کد خبر: 77132

دکتر علی اکبر ولایتی:

حکومت فرانسه دین‌ستیزی در لوای لائیسیسم

حکومت بی اراده فرانسه که به صورت چشم و گوش بسته به دنبال طرح‌های صهیونیست‌ها و آمریکا یی‌ها می‌رود بداند که پرده دری و هتک حرمت از بزرگان جهان اسلام موجب بی اعتباری بیشتر آنان در مقابل مسلمانان و آزادگان جهان می‌شود.

۱ـ در اواسط ماموریت این‌جانب در وزارت امور خارجه، روزی یکی از همکاران گفت که آقای عباس کیارستمی از شما وقت ملاقات می‌خواهد. سال‌ها بود که «عباس» را ندیده بودم. وی هم محله‌ای ما و اهل رستم آباد بود و منزل ما در «کوچة تکیه» و منزل آن‌ها در «کوچة صنعتگران» قرار داشت و نزدیکی من به وی، زمانی بیشتر شد که در کلاس چهارم دبیرستان جَم قلهک، با تقی، برادر کوچکتر او هم‌کلاس شدم و دوستی نزدیکی میان ما شکل گرفت و به خانه‌های هم رفت‌و‌آمد می‌کردیم. ‏

در آن زمان که ما دانش‌آموز سال‌های آخر دبیرستان بودیم، عباس دانشجوی دانشگاه هنرهای زیبا دانشگاه تهران شد. من بعد از انقلاب تا آن زمان که همکارم درخواست ملاقات وی را مطرح کرد، او را ندیده بودم؛ ولی کارهایش را دنبال می‌کردم و خوشحال بودم که یکی از آشنایان و هم‌محلی‌ها به چنین موقعیت ارزشمندی در هنر سینما رسیده است. لذا وقت ملاقاتی تنظیم شد و من ایشان را بعد از سال‌ها دیدم.‏

عباس کیارستمی در همان ابتدای سخن گفت که من با تردید نزد تو آمدم؛ زیرا احتمال می‌دادم که ممکن است به علت آن‌که وزیر شده‌ای، وقت نداشته باشی و تحمل این برای من سخت بود!‏

من هم برای این‌که فضا را کمی بهتر و خودمانی کنم دو خاطره را که وصف حال ما در گذشته و نشان‌دهندة روابط بدون تعارف و صمیمی آن زمان بود را یادآوری کردم و گفتم: «اول آن‌که روزی من در منزل شما بودم و با «تقی» وارد یکی از اتاق‌های منزل شدیم که تابلویی بر روی دیوار آن اتاق بود(که تقی و عباس و سایر اعضای خانواده همراه با پدر و مادر در منزل پدری زندگی می‌کردند.) که شِمایی از کلاویه‌های پیانو، زمینة این طرح بود و تقی توضیح داد که استاد عباس در یکی از کلاس‌های دانشکده هنرهای زیبا، طرحی را به عباس و سایر دانشجویان پیش نهاد کرده و گفته است که فرض کنید که بتهوون قرار است به ایران بیاید، شما با یک طرح گرافیک ابتکاری به استقبال وی بروید؛ و عباس با این طرح از این کلاویه‌ها، برندة مسابقه شد و طرح عباس مانسیون اول شد. که این کلمه در ذهن من ماند و به شوخی به او گفتم که هنوز هم نمیدانم که با ارائه آن طرح چه درجه‌ای گرفتی؟ خاطرة دوم هم در شب قبل از برگزاری کنکور بود که باز هم من در خانة شما بودم و شام را که خوردیم، به تقی گفتم که میخواهم تا صبح درس بخوانم؛ زمانی که تقی حرف من را به شما منتقل کرده بود، به او گفته بودید که به علی (ولایتی) بگو که حماقت نکن!! بخواب و خودت را خسته نکن! و صبح با آرامش در کنکور شرکت کن و من حرف تو را گوش کردم.‏

با این مقدمات، فضای دوستانه و بدون تشریفات قبلی در زمان جوانی دوباره شکل گرفت و عباس که آن زمان فیلم «طعم گیلاس» را ساخته بود، در مورد حل بعضی مشکلات اداری بر سر راه ارسال این فیلم به «جشنوارة کن» فرانسه از من کمک خواست که من هم بلافاصله با مهندس میرسلیم، وزیر وقت ارشاد، صحبت کردم و ایشان نیز با بزرگواری آن مشکلات را حل کرده و فیلم به «جشنواره کن» رفت و جایزة «نخل طلای»، آن سال را نیز دریافت کرد. (جایزه نخل طلا، مهم‌ترین جایزه در جشنواره کن می‌باشد.)‏

مدتی بعد، باز هم کیارستمی با من تماس گرفت و خواستار ملاقات دیگری شد و گفت که میخواهم برای مسئله‌ای تو را ببینم، که چون بیان کرد که دچار کمردرد شده است، به او گفتم من به خانه شما می‌آیم که بدون اتلاف وقت به خانه وی که در چیذر بود رفتم.

در آن جلسه، عباس به من، به عنوان فردی مرتبط با حکومت جمهوری اسلامی ایران، توضیح داد که بعضی فیلم‌های ایرانی در جشنوارة کن شرکت می‌کنند که از اعتبار هنری بالایی برخوردار نیستند، اما اگر مضمون فیلم با مبانی جمهوری اسلامی زاویه داشته باشد، این جشنواره از آن‌ها ممکن است تجلیل کند (به عبارت دیگر می‌خواست بگوید که اعتنای جشنواره کن به بعضی از فیلم‌ها و فیلمسازان ایرانی، به دلیل ارزش مطلق هنری آن‌ها نیست، بلکه به دلایل سیاسی و ضدیت آن‌ها با جمهوری اسلامی می‌باشد و نظر وی این بود که وزارت ارشاد به این موضوعات حساسیت نشان ندهد، زیرا همین موضع گرفتن جمهوری اسلامی به این نوع فیلم‌ها، باعث می‌شود که بعضی از این فیلم‌ها، ولو در حد استانداردهای مورد قبول جشنواره هم نباشند، در این جشنواره پذیرفته شوند.‏

سپس گفتگو ادامه پیدا کرد تا به مسائل فلسطین رسیدیم؛ چون شنیده بودم که اگر فیلم‌هایی علیه رژیم صهیونیستی ساخته شود، در این نوع مجامع غربی پذیرفته نخواهد شد، از وی در این مورد سوال کردم که کیارستمی تصریح کرد که اگر فیلم‌ها کوچک‌ترین تعریضی به اسرائیل داشته باشند، در جشنواره پذیرفته نمی‌شوند و کسی هم که با دقت از سوی دولت فرانسه نگهبان این موضوع است، «آقای ژیل ژاکوب» می‌باشد که سال‌ها دبیر دائمی این جشنواره است.

بعد از آن متأسفانه دیگر کیارستمی را ندیدم تا این‌که ایشان بیمار شد و درگذشت که اگر بود هم‌چنان می‌توانست منشاء خدمات فرهنگی بزرگی برای ایران باشد ـ خداوند روح وی را مشمول غفران واسعه خود قرار دهد.‏

‏۲ـ در زمان فتحعلیشاه قاجار و در اوج جنگ‌های ایران و روس، به دلیل این‌که روسها به لحاظ ابزار و ادوات نظامی، در جنگ از ایران پیش افتاده بودند، در سال ۱۱۸۶ خورشیدی (۱۸۰۷ میلادی) قراردادی دفاعی میان دولت‌های وقت ایران و فرانسه امضاء شد که چون در «کاخ فین‌کن‌اشتاین» در لهستان امروزی به امضای نمایندگان فتحعلیشاه قاجار و ناپلئون بناپارت رسیده بود، به عهدنامة فین‌کن‌اشتاین معروف شد که طی آن دولت فرانسه متعهد شد که در برگرداندن سرزمین گرجستان به ایران و واداشتن روسیه به واگذاری آن‌ تلاش کند و برای اصلاح و تقویت ارتش ایران، تعدادی اسلحه، توپ، مهندس و مستشار نظامی به ریاست ژنرال گاردان به ایران بفرستد، که اجرای معاهده شروع شد، اما دولت فرانسه در نیمه راه و قبل از انجام کامل عهدنامه قبلی مدتی بعد با امضای قرارداد تیلسیت با الکساندراول امپراتور روسیه، معاهده‌ای را که با ایران قبلاً بسته بود را نقض کرد (نفیسی، تاریخ اجتماعی و سیاسی ایران در دورة معاصر، ج ۱، ص ۲۰۳-۲۰۴؛ حائری، نخستین رویارویی‌های اندیشه‌گران ایران با دو رویة تمدن بورژوازی غرب، ص ۲۴۹؛ راعی گلوجه، قاجاریه، انگلستان و قراردادهای استعماری، ص ۱۹۱، ۲۹۸؛ قاضیها، اسنادی از روند اجرای معاهدة ترکمان‌چای، ص ۹). ‏

‏۳ـ در زمان ناصرالدین‌شاه، مارسل اوگوست دیولافوا (۱۸۴۴-۱۹۲۰م) و همسرش مادام ژان دیولافوا، زن و شوهر باستان‌شناس فرانسوی، برای انجام کاوش‌های باستان‌شناسی به «توصیة دکتر طولوزان»، پزشک فرانسوی ناصرالدین‌شاه، به ایران سفر کردند و طی قراردادی با دولت ایران، به حفاری در خاک کشورمان پرداختند و هر آنچه که از این حفاری‌ها به‌دست می‌آوردند ـ به خصوص اشیای پرشماری از کاخ‌های هخامنشی ـ را به فرانسه منتقل کردند و آنچه از میراث عظیم باستانی ملت ایران که قابل حمل نبودند را شکسته و خرد می‌کردند تا به دست رقبای بریتانیایی ایشان نیفتند و همین نوع قرارداد در سال‌های بعد و در زمان مظفرالدین‌شاه نیز مجدداً با فرانسوی‌ها منعقد گردید و این غارت آثار باستانی ایران هم‌چنان ادامه یافت و اکنون بخش بزرگی از آثار تاریخی تاراج شده ایران در «موزة لوور پاریس» است (دو سفرنامة ژان دیولافوا به زبان فارسی ترجمه و منتشر شده است. برای آگاهی از این سفرنامه‌ها نک. منابع).‏

در این رابطه، آقای کریم لو، مسئول اسناد وزارت خارجه در زمان حضور این‌جانب در آن وزارتخانه، چهار جلد کتاب از اسناد خیانت و غارت عظیم و گسترده میراث فرهنگی ایران توسط آمریکایی‌ها و انگلیسی‌ها و بیش از همه فرانسوی‌ها را مستند به اسناد موجود در وزارت خارجه آورده است و آن طور که در این کتاب آمده است، هیچ‌یک از کشورهای مداخله‌کننده در امور داخلی ایران مانند فرانسه، چنین ضربه‌ای به میراث پرارزش باستانی ایران نزدند (از میان این چهار جلد، دو جلد آن در مورد غارت فرانسه و دو جلد دیگر در مورد غارت آمریکا و انگلیس است) که واقعاً جا دارد بر این ستمی که بر میراث فرهنگی ما رفته است، خون گریست (برای آگاهی بیشتر در این باره نک. کریم‌لو، تاراج میراث ملی: هیأت فرانسوی (۱۳۱۵-۱۳۲۹ق)، ج ۱ و ۲).‏

‏۴ـ در سال ۱۷۸۹ میلادی، انقلاب کبیر فرانسه رخ داد و مردم فرانسه علیه حکومت پادشاهی قیام کردند و به نوعی شاید براساس برخی تحلیل‌ها، این انقلاب از قیام آمریکایی‌ها علیه استعمار انگلیس که در سال ۱۷۷۶ یعنی ۱۳ سال قبل از انقلاب فرانسه به فرماندهی جرج واشنگتن، که بعداً اولین رئیس‌جمهور آمریکا شد، الگو گرفته است. نکتة عبرت‌آموز آن‌که انقلابیون فرانسه که از سفاکی حکومت «لویی شانزدهم» شکوه می‌کردند، جنایات بیشتری را مرتکب شدند و بسیاری از مردم را به وسیلة «گیوتین» گردن زدند.‏

‏ با دستور انقلابیون فرانسه که در رأس آنها روبسپیر بود، عده‌ای از مردمان بی گناه فرانسه با محاکمه‌های صحرایی و سرپایی و بعضاً بدون محاکمه اعدام شدند و هرگونه مخالفت با انقلاب فرانسه به سختی سرکوب می‌شد.‏

نزدیک به ۴۰ هزار نفر که به اعدام محکوم شدند، در نهایت، نیمی از آنان بدون برگزاری جلسة دادرسی اعدام شدند و نیمی دیگر نیز در انتظار مرگ مردند. بعد از ۹ سال، ناپلئون بناپارت در سال ۱۷۹۸م، به قدرت رسید و در واقع، به نام جمهوری، فردی بر سر کار آمد و یک سنت را پایه‌گذاری کرد که مردم فرانسه از آن استقبال کردند و آن کشورگشایی و فتوحاتی در کل دنیا بود؛ وی در سال ۱۸۰۵م، به مصر حمله کرد و سپس جانشینان وی در طول قرن نوزدهم فتوحات او در شمال آفریقا را تکمیل کردند و کشورهای دیگری مانند تونس، الجزایر و مراکش را مستعمرة فرانسه کردند (به جز لیبی که توسط ایتالیایی‌ها اشغال شد) بناپارت در ادامة این کشورگشایی‌ها به روسیه حمله کرد و در آن سامان، کشتی توسعه‌طلبی این امپراتور مدرن به گِل نشست و شکست خورد که «لئو تولستوی»، ماجرای آن را به خوبی در کتاب جنگ و صلح بیان کرده است؛ بنابراین انقلاب فرانسه در حقیقت، مردم فرانسه را از قید محافظه‌کاری‌های لویی شانزدهم رها کرد، ولی در حقیقت آزادی‌ای که بدان دست یافتند، آزادی نوع انسان نبود، بلکه آزادی برای فرانسوی‌ها در جهت تجاوز علیه دیگران بود. فرانسه دومین کشوری بود که ادعا کرد آفتاب در مستعمرات آن‌ها غروب نمی‌کند و نوع استعمار فرانسه نیز بسیار خشن بود (در این باره نک. آدو بواهن، ص ۳۴). ‏

در واقع برخلاف برخی از انقلاب‌های اصیل در دنیا، حکومت‌های فرانسه به خصوص بعد از انقلاب، تفسیر خاص خود را از مبانی اعلامی انقلاب خود یعنی آزادی داشتند که نجات‌دهندة بشریت نبود، بلکه برای حاکمان فرانسه آزادی عمل در تجاوز، چپاول و خونریزی و برای مردم دنیا بدبختی و نکبت به بار آورد.‏

برای شناخت هر چه بهتر این نوع نگرش به سایر مردم دنیا، می‌توان به کتاب بسیار مستند و متقن «الجزایر و مردان مجاهد» نوشتة «مرحوم حسن صدر» که از ادیبان، سیاستمداران و حقوقدانان برجسته تاریح معاصر بود مراجعه کرد که خوب است همگان این کتاب را بخوانند تا دریابند حکومت فرانسه چه بلایی بر سر مردم الجزایر آورد که طی سال‌های ۱۹۵۴ تا ۱۹۶۲ که اوج انقلاب الجزایر بود، یک میلیون نفر از مردم آن کشور شهید شدند و در این کتاب به خصوص نحوة شکنجة قرون وسطایی «لژیونرهای خارجی فرانسه» بیان شده است. ‏

به عنوان نمونه دو بانوی قهرمان مسلمان و مؤمن از مردم الجزایر به نام‌های «جمیله بوپاشا» و «جمیله بوحیرِد» بودند که این زنان را به جرم مجاهدت و مبارزه، برای آزادی کشورشان چنان شکنجه می‌کردند که زبان از گفتن آن شرم دارد که برخی از این جنایات که در طول سال‌های ۱۹۵۴ تا ۱۹۶۲ روی داده در فیلم مشهور «نبرد الجزایر» (عربی: مهرکه الجزائر؛ فرانسوی: (‏La Bataille d’Alger‏) محصول ۱۹۶۶م، که به مدت ۵ سال در فرانسه (یعنی در این کشور به اصطلاح «مهد آزادی!!») نمایش آن ممنوع شده بود، به تصویر کشیده شده است. برخی مقامات کشور فرانسه محتوای این فیلم را محکوم کردند.‏

‏۵ـ در جریان جنگ دوم جهانی، فرانسه توسط آلمان اشغال شد که با کمک بقیة متفقین در اواخر جنگ، آزاد شد و کسی که ابتدا ریاست جمهوری و مدیریت کشور را برعهده گرفت، ژنرال شارل دوگل بود که حداقل برای مردم خودش، مفید بود و بسیاری از عقب ماندگی‌های فرانسه را جبران کرد. دوگل و جانشینانش مانند ژیسکار دستن، میتران و ژاک شیراک، افراد نسبتاً قدرتمندی بودند که آبروی ملی و استقلال نسبی فرانسه در صحنه سیاسی و بین‌المللی را در برابر آمریکا حفظ می‌کردند؛ برعکس انگلیس که تابعی از متغیر آمریکا بود و یا آلمان که به اشغال آمریکا درآمد و هنوز هم آمریکا نفوذ خود را در آن‌ها حفظ کرده و مردم آن کشور بعد از بیش از ۷۵ سال، هم‌چنان تحت فشار آمریکایی‌ها غرامت جنگ دوم را پرداخت می‌کنند و مجبورند که از سیاست‌های آمریکا تبعیت نمایند.‏

ولی طی سال‌های اخیر دولت‌های فرانسه که بر این کشور حاکم شده‌اند، آن استقلال و اقتدار نسبی عهد ژنرال دوگل را که در حوزه سیاست خارجی داشته‌اند را از دست داده و هر چه به زمان حاضر نزدیک‌تر شده‌اند، کسانی در فرانسه بر سرکار آمدند که نوع سیاست خارجی آنها تابع صرف حکومتهای آمریکا است و حتی بعضاً برای خودشیرینی در بعضی از سیاست‌های سخیف، از آمریکایی‌ها پیشی می‌گیرند!‏

‏۶ـ همان‌طور که در مطالب فوق آمده اعتبار و استقلال نسبی فرانسه در سیاست خارجی بعد از ژنرال دوگل به تدریج کمتر و کمتر شده است. به عنوان مثال، دوگل، زمانی از کشور کانادا دیدار کرد و اختصاصاً به ایالت کِبِک نیز رفت (که فرانسه‌نشین است و مردم آن‌جا خود را تحت ستم آنگلوساکسون‌های تحت حاکمیت اُتاوا می‌بینند و سالهای طولانی برای استقلال خود مبارزه کردند و نمی‌خواهند که جزءکانادایی باشند که ارزش آن کشور در حد فرمانداری تحت امر پادشاه انگلیس است) مردم آن ایالت، استقبال و تظاهرات پر شوری از دوگل به عمل آورند و او نیز ناگاه در حین سخنرانی دست خود را بالا برد و گفت «زنده باد کِبِک آزاد» و از آن پس علی‌رغم فشار آمریکا و انگلیس هیچ‌گاه حرف خود را پس نگرفت.‏

چند سال بعد اما در زمان حاکمیت بعضی از جانشینان دوگل وقتی که آمریکا تصمیم گرفت به عراق حمله کند رئیس‌جمهور وقت فرانسه با تصمیم آن‌ها مخالفت کرد. آمریکایی‌ها فشار خود را افزایش دادند و حتی دستور داده شد که در رستوران کنگره آمریکا سیب زمینی سرخ شده به سبک فرانسوی را که در دنیا به «فرنچ فرایز‏(سرخ شده فرانسوی) معروف است را از میز پذیرایی ناهار‌خوری کنگره حذف کنند!‏

با افزایش فشار سیاسی ـ اجتماعی آمریکایی‌ها حکومت فرانسه عقب‌نشینی کرد و «اعجب من ذلک» فرانسه هواپیمای میراژ خود را به کمک فانتوم‌های آمریکا فرستاد که مشترکاً عراق را بمباران می‌کردند. به این معنی که به خلاف انتظار سقف اعتبار قولشان در مقابل آمریکایی‌ها تا حد بایکوت مصرف سیب زمینی سرخ شده به سبک فرانسوی از طرف ایالات متحده بود.‏

‏۷ـ اگر بخواهیم نگاهی منصفانه به رفتار ایران در صحنه سیاست خارجی و بین‌المللی بیندازیم، باید ببینیم که رفتار ایران در این حوزه‌ها چگونه است؟

یکی از ویژگی‌های ایران بعد از انقلاب، ایستادگی بر مبانی و اصول حاکم بر سیاست خارجی است که از جمله آن اصول، شعار نه شرقی ـ نه غربی یعنی نفی کامل سلطه خارجی در زمان وقوع انقلاب می‌باشد که در آن زمان شرقی و غربی بودن، نماد وابستگی بود و از همان ابتدا ایران در عمل با صلابت کامل به آن سیاست عمل کرد:‏

از یک‌طرف با اشغال فلسطین توسط صهیونیست‌های عامل غرب و از سوی شرق با اشغال افغانستان توسط ابرقدرت شرق یعنی شوروی مخالفت نمود.‏

یک‌بار، وورنسف، قائم‌مقام وزیر خارجة شوروی در تهران، با این‌جانب به عنوان وزیر خارجه صحبت کرد که به وی گفتم چرا به صدام موشک می‌دهید که تنها هشت موشک در اطراف ساختمان وزارت خارجه و همین جایی که شما نشسته‌اید اصابت کرده است؛ وی گفت شما به مجاهدین افغان کمک نکنید تا ما هم به صدام موشک ندهیم!! ما زیر بار نرفتیم و به مردم افغانستان کمک کردیم تا بتوانند از زیر یوغ شوروی رها شوند و از طرف مقابل نیز کمک‌های خود را به فلسطین انجام داده و به طور دائم ادامه دادیم، ضمن این‌که یک جنگ بسیار آسیب‌زننده به مدت هشت سال به ما تحمیل شده بود.‏

در عین حال، به آزادی‌خواهان و استقلال‌طلبان دنیا به خصوص کشورهای اسلامی در منطقه غرب آسیا کمک کردیم و اکنون به اقرار مخالف و موافق، محور مقاومت را در برابر زیاده خواهی‌ها و توسعه طلبی‌های غرب و حضور صهیونیسم در قلب جهان اسلام تشکیل داده که هر روز از قوت بیشتری برخوردار می‌شود و اکنون بدون تردید جمهوری اسلامی ایران اولین قدرت منطقه غرب آسیا و شمال آفریقا و قدرتی تأثیر گذار، بیشتر از هر زمانی در طول تاریخ ایران، در سطح جهان است.‏

‏۸ـ پدیدآورندة انقلاب اسلامی در ایران شخصیت عظیمی از تبار پیامبران الهی، شجاع، مقتدر و کم نظیر در تاریخ، حضرت امام خمینی(ره) بود که آن زمان که بعضی از کشورهای صاحب نام دنیای غرب دنبال دریوزگی آمریکا بودند امام فرمود که ما آمریکا را زیر پا می‌گذاریم ‏و اکنون سلف صالح ایشان، حضرت آیت‌الله العظمی خامنه‌ای (مد ظله العالی) مردی الهی، مقتدر، بصیر، هوشمند و مسلط به سلاح علم و معرفت و آشنای کامل به سیاست‌های جهانی در کشور ما رهبری را در اختیار دارند.‏

هر آدم منصفی می‌تواند ویژگی‌ها و امتیازات رئیس و رهبر کشور ما را با هر یک از رهبران و روسای جهانی مقایسه کند و اگر قدری انصاف داشته باشد به این نتیجه می‌رسد که ایشان با کمال اقتدار و آگاهی کشور را در سخت‌ترین شرایط تاریخ ایران با مدیریتی اعجاب‌انگیز اداره می‌کنند و به علاوه ایشان بدون مجامله شخصیت اول محبوب مسلمانان جهان و مورد احترام کشورهای غیرمتعهد و مستقل است.‏

‏۹ـ در سال‌های اخیر، با پیشتازی آمریکا و دلالی ولگردهای بین‌المللی نظیر صهیونیست‌ها انواع فشارها را به ایران وارد کردند و شدیدترین تحریم‌ها را برقرار کردند نمودند ولی هر روز ایران قوی‌تر از گذشته در حال پیشرفت است.‏

آمریکایی‌ها و همراهان آن‌ها در غرب یا هر جای دیگر علیه جمهوری اسلامی ایران و حاکمیت مقتدر و پاکدست این کشور، از هیچ شیطنت و اقدام تخریبی دریغ نکردند اما به لطف خداوند هیچ توفیق مؤثری نداشتند.‏

در این میان، دولتی مانند دولت فرانسه، برای همراهی کردن با کاروان شری که در دنیا به رهبری آمریکا به راه افتاده است تا آن‌جا در دشمنی پیش می‌روند که برای مقابله با ایران متوسل به دلقک‌هایی در لباس کاریکاتوریست می‌شوند و چون نمی‌توانند بر عزم راسخ مردم ایران که عظیم‌ترین و عمیق‌ترین فرهنگ بشری را نمایندگی می‌کنند و بارها نشان داده‌اند که از ابتدای تاریخ ایران و به خصوص بعد از اسلام شایستگی تشکیل حکومت مقتدر را دارند چیره شوند، به انجام کارهای سخیف روی آوردند و قطعاً با حمایت دولت ناتوان فرانسه و تابع بلاشرط آمریکا اقدامی متحد الشکل کردند.‏

این حاکمان ناتوان دیده‌اند که انچه که موجب قدرت مردم ایران شده اسلام و هویت ایرانی است و لذا اولین جسارتشان علیه پیامبر اسلام بود و باری دیگر علیه یک شخصیت سترگ تاریخ معاصر و بزرگی که مورد احترام و رجوع فرهیختگان و صاحبان فکر و اندیشه جهان اسلام و حتی خارج از جهان اسلام می‌باشد دست به این اقدام سخیف زدند و بدون شک این کار قبیح و زشت یعنی هتک مقدسات مسلمانان به عنوان یک امر تخریبی است؛ مانند کسی که در یک دیالوگ منطقی حریف طرف مقابل نمی‌شود و دست به هرزه گویی و فحاشی می‌زند و اقداماتی شبیه ترسیم کاریکاتورهای جهت دار بر ضد معتقدات یک و نیم میلیارد مسلمان جهان انجام می‌دهند؛‏

دولت فرانسه و شخص مکرون در برابر اعتراض بجاو بحق مردم ایران نسبت به هرزه‌نگاری‌های یک نشریه مبتذل علیه مقدسات مسلمانان، پشت سپر لائیسیسم پنهان می‌شود، در حالی که لائیسیسم به معنای غیردینی ساختن دولت و جدایی سیاست از آموزه‌ها و انگاره‌های دینی است، نه به معنای هجوم و خدشه‌ دار کردن امر دینی توسط نهادهای به ظاهر مدنی. متفکرانی که اندیشه لائیسیسم اساساً از اندیشه‌های آنها برخاسته است نظیر ولتر، جان لاک، جیمز مدیسون و توماس جفرسون نیز هرگز مجوز به هجوم به ارزش‌ها و آموزه‌ها و شخصیت‌های مقدس پیروان ادیان را نداده‌اند و دولت فرانسه چنانچه حتی به ارزش‌های لائیسیسم پایبند بود باید همانگونه که از دخالت دین و امر دینی در امور سیاسی و اداره جامعه و محیط‌های عمومی جلوگیری می‌کند، از دخالت و بلکه یورش بی‌باکانه برخی نهادهای به اصطلاح مدنی یا هنری یا رسانه‌‌ای به مرزهای دین و ایدئولوژی‌های آسمانی و مقدس برای میلیاردها انسان نیز پیشگیری کنند، اما آشکار است که وقتی مکرون تصمیم می‌گیرد با خانم بی‌ریشه‌ای به عنوان یک خبرنگار درجه چندم گریخته از ایران، به عنوان نماینده اپوزیسیون ایران گفتگو کند، چنین دولتی نه تنها در برابر خدشه‌دار کردن آزادی و ستیز با مقدسات مسلمانان مقاومت نکند بلکه عملاً مسیر را برای آنها هموار کند.‏

مرتبط ها