کد خبر: 76944

هم‌میهن شیطان

همان نشریه فرانسوی که کاریکاتورهای موهن از پیامبر اسلام(ص) کشیده بود این روزها با نقش‌های اهانت‌آمیز به رهبر انقلاب وارد میدان شده، دولت فرانسه که پرسش از هلوکاست را ممنوع کرده از این اتفاقات استقبال می‌کند. بار پیش گرایش به اسلام در اروپا زیادتر شد

اسم نشریه شارلی ابدو را در ایران تقریبا همه شنیده‌اند اما تا‌به‌حال یک صفحه از آن را ورق نزده‌اند و یک خط از ستون‌هایش به فارسی ترجمه نشده است.

میلاد جلیل‌زاده، خبرنگار:اسم نشریه شارلی ابدو را در ایران تقریبا همه شنیده‌اند اما تا‌به‌حال یک صفحه از آن را ورق نزده‌اند و یک خط از ستون‌هایش به فارسی ترجمه نشده است. ایرانی‌ها حتی اکثرا به‌طور دقیق نمی‌دانند که محتوای کاریکاتورهای توهین‌آمیز این مجله نسبت به پیامبر اسلام چیست و فقط به دلیل اقدام عده‌ای از مسلمانان به‌اصطلاح جهادی که به دفتر این نشریه حمله کردند و باعث قتل تعدادی از کارتونیست‌های آن شدند، نام این مجله به گوش‌شان خورد. این یعنی حاشیه‌سازی یک مجله کم‌مخاطب فرانسوی برای دیده شدن، متاسفانه به نقطه هدف اصابت کرد. پس از حمله به دفتر شارلی ابدو در اقدامی غافلگیرکننده، رئیس‌جمهور وقت ایران این حمله را محکوم کرد و در اقدامی غافلگیرکننده‌تر، احمد خاتمی، امام‌جمعه موقت تهران هم که مدتی بود دیالوگ‌های پینگ‌پنگی و پرتنش او با رئیس‌جمهور، خوراک خبری مطبوعات را فراهم می‌کرد، در محکوم کردن حمله به شارلی ابدو با رئیس‌جمهور هم‌صدا شد. البته مدتی بعد وزارت خارجه ایران بیانیه‌ای داد و عنوان کرد که سوءاستفاده از آزادی بیان و تحریک دیگران و توهین به هر کدام از انبیاء الهی محکوم است. نام شارلی ابدو از اینجا به ‌بعد بود که برای ایرانی‌ها آشنا شد و به احتمال قوی رئیس‌جمهور وقت ایران و به احتمال قریب به یقین احمد خاتمی، خودشان هم هیچ‌کدام اصل کاریکاتوری که باعث این دعوا شد را ندیده بودند. 
شاید ایراد کار از آنجا ایجاد شد که رویارویی با موضوعی که یک نشریه پدیدآورنده آن بود را مردان تراز ‌بالای سیاست شخصا به عهده گرفتند. حال آنکه چنین کاری نیاز به کارشناسان فن داشت و کسانی که به ریزه‌کاری‌های فن رسانه وارد باشند، باید وارد گود می‌شدند. 

با خوک کشتی نگیر
شارلی ابدو هفته‌نامه‌ای محبوب و فراگیر نیست و تنها در حباب حواشی بود که توانست مقداری بالا برود. موضع‌گیری علیه این هفته‌نامه، چه با ‌انگیزه نزدیک‌تر کردن روابط یک دولت با کشورهای غربی و چه به نیت حمله به سلفی‌های تکفیری که دشمن خود ما هم هستند، باید سنجیده‌تر صورت می‌گرفت و اهالی فن رسانه درموردش بحث می‌کردند و نتیجه تضارب آرای آنها به‌عنوان تصمیم نهایی اعلام یا اجرا می‌شد تا اتخاذ چنین مواضعی به جایگاه ایران در افکار عمومی جهان اسلام صدمه نزند. این اتفاقات مربوط به سال ۲۰۱۵ می‌شد و مقداری پیچیدگی داشت و افتادن در تله یک‌سری خطاهای راهبردی و تبلیغاتی، اگرچه توجیه‌پذیر نبود، قابل‌درک بود. فقط مردم ایران نیستند که کاریکاتورهای شارلی را ندیده‌اند اما از پس آن اتفاقات، نام این نشریه به گوش‌شان خورده است. در سراسر دنیا کمابیش چنین است. شارلی ابدو در خود فرانسه هم مشتری ندارد و یک نشریه کم‌مخاطب است که بارها تا مرز سقوط مطلق به دلیل بحران‌های مالی رفته و البته یکی دو بار هم از این مرز رد شده و کارش به تعطیلی کشیده است. تنها راهی که آنها برای زنده ماندن، البته حداقلی از حیات یافته‌اند، همین جنجال‌سازی‌های پرسروصداست. طبیعی است که ما نام این هفته‌نامه را شنیده باشیم اما یک صفحه از آن را ندیده باشیم؛ چه اینکه اگر این نشریه محبوب و جذاب بود، احتیاج نداشت که با توهین به مقدسات یا توهین‌های نژادی خودش را به چشم بیاورد. باید راه برخورد با نشریه‌ای که حیات خودش را در جنجال‌سازی علیه ما می‌بیند، بلد باشیم. می‌گویند اگر با خوک کشتی بگیرید، به جای اینکه خسته‌اش کنید، لذت می‌برد. قطعا راه‌حل، همیشه بایکوت محض نیست. راه‌حل را اهل فن می‌دانند و در کشور ما هم هستند کسانی که تکنیک‌های هوشمندانه‌ای برای برخورد با چنین مواردی را بلد باشند. 

چرا این زرد مهم شد؟
شارلی ابدو یا همان هفته‌نامه چارلی، وارث ماهنامه‌ای به نام هاراکیری است که از ۱۹۶۰ منتشر می‌شد. هاراکیری پس از مرگ شارل دوگل، رئیس‌جمهور فرانسه، توهینی بسیار خفیف‌تر از آنچه امروز به محدوده مقدسات مسلمانان می‌کند را نسبت به او انجام داد و توقیف شد. قبل از توقف، در کنار ماهنامه هاراکیری، هفته‌نامه آن هم به طبع رسیده بود. واژه ابدو در زبان فرانسه به معنی هفته‌نامه است و هاراکیری ابدو پس از تعطیل شدن این ماهنامه، در سال ۱۹۷۰ به شالی ابدو یا همان هفته‌نامه چارلی تغییر نام داد تا بتواند منتشر شود. شارلی ابدو در ابتدا روی ریل فضایی حرکت می‌کرد که اتفاقات می‌۱۹۶۸ در فرانسه ایجاد کرده بود و یک شورش کور و نهیلیستی در واکنش به جهان مدرن به راه انداخت. یک نوع آنارشیسم هرج‌ومرج‌طلبی که چون با نظم مستقر، البته هر نظمی تعارض داشت، خودش را به جنبش چپ منتسب می‌دانست. شارلی ابدو در این فضا هم نتوانست به توفیقی دست پیدا کند چون فاقد یک دال مرکزی در گفتمان خودش بود و ایده‌ای برای عرضه به مخاطبانش نداشت. افت‌وخیزهای فراوانی در طول این دوره از حیات شارلی ابدو طی شد تا اینکه از سال ۲۰۰۱ به بعد و اتفاقات ۱۱ سپتامبر که باعث سقوط برج‌های دوقلوی مرکز تجارت جهانی در نیویورک شد، کارتونیست‌های چارلی، کلیدواژه خودشان را یافتند. به محض اینکه جرج بوش پسر، رئیس‌جمهور آمریکا، این اتفاقات را بهانه‌ای برای حمله به غرب آسیا قرار داد، هفته‌نامه چارلی به‌صراحت سفره خودش را از سایر جریانات چپ جدا کرد و گفت به بهانه نقد نژادپرستی، حمله به مسلمانان را محکوم نمی‌کند. از اینجا به بعد آنچه در چارلی محکوم می‌شد یا به عبارتی تمسخر می‌شد، خود تروریسم نبود، نژاد و فرهنگ کسانی بود که تروریست خوانده شده بودند. سال ۲۰۰۳، وقتی یک اندیشمند سوئیسی که اصالتی مسلمان داشت به اجلاسی در فرانسه دعوت شد، شارلی ابدو این دعوت را محکوم کرد و گفت که انتقاد از صهیونیسم، در حقیقت نوعی یهودستیزی است و در عین حال به خودش اجازه داد که علنا به جای محکوم کردن تروریسم، اسلام‌ستیزی کند. این علنا فاشیسم و یک نوع نژادپرستی عیان بود. البته نه فاشیسمی از نوع ایتالیا در زمان موسولینی یا آلمان در زمان هیتلر، بلکه یک فاشیسم فرانسوی؛ چیزی که با قدرت بالایی از دورزمان‌ها وجود داشته اما به هزار دلیل سر زبان‌ها نیفتاد و فرانسه را به اندازه آلمان و ایتالیا در این زمینه بدنام نکرده است. 

آقای وزیر، کاش پاسخ روزنامه‌نگاران فرانسوی را به روزنامه‌نگاران ایرانی می‌سپردید
شارلی ابدو در چند نوبت به پیامبر اسلام توهین کرد که معروف‌ترین مورد آن سال ۲۰۱۵ بود. پس از آن شماره استثنایی که باعث شد خون به پا شود، شارلی ابدو دوباره به روزهای کسادی و بی‌رونقی‌اش برگشت تا اینکه فصل آخر سال ۲۰۲۲ میلادی رسید و فرصتی دیگر برای حاشیه‌سازی کارتونیست‌هایی که هفته‌نامه‌شان را در مرز تعطیلی کامل می‌دیدند، ایجاد شد. هفته‌نامه شارلی ابدو مسابقه‌ای برگزار کرد که در آن قرار بود کارتون‌هایی راجع‌به آنچه مبارزات زنان ایرانی در سه ماه اخیر خوانده می‌شد، به دفتر نشریه ارسال شوند و آنها منتشرش کنند. توهین به رهبر جمهوری اسلامی به شکلی عقده‌گشایانه و بی‌اینکه نکته و نظرگاه جدیدی در این خصوص ارائه شود، دال مرکزی همه این نقاشی‌ها بود؛ به عبارتی یک مشت فحش تصویری و نه چیزی بیشتر.  نظامی که در داخل مرزهای خودش حداقل سه ماه با فحش‌هایی به همین اندازه رکیک مواجه شده بود و توانست از آنها به‌عنوان ابزاری برای شناساندن ماهیت فاشیستی دشمنانش استفاده کند، طبعا نمی‌بایست از چند فحش تصویری در مجله‌ای فرانسوی که خریدار هم ندارد، برآشفته می‌شد. این به آن معنا نیست که باید در قبال چنین شماره‌ای از شارلی ابدو سکوت می‌کردیم. 
شماره ویژه شارلی ابدو که در سالگرد حمله به دفتر این هفته‌نامه در ۲۰۱۵ منتشر شد، بهترین فرصت بود برای رسوا کردن ماهیت فاشیستی و نژادپرستانه آنها. روی جلد این هفته‌نامه چنان توهین شرم‌آوری به زنان ایرانی شده بود که می‌توانست مایه رسوایی فاشیست‌های غربی را برای همیشه فراهم کند، اما با ناشیگری محیرالعقولی که وزارت خارجه ایران به‌ خرج داد، این فرصت تبدیل به تهدید شد. وزارت خارجه ایران توهین به رهبری را محکوم کرد و مساله را از مجاری رسمی و دیپلماتیک پی‌ گرفت و به دولت فرانسه اجازه داد که بازهم لاطائلات همیشگی‌اش درباره آزادی بیان را تکرار کند و بگوید برخلاف ایران در فرانسه آزادی بیان وجود دارد.  موضوعی که ایران باید روی آن تاکید می‌کرد، «توهین به زنان ایرانی» بود. 
یک تصویر زشت و برهنه از زن ایرانی که به شکل گوریل نقاشی شده، در وسط قاب خوابانده شده و به قدری توهین جنسی به آن رکیک است که در هیچ لفافه‌ای نمی‌توان بیانش کرد. ظاهرا فرانسوی‌های نژادپرست از اینکه برای فشار آوردن به حکومت ایران، در این چند ماه مجبور شده بودند مبارزه زنان ایرانی را ستایش کنند، بهشان فشار آمده است و حالا می‌خواهند آن عبارت را پس بگیرند. زن قهرمان فقط باید متعلق به جامعه سفید و چشم‌آبی باشد و بقیه نهایتا بَربَرهای خوب هستند در برابر بَربَرهای بد. دولت و وزارت خارجه ایران نمی‌بایست به قضیه ورود می‌کردند و بهانه طرح دعوا هم لازم نبود توهین به رهبر انقلاب باشد. می‌شد عده‌ای از زنان داخل ایران، از توهینی که بهشان شده آگاه شوند و از این بابت شکایت کنند. آنگاه وزارت خارجه مسئول پیگیری شکایت آنها می‌شد. حتی لازم نبود این جمع از بانوان، همگی جزء وفاداران به نظام باشند و از میان مذهبی‌ها برآمده باشند؛ چراکه توهین شارلی ابدو به زنان ایرانی، فراگیرتر از یک گروه اجتماعی خاص بود و حتی به معترضان برانداز هم به‌خاطر نژاد ایرانی‌شان برمی‌گشت. از طرف دیگر به جای تعطیل شدن انجمن ایرانشناسی فرانسوی‌ها در ایران، دولت و وزارت خارجه می‌توانست اعضای چنین نهادی را به دست روزنامه‌نگاران داخلی بسپارد تا درخصوص توهین نژادی و جنسیتی به زنان ایران، زیر رگبار پرسش‌های فراوان قرار بگیرند. 
به‌طور قطع مستشرقین فرانسوی یا مجبور می‌شدند شارلی ابدو را محکوم کنند یا حرف‌هایی می‌زدند که از لحاظ تبلیغاتی به ضررشان بود. واقعا معلوم نیست وقتی یک‌جا چنین فرصت طلایی و فوق‌العاده‌ای برای ما پیش آمد که ماهیت نژادپرست و زن‌ستیز غربی‌ها را که اتفاقا با همین عناوین علیه ما فعالیت می‌کنند، به خودشان و به همه نشان بدهیم، چرا وزارت خارجه اینقدر بد بازی می‌کند و موضوع را با خارج کردن از دستورکار فرهنگی و اجتماعی، به یک منازعه سیاسی تقلیل می‌دهد. اینجا بهترین فرصت بود و می‌توانستیم آبرویی برای این فاشیست‌های ریاکار و متظاهر به آزادی باقی نگذاریم و به نظر می‌رسد فرصت از دست رفت. مثل سال ۲۰۱۵ باز هم دولتمردان و سیاستمداران وقتی با یک شیطنت رسانه‌ای مواجه شدند، به اهالی فن رجوع نکردند تا روش برخورد مناسب را از نتیجه تضارب آرای آنها به دست بیاورند و چنین شد که اصطلاحا هم چوب را خوردیم و پیاز را. هم بهمان توهین شد و هم در دفاع از ما شکایتی مطرح شد که حمله به آزادی بیان ارزیابی‌اش کردند. 

مرتبط ها