کد خبر: 78086

شبکه حقانی و طالبان مدرن انتقاد آشکار از رهبر طالبان را آغاز کرده‌اند

منازعه قدرت در امارت اسلامی تقابل طالبان و شبکه حقانی

«امروز خودمان را به‌اندازه‌ای محق می‌دانیم و دیدگاه و فکر ما به‌اندازه‌ای بر ما حاکم شده که به چالش کشیدن، هدف قرار دادن، بد نام کردن تمام نظام و منحصر کردن آن، در مزاج ما یک ابتکار، دیدگاه و اساس بدل شده است.

میراحمدرضا مشرف، پژوهشگر حوزه بین‌الملل:«امروز خودمان را به‌اندازه‌ای محق می‌دانیم و دیدگاه و فکر ما به‌اندازه‌ای بر ما حاکم شده که به چالش کشیدن، هدف قرار دادن، بد نام کردن تمام نظام و منحصر کردن آن، در مزاج ما یک ابتکار، دیدگاه و اساس بدل شده است. خداوند نیت و اعمال ما را اصلاح کند، این وضعیت قابل‌قبول نیست.» اینها اظهاراتی است که سراج‌الدین حقانی، وزیر داخله (کشور) امارت اسلامی طالبان در محفلی شدیدا امنیتی در شهر «خوست»-یکی از پایگاه‌های سنتی شبکه حقانی- ابراز داشته است. اگرچه وی در این اظهارات به فرد و نام خاصی اشاره نکرد، ولی تردیدی وجود نداشت که ملاهبت‌الله آخوندزاده، رهبر و امیرالمومنین امارت اسلامی طالبان مخاطب خاص وی بوده است. عکس‌العمل سهیل شاهین، سخنگوی امارت اسلامی هم نیز بر این موضوع گواهی می‌دهد؛ در جایی که وی با لحن صریح و تند مواضع وزیر داخله را مورد شماتت قرار داد: «اگر کسی بالای امیر، مسئول، وزیر، معین (معاون) و رئیس انتقاد داشته باشد، اخلاق اسلامی ایجاب می‌کند که هتک‌حرمت او را نکند، عزتش را در جایش حفظ کند و از طریق مصون، محرم و محفوظ نزدیک شود که کس دیگری نشنود و انتقادات را برایش مطرح کند.» اما به‌نظر می‌رسد مشکل اصلی از آنجا سرمنشأ می‌گیرد که امیرالمومنین ملاهبت‌الله، آنچنان به این انتقادات و توصیه‌های آشکار و نهان بی‌توجهی و بی‌تفاوتی نشان داده که صدای نارضایتی نزدیک‌ترین افراد به حلقه رهبری را بلند کرده است. در این راستا عبدالسلام حنفی، معاون دوم نخست‌وزیر امارت اسلامی طالبان نیز به فاصله کمی پس از سخنان سراج‌الدین حقانی اظهارات مشابهی را در نشست علمای دینی و اساتید دانشگاه کابل مطرح کرد که به‌شکلی مستقیم رهبر طالبان را مورد خطاب و عتاب قرار می‌داد: «وظیفه یک مفتی اسلام صرفا این نیست که بگوید هذا منع منع منع. وقتی [مفتی] ممنوعیت یک مساله را مطرح می‌کند، باید راه سالم و صحیح را به مسلمانان نشان دهد و بگوید این راهی که می‌روی نادرست و این راه درست است.» ناگفته نماند که پیش از این هم انتقادات مشابهی از سوی برخی فرماندهان و رهبران سطوح بالا و میانی طالبان مطرح شده بود که از آن جمله می‌توان به انتقادات صریح و مکرر عباس استانکزی، معاون وزارت خارجه از شیوه حکومت داری و مواجهه امارت اسلامی با مردم و حقوق آنها اشاره کرد.
                          
  امارت اسلامی و انشقاقی دوگانه
بدین‌ترتیب به‌نظر می‌رسد که امارت اسلامی طالبان خیلی زود‌تر از آنچه تصور می‌شد، به‌ویژه در مقایسه با دور اول سلطه آنها بر افغانستان در دهه 90 میلادی، به‌سوی انشعاب و انشقاق داخلی حرکت کرده است. با توجه به مجموعه رخدادها و تحولاتی که طی یک‌سال‌ونیم اخیر در امارت اسلامی به‌وقوع پیوسته، شاید بتوان این انشقاق را براساس دوگانه زیر قابل‌توضیح و تبیین دانست:

1- اختلافات میان طالبان سنتی و طالبان مدرن
هرچند درمورد به‌کارگیری واژه‌ای چون طالبان جدید یا همان طالبان مدرن می‌توان تردیدهای زیادی مطرح کرد؛ اما با کمی تساهل شاید بتوان به‌کارگیری واژه‌ای را که از زمان آغاز مذاکرات میان طالبان و آمریکا در دوحه بر سر زبان‌ها افتاده، به‌عنوان یک اصطلاح رایج پذیرفت. درطول مذاکرات میان آمریکا و طالبان در دوحه قطر که به «توافق دوحه» میان دوطرف انجامید؛ طالبان کوشش زیادی به‌خرج داد که خود را گروهی با تفاوت‌های بنیادین نسبت به دهه 90 و تجربیات حکمرانی وحشتناک‌شان در آن هنگام، نشان دهند. ظواهر امر نیز حکایت از آن دارد که آنها در مجاب کردن جامعه بین‌المللی تا بدان حد موافق نشان دادند که اصطلاح نئوطالبان یا طالبان جدید، تبدیل به واژه‌ای رایج شد و به‌همراه آن، عده‌ای را نیز نسبت به مسیر متفاوت طالبان در قیاس با گذشته و کنار آمدن آنها با مسائلی چون تشکیل حکومتی فراگیر و رعایت حقوق اقلیت‌ها و زنان بسیار امیدوار ساخت.                
با این حال عملکردی که امارت اسلامی طالبان طی 18 ماه سلطه خود بر افغانستان نشان داد، در مسیری کاملا متفاوت از این پیش‌بینی‌ها و درواقع خوش‌بینی قرار گرفت؛ طالبان به‌تدریج یکبار دیگر در همان جاده دودهه قبل گام برداشتند و بسیاری از همان تجربیات حکومت‌داری پیشین خود را تکرار کرده‌اند. بخشی از این تغییر در مواضع و ادعاها به استفاده طالبان از تجربیات پیشین در مواجهه با جامعه بین‌المللی و نیاز آنها برای دستیابی به توافق با آمریکا بازمی‌گشت، بنابراین با امضای توافق دوحه با واشنگتن و سلطه کامل بر افغانستان، امارت اسلامی دیگر نیازی به این خویشتن‌داری و درواقع ظاهر‌سازی احساس نمی‌کرد. اما بخش دوم و مهم‌تر ماجرای این تغییر از آنجا سرمنشا می‌گرفت که در زمان تشکیل امارت اسلامی از سوی رهبران ارشد طالبان، اغلب کسانی که در راس هرم گفت‌وگو با جامعه جهانی و آمریکا قرار داشتند و به‌قولی ویترین دیدگاه‌ها و نظرات طالبان تلقی می‌شدند، به حاشیه رانده شدند یا در سمت‌هایی به‌کار گرفته شدند که عملا کمترین مداخله را در تصمیم‌گیری‌های داخلی داشتند. انتخاب عباس استانکزی- کسی که در مقطعی ریاست هیات گفت‌وگو‌کننده در دوحه را برعهده داشت- در سمت کم‌اهمیت معاونت وزارت خارجه، جلوه بارز این نگاه بود. این سرنوشتی بود که گیربانگیر برخی دیگر از اعضای برجسته تیم مذاکره‌کننده همچون عبدالسلام حنفی (سمت تقریبا تشریفاتی معاون رئیس‌الوزرا)، سهیل شاهین و دین‌محمد حنیف نیز شد، حتی امیرخان متقی هم به‌رغم اینکه ظاهرا سمت حساس وزارت خارجه را در اختیار گرفت، اما در عمل در مکانی قرار داده شد که از تصمیم‌گیری‌های داخلی کاملا به دور بود.                         
بدین‌ترتیب بخشی از طالبان که به جامعه جهانی تعهداتی درمورد رعایت حقوق شهروندی و اقلیت‌ها و زنان داده بودند، دچار سرخوردگی شدند و حتی احساس فریب‌خوردگی کردند. شکایت‌های صریح و بی‌پرده استانکزی از شیوه حکومت‌داری در امارت اسلامی نخستین جرقه این ابراز نارضایتی‌ها را روشن کرد و اظهارات اخیر ملاعبدالسلام حنفی هم نشان داد که ناراضیان برجسته دیگری هم وجود دارند. با این حال موقعیت و وزن این گروه در درون امارت اسلامی در حدی نیست که بتواند نظام سیاسی طالبان یا موقعیت رهبری طالبان یا اطرافیان نزدیک آن را به‌خطر اندازد. در شدید‌ترین وجه اگر هم تقابلی شدیدتر از این میان دوطرف به‌وجود آید، حذف کامل عناصر نوگرا از درون سیستم امارت اسلامی دور از ذهن نخواهد بود.   
               
2- نزاع طالبان و شبکه حقانی
برخلاف گروه اول یا همان طالبان مدرن که از بطن و متن گروه طالبان برخاسته‌اند، شبکه حقانی نه‌تنها هیچ گونه وابستگی سازمانی به طالبان نداشته است، بلکه حتی به‌لحاظ پیشینه تاریخی و سازماندهی گروهی بسیار قدیمی‌تر و سازمان‌یافته‌تر از طالبان است. سابقه همکاری میان شبکه حقانی به سال‌های ابتدایی تشکیل طالبان– احتمالا سال 1995- بازمی‌گردد. نقطه اوج این همکاری‌ها زمانی رقم خورد که طالبان پس از شکست سنگین در مزار شریف، دست به دامن شبکه حقانی شدند و از آنها برای بقای خود کمک خواستند. شبکه حقانی با اعزام سه‌هزار نیروی کمکی برای طالبان نقش مهمی در احیای مجدد طالبان پس از شکست مزار شریف ایفا کرد و از این جهت همواره طالبان را مدیون خود می‌داند. با این همه حتی در همان هنگام شبکه حقانی و افراد وابسته به آن از نقش حاشیه‌ای که در حکومت طالبان به آنها داده شده بود، به‌شدت گله‌مند بودند. احمد رشید، تحلیلگر برجسته پاکستانی این نارضایتی را این‌گونه توصیف می‌کند: «حقانی و سربازانش به کابل پیوستند، اما از تصمیم‌گیری‌های نظامی دور نگه داشته شدند... اگرچه حقانی در کابل به ‌سمت وزارت رسید، با این حال او و دیگر فرماندهان غیرقندهاری به این دلیل که طالبان آنان را از فرآیند تصمیم‌گیری دور نگه داشته است، به‌شدت ناراضی هستند. این فرماندهان می‌گویند که تصمیم‌گیری باید در کابل صورت بگیرد و نه در قندهار و تحت‌نظارت ملاعمر.»            
به‌رغم گذشت 20 سال از تجربه پیشین همکاری میان طالبان و شبکه حقانی و در زمانی که طالبان دومین دوره حکمرانی خود بر افغانستان را تجربه می‌کنند، به‌نظر می‌رسد که وقایعی تاریخی در روابط گذشته میان دو گروه یک‌بار دیگر درحال تکرار است. آن‌گونه که از شواهد و قرائن استنباط می‌شود، طالبان در فرآیند تشکیل دولت سرپرستی امارت اسلامی در کابل بازهم قصد داشتند شبکه حقانی را نادیده گرفته یا یک سهم حداقلی را برای آنها در نظر بگیرند. این درحالی است که طی 20 سال گذشته و در جنگ طالبان با دولت افغانستان و درکنار آن آمریکا و متحدانش، شبکه حقانی نقشی کلیدی را برعهده داشته و بسیاری آنها را بازوی نظامی طالبان محسوب می‌کردند. بسیاری از عملیات‌های خشن و انتحاری علیه نیروهای خارجی یا حتی در داخل شهرهای بزرگی چون کابل، به‌وسیله نیروهای وابسته به شبکه حقانی انجام می‌گرفت. درواقع به‌جرات می‌توان گفت که بدون این اقدامات خشن و رعب‌آور اعضای شبکه حقانی، شاید پیروزی طالبان علیه دولت و نیروهای خارجی هم میسر نمی‌شد. با همه این اوصاف، به‌طور قطع اگر مداخله سازمان آی‌اس‌آی (سازمان اطلاعات ارتش پاکستان) و آن حضور جنجالی ژنرال فیض حمید در کابل نبود، چه‌بسا طالبان باز هم شبکه حقانی را دور می‌زدند و آنها را به حاشیه می‌راندند. اکنون هم با وجود اینکه شبکه حقانی به برخی پست‌های حساس و کلیدی همچون وزارت داخله (کشور) دست‌یافته باز هم این احساس را دارد که به نظرات و دیدگاه‌هایش بی‌توجهی شده و حتی در برخی موارد اقداماتی ضد آنها انجام می‌گیرد.             

  عناصر بنیادین اختلافات میان طالبان و شبکه حقانی         
اما وضعیت موجود و مشکلات در روابط میان شبکه حقانی و طالبان تنها به سهم‌خواهی از قدرت محدود نشده و دامنه‌ای بسیار وسیع‌تر و حتی قدیمی‌تر دارد. بر این اساس شاید بتوان به چند مورد از اختلافات بنیادین موجود میان این دو گروه اشاره کرد:
       
1- اختلافات مرتبط با جغرافیای قومی و تاریخی
درحالی‌که حدود 300 سال از زمان شکل‌گیری افغانستان در قالب نوین آن به دست احمدشاه ابدالی می‌گذرد؛ در اغلب مقاطع، به‌جز دوران‌هایی بسیار کوتاه، همواره این پشتون‌ها بوده‌اند که بر این سرزمین حاکمیت داشته‌اند. هرچند پشتون‌ها بزرگ‌ترین اقلیت قومی را تشکیل می‌دهند و همین موضوع امکان سلطه آنها بر اقوام متعدد و پراکنده دیگر را فراهم می‌کند، اما میان خود پشتون‌ها نیز تنوعات قومی فراوان و درنتیجه اختلافات و رقابت‌های فراوانی وجود دارد. در همین راستا در یک تقسیم‌بندی جغرافیایی پشتون‌های افغانستان به دو گروه شرقی و جنوبی (با مرکزیت شهر قندهار) تفکیک شده‌اند. میان این تقسیم‌بندی جغرافیایی و بافت قومی آنها نیز یک تطابق نسبی وجود دارد که بر مبنای آن پشتون‌های شرقی عمدتا از تبار «غلزایی» و پشتون‌های جنوبی از تبار «درانی» (ابدالی قدیم) هستند. با بررسی تاریخ سیاسی افغانستان این نکته روشن می‌شود که در اغلب ادوار تاریخی این کشور، این پشتون‌های جنوبی و به‌خصوص پشتون‌های قندهاری بوده‌اند که زمام امور کشور را در اختیار داشته‌اند. از این جهت پشتون‌های نواحی شرقی همواره احساس سرخوردگی و نارضایتی می‌کردند. در دوران استقرار نظام کمونیستی این موازنه تا حدی درهم ریخت، به‌طوری‌که نه‌تنها عناصری از قبایل پشتون شرقی به درون حکومت کابل راه یافتند، بلکه در میان گروه‌های جهادی نیز قبایل پشتون شرقی نقش و سهم کلیدی‌تری در فرآیند مبارزه پیدا کردند. درنتیجه این تحولات بود که دولت موقت مجاهدین در جلال‌آباد -و نه در قندهار-تشکیل شد و رهبر اولین دولت مجاهدین نیز اساسا فردی غیرپشتون بود. با ظهور طالبان یک‌بار دیگر شاهد بازگشت قدرت به عناصر پشتون جنوبی و اهمیت یافتن مجدد شهر قندهار به‌عنوان مرکز تصمیم‌گیری‌ها بوده‌ایم و این موضوع اسباب نارضایتی بسیاری از پشتون‌هایی را که پایگاه شرقی داشتند فراهم کرده است. با توجه به اینکه شبکه حقانی و اعضای آن، از یکسو در زمره قبایل پشتون شرقی به‌شمار می‌آیند و از سوی دیگر در دوران مبارزه علیه شوروی و حتی علیه آمریکا و متحدانش نقش کلیدی را در مبارزه برعهده داشته‌اند، طبیعی است که اکنون از سلطه پشتون‌های قندهاری احساس نارضایتی و سرخوردگی کنند.   
             
2- اختلافات فرهنگی و ایدئولوژیکی
تفاوت‌های جغرافیایی میان خاستگاه قومی و قبیله‌ای طالبان و شبکه حقانی موجب شده تفاوت‌هایی در میان دیدگاه های فرهنگی و سیاسی دوطرف نیز به‌وجود ‌آید. اختلاف نظر بر سر موضوع تحصیل و کار دختران و زنان از همین مسائل و درحال‌حاضر شاید مهم‌ترین آنان است. درحالی‌که طالبان قندهاری و به‌خصوص طیف افراد نزدیک به ملاعمر، مانند ملاهبت‌الله رهبر کنونی طالبان شرایط و مقررات سختی برای زنان قائل بوده و تحصیل دختران را غیرضروری تلقی می‌کنند؛ در میان اقوام شرقی پشتون موضوع تحصیل دختران از اهمیت ویژه‌ای برخوردار است و اغلب آنان دختران خود را به مدرسه می‌فرستند. علاوه‌بر این آنها سختگیری‌های کمتری در رابطه با کار و فعالیت اجتماعی زنان نشان می‌دهند. اکنون به‌نظر می‌رسد این موضوع به چالش اصلی شبکه حقانی و طالبان تبدیل شده است. در همین راستا چندی پیش شبکه حقانی به‌رغم دستور رهبری طالبان، دستور بازگشایی مدارس در نواحی تحت نفوذ این گروه را صادر کرد که با مقاومت رهبری طالبان ناچار به مسدود کردن دوباره آنها شد. در بعد ایدئولوژیکی نیز میان برداشت شبکه حقانی و طالبان از شریعت اسلامی و حکومت اسلامی تفاوت‌هایی وجود دارد که بحثی مفصل را می‌طلبد. فقط به‌شکلی بسیار محدود و خلاصه می‌توان گفت که دیدگاه طالبان با دیدگاه سنتی و مبتنی‌بر نظریات صدر اسلام نزدیک است و دیدگاه شبکه حقانی با دیدگاه‌های مرتبط با اسلام‌گرایان سیاسی دهه‌های 70 و 80 میلادی نزدیکی بیشتری دارد. 
     
3- ارتباط با جنگجویان خارجی و شبکه القاعده
در زمانی که جهاد علیه شوروی پای جنگجویان خارجی و به‌خصوص جنگجویان عرب را به افغانستان باز کرد، شبکه حقانی به‌عنوان یکی از گروه‌های جهادی مهم افغانستان، ارتباط بسیار نزدیکی با این خارجی‌ها و به‌خصوص اعراب برقرار کرد، به‌طوری‌که حتی نقش واسطه میان این گروه‌ها و دیگر گروه‌های جهادی را برعهده گرفت. درعین‌حال درمورد روابط و دوستی بسیار نزدیک جلال‌الدین حقانی رهبر وقت شبکه حقانی و اسامه بن‌لادن نقل‌قول‌هایی مطرح می‌شود. علاوه‌بر این با توجه به روابط بسیار نزدیک این گروه با سازمان‌ها و نهادهای اطلاعاتی و نظامی پاکستان و بودجه‌های کلانی که از این محل به شبکه حقانی اختصاص پیدا می‌کرد، نواحی تحت‌نفوذ این شبکه به مناطقی برای استقرار و آموزش جنگجویان و افراط‌گرایان اسلامی تبدیل شده بود. استقرار پایگاه‌ها و مراکز آموزشی القاعده در شهر خوست، یکی از پایگاه‌های اصلی شبکه حقانی باعث شد این شهر همواره در کانون اهداف حمله آمریکا و متحدانش قرار گیرد.                          
درحالی‌که چنین وابستگی عمیقی بین شبکه حقانی و جنگجویان خارجی و به‌خصوص القاعده وجود دارد؛ میان طالبان و این شبکه‌های خارجی هیچ‌گاه چنین پیوند نزدیکی برقرار نبوده است. آن‌گونه که برخی رهبران و فرماندهان قدیمی طالبان نقل کرده‌اند، در زمانی که القاعده متهم به حمله به برج‌های تجارت جهانی شده و آمریکا خواستار اخراج‌شان از سوی طالبان شد، بسیاری از فرماندهان طالبان طرفدار این اخراج بودند و بعد‌ها ملاعمر را ملامت کردند که چرا با پافشاری بر سر دفاع از القاعده باعث فروپاشی نظام آنها شد. در زمان کنونی هم درحالی‌که طالبان با آمریکا توافق دوحه را امضا کرده و متعهد به قطع رابطه با القاعده شده‌اند، حضور ایمن الظواهری در کابل و ترور وی توسط پهپادهای آمریکایی، نوعی بی‌اعتباری برای طالبان به‌همراه داشت که البته آنها هم آن را از چشم شبکه حقانی می‌دیدند. در مقابل شبکه حقانی نیز این سوءظن را دارد که برخی عناصر رهبری طالبان در افشای مکان الظواهری نقش داشته و با آمریکا همکاری کرده‌اند. در این میان نکته جالب این است که از زمان روی کار آمدن دوران جدید امارت اسلامی طالبان، شبکه حقانی برخلاف انتظار ظاهر شده و شعار تعدیل رویکردهای داخلی و تعامل با جهان را مطرح کرده است. درحالی‌که این موضوع بخشی از انتقادهای محوری اخیر سراج‌الدین حقانی از رهبر طالبان را تشکیل می‌داد، بسیاری این رویکرد وی را نوعی فریبکاری در راستای پاک کردن اذهان از گذشته خوفناک این گروه و همچنین حرکتی در راستای تقویت مواضع‌شان دربرابر طالبان، تلقی می‌کنند.

مرتبط ها