سیدجواد نقوی، خبرنگار:برخی روشنفکران و اصحاب هنر تا سالهای پیش، شعار هنر برای هنر را بر سر دست گرفته بودند و هر نوع کار هنری که سویههایی از حمایت از انقلاب اسلامی بههمراه داشت با برچسبهای مختلف مذمت میکردند؛ اما در التهابات اخیر که وجه نمادین در آن برجسته بود، شاهد انتشار برخی آثار بهاصطلاح هنری و شبههنری در شبکههای اجتماعی بودیم ولی دیگر از شعار یادشده سخنی بهمیان نیامد. به همین بهانه با محمدرضا وحیدزاده، عضو گروه علمی ادبیات پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی گفتوگو کردیم. وی ضمن بررسی نسبت هنر و اعتراض بر این باور است که هنرمندان متعهد وقتی باید به رانتخواریها و بیعدالتیها و زدوبندها و فسادهای مالی و کمکاریها و بیمسئولیتیها بپردازند، در این حوزه کمکاری کردهاند و وقتی ما وظیفه خود را انجام ندادهایم، صدا از جایی دیگر برمیخیزد و کسی که شایسته نیست درمورد این موضوعات حرف میزند. مشروح این گفتوگو را در ادامه میخوانید.
یکی از نکاتی که در چند سال اخیر به آن توجه نکردهایم بحث هنر و اعتراض است. بهنظرم از باب تئوریک کار دقیقی در این حوزه انجام نشده و هنر و اعتراض شکلی غیرحقیقی پیدا کردهاند. هنر وجود داشت و اعتراض هم ولی در پیوند با یکدیگر نبودند. نظر شما چیست؟ آیا ما در چنین شرایطی هستیم و هنر و اعتراض پیوندی با هم ندارند؟ آیا هنر دچار بحرانهایی شده که نمیتواند بهشکل اعتراض دربیاید؟
از زوایای مختلف همه وجوه این سوال درست است و میتوان از منظرهای متعدد به فرضهای این سوال پاسخ مثبت داد؛ از سویی انقلاب با اعتراض درآمیخته است و از یک جنس هستند و با هم پیوندی ناگسستنی دارند و هنرمندان متعهد و انقلابی ما همواره ضمن انقلابیگری در موقعیتهای تاریخی مختلف و با وظایف مختلف، هیچ وقت رسالت اصلی خود را در اعتراض و بیان ناراستیها و کاستیها فرونگذاشتند. چه پیش از پیروزی انقلاب و از شروع نهضت و چه پس از آن. چهبسا بتوانیم تاریخش را به قبلتر ببریم. درطول تاریخ هم اهلقلم و اهل ادب غیرت و حمیتی داشتند و تعهدی وجود داشت و اگر هر دورهای را بررسی کنید، این نکته را میبینید که بر کژیها حساس بودند و به زبان دوره خود و گاهی با زبان رمزی و گاهی با زبانی صریحتر به این موضوعات پرداختهاند و اعتراض خود را بیان کردهاند. تا سالهای انقلاب که ما در وضعیت تاریخی متفاوتی قرار گرفتیم و بهراستی انقلابی در همه ساحتهای زندگی اجتماعی و فرهنگی و سیاسی و وجوه مختلف زندگی ما رخ داد و میتوان این را در زندگی ادبیمان هم ببینیم. شاعران متعهد و شاعران دردمند در همسویی و همراهی با اراده مردمی و انقلابی که از بطن جامعه به رهبری حضرت امام شکل گرفته بود بهمیدان آمدند و صدای اعتراض خود را بلند کردند. تا بعد از انقلاب که این را در شکلهای مختلف میتوانید ببینید که شاعران و هنرمندان متعهد و انقلابی باز هم اسیر روزمرگی نشدند. نمونهها بسیار زیاد است و از شعر شاعران تا آثار هنری هنرمندان برجسته بعد از انقلاب نمونههای زیادی وجود دارد. همان زمان که از ارزشها و آرمانهای انقلاب دفاع میکنند حواسشان به اشکالات و کاستیها هست و البته به اینکه آب در آسیاب دشمن نریزند هم فکر میکنند و صدای خود را به عدالتخواهی بلند کردهاند، پس وقتی میپرسید بوده یا نبوده، من میگویم بوده و نمونهها فراوان است. اما جنبه دیگر سوال شما یعنی بسنده بودگی است، که از نظر من منفی است و میگویم بسنده نبوده است و دلایل مختلفی میتوان برای آن بیان کرد.
آیا همان هنری را که پیش از انقلاب یا در دهه 60 وجود داشت، حفظ کردهایم یا اینکه همان نیز دگرگون شده است؟
ما رسالت تاریخی مهمی داریم. وضعیت انقلابی یا انقلاب کردن یک مختصاتی دارد و کار بسیار سختی است و انقلاب ما انکشافی در تاریخ است ولی از آن سختتر و شگرفتر و بار سنگینتر، تداوم آن انقلاب است و این امتحان عجیبی است و ما در 40 سال گذشته لحظهبهلحظه این مساله را به چشم دیدهایم که هر روز ابتلاها و امتحانهای تازهای سر برمیآورد و تداوم این مقوله در همه ساحتها ازجمله هنر و ادبیات کار آسانی نیست. شما با همان شیوه و به همان سیاقی که به دوره گذشته اعتراض میکردید و به ناراستیها و کاستیهای پیش از انقلاب اعتراض میکردید، طبیعتا در دوره پس از انقلاب نمیتوانید! همین است که بعضیها دچار غفلت میشوند و به سکوت کشیده خواهند شد و برخیها کارشان به تقابل با خود انقلاب میکشد. اگر پیش از انقلاب و پیش از استقرار یک حکومت شیعه با مشکلاتی روبهرو بودیم و میخواستیم با طاغوت بجنگیم بعد از این با طاغوتهای مختلف و بیشتری درگیر هستیم و شرایط پیچیدهتر و سختتر میشود و اینجاست که واقعا اهمیت کار مردانمرد بیش از پیش روشن میشود؛ نه میتوانید شیوه قبل را در پیش بگیرید و نه سکوت کنید و نه میتوانید به تظاهر و به کار نمایشی رو بیاورید. اینجا است که هنرمند متعهد ضمن اینکه حواسش به الگوها و اسطورهها و ارزشهاست، دربرابر ناراستیها نیز ساکت نمینشیند.
پاسخ اصلی به سوال قبلی و سوال اخیر شما اینجاست که حالا با این وضعیت پیچیدهای که پیشآمده -که جزء سنت الهی و امتحانهای مقدر برای امتی است که تصمیمی گرفته و ارادهای کرده- با تغییر وضعیت روبهرو هستیم و آن هوشمندی و دقتنظر و تعهد، دیگر کار هرکسی نیست. مشکلی که داشتیم، عدم بسندگی است که به آن اشاره کردم و آن به اینجا برمیگردد که ما در این سالها گاهی دچار غفلت تاریخی شدهایم و وضعیت و موقعیت خودمان را فراموش کردهایم و کأنه همهچیز را به حکومت واگذار کردهایم. بهنظر من در این ماجرا هم کسانی که تدبیر امور را بهدست گرفتهاند، مقصر هستند و هم خود مردم و اقشار مختلف در این کاستی شریک هستند. ما همیشه به حکومت اکتفا کردهایم و گفتهایم وظیفه رتقوفتق تمام امور با دولت است. دولت نیز باید مبارزه کند، هم باید رفاه و آسایش را برای ما به ارمغان بیاورد و هم باید کشور نرمالی در گستره جهانی باشد و هم انقلابی باشد و هم در تمام عرصههایی که ما به تقابل با آنها برخاستهایم، موقعیتی ممتاز داشته باشد! تصور عمومی، رسانهها و خود دولت نیز مرتبا به این انتظار دامن زدهاند و بخش زیادی از مسائل ما به این برمیگردد، هم از سوی انقلابیون و هم از سوی کسانی که شاید خیلی با انقلاب همسو نبودهاند انتظاری عمومی ایجاد شده و از آنسو با ناکارآمدی گرهخورده و بسیاری از مشکلات امروز ما به این برمیگردد.
در آن قسمت که ما مشخصا درمورد آن حرف میزنیم درباره وجه اعتراضی هم این را میبینید که انگار دولت باید کوپن اعتراض را صادر و بخشنامه اعتراض را اعلام کند و طبق آن عمل شود، حتی میبینید وقتی در جهان اسلام اتفاقی رخ میدهد و حادثهای تلخ پیش میآید و اهانتی و رفتار خصمانهای ازسوی دولتهای غربی دیده و به یکی از مقدسات و ارزشهای ما اهانت میشود، معمولا آخرین جایی که تظاهرات میشود ایران است. زودتر از ایران مردم انقلابی سایر کشورهای مسلمان به خیابان میریزند و اعتراض میکنند. بخشی از این مساله به درک این موقعیت برمیگردد که مسئولیت منِ شهروند و منِ مردم عادی چیست؟ این کار واقعا سختی است. بسیاری منتظرند حکومت که تدبیر امور در دستش است و بهراستی و بحق در بسیاری از عرصهها پیشرو است و درصدر همه کنشهای انقلابی عصر حاضر قرار دارد، در اینجا هم پیشتاز باشد. ما پرچم دفاع از مظلوم و دفاع از فلسطین را باافتخار در دست داریم و پیش میرویم و پرچم عدالتخواهی و پرچم مبارزه با استکبار و امپریالیسم را بهدست گرفتهایم و در این عرصه یکهتاز هستیم، نه چپهای مدعی و نه کمونیستهای پوشالی هیچ کدام قابلمقایسه با ما نیستند و چنین مقایسهای بیشتر به شوخی میماند. کدامیک از نهضتها و جریانها بهاندازه ایران در این عرصه فعال است؟ هم کاستیها و هم نقاط قوت باید دیده شوند. وقتی میگویم وضعیت پیچیده است، به همین دلیل است و ما با این تناقضات روبهرو هستیم. همین نکته مثبت گاهی باعث یک غفلت تاریخی شده و یک اطمینان و یک خیال جمعی برای ما بههمراه آورده و من میگویم من که پرچمدار مبارزه با ظلم و دفاع از مظلوم هستم خیالم راحت است و احساس امنیت کاذب میکنم و آنجا که باید بهصدا و خروش دربیایم، منتظرم تا اخبار ساعت 10 خبرش را اعلام کند و بعد از این به وظیفه سازمانیام عمل کنم.
در عرصه شعر و در هنر اعتراضی نیز به همین صورت است. وقتی باید به رانتخواریها و بیعدالتیها و زدوبندها و فسادهای مالی و کمکاریها و بیمسئولیتیها بپردازیم، نکردهایم و وقتی ما وظیفه خود را انجام ندادیم، صدا از جایی دیگر برمیخیزد و کسی که شایسته نیست درمورد این موضوعات حرف میزند، درحالیکه خودش جزو متهمین است اما این پرچم را برمیدارد و مدعی میشود. ما آنقدر که باید تاثیرگذار باشیم نبودهایم، بهراستی انقلابی بودن سختتر از انقلاب کردن است. هنرمند متعهد و هنرمند معترضی که در میدان است کار سختی دارد. ما ضمن اینکه قدردان همه زحمات کشیده شده و گامهای بلندی که برداشتهشده هستیم اما از آنسو باید راجع به کمکاریها منصفانهتر نگاه کنیم.
در سالهای 98 و 96 و در اعتراضات اخیر، معدود کارهای هنری را میبینید که واجد اعتراضی باشد. ظاهرا خود هنر هم پولی یا حزبی شده. وقتی خود هنر به این وضع افتاده شاید انتظار اینکه فعالان این عرصه اعتراض کنند زیاد باشد.
بله، اینچنین است. حرف یکچیز است. ضمن اینکه هنرمندان متعهد و شوریده و دردمندی داریم که در وقایع اخیر و در چندماه گذشته بدون اینکه از جایی سفارشی و حمایتی بگیرد که البته اگر حمایتی بگیرد هم درست است و وظیفه آنجاست که از هر حرکت متعهدی حمایت کند، ولی بسیاری از اینها حتی منتظر نماندهاند و از روزهای اول بهمیدان آمدهاند و میتوان از آنها اسم برد و یاد کرد. کسانی بودند که شبانهروز در عرصه شعر و عرصه گرافیک و در فضای مجازی و کار رسانهای کار کردهاند و بعضا توانستهاند حمایت جایی را جلب کنند و بعضا نتوانستهاند و بهطور خودجوش کارهایشان را منتشر کردهاند. ضمن اینکه از این دست هنرمندان –بهویژه در نسل جوان- کم نداریم، از آنطرف برخی هنرمندان متاسفانه درگیر شرایطی شدهاند که شاید ناخواسته بوده است. پیوسته باید به خود تذکر بدهیم و خودمان را متوجه این موقعیت لغزنده کنیم که گاهی این ماجرا ما را با خود میبرد. وقتی حرفهای میشوید و کار شما اثرگذار است و میتواند تاثیر داشته باشد و جریانی را رقم بزند و توجهات بهسمت شما جمع میشود و نگاهها بهسمت شما میآید، گاهی در لحظه بزنگاه فراموش میکنید که بهمیدان بیایید. در این بین گروههایی هم بودند که دچار تغییراتی شدند و درجایی که به حضورشان نیاز بود و در زمانی که توقع داشتیم و چشممان به آنها بود، آنها را ندیدهایم و جایشان خالی بود، چون درگیر همین روزمرگی و معاش و معیشت بودند.
تعدادی در داخل کشور صورتبندی گفتمانی درخصوص هنر دارند، مثلا کتاب نوشتهاند که هنر انقلابی چیست و هنر اجتماعی چیست و هنر ذیل تعهد انسانی چیست و... که من احساس میکنم همه اینها یکی است. اتفاقی که افتاده و برای من عجیب است این است که ظاهرا اعتراض در بین بخشی از هنرمندان ما دستهبندیشده است. در حوادث اخیر اگر کسی اعتراض نمیکرد بهسرعت برچسب میخورد یا اگر اعتراض هنرمند به نقش منفی بنسلمان در منطقه بود به آن هجمه میشد. آیا پیش از این در حوزه هنر دستهبندی وجود داست یا این وضعیت متاخر است؟ گویا اعتراض فقط در مواردی قبول است که نسبت به امر روزمره است و اعتراض بیرون از امر روزمره گویی اعتراض و هنر و هنرمند نیست.
نه، من اینجا با شما موافق نیستم و به نظر من در این موضوع باید کمی صراحت داشته باشیم. گاهی دچار محافظهکاری و دچار ترس از رکگویی میشویم، به نظر من بیپرده باید تکلیف خود را روشن کنیم. مساله هیچکدام از اینها نیست، مساله کیفیت اعتراض است. سالها به ما میگفتند که هنر از تعهد دور است، هنری که در میدان باشد هنری روزمره است و زود از یادها میرود. هنر ماندگار هنری است که به خودش بپردازد و تنها به فرم متعهد باشد و اگر به چیزی غیر از فرم و صورت متعهد باشید با ذات هنر همسازی ندارد و به رسالت هنرمند خیانت کردهاید. این سالها در فضای عمومی و نشریات روشنفکری پمپاژ میشد و به صورت پروپاگاندا گاهی از درون آن برچسب و چماق درمیآمد و بر سر هرکسی که با این خط و این مسیر همسو نبود کوفته میشد و گفته میشد که شما هنر را به خدمت مقاصد و اغراض دیگری میگیرید. هنر فقط باید به خودش متعهد باشد. هنر سفارسی شده است. برچسب هم میزدند و سعی میکردند سریع مخالفان را از میدان به در کنند. به این دلیل که در سالهایی هنر پیشروی انقلاب همواره با تعهد و با مسئولیتپذیری گره خورده بود، سعی میکردند اصل مسئولیتپذیری را زیر سوال ببرند. اما سالهای اخیر نشان داد این شعاری بیش نیست و بازی رسانهای بود و در بزنگاه اتفاقا خودشان دوره افتادند و هرکسی که با آنها همسو نبود و صدای آنها را منعکس نمیکرد و از حرف آنها دم نمیزد، هو میکردند و از میدان به در میکردند. اتفاقا همانهایی که یکسره با چماق هنر برای هنر، دیگران را نفی میکردند، برای یارگیری و برای غوغایی که بهپا شده و برای فرصت تازهای که پیش آمده بود، تنور خود را گرم میکردند. دقت میکردند که چه کسی امروز بهجای پنج پست، دو پست گذاشته و حکم اعدامش را صادر میکردند که فلانی کم گذاشته است. مثل محمود غزنوی که انگشت در کرده بود و در جهان به دنبال قرمطی میجست. دوره افتاده بودند که چه کسی آنقدر که ما تشخیص میدهیم و مصلحت میدانیم باید اعتراض میکرد و نکرده است و او را پیدا کنیم و سنگسارش کنیم. یعنی اینقدر خشن و اینقدر متعصبانه به میدان آمده بودند.
در این وضعیت که مثل محتسب دوره افتاده بودند و به دنبال کسی میگشتند که با آنها همراه نیست. این وضعیت عدهای را به این اندیشه وا میدارد که بگویند پس مساله شخصی است و وقتی کسی با شما همراه باشد مورد تایید شما است و اگر کسی در سمت مقابل باشد مورد تایید نیست و کل ماجرا را انکار میکنید. با صراحت عرض میکنم که نباید مقهور این فضای رسانهای بشویم. ما گاهی هم از آن هوچیگری اول میترسیم و هم در بزنگاه از بیان صریح حرف خود دچار رعب و وحشت هستیم! باید بپذیریم که واقعیت صحنه چیست؟ پس من در اینجا دارم به دو اشکال اشاره میکنم و به دو چیز انتقاد دارم. اول از اینکه هنر را به هنر حقیقی و هنر ناب (یعنی غیرمتعهد) و هنر غیرحقیقی و هنر غرضورزانه (یعنی متعهد) تقسیم میکنند انتقاد دارم و میگویم که این اشتباه است و مورد قبول من نیست. به صرف اینکه هنری کنشگری کند، نمیتوان آن را کنار گذاشت و گفت هنر فقط باید برای هنر باشد و هنر باید فقط برای فرم باشد. ما آن ادعا را رد میکنیم ضمن اینکه وقایع اخیر نشان داد که آن ادعا چقدر سست است و خود آنها در لحظه به سمت دیگری میروند. ثانیا از حیث انسان بودن و از حیث مسلمان بودن و از حیث تلاش برای انتساب به جبهه حق باید به این نکته توجه کرد که هر حرفی را زدن و هر کنشی را نشان دادن به معنی زنده بودن و آگاه بودن و متعهد بودن نیست. ما مدعی هر نوع تعهدی نیستیم. ضمن اینکه بر خالی کردن هنر از تعهد انتقاد داریم. ضمنا طرفدار هر نوع سر و صدایی به اسم متعهد نیستیم؛ از آن سنخ که میگوید کلا هنرمند بر حکومت است. نه، شاید زمانی حکومت عدل علوی باشد زمانی ممکن است حکومت حضرت حجت باشد و اگر با این منطق جلو برویم آن زمان هم باید به دنبال خروش و بههم ریختن شهر باشید درحالیکه آنجا یک شرایط دیگر است. زمانی ممکن است حکومت لزوما حکومت عدل هم نباشد ولی موقعیت تاریخی خاصی است و فتنهای بزرگتر و شرایطی سختتر در میان است و مثل زمانی است که حضرت سجاد برای مرزداران حکومت اسلامی دعا میکند با اینکه حکومت جور است و حکومتی است که در حق خاندان خود او و در حق اهلبیت ظلم کرده. اما ایشان به دلیل خطری که کل جامعه مسلمین را تهدید میکند، برای مرزداران دعا کرد. لذا این حرف که هر نوع تعهد و انتقاد و اعتراضی ممدوح است را نمیپذیریم. ما ضمن اینکه به هنر متعهد اعتقاد داریم اما بر این باوریم که آن تعهد هم باید تعهد به جبهه حق باشد. حال جبهه حق کیست؟ این را باید جست و راه را باید پیدا کرد و باید هشیار بود که جبهه حق مبارزه با این حکومت است یا دفاع از آن حکومت و چطور مبارزه کنیم و تا کجا مبارزه کنیم و چقدر مبارزه کنیم؟! ما متاسفانه معمولا به دنبال آسایش و به دنبال تنبلی هستیم. برخی وقتها سعی میکنیم همهچیز را سادهسازی کنیم و به دنبال فرمول هستیم. ولی اینها فرمولبردار نیست و کارهای بسیار سخت و پیچیدهای است که شما بدانید صدای اعتراض خود را چقدر و چگونه باید بلند کنید؟ اصلا بلند بکنید یا نه؟ این کار سختی است و مسئولیت سخت هنرمند انقلابی و هنرمند متعهد در این میدان است که بتواند این را درست تشخیص بدهد. ما هر نوع انتقاد و اعتراضی را پسندیده نمیدانیم. گاهی همین تشخیص اشتباه خود میتواند شر و در جبهه طاغوت بودن باشد. این مهم است که بدانید جبهه حق کجاست و بهدرستی از آن دفاع کنید. امروز باید به چه اعتراض کرد و از چه چیزی دفاع کرد و باید صدا را نسبت به چه کسی بلند کرد؟ ما به دنبال سادهسازی همهچیز با فرمولیزه کردن مسائل نیستیم که مثلا بگوییم کلا اعتراض با ذات هنر نمیخواند یا آنکه هر نوع اعتراضی پسندیده است.
نکتهای که وجود دارد این است که کسی از بیرون به هنرمند فشار نمیآورد که به هنرمند اعتراضی تبدیل شود. ظاهرا سوبژکتیویته و ذهن خودش و برداشت خودش بود که تبدیل به هنر اعتراض میشد و خود او افقگشایی میکرد. در شرایط فعلی و در زمانی که فشارها بسیار زیاد است آیا میشود باز هم به افقگشایی رسید یا نه کار بسیار سخت شده است؟ چون هنرمندان زمانی بین حکومت و مردم بودند و روزی علیه حکومت بودند. آیا میتوان گفت هنرمند روزی علیه مردم خواهد بود؟ چون متنها و شعرهایی در اینباره وجود دارد. امروز میبینیم این بالانس بههم خورده است و گویی کار هنرمند اجتماعی و هنرمند متعهد سخت شده است.
بله این درست است. به نظر من این معادله هم تاریخی است. معادله تاریخی خاص ما است که ما در یک وضعیت پسامدرنیتهای قرار داریم. این دورهای است که صاحبنظران و نظریهپردازان غربی درباره آن صحبت میکنند. دورهای پسامدرنیته که همهچیز با هم درآمیخته است و صحنهای نهیلیستی در جریان است و به شکل متعین در این رسانههای نوظهور آن را میبینیم که به اسم آگاهی و اطلاعرسانی و برقراری ارتباط، هر نوع آگاهی و معرفت و ضابطهای را مخدوش میکنند. بمباران سرسامآور و لجامگسیخته اطلاعات باعث از بین رفتن خود اطلاعات شده است. شما آنقدر در معرض اخبار و اطلاعات غلط و شایعات و... هستید که نمیتوانید داوری درستی داشته باشید. رسانهای که قرار بود آگاهیبخشی کند و ما را بههم مرتبط کند باعث جدایی ما شده است. این تبعات تاریخی دارد. یکی غبارآلود شدن ماجرا است که حتی نه در ایران و نه در شرایط بسیار مهم تاریخی ما، بلکه در همه جهان میبینید که اساسا همهچیز به حالت ابتذال و سطحیگری و همهچیز به حالت پوسیدگی و ازهم گسیختگی در آمده است. این را در سیاست و هنر و... می بینید، گویی دوران هنرمندان بزرگ به پایان رسیده است. چهرههای درخشانی که در اعصار و دورههای گذشته بودند در این دوره کمتر دیده میشوند و این، نه فقط در ایران ما و در این مناسبتها بلکه در بقیه نقاط جهان نیز گویی دیگر نمیتوان چشم به راه هیچ بزرگی بود. این هم به دلایل شرایط تاریخی این عصر است که همهچیز را از جمله خود هنر را مخدوش کرده است. فارغ از جهتگیری هنر، همین بحث است که این برهه را دچار بحران میکند. آشوبی که وجود دارد و شرایط خائوسی که در میان است گویی ما را به شرایط تاریخی خاص میرساند. گویی شر بیش از پیش، پرده از میان برمیدارد و با همه ظهوراتش نمایان میشود و از اینسو حق هم در همین وضعیت خود را نمایانتر نشان میدهد. این باعث میشود که شما در جبهه شبهروشنفکری هم وضعیت عجیبوغریبی را ببینید که حتی با منطق خودشان هم نمیخواند. حتی با سنتهای قبلی و با تبار خودشان هم نمیخواند. به نظرم آنچه که امروز گرفتار آن شدهایم، به دلیل شرایط تاریخی خاصی است که در آن قرار داریم.
آیا باید نسبت به هنر اعتراضی هم از بیرون نقد وارد کرد یا هنرمندان خود این وظیفه را برعهده دارند؟
این ماجرا همیشه بوده و هنرمندان در تمام تاریخ مسیر خود را میرفتند و منتقدان هم کار خود را میکردند. من اعتقادی به رابطه سازمانی و تشکیلاتی بین هنرمند و منتقد ندارم و این را ضروری نمیدانم. حتی این را خطرناک میدانم که منتقد بگوید چه بکن و هنرمند آن کار را انجام بدهد! یا برعکس مثلا هنرمند کاری را انجام بدهد و منتقد به توضیح و دفاع از آن بربیاید. هنرمند و منتقد باید هرکدام با رای مستقل و درست، کار خود را انجام بدهند. منتقد باید مستقل و با نبوغ هنریاش کار خود را انجام دهد و آنچه را فکر میکند حق است با تمام قوای هنریاش بیان کند و از تمام توانش استفاده کند تا آنچه را که دریافته به تمامه منتقل کند. این وظیفه هنرمند است و منتقد نیز باید به دنبال کار خود باشد و بخشنامه صادر نکند و نه با خطکش خود هنرمند را اندازه بگیرد و نه به دنبال تبعیت از هنرمند باشد! هنرمند از منظری دیگر نگاه میکند و منتقد از منظری دیگر. البته شاید در زمانی کسی هر دو ساحت را داشته باشد. یعنی هم شاعر باشد و هم منتقد. در لحظه خلاقیت از نبوغ خودش استفاده میکند و وقتی به شکل صاحبنظر به اثری نگاه میکند با قوای عقلانی و از منظری دیگر به مساله توجه دارد. من درباره دو ساحت حرف میزنم. در جایی که منتقد باید داوری کند و بیطرفانه، منصفانه، مسئولانه، دلسوزانه و متعهدانه نسبت به انسان عمل کند، آنچه را که فکر میکند درست است بگوید. وقتی این دو بهدرستی به وظیفه خود عمل کنند باعث پویایی و اصلاح ماجرا میشوند. در نسبت با اجتماع، هنرمند از اجتماع تاثیر میپذیرد و منتقد نیز همچنین است. وقتی این رابطه شکل طبیعی و درست خود را داشته باشد، تاثیرگذاری بر اجتماع و تاثیرپذیری از آن هم به شکل خودکار اصلاح میشود و به صورت بخشنامهای نخواهد بود. هنرمند قرار نیست سرمشق بگیرد بلکه از جامعه بازخورد میگیرد. هم بر جامعه اثر میگذارد و هم از آن تاثیر میپذیرد. در این صورت میتوان شاهد اصلاح رویه بود. جایی که رویهای انحرافی شکل گرفته، اگر هنرمند و منتقد کار خود را درست انجام بدهند و با عمل خود جامعه را متوجه اشکالات آن رویه بکند، جامعه ارتقا پیدا میکند و هنر نیز اعتلا مییابد.