمرکز بیشتری بر این قشر وجود داشت. بااینحال امروز نظامیان صهیونیست بیشتر در کانون توجه مبارزان فلسطینی قرار دارند.
در کنار فلسطینیها، صهیونیستهای تندرو نیز در کرانه باختری با سنگباران و حتی زیرگیری با خودرو به مقابله با برخی از واحدهای ارتش رژیم برخواستهاند. در شرایط کنونی نظامیان صهیونیست در کرانه باختری از هر دو مورد حمله قرار گرفتهاند.
3- موج استعفاها
هفته گذشته وبگاه العربی الجدید، به نقل از شبکه صهیونیستی کان، گزارش داد ۱۸۰ افسر یگان احتیاط نیروی هوایی رژیم در نامهای به فرماندهانشان اعلام کردهاند که در اعتراض به تغییراتی که دولت نتانیاهو در نظام قضایی ایجاد کرده از ارتش استفعا میدهند. دو هفته قبل نیز ۱۰۰ نفر از افسران یگان «عملیات ویژه» اداره اطلاعات نظامی ارتش صهیونیستی (امان) تهدید مشابهی را مطرح کردند.
موج استفعاها تمام بخشهای نظامی رژیم را درگیر خود ساخته بهگونهای که حتی همچنین صدها نفر از افسران و نظامیان گردان «جاسوسی سایبری» (گردان ۸۲۰۰) اعلام کردهاند در اعتراض به دولت در محل کار خود حضور نخواهند یافت.
4- استفاده از نیروها در امور محلی با محدودیت بالا
نیروهای مسلح رژیمصهیونیستی هرچند آموزشهایی چندگانه دیدهاند اما وظایفی خاص برعهده دارند که تمرکز آموزشهایشان نیز بر آن قرار داشته است. از اینرو نیروهای ویژه زمینی مانند تیپ گولانی گزینه مناسبی برای استقرار در محلات کرانه باختری و مورد هدف قرار گرفتن با سنگ و دویدن دنبال غیرنظامیان نیستند. استفاده گسترده و طولانیمدت از نظامیان رژیم در ماموریتهایی متفاوت با وظایفشان میتواند باعث بروز فرسودگی شدید در دستگاه نظامی رژیم شود.
5- استقرار نظامی گسترده
گفته میشود در حال حاضر 60 درصد ارتش رژیم در کرانه باختری مستقر شدهاند. این درحالی است که از سال گذشته 50 درصد ارتش در آنجا مستقر بودند. ارتش ضمن استقرار، دچار فرسایش نیز شده و نیروهایش در دوران ماموریت فاقد حداقل آرامش مورد نیاز هستند. این استقرار نظامی گسترده در شرایطی صورت میگیرد که وضعیت امنیتی رژیم در غزه و مرزهای شمالی نیز مطلوب نیست.
6- جنگجویانی که عقیدهای به مبارزه ندارند
مذهبیها که امروز به قوهای موثر در دولت بدل شده و مسئولیت تشدید تنشهای امنیتی با آنهاست، از امور نظامی معافند. با این وجود راستگرایان افراطی همزمان که درحال تغییر ماهیت رژیم و تبدیل آن به کشوری غیرسکولار هستند، تلاش دارند از سکولارهای حاضر در نیروهای مسلح برای سرکوب خود این قشر و فلسطینیهای که با تحریک بن گویر بیشتر به میدان آمدهاند، بهره گیرند.
7- شبهنظامیان شهرکنشین، شاخه راستگرا در نیروهای مسلح
راستگرایان ارتش را به دلیل گرایش به چپها غیرخودی میداند. از اینرو آنها طرحهایی برای سرعت بخشیدن به مسلحسازی شهرکنشینان دارند. این اقدام هرچند به بهانه مقابله با تهدیدات امنیتی از جانب فلسطینیها صورت میگیرد اما به نظر میرسد به دنبال ایجاد یک شاخه نظامی سازمانیافته وابسته به راستگرایان در رژیم است. راستگرایان حاضر در دولت نتانیاهو نهتنها درحال ایجاد تشکیلات شبهنظامی در شهرکهای صهیونیستنشین کرانه باختری هستند بلکه امتیازات زیادی نیز برای کنترل ساختارهای نظامی موجود در این منطقه اخذ کردهاند.