سیدجواد نقوی، خبرنگار:بخش دوم از گفتوگوی «فرهیختگان» با حسین مهدیزاده، عضو هیاتعلمی فرهنگستان علوم اسلامی قم درباره جامعه شبکهای و شورشهای اجتماعی ایران را در ادامه از نظر میگذرانید.
نگاه من این است که جامعه شبکهای جدیدی که بهصورت پلتفرمها و... شکل گرفته، ممکن است معنا داشته باشد ولی چون معنایی سیال است شاید نتوانیم آنچه را در ذهن شماست، به این معنا که شکلی از ادبیات غنی است، جا بیندازیم. این سیالیت و این شکل پرسرعت و حتی بیتوجه بودن و نشنیدن جهان در این شبکه و حرکت به طرف زندگی روزمره باعث نمیشود که ما نتوانیم وارد گفتوگو شویم. وقتی جنگهای ایران و روسیه انجام میشد پرسش واضح بود و رسیدن به پاسخ سخت نبود. امروز خود پرسش واضح نیست!
در زمان جنگ ایران و روسیه هم پرسش واضح نبود و ما تا بتوانیم پرسش را بفهمیم و جوابی برایش پیدا کنیم بسیار به این در و آن در زدیم. تا اینکه به این نتیجه برسیم که دارالفنون احداث کنیم، بسیار طول کشید، چه برسد به تصمیم برای انقلاب اسلامی! من فرصت را ازدسترفته نمیبینم.
نکتهای بگویم که باعث میشود کوچکترین حرکتی از سوی ما، دستاورد بسیار زیادی در میدان تنازع با جهان شبکهای غرب را برای ما خلق کند، یعنی هم نتواند سد راه ما شود و هم سرعت تحقق خودش در جهان شبکهای شدیدا کاهش پیدا کند؛ اینکه تکثر نقطه ضعف شبکهای برای تفکرهای اقتدارگراست. غرب میخواهد بدون اینکه حکومت سرمایهداران یک درصدی بر 99 درصد جهان را از بین ببرد، ادعای ساخت شبکهای برای جهان را بکند و لذا در قالب کردن فراروایت خود از جامعه آینده، بسیار زورگو است و اصلا تحمل هیچ رقابتی را ندارد، پس وابستگی وسیعی به کنترل ناخودآگاه جهانیان دارد. تکیه غرب به دانشهای شناختی است. این دانشها بهجای اینکه به شما آگاهی بدهند تنها به شما ناخودآگاه میدهند. مکث ما در مقابل ویترین رویای آینده مدرنیته، چون بر ناخودآگاه تکیه دارد اتفاقا بسیار لرزان است. باطلالسحر مدیریت انسان از طریق ناخودآگاه همیشه یکچیز بوده است: «آگاهیبخشی!» بزرگترین آگاهیبخشی همین بودن در میدان مقایسه است، اینکه آینده ما و آنها با یکدیگر مقایسه شود. همین امکان مقایسه، سرعت تحقق جهان شبکهای مدنظر غرب را شدیدا کاهش میدهد. من حس میکنم غرب ایدهای برای این قضیه ندارد، به همین دلیل دانشهای شناختی را بهعنوان نسخه علمی جهان شبکه خودش معرفی کرده است و باور ندارد که بتواند وحدتی بیش از این به انسانها بدهد.
میدانم کار سختی در پیش است و غرب به بسیاری از پاسخهای احتمالی ما هم فکر کرده است. به سینما و صنعت بزرگ سریالسازی دهه اخیر نگاه کنید، مثلا در سریالهایشان برای اینکه رویای جهان خیر را از بین ببرند -که وابستگی زیادی به بهشت و جزای خیر بشر در آن دارد- گزارشهایی که از روندهای تکنولوژیک ارائه میدهد به بشر وعده میدهد که بهزودی مساله مرگ حل میشود و انسان جاودان میشود تا هیچوقت با خدا و آخرتش ملاقاتی نداشته باشد! رویای آینده مدرنیته، کلیت الهیات پایان تاریخ ما را هدف گرفته است. بازی بزرگ و سنگینی را شروع کردهاند و مقابله با آن بسیار پرزحمت است.
درمقابل ما کار زیادی روی تصاویر آینده از نگاه ادیان توحیدی نکردهایم، الا کارهای قدما در معرفی موعود یا بهشت و جهنم. حداقل در قرن اخیر بسیار کمکار بودهایم. بیشتر خود را یک رفوکننده رویای مدرنیته معرفی کردهایم و اسلام را بهنوعی دین سازگاری و تاییدکننده فراروایتهای بشری معرفی کردهایم. از این رو برای راضی کردن مردم به اینکه حرف ما میتواند اهمیت داشته باشد، عقب هستیم. اما نسل جدید برای فهم جامعه شبکهای مدرن و تصور مخاطرات آن بسیار آمادهتر از نسلهای قبل است و میتوان با او گفتوگو کرد! تا «جهانهای شبکهای بدیلِ» ما را نیز تصور کند!
ازلحاظ ملی هم عقب هستیم. امروز غربگراها بر وکالت به شاهزاده به تفاهم رسیدهاند و حزباللهیهای تحولخواه بر سر نوعی سوسیالیسم مجدد. جمع زیادی از عدالتخواهان ما بهدنبال اقتصاد ملی، پول ملی و آموزشوپرورش فراگیر ملی و... هستند. بهدنبال بازگشت لحظههایی هستند که دولتهای ملی بتوانند مشکلات را حل کنند. بهنظر من این اتفاق بهلحاظ فراروایت زمانی ما تمام شده و بهمرور تقاضای اجتماعی برای آن، هم در مذهبیها و هم غربگرایان و حتی در مردم عادی به صفر میل خواهد کرد. بههرحال بازسازی ملی بهمعنای قرون نوزدهم و بیستم، توانایی رقابت با پروژه جهانی شدن شبکهای مدرن را ندارد.
بخش بزرگی از اینکه امروز دولتها نمیتوانند بحرانها را بهخوبی مدیریت کنند (درحالیکه دانش و امکانات دولتها هم بسیار رشد کرده) این است که فراروایتی که در آنها بحرانها را دولتها حل میکنند، رقیب قدرتمندی پیدا کرده است که نسل آینده، آن را بیشتر باور دارد. هرچقدر جامعه به آینده مدرن بیشتر نزدیک شود، عمق اجتماعی و معنایی شورشها بیشتر خواهد شد. در همه مدعیان سیاسی امروز ایران، کسی مثل آیتالله خامنهای که از ساخت آینده ایران و هویت تمدنی ما حرف بزند، واقعا کم است. حتی وقتی بسامد حرف ایشان را تکرار میکنند باز نشان میدهد که توجه به موضوع تحولات و رویای آینده و اهمیت آن، هم در فضای علم و هم در فضای حکمرانی بسیارضعیف و ناامیدکننده است. جامعه هنوز برای شنیدن قصه پرچالشی در این حد و اندازه گوش شنوایی ندارد.
سینمای ما که اساسا از خودش برای پرداختن به رویای آینده مشروعیتزدایی کرده است و تنها در قالب طنز و مسخره کردن ایرانیان، به آینده سر میزند. از معاونت علموفناوری ریاستجمهوری تا بنیادها و ستادهای حاکمیتی تا خود حوزه علمیه هم از بودجه رسمی کشور و از اموال مذهبی برای شتاب دادن به آیندهای استفاده میکنند که بخش مدرن ایران برای انحلال ایران در جهان شبکهای استارتاپ میکند. وقتی آیتالله خامنهای حرف از این میزند که شما باید سعی کنید در مقابل استارتاپهای رویای مدرن، آتش به اختیار رویای آینده تمدن نوین اسلامی باشید، کاملا مسخره میشود و حتی خود ما نمیتوانیم بهخوبی از این کلمه دفاع کنیم. این نشان میدهد مشکل اصلی ما این است که متوجه این تغییر نشدهایم. ما این بازی را نفهمیدهایم اما اگر خودآگاه شویم، بهسرعت ورق برخواهد گشت.
تصور من این است در شورشهای اخیر اصلا مساله این نیست که انقلاب اسلامی قدیمی شده، اتفاقا برعکس انقلاب اسلامی برای فردا آمادهتر است تا برای امکانات محدودی که دولت-ملت در سال 57 به او میداد. ما باید آنچه را داریم و ظرفیت شبکهای شدن دارد صورتبندی مجدد کنیم و باید ابتدا از آن یک رویای آینده استخراج کنیم و آتش به اختیارهای انقلاب اسلامی روی آن کار کنند و حلقههای میانی جمهوری اسلامی بر شتاب دادن این آینده، اتفاقنظر پیدا کنند، در موازنه جهانی بالا میآییم و وارد بازی ساخت آینده میشویم و بحران مشروعیت و مقبولیتمان را هم حل خواهیم کرد.
ما میخواهیم رویا طرح کنیم. در این جنگ رویاها و تخیلسازی در جامعه شبکه یا رویایی که رویای برتر باشد میتواند پیروز شود و جای رویاهای دیگر را بگیرد و ما تا این لحظه این کار را نکردهایم. آیا در چنین شرایطی خلق رویا یا تفسیر انضمامیاش به خیر عمومی مشترک شکل میگیرد؟
رویا بهشدت به رویاپردازانش وابستگی دارد. این دست فرارویتها را اگر من، بهعنوان یک آدم معمولی و بیخاصیت و کماثر بگویم هیچ اثری نخواهد داشت. در فرآیند فهمیدن تصاویر و رویاها، انسانهای پیشرو و موفق و سلبریتی که آن حرفها را میزنند و آن تصاویر را فهم میکنند نقش اصلی را دارند. مرحوم حاجقاسم سلیمانی از ماجرای مبارزه با داعش برای مردم ایران یک رویای تدریجی خلق کرد. آن رویا در یک بازه زمانی باعث وحدت ملی شد، درحالیکه یادتان هست در آغاز راه کمتر کسی میتوانست از اینکه در کشوری دیگر میجنگیم دفاع کند. ولی این رویا آنچنان ساخته شد که یک بچهشهرستانی معمولی مثل شهید محسن حججی در چندماه به شخصیت اول ایران تبدیل شد و وقتی خود حاجقاسم شهید شد یک نیروی بیسابقه در کلیت هویت ایرانی- اسلامی آزاد شد که هنوز هم پرقدرت است، پس رویاها به بزرگی و خالص و یونیک بودن خالقانش وابستگی شدیدی دارد.
یا زندگی رویایی که در قالب اربعین شکل میگیرد، چون این اتفاق حول امام حسین(ع) شکل میگیرد، اینچنین معنابخش به ساحتهای زندگی است. اگر این برای امامزادهای اتفاق میافتاد، چنین فراگیر نمیشد، حتی اگر ایرانیان در 14 خرداد این اتفاق را برای امام(ره) انجام میدادند اینطور خالق یک رویای همهجانبه برای زندگی نمیشد. امروز جهان حزباللهیها، انسانهای یونیک و خاص زیاد دارد که از نو بزرگ باشند و رویای بزرگی که بر جانها اثر کند، خلق کنند. ما ظرفیت معنایی قویای داریم تا رویایی را که تولید میکنیم بر جانها اثر بگذارد.
آیا برخلاف آنچه همه هشدار میدهند شرایط فعلی را بستری مناسب برای ظهور رویای ایرانی میدانید؟ آیا همان اشتباهی را که برخی چپها درباره ایران و ملیت داشتند، به شکل دیگری انجام نمیدهید؟ یعنی امر ملی را در شکل بستهبندی شده و سادهای که باید بهسرعت از آن عبور کنیم، فروکاست نمیکنید؟ آیا این سرعت عبور از ملیت مانع از شکلگیری رویا نمیشود؟
سوال خیلیخوب و دقیقی است و خطر درستی را گوشزد میکنید. بهشخصه تابهحال ملیتی غیر از ایرانیت نداشتهام و در بیرون از ایران هم زندگی نکردهام، مثل برخی نیستم که مثلا فلسفه میخوانند و شهرهای آلمان را بیشتر از ایران میشناسند و میفهمند. بهلحاظ جهان اندیشه نیز به پروژه دین اسلام تعلق دارم، لذا با این دو خصلت عرض میکنم که «ما ایرانیان طرفدار مکتب اهلبیت» حرفی برای آینده داریم. اینجا حرف زیاد دارم اهلبیت(ع) بیدلیل نبود که از میان همه ملتهایی که توسط خلافت اسلامی فتح شدند و ذیل تمدن اسلامی قرون اولیه جمع شدند، تا به این حد به ما ایرانیان توجه کردند. این مساله انتخاب اهلبیت بود و اساسا یک سرمایهگذاری درست و بلندمدت بود بر ملتی که مجموعه تفکرات و آرزوها و رویاهایش، بیشترین پیوند را با اهلبیت دارد. ما ایرانیها بیشتر به درد برادری با تشیع میخوردیم تا شامیها و اندلسیها و... . ما قوم باهوشی هستیم و طبع مکتب اهلبیت با طبع ملت ما خیلی قرابت دارد. وقتی به شاهنامه فردوسی (که حافظه ایرانیت ما ایرانیان مسلمان است) نگاه میکنیم، این موضوع بیشتر معنادار میشود. ایرانیت، تشیع را دوست دارد و تشیع این سرزمین را دوست دارد. هزارسال است که ما مدام به هم بیشتر نزدیک میشویم.
وقتی آن خوانش از ایرانشهری را میخوانم که هخامنشیان و زرتشتیگری اولیه ما ایرانیان را میگوید و از شکست آن در کشورگشایی اسکندر مقدونی و تلاش برای احیای مجدد آن در ساسانیان میگوید، اما کل این 1400 سالی را که ما مدام از اسلام عامه فاصله گرفتهایم به مکتب اهلبیت(ع) و ایده آنان نزدیک شدهایم در پرانتز میگذارد واقعا خندهام میگیرد که چطور اسم این پروژه را ایرانشهری گذاشتهاند؟ یک تمدن سههزارساله را بگویی ولی 1400 سالش را در پرانتز بگذاری؟ این دیگر چه پرانتزی است؟! چطور میشود انتخاب اخیر ما که بیش از 40 درصد از عمر ماست جزء ایرانیت ما نباشد؟! انتخابی که هرچه جلوتر و جلوتر میآییم بیشتر احساس میکنیم که میتوان معناهایی را که مدنظرمان بود از درون آن بیرون بیاوریم. درمورد این قضیه حرف بسیار زیاد است ولی خلاصه حرف این است که اتفاقا در میان همه ملتهایی که بهسمت اسلام گرایش پیدا کردهاند، مساله ورود اسلام در جهان شبکهای آینده، به کمک ما ایرانیها شدنی است. هیچ قومی برای اینکه نظام اجتماعی خیر آن هم در وضعیت جامعه شبکهای بسازد، بهاندازه ما ایرانیها تجربهزیسته ندارد و هیچ قومی تکنیکها و ابزارها و ساختارهایی را در اختیار ندارد که در تاروپود زندگیاش تنیده شده باشد که به او رویای جهان شبکهای متمایز از غرب بدهد.
بهعنوان آخرین سوال اگر بتوانیم زمان را به عقب برگردانیم از 1401 چه درسی بگیریم تا بحران امروز را دیگر شاهد نباشیم؟
من از 1401 این درس را میگیرم که جهان شبکهای در ایران هم شروع شده است و این را از سرمان بیرون کنیم که میشود به جهان قبلی برگشت. نیروی این جهان جدید و برخی خطوط ارتباطات اجتماعیاش شکل گرفته است، لذا در آینده چیزی به نام نیشناستیتِ پرقدرت وجود نخواهد داشت! این تصویر جدید را ببینیم. ما توان خلق رویای آینده تمدنیمان را داریم. از آینده نهراسیم و با این ترس کور، به گذشته چنگ نزنیم. ما با ایمنی بیشتری میتوانیم از آینده استقبال کنیم تا جهان مدرنیته که با احتیاط و با ترس از آگاهی مردم با مخدرهای بزرگ این لحظه را مدیریت میکند. اگر درس 1401 را فراموش نکنیم ما آمادهتر هستیم. گذشته با سرعتی زیاد درحال تمام شدن است. این آینده هنوز هویتی مبهم دارد و هرکس بدود و تلاش کند، تا در رویای آن دخیل باشد، در آن سهیم هم خواهد بود.