کد خبر: 77685

درباره فیلم سینمایی «یادگار جنوب»

عشق شرجی

فیلم «یادگار جنوب» ساخته حسین دوماری و پدرام پورامیری فیلمی است عاشقانه که به‌مدد روایتی غیرخطی و گره‌افکنی و گره‌گشایی‌های به‌موقع و غافلگیر‌کننده می‌تواند تا آخر سرپا بماند و همچنان قصه بگوید.

آراز مطلب‌زاده، خبرنگار:فیلم «یادگار جنوب» ساخته حسین دوماری و پدرام پورامیری فیلمی است عاشقانه که به‌مدد روایتی غیرخطی و گره‌افکنی و گره‌گشایی‌های به‌موقع و غافلگیر‌کننده می‌تواند تا آخر سرپا بماند و همچنان قصه بگوید. این عشق حال‌وهوایی شرجی دارد. به این معنا که اگرچه در ذات دلپذیر است اما هرازگاهی از فرط فشار معشوق را به ورطه خفه شدن می‌برد. در میان حجم انبوهی از فیلم‌ها که با توسل به قاب‌بندی، بازی، موسیقی و کلیشه‌های کسالت‌بار و تکراری سعی می‌کنند لکنت در قصه‌گویی را بپوشانند، یادگار جنوب از معدود فیلم‌هایی است که بدیهی‌ترین قواعد لازم برای قصه‌گویی را رعایت کرده است. این فیلم اگرچه ضعف‌هایی در شخصیت‌پردازی، دیالوگ‌نویسی و ریتم دارد اما درمجموع می‌تواند مخاطب را تا لحظه آخر غافلگیر کند. به‌طورمثال ما درباره گذشته شخصیت وحید (وحید رهبانی) اطلاعات چندانی نداریم. نسبت شبه‌خانوادگی او با خانواده شیدا و صالح ( پژمان جمشیدی) چندان درست و واضح تعریف نمی‌شود. درباره شمایل عشق‌ورزی او به شیدا و کنش و واکنش‌هایش هم اگزجره شده است. در سکانس‌هایی از قبیل رقصیدن بر سر بالین شیدا یا خنده و گریه‌هایش هنگام شنیدن خبر مرگ او اغراق‌های آزاردهنده‌ای دیده می‌شود. چنانکه حتی به‌نظر می‌رسد شخصیت از فرط عشق به‌نوعی جنون رسیده است. درواقع فیلم قادر نیست تصویری روانشناسانه از وضعیت وحید به مخاطب ارائه بدهد، با‌این‌حال در کلیت می‌توان گفت تقلاهای عاجزانه و رمانتیک وی برای استمرار بخشیدن به بقای شیدا منطقی و باورپذیر جلوه می‌کند. مواجهه‌اش با شخصیت رعنا (الناز شاکردوست) و تلاش برای پذیرفتن وی هم تا حد زیادی باورپذیر از آب درآمده است. فیلمنامه دربردارنده لحظاتی است که تعارض عاطفی/ جنسی وحید نسبت به رعنا را خوب پرورانده است. درکل فیلمنامه در پروراندن ‌انگیزه‌ها موفق است؛ انگیزه‌هایی برآمده از عشق، انتقام و ترحم که منجر به شکل‌گیری یک مثلث قوی بین سه شخصیت وحید، رعنا و صالح شده است. فرآیند ترسیم این مثلث به‌مدد روایتی غیرخطی تقریبا با قدرت انجام می‌شود. مخاطب چندبار غافلگیر می‌شود و ابهام و رازآلودی حاکم بر فیلم هربار با گره‌افکنی‌های جدید به‌مراتب پیچیده‌تر می‌شود اما درنهایت فیلم از پس جمع کردن گره‌ها برمی‌آید و مخاطب سرگردان رها نمی‌شود. هرکدام از سه شخصیت در نسبت با یک دیگر آمیزه‌ای از خشم و انتقام را تجربه می‌کنند. فیلم با ترسیم خشم و انتقام باج هیجانی از مخاطب نمی‌گیرد، بلکه آن را در دل درام به کار می‌بندد و قصه تعریف می‌کند. تنها جایی که فیلم کمی لنگ می‌زند ترسیم شخصیت هرا (سحر دولتشاهی) است. او به‌عنوان شخصیتی قاچاقچی و تبهکار در پایان فیلم کنش قابل درکی از خود ارائه نمی‌دهد. هرا اظهار می‌کند که بنابر دلایلی انسان‌دوستانه دربرابر صالح قدعلم کرده است. درحالی‌که اساسا این کنش متناسب با مختصات این شخصیت نیست. به یک معنا لازم بود ‌انگیزه‌هایی به‌مراتب شخصی‌تر و غریزی‌تر درباره این شخصیت طراحی شود که باورپذیرتر جلوه کند، لذا فیلم از این حیث آسیب‌خورده است. یکی عامل مهم دیگر که به فیلم صدمه جدی زده، مساله اغراق است. اوج این اغراق درباره شخصیتی صدق می‌کند که صابر ابر نقشش را بازی می‌کند. اغراق چنان به این بخش از فیلم صدمه زده که حتی آن را مصداق بارز کمدی ناخواسته می‌توان نامید. ما نه‌تنها از این شخصیت ارعاب و اشمئزاز دریافت نمی‌کنیم، بلکه سویه‌های مضحکه‌آمیز آن ما را کاملا می‌خنداند. این اغراق هرازگاهی درباره شخصیت وحید هم رخ می‌دهد که سعی شد در ابتدای نوشتار به آن پرداخته شود. پایان‌بندی فیلم هم عاری از ایراد نیست. فیلم می‌رود که با یک پایان‌بندی تراژیک تمام شود اما پیش بردن فیلم به‌سمت پایانی موسوم به «هپی‌اند» به آن آسیب جدی زده است. سیرو سلوک درونی وحید برای رسیدن به یک آرامش و فراموش کردن عشق از دست‌رفته به‌خوبی ترسیم شده اما سکانس پایانی فیلم که حاکی از خوشبختی او است به روح فیلم ضربه زده است. به یک معنا با آن سکانس فیلم غرض ابتدایی خود را که عشق مجنون‌وار وحید است، نقض می‌کند. درحالی‌که فیلم می‌توانست به همان سکانس تمثیلی سپردن لباس عروس به آب پایان یابد. گذشته از تمام این موارد امتیاز اصلی فیلم قصه‌گویی آن است. اگرچه نیمه ابتدایی فیلم کمی کند است اما این کندی در نیمه‌دوم با ضرباهنگ قوی‌تری جبران می‌شود و تا پایان می‌تواند مخاطبش را حفظ کند. 

مرتبط ها