کد خبر: 76835

گزارش «فرهیختگان» از دومین همایش بین‌المللی «مکتب حاج‌قاسم و رسالت دانشگاه»

دانشگاه پای درس مکتب سلیمانی

دومین همایش بین المللی مکتب حاج‌قاسم و رسالت دانشگاه دیروز همزمان با سومین سالگرد شهادت حاج‌قاسم سلیمانی با حضور دکتر محمدمهدی طهرانچی در واحد علوم‌و‌تحقیقات برگزار شد. مشروح سخنان ایرادشده در این نشست را در ادامه می‌خوانید.

دومین همایش بین المللی مکتب حاج‌قاسم و رسالت دانشگاه دیروز همزمان با سومین سالگرد شهادت حاج‌قاسم سلیمانی با حضور دکتر محمدمهدی طهرانچی در واحد علوم‌و‌تحقیقات برگزار شد. در این مراسم دکتر محمدمهدی طهرانچی رئیس دانشگاه آزاد، محمدحسن اختری رئیس شورای عالی مجمع اهل بیت(ع)، عبدالحسین خسروپناه معاون علوم انسانی و هنر دانشگاه، حمیدرضا مقدم‌فر مسئول ستاد مردمی بزرگداشت سومین سالگرد شهادت سردار سلیمانی، داود عامری رئیس سازمان ادبیات و تاریخ دفاع مقدس و مسئول کمیته الگوی حکمرانی مکتب شهید سلیمانی و اکبر نصراللهی رئیس دانشکده علوم اجتماعی و ارتباطات واحد تهران مرکزی سخنرانی کرده و به تبیین مکتب حاج‌قاسم سلیمانی و رسالت دانشگاه برای شناخت این مکتب پرداختند. مشروح سخنان ایرادشده در این نشست را در ادامه می‌خوانید.

مکتب حاج قاسم، مقدمه و پله‌ای برای تحقق تمدن نوین اسلامی بود
دکتر محمدمهدی طهرانچی، رئیس دانشگاه آزاد اسلامی:
افتخار داریم در دانشگاه، برای دومین سال بحث مکتب حاج قاسم و رسالت دانشگاه را برگزار کنیم. سعی من این است در مدت کوتاهی که در اختیار دارم ارتباط این حادثه تاریخی با بحث دانشگاه و جریان علم را خدمت عزیزان ارائه بدهم. نظامی در عالم شکل‌گرفت که به بلوک‌های شرق و غرب تقسیم شده بود. سال 1956 شروع این اتفاق بود و سال 1978 امام با شعار «نه شرقی، نه غربی» آمدند؛ 22 سال بعد از اینکه این بحث شروع شد و دنیا را به دو قسمت تقسیم کرده بودند. اتفاقا یکی از جلسات محرمانه آنها در همان سال‌ها برای تقسیم دنیا به دو قسمت در تهرانِ ما برگزار شد. «روزولت»، «استالین» و «چرچیل» آمدند و به‌صورت محرمانه «نشست تهران» را برگزار کردند. چهار روز در تهران حضور داشتند بدون اینکه این کشور را میزبان بدانند. منتها اراده الهی با همت معمار کبیر انقلاب اسلامی بر این قرار گرفت و انقلابی به‌وقوع پیوست که شعارش «نه شرقی، نه غربی» بود. یک‌سال قبل از پایان جنگ سرد، حضرت امام به «گورباچف» پیغام داد که شرق، دیگر در زباله‌دان تاریخ است. به‌سمت غرب نروید و به‌سوی دنیای اسلام بیایید.
در مباحثم به این موارد اشاره خواهم کرد. سال 1989  فروپاشی شوروی رخ داد و  مقام‌معظم‌رهبری زعامت جمهوری اسلامی و انقلاب اسلامی را برعهده می‌گیرند. در دوران جدیدی که آمریکا می‌خواهد یک‌تنه شعار «دهکده جهانی» را بسراید، جمهوری اسلامی وارد عرصه می‌شود. این دوران، دوران مقابله با تک‌قطبی‌گرایی غرب است. نتیجه‌اش نقطه 13 دی‌ماه سال 1398 است. می‌خواهم ترور و فرمان رئیس‌جمهور آمریکا را ترسیم کنم. معمولا ترورها را گروه‌های نیابتی یا سرویس‌های جاسوسی انجام می‌دهند. «عماد مغنیه» را ترور کردند، سرویس‌های جاسوسی این کار را انجام دادند. شهدای بزرگ ما ازجمله شهید رجایی، شهید باهنر و شهید بهشتی را گروه‌های تروریستی به شهادت رساندند ولی چرا در اینجا رئیس‌جمهور آمریکا شخصا فرمان می‌دهد و مسئولیت ترور را برعهده می‌گیرد؟ چون بحث بزرگ‌تری است.
در سال 1397 این اتفاقات را حضرت‌آقا به‌عنوان بیانیه گام دوم خطاب به همه ما بیان کردند. ایشان گفتند: «انقلاب اسلامی درحال ورود به عرصه جدیدی است.» بحث تمدن به میان می‌آید. مکتب امام با ویژگی‌های منحصربه‌فرد پایه‌گذاری شد و از دل آن، جمهوری اسلامی بیرون آمد ولی این جمهوری اسلامی در گام دوم، جهت‌گیری تمدن نوین اسلامی را داشت. ابلاغ آن در سال 1397 و شهادت حاج قاسم در سال 1398 رخ می‌دهد. این دو واقعه را بی‌ارتباط ندانید.
حاج قاسم شاگرد حضرت امام بود و دیدیم چگونه مردم قدر شناختند. این مکتب ویژه است. او ویژگی‌هایی داشت که در سربازی‌اش پایدار بود. سربازی‌اش شعارش نبود. سربازی‌اش را سپر برای عنوانش نکرد. از جلوی دوربین فرار می‌کرد و از توصیه‌ها می‌گریخت اما چرا این‌گونه شد؟ صدق، اخلاص و پایداری. این ویژگی‌ها بحثی است که حیات طیبه را نشانه رفته بود. مکتب حاج قاسم، مکتبی مدیریتی محسوب می‌شد که در نظام مردم‌سالار دینی، رابطه بین مردم و مدیریت و رابطه صدق و اخلاق را تعریف می‌کرد؛ رابطه‌ای که مدیریت برای مردم دارد.
نامه حضرت امیرالمؤمنین(ع) به مالک اشتر، یک منشور مدیریتی است. آنجا می‌فرمایند وظیفه نظام اسلامی چیست؟ یک‌طرف عدالت و رابطه‌ای که با مردم برقرار می‌کند. مردم با آن مودت دارند. آمدوشد حاج قاسم را نگاه کنید. او آمد مدیر شد و مدیری نظامی هم شد. معمولا مدیریت نظامی، خشن است. مدیریت نظامی بگیروببند دارد. مدیریت نظامی کشتن و کشته شدن دارد ولی او نشان داد درجایی که خشن‌ترین و محکم‌ترین بحث صورت می‌گیرد، می‌توان با مردم صدق و اخلاق داشت و مردم این‌گونه دوستش داشته باشند. حاج قاسم، مودت را جاری و ساری کرد.
از این نکته عبور می‌کنم و سراغ دانشگاه می‌روم. «پروفسور نیل» رئیس انجمن فیزیک آمریکا سال 2008 کتابی تحت‌عنوان «فراسوی اسپوتنیک» نوشت و در دانشگاه میشیگان منتشر کرد. او مروری بر سیاست‌های علمی ایالات‌متحده در قرون بیستم و بیست‌ویکم دارد. آنجا می‌گوید: «آمریکا در قرن بیست‌ویکم دو وجهه دارد. جایی می‌بیند درحال از دست دادن رهبری خود در علم است. اگر این اتفاق بیفتد رهبری خود را در جهان از دست خواهد داد.» این نکته را می‌بیند و در کتاب می‌گوید: «آمریکایی‌ها وقتی می‌بینند مردم و ارکان حکومت، توجه به علم را از دست می‌دهند، حادثه 11 سپتامبر خلق می‌شود»؛ این متن کتاب است: «بیم آن می‌رود که در اثر بی‌توجهی و غفلت، برتری جهانی ایالات‌متحده از بین برود.» نتیجه چیست؟ او می‌گوید: «اگر ایالات‌متحده بخواهد همچنان پیشرو بماند و از رقبا پیشی بگیرد باید دوباره به علم روی بیاورد.»
سال 2008 فاصله چین با آمریکا در مقالات و برون‌دادهای علمی هنوز جدی بود. چین در اقتصاد هم هنوز دنیا را فتح نکرده بود اما در سال 2022 می‌بینیم این تهدید واقع شده است. اتفاقاتی افتاده که اگر بخواهیم آنها را ببینیم باید دنیای علم را ورق بزنیم. دنیای علم از عدم‌مداخله دولت‌ها قبل از جنگ‌جهانی، اتفاقات جنگ‌جهانی و جنگ سرد قابل‌تحلیل است. جنگ‌جهانی آغاز می‌شود و بعد جنگ سرد به‌وقوع می‌پیوندد. ویژگی‌اش چیست؟ در دوران جنگ‌جهانی، علم به ابزاری برای دفاع تبدیل می‌شود. بعد از جنگ‌جهانی، علم برای اقتدار معنا پیدا می‌کند. جنگ‌جهانی چگونه آغاز می‌شود؟ درپی ترور پادشاه اتریش- مجارستان. دقت کنید جنگ‌جهانی چگونه پایان می‌یابد؟ در کشور ما سه صندلی می‌گذارند و می‌نشینند با یکدیگر دنیا را تقسیم می‌کنند. تقسیم جهان می‌شود آنچه اتفاق می‌افتد. آمریکایی‌ها با استفاده از بمب هسته‌ای در جنگ، آقای دنیا شدند. با استفاده از این بمب، مقر سازمان ملل را به نیویورک منتقل کردند ولی چه کشوری اول به برلین رسید؟ شوروی. چه کشوری کشته‌های بسیاری داد؟ در اروپا بسیاری کشته شدند ولی چه کشوری فاتح جنگ شد؟ آمریکا. چگونه این اتفاق می‌افتد؟ از مسیر علم.
اتفاقی در این میان افتاد. شروع جنگ سرد را بمب هسته‌ای رقم نزد، بلکه پرتاب ماهواره «اسپوتنیک» سبب شد. پرتاب این ماهواره در سال 1956 انجام شد. شوروی پیش‌تر به سلاح هسته‌ای رسیده بود ولی جنگ سرد شکل نگرفت، چون آمریکا حاکم بود. به‌محض اینکه پرتاب ماهواره «اسپوتنیک» صورت گرفت، بحث جنگ سرد درگرفت.
چرا آمریکایی‌ها علم را قدرت می‌دانند؟ آموزه‌ای است که در دوران جنگ‌جهانی دوم به‌دست آوردند. در جنگ‌جهانی دوم، «اینشتین» به «روزولت» نامه می‌نویسد و کشف منبع انرژی اورانیوم را دوم آگوست سال 1939 مطرح می‌کند. آمریکایی‌ها هم به‌دنبال اجرای پروژه منهتن می‌روند. «اینشتین» می‌نویسد: «آقای رئیس‌جمهور ایالات‌متحده! اگر می‌خواهید قدرت را به‌دست بیاورید و برنده شوید، وظیفه‌ام حکم می‌کند که بگویم قدرت را از کشف درون آزمایشگاه به‌دست بیاور.» این وظیفه دانشگاه است. او آنجا ساخت بمب اتم را پیش‌بینی می‌کند. 70 هزار نفر دور هم جمع می‌شوند و پروژه منهتن شکل می‌گیرد. آمریکایی‌ها اولین تجربه را پشت‌سر می‌گذارند که چگونه علمِ قدرت‌آفرین داشته باشند. این علم قدرت‌آفرین و علم سازمان‌یافته به منشأ حرکت ایالات‌متحده در نظام سلطه در قرن بیستم تبدیل می‌شود.
دانشگاه‌ها درحال انجام کار خودشان هستند ولی آنها دانشگاه‌ها را ابزار می‌کنند. این علم، سلاح هسته‌ای دارد، سلاح شیمیایی دارد. وانوار بوش، سناریو و مانیفست و به‌عبارتی بیانیه «علم، آوردگاه بی‌پایان» را می‌دهد. آنجا می‌گوید: «برنامه باید علم‌پایه باشد.» در ادامه می‌گوید: «آمریکا برای گسترش سلاح جدید و بهتر در آینده باید به دانش جدید اتکا کند.» همچنین تاکید می‌کند پایه برنامه آمریکا باید بر گسترش علم باشد. آمریکایی‌ها می‌گویند «ما حتی نمی‌توانیم به اروپا تکیه کنیم و خودمان باید پیشتاز علم باشیم. دانشمندان در زمان صلح باید مساله امنیت ملی را بررسی کنند.» آمریکایی‌ها به همه‌چیز می‌گویند «امنیت ملی.» می‌گوییم «چرا در خاورمیانه حضور دارید؟» پاسخ می‌د‌هند «امنیت ملی.» می‌گوییم «چرا نزدیک چین حضور دارید؟» همان پاسخ را می‌دهند. آنها معتقدند دانشمندان نقش اصلی را در امنیت ملی ایفا می‌کنند.
جنگ سرد تمام می‌شود. برنده این جنگ کیست؟ آمریکایی‌ها. شعار جهانی شدن را یادتان هست. آمریکایی‌ها سال‌های 1989 تا 2001 یکپارچه حاکم بودند؛ حتی خود روس‌ها به وزیر وقت امور خارجه روسیه می‌گفتند «وزیرِ بله» و وزیر «yes» می‌گفتند. معتقد بودند هرچه آمریکایی‌ها می‌گویند، او پاسخ می‌دهد: «Da!». حاکمیت یکپارچه آمریکا به این نقطه رسیده بود اما آمریکا دید در علم در‌حال نزول است بنابراین حادثه 11 سپتامبر را پیش آوردند. این حرف را من نمی‌زنم بلکه آقای «نیل» در کتاب انتشاریافته در دانشگاه میشیگان بیان می‌کند. او می‌گوید «آمریکا به این نتیجه رسید که 11 سپتامبر دیگری لازم دارد.» این 11 سپتامبر نقطه شروعی بود و اجزایش «علم برای امنیت» و «جنگ جهانی علیه تروریسم» بودند.
وارد مرحله جنگ سرد دوم شدیم. سال 2016 آمریکایی‌ها در سند «NSF» می‌گویند «پدیدار شدن دنیای چندقطبی آینده.» ما در‌حال از دست دادن قدرت علمی خود هستیم. جغرافیای جهانی تحقیق، آموزش در‌حال تغییر است و آمریکا افول می‌کند؛ تمدنی که به قول رهبر انقلاب، پیشرفتش در علم و فناوری و فقرش در اخلاق و معنویت است. تمدن و یکپارچگی آمریکا دوباره در‌حال فرو ریختن است و دنیای چندقطبی می‌آید. این دنیای چندقطبی را در گزارش «فراتر از طوفان پیش رو» آوردند. آنها گفتند «افت علمی آمریکا و رشد علمی آسیا، تهدیدی پیش روی سلطه آمریکا است»؛ این ارتباط بین علم و سلطه را توضیح می‌دهد.
سال 2005 می‌گویند: «ایران در‌حال حرکت به‌سوی مرجعیت علمی است و باید با تحریم و اغتشاش جلویش را گرفت.» به «علم برای امنیت» و «جنگ جهانی علیه تروریسم» برگردیم که شعار 11 سپتامبر بود. در کتاب مذکور آمده: «آمریکایی‌ها به این نتیجه رسیدند که باید همواره یک دشمن وجود داشته باشد.» پیش‌تر به سراغ «جنگ جهانی علیه تروریسم» رفتند و این بار خودشان آمدند جنگ علیه طالبان در افغانستان را به راه انداختند. دو جنگ هم علیه «صدام» و یک جنگ منطقه‌ای در لیبی ایجاد کردند. خودشان یک تروریسم را سامان دادند. قرار بود چه کسی قهرمان این جنگ باشد؟ رئیس‌جمهور آمریکا. وسیله‌ برای این هدف چیست؟ رشد علم و فناوری.
به جمله دقت کنید؛ «ما اکنون در مقطعی هستیم که تلاش داریم با استفاده از توانایی علم و فناورانه، تهدیدات تروریسم را کاهش دهیم.» پس قرار است یک صحنه تروریسم خلق شود و قهرمانش آمریکا باشد. «نیوزویک» می‌نویسد: «با ورود حاج‌قاسم به منطقه، قهرمان دیگر رئیس‌جمهور ایالات متحده آمریکا نیست.» این موضوع مربوط به چهار، پنج سال قبل از شهادت حاج‌قاسم است. چه‌کسی الهه عدالت و انتقام می‌شود؟ حاج‌قاسم. آنها سناریو را نوشتند تا خودشان قهرمان باشند ولی فرد دیگری قهرمان شد. بازی، نقشه، سناریو و فیلمنامه به‌هم ریخت؛ فیلمنامه‌ای نوشتند تا خودشان را قهرمان نشان دهند. دیدید «بن‌لادن» را در افغانستان کشتند ولی هیچ‌کسی باور نکرد. «ابوبکر بغدادی» را در سوریه کشتند اما باز هم کسی باور نکرد. باور ملت‌ها به‌هم ریخت و قهرمانی به نام حاج‌قاسم پدید آمد.
مکتب، مقدمه تمدن است. مکتب امام که مکتبی امیدبخش در جمهوری اسلامی بود، به‌یکباره توسط سرباز امام و سرباز آقا به منطقه گسترش پیدا کرد. اتفاقی که افتاد جالب است. همزمان با شهادت حاج‌قاسم، اتفاق دیگری نیز رخ داد. «بیل گیتس» می‌گوید تروریسم جواب نداد. علم برای امنیت، ابزار دیگری لازم دارد و آن «اسپوتنیک» است. در همان کتاب از قول «بیل گیتس» آمده: «ما برای اینکه علم و فناوری‌مان دوپینگ کند و دوباره بالا بیاید، به اسپوتنیک نیاز داریم.» نتیجه چه می‌شود؟ «اسپوتنیک» سال 1956 به «اسپوتنیک» سال 2020 تبدیل شده و واکسن کرونا نام «اسپوتنیک» بر خود می‌گیرد.
این حرف‌ها متعلق به من و نظریه‌پردازی نیست. منبع صحبت‌ها کتابی بوده که در دانشگاه میشیگان چاپ شده است. خود آمریکایی‌ها چنین تحلیلی دارند. با بمب اتم نزدیک به 400 هزار را کشتند تا علم و فناوری خود را دوپینگ کنند و یکباره جهش بدهند. بعد از سال 1956 که روس‌ها «اسپوتنیک» را پرتاب کردند، بودجه علم و فناوری آمریکا 10 برابر، «NSF»، «NIH» و ناسا ایجاد شد؛ همگی متعلق به بعد از پرتاب «اسپوتنیک» هستند.
رهبر انقلاب می‌فرمایند: «آمریکایی‌ها با پیشرفت علم و فناوری، نظام سلطه‌شان را قوام دادند.» دوباره استکبار بالا آمد. آقا در جایی دیگر می‌فرمایند: «غرب؛ ثروت، نفوذ و قدرت خود را با چه چیزی درست کرده است؟ به برکت دانش خود. از سوی دیگر اخلاقش فقیر است ولی می‌خواهد سبک زندگی خودش را به ما تحمیل کند.» ما در بیانیه گام دوم رهبر انقلاب، یک سال قبل از شهادت حاج‌قاسم، بحث علم و پژوهش، سبک زندگی و جهاد در این زمینه را داشتیم. امروز هم با این موضوع مواجه هستیم.
بحث و دعوا بر سر تمدن است. مکتب حاج‌قاسم، مکتبی بود که مقدمه و پله‌ای برای تمدن نوین اسلامی شد؛ به عبارت دیگر حیات طیبه است. اگر حاج‌قاسم را شهید کردند، او نویدبخش حیات طیبه برای منطقه بود. شر داعش را از سر منطقه کم کرد؛ داعشی که در‌حال علم کردن بردگی زنان، برده‌فروشی دختران ایزدی و قهقرای تمدنی در منطقه بود. حاج‌قاسم این شر را از سر ما کم کرد.
حالا دانشگاه کجاست؟ رهبر انقلاب می‌فرمایند: «در پیشرانی تمدن جهانی که یکی از بحث‌های حیات طیبه است، علم نقش اول را دارد.» منتها همان‌جا می‌فرمایند: «غرب فاسد است و تکیه‌گاه خوبی نیست. اگر از نردبان علم و فناوری غرب بالا برویم، چون اخلاقش فاسد است، عاقبت انسان سقوط می‌کند.» این سقوط را می‌توانیم در مصوبه رئیس‌جمهور آمریکا ببینیم. جنگ سرد بعدی در‌حال شکل گرفتن است. در این جنگ، «وقاحت اخلاقی» پرچم شده و به ما نیز فشار می‌آورند. به ما می‌گویند «از کنوانسیون زنان بیرون بروید.» می‌خواهند با هواپیما به منطقه ما بیایند و آرم هواپیمای اروپایی، نماد همجنس‌بازان می‌شود؛ این جنگ سرد دوم است که در‌حال شکل‌گیری با آرایش جدیدی است. این آرایش جدید یک منطق دارد. آنها طبق آنچه قوم لوط می‌گفتند بر این عقیده هستند «کسانی که می‌خواهند مطهر و به‌دنبال حیات طیبه باشند، باید از عرصه زمین بیرون بروند.» حاج‌قاسم را شهید کردند و گفتند «تویی که به‌دنبال طهارت، حیات طیبه و آرامش منطقه هستی، تویی که اجازه ندادی اتفاقاتی به نام جهاد نکاح، برده‌فروشی و آتش زدن انسان‌ها شکل بگیرد و تویی که قهرمان مبارزه با تروریسم شدی و نگذاشتی در این جنگ جهانی علیه تروریسم جایی داشته باشیم؛ حالا شروع می‌کنیم و می‌گوییم تو و مردمت باید از روی زمین کنار بروید.»
پیغام شهادت حاج‌قاسم توسط رئیس‌جمهور وقت آمریکا این است؛ جای کسی که به‌دنبال تمدن نوین اسلامی و حیات طیبه است، در منطق آنها جایی روی زمین ندارد اما زهی خیال باطل! همواره جنگ حق و باطل بوده و همواره «جاء الحق و زهق الباطل» ان‌شاءالله.

زندگی سردار سلیمانی متفاوت بود چون یک جهان‌بینی خالص داشت 

جمشید صباغ‌زاده، قائم‌مقام واحد علوم‌وتحقیقات دانشگاه آزاد اسلامی:حاج قاسم سلیمانی یک فرد موحد یکتاپرست بود. آن چیزی که ما از علما و فلاسفه یاد گرفتیم این است که به‌ندرت پیش می‌آید انسان‌ها در زندگی یک الگو و هدف داشته باشند. حاج قاسم سلیمانی در تمام زندگی خود یک انسان موحد یکتاپرست با یک جهان‌بینی ثابت و واحد بود. هر کسی دنبال شغلی می‌رود می‌گوید به‌طور مثال پزشک می‌شوم و با حرفه پزشکی شناخته می‌شود، یکی استاد دانشگاه و یکی دیگر بازرگان می‌شود. این یگ نگاه جهان‌بینی ترکیبی است ولی حاج‌قاسم عاشق خدا بود یعنی یک موحد یکتاپرست واقعی بود. اگر این همه تغییرات نیز در زندگی او می‌بینیم به این دلیل است که او یک روز در جبهه و یک روز در مرز شرق است که این موضوع تحلیل او را در دنیا سخت کرده زیرا او یک هدف خاص برای خود داشت. تحلیل این آدم اگر از دید دنیایی‌ها سخت باشد از دیدگاه اسلامی ساده است زیرا او حساب خود را با خدا صاف کرده بود. در سخنرانی‌های این شهید بزرگوار می‌بینیم که آرزوی شهادت کرده بود، آرزوی شهادت در این جهان‌بینی هموارترین راه به لقاءالله است. او روزی از جبهه برمی‌گشت می‌دید در خانه‌ای بچه یتیمی زندگی می‌کند. به آن خانه سر می‌زد و آن بچه را در آغوش می‌گرفت و کسی حتی نمی‌دانست او یکی از ژنرال‌های بزرگ ایرانی است زیرا او در آن لحظه حفظ رضای خدا را در نوازش آن بچه یتیم می‌دید. حاج قاسم با این همه تنوع قابل‌تحلیل نیست. جبهه گرم و سرد و گرسنگی و تشنگی برای ایشان یکی بود؛ چراکه راه خود را برای رسیدن به راه خداوند تنظیم کرده بود. 
ما در نقطه مقابل حاج قاسم ژنرال‌های آمریکایی را می‌بینیم. در مکتب حاج قاسم برای او جنگ اصل نیست بلکه او رضای خدا را در اطاعت از رهبری و رفتن به جبهه می‌داند و زندگی او بسیار متفاوت بود؛ چراکه جهان‌بینی خالصی داشت و می‌دانست همه‌چیز را خداوند باید به او بدهد. زندگی او متفاوت بود چون یک جهان‌بینی واحد داشت. او خود را سرباز صفر رهبری می‌نامد چون می‌دانست اگر چیزی داشته باشد خدا باید به او بدهد. جهان‌بینی او خالص بود و ما چنین نیستیم. انسان به‌ندرت جهان‌بینی خالص دارد، اما حاج قاسم این خصوصیات را داشت و به درجه‌ای رسید که حالا محبوب دل‌هاست. او از هر زنده‌ای در دل‌ها زنده‌تر است و برای دیدن ایشان اگر نردبان بلندی را بگذاریم تا روی ماه او را ببینم اما برای دیدن دشمن او باید طنابی گذاشته و به اعماق چاه و عمق رذالت برویم. امام علی(ع) وقتی به جبهه می‌رود با شجاعت و شهامت و منطق با دشمن رودررو می‌شود اما دشمن او پنهان می‌شود تا ضربه‌ای به ایشان بزند. درخصوص حاج‌قاسم نیز می‌بینیم یک آدم بسیار بزرگی با این عظمت حضور دارد که در نقطه مقابل او کسی است که خود را ابرقدرت می‌نامد اما ذلیل و خوار است. باید به این ابرقدرت گفت شخصیتی که رودررو با شما در تمام جبهه‌ها وجود دارد شما را فلج کرده و شما با هزار نوع جاسوسی او را شهید می‌کنید. ما برای دیدن حاج‌قاسم پلکان بلندی نیاز داریم تا روی ماه او را ببینیم. ابرقدرت نام غلطی است که به آنها بگوییم چون آنها در اوج ضعف و ناتوانی هستند. همان‌طور که خوارج نیز در اوج ضعف بودند. 

دانشگاه به تأسی از مکتب سلیمانی پرچمداری عدالت علمی را دنبال کنند

داوود عامری، رئیس سازمان ادبیات و تاریخ دفاع مقدس:می‌خواهم نگاهی به الگوی حکمرانی قاسم سلیمانی داشته باشم و بگویم اخلاق و روش و منش قاسم سلیمانی و مدلی که از او باقی‌مانده در کدام بخش می‌تواند به کارآمدی نظام بینجامد. تجارب بسیار خوبی در صحبت‌ها و زندگی او وجود دارد که می‌تواند برای ما الهام‌بخش بوده و از آن استفاده کرد. در عین حال باید نکته‌ای را هم به‌عنوان تذکر بگویم و بارها در جلسات علمی بحث مفصلی در این باره صورت گرفت و آن هم اینکه شهید سلیمانی یک انسان تربیت‌شده در مکتب انقلاب اسلامی و دست‌یافتنی بوده، البته با کمی تفاوت‌ها که می‌توانیم به الگوی او نزدیک شویم. ما انسان‌های فرهیخته و بزرگی مانند شهید قاسم سلیمانی در تاریخ انقلاب اسلامی هم داشته، هم داریم و هم خواهیم داشت، اما قدردانی، شناسایی و بهره‌گیری از ظرفیت و توانایی آنها از جمله ویژگی‌هایی بود که شهید سلیمانی در سال‌های زندگی‌اش به‌خوبی به آن عمل کرد. اگر شهید سلیمانی در پهنای کشورهای اسلامی توانست ساختارها، تشکیلات و مردم را به‌خوبی سازماندهی کرده و از آن بهره بگیرد، نشان از ظرفیت و باورمندی او به پتانسیل مردمی بود. همچنین ماورایی نشان دادن شهید سلیمانی قاعدتا یک تحریف بوده و ما را از این شهید دور خواهد کرد.  می‌خواهم با نگاهی به‌عنوان کنفرانس و با بهره‌گیری از حکمرانی علمی و فناوری شهید سلیمانی پیشنهادی را به دانشگاه آزاد اسلامی ارائه دهم. ما به نقش دانشگاه مبتنی‌بر الگوی شهید سلیمانی در جهان امروز کمتر پرداخته‌ایم. یکی از شاخص‌های این شهید در سیره، رفتار و سخنانش توجه به حوزه عدالت است و امروز یکی از چالش‌های بزرگ جهانی، عدالت علمی است. یعنی یکی از موضوعات مهمی که با آن روبه‌رو هستیم، تبعیض علم و فناوری است و تمام مطالعات آینده‌پژوهانه نشان می‌دهد که ما در سال‌های آتی، این شکل از تبعیض را با شدت بیشتری خواهیم کرد و این نوعی از استعمار نوین را در جهان ایجاد می‌کند. به همین دلیل مجموعه دانشگاه‌ها در جمهوری اسلامی اگر می‌خواهند به مکتب شهید سلیمانی و آرمان عدالت‌خواهی آن تأسی کند، بهتر است که تلاش کنند تا در مسیر پرچمداری عدالت علمی قرار بگیرند. به نظر می‌رسد دانشگاه حکمت بنیان در جمهوری اسلامی دو رسالت بزرگ دارد که اول توسعه و گسترش علم و فناوری مبتنی‌بر تصرف قله‌های قدرت برای جمهوری اسلامی و مسلمانان است و رسالت دوم نیز رعایت حوزه عدالت علمی در جهان فعلی است. امروز مجموعه دانشگاه‌ها در کشور می‌تواند پرچمداری عدالت علمی را در جهان داشته باشد. عدالت در حوزه علم و آموزش، عدالت در بحث بهره‌مندی از دستاوردهای علمی دنیا، عدالت در زمینه بهره‌مندی از علم نافع در دنیا و... از موضوعاتی است که دانشگاه می‌تواند به‌جد به آن بپردازد.   توصیه‌ام به‌عنوان یکی از شاگردان این است که دانشگاه آزاد اسلامی اگر می‌خواهد قدمی در جهت مکتب شهید سلیمانی بردارد، بهتر است روی موضوع توسعه علم و فناوری مبتنی‌بر تصرف قله‌های قدرت این حوزه حرکت کند. همچنین باید در حوزه پرچمداری عدالت علمی و جلوگیری از آپارتاید علم و آموزش در دنیا قدم بردارد. این دو حوزه، از آن مباحثی است که می‌تواند در وهله اول از سوی دانشگاه آزاد و دانشگاه‌های کشور به‌خوبی تبیین شده و مبتنی‌بر آن دانشگاه حکمت‌بنیان در کشور بنا گذاشته شده و براساس آن هم این نگاه را در دنیا پرچمداری کند. ما از تمدن نوین اسلامی صحبت می‌کنیم، این تمدن مبتنی‌بر این آموزه‌ها قابل‌شکل‌گیری است. اساسا تمدن نوین اسلامی به مفهوم تسلط و نفوذ یکجانبه در یک منطقه یا یک حوزه جغرافیایی نیست و تمدن از دانشگاه تراوش پیدا می‌کند، از این رو اگر ما بخواهیم قدمی هم در جهت گام دوم انقلاب و این تمدن برداریم، به نظر می‌رسد یکی از ارزش‌هایی که دانشگاه‌های ما می‌توانند مبتنی‌بر آن بایستد و آن را جهانی کنند، همین مسیر است. 5 سال پیش ایمیلی را به حدود 200 رئیس دانشگاه در دنیا ارسال و اعلام کردیم که آیا تمایل دارند در این مسیر با ما همراه شوند و تنها 2 دانشگاه پاسخ مبهم دادند و مابقی ابراز علاقه کردند. این یکی از همان نشانه‌های تمدنی است که اگر روی آن بایستیم، می‌توانیم پیام‌های جهانی ساخته و هنجارساز عمل کنیم. 

الگوی حکمرانی حاج‌قاسم باید در امروز کشور پیاده شود

عبدالحسین خسروپناه، معاون علوم انسانی و هنر دانشگاه آزاد اسلامی:شخصیت عالمانه و شجاعانه و مدبرانه و مخلصانه سردار شهید حاج‌قاسم سلیمانی در طول عمر جهادی او یک مکتب معرفتی و مدیریتی را برای جبهه مقاومت به ارمغان آورد. از این الگو و مکتب معرفتی و مدیریتی می‌توان به «حکمرانی مقاومت در مکتب شهید سلیمانی» تعبیر کرد. مکتب شهید سلیمانی ابعاد مختلفی دارد که یکی از ساحت‌های آن مربوط به حکمرانی مقاومت است.  بین حکمرانی و حکومت‌داری فرق است. وقتی گفته می‌شود حکمرانی یعنی سیاستگذاری و تنظیم‌گری و خدمات عمومی؛ تنظیم‌گری هم مقررات‌گذاری و ساختارسازی و گفتمان‌سازی و تحقق قوانین، رصد و ارزیابی و نظارت و اصلاح قوانین است. یعنی تنظیم‌گری یک فرآیند 6 مرحله‌ای است. اگر این 8 مرحله از سیاستگذاری تا خدمات که بین آنها تنظیم‌گری 6 مرحله‌ای قرار گرفته، از این مراحل هشت‌گانه به «حکمرانی» تعبیر می‌کنند.  شهید حاج‌قاسم سلیمانی در ایجاد یک مدل حکمرانی مشارکتی نقش زیادی داشت. در حکمرانی سه الگو را مطرح می‌کنند: یکی حمکرانی هرمی و بروکراسی، حکمرانی بازاری و سوم حکمرانی شبکه‌ای. در‌حال‌حاضر، اصطلاح حکمرانی خوب که مطرح است همان حکمرانی شبکه‌ای است یعنی هر‌چقدر مشارکت و تسهیل‌گری بیشتر باشد، این حکمرانی، حکمرانی خوبی است.  شهید حاج‌قاسم سلیمانی که موفق شد یک مقاومت بین‌المللی را تحقق ببخشد، به‌نظرم با الگوی حکمرانی مشارکتی موفق به انجام این کار شد. حکمرانی شهید حاج‌قاسم سلیمانی یک مبانی و اصولی دارد و از مبانی و اصول، آثاری در شخصیت او نمایان شد. من سه اصل مهم را از مجموع سخنان ایشان و مطالبی که در سخنرانی‌ها و وصیت‌نامه خود دارند، به‌عنوان مبانی الگوی حکمرانی در مکتب حاج‌قاسم را به‌دست آوردم که یکی از آنها توحیدمحوری، دیگری ولایت‌مداری و سوم آخرت‌گرایی است. توحیدمحوری بنیادی‌ترین مبنایی است که در حکمرانی شهید حاج‌قاسم ظاهر می‌شود و بعد ولایت‌مداری و بعد آخرت‌گرایی است. آخرت‌گرایی به این معنا نیست که به دنیا توجه نشود بلکه به دنیا برای آخرت توجه شود. از این مبانی، اصولی استخراج شده که این اصول کاملا از سخنان و مطالب حاج‌قاسم به‌دست آمده است. اصولی که می‌توان از آن به اصول حکمرانی یاد کرد، خودسازی، علم و حکمت‌بنیان است که خود حاج‌قاسم اهمیت زیادی به علم می‌داد. اول اینکه خود ایشان بعد از جنگ موفق به کسب مدرک لیسانس شد و حتی دوره آموزشی دکتری را هم گذراند اما رساله را دفاع نکرد و تحصیلات عالی را طی کرد. در علوم و مباحث قرآنی، نهج‌البلاغه و صحیفه هم انس فوق‌العاده‌ای نسبت به قرآن و نهج‌البلاغه داشت و در اواخر عمر شریفش، با صحیفه سجادیه انس داشت. کاری که می‌خواست انجام دهد از نخبگان بهره می‌برد و اولین کسی که متوجه جنگ‌شناختی در کشور شد و مطرح کرد، حاج‌قاسم بود. ایشان اشاره کرد که این بحث جنگ‌شناختی، بحثی است که نخبگان باید آن را تدوین کنند. از این رو، جمعی از اهل فلسفه و محققان و دانشمندان را جمع می‌کرد که درباره جنگ شناختی کار شود یعنی علم و حکمت بنیان یکی از اصول مهم ایشان بود.  ممکن است بعضی افراد به‌ویژه شخصیت‌های خیلی نظامی، معتقد باشند که من به این تشخیص رسیده‌ام و بقیه باید عمل کنند. یک جور حکمرانی هرمی بیشتر در مدل حکمرانی‌های نظامی وجود دارد، اما شهید حاج‌قاسم سلیمانی در کنار اقتداری که داشت معتقد بود که حکمرانی مقامت بین‌المللی باید براساس علم و حمکت باشد. تدبیر و برنامه‌ریزی از اصول حکمرانی ایشان بود. شجاعت و قاطعیت و ریسک‌پذیری، اینکه انسان نترسد و شجاع باشد؛ شجاعت ایشان مبتنی‌بر علم و تدبیر است که ریسک‌پذیری و قاطعیت می‌خواهد. برخی علم و تدبیر را دارند اما شجاعت در اقدام ندارد؛ شهید حاج‌قاسم این‌گونه نبود. وحدت‌آفرینی؛ از ظرفیت اهل سنت استفاده می‌کرد تا به مقاومت بین‌المللی برسد. اصلا حرکت شهید حاج‌قاسم حرکت شیعه‌گرایی به معنای توجه به یک مذهب و حذف مذاهب دیگر نبود و همان‌گونه که با برادران شیعه انس داشت، با برادران اهل سنت هم انس داشت و از ظرفیت آنها هم استفاده می‌کرد. اعتمادبه‌نفس و خودباوری اصل دیگری است که در حکمرانی ایشان دیده می‌شود. مدیریت جهادی که بارها شنیده‌اید و مردم‌داری و مشارکت حداکثری نخبگانی را هم می‌توان به‌عنوان دو اصل مستقل ذکر کرد.  مبانی سه‌گانه و اصول هشت‌گانه هویت و شخصیتی به حاج‌قاسم داد که اگر به برخی از این ویژگی‌های هویتی ایشان اشاره کنم که به‌نظر من روان‌شناسان و جامعه‌شناسانی که به نظریه هویت می‌پردازند، خوب است به این امور دقت کنند. چه‌بسا نظریه‌های هویت تغییر پیدا کنند. یکی از ویژگی‌های هویتی حاج‌قاسم که حاصل آن سه مبنا و 8 اصل بود، اعتمادبه‌نفس واقع‌بینانه بود؛ اعتمادبه‌نفس داشتن به تنهایی کافی نیست بلکه اعتمادبه‌نفس واقع‌بینانه. متواضع و فروتن و خاکی بود که بارها شنیده و دیده‌اید. به‌عنوان مثال خبردار می‌شد که فرزند یک شهید باردار است یا کسالت دارد، خود را جای پدر او می‌گذاشت و به عیادتش می‌رفت. چقدر شخص باید تواضع و فروتنی داشته باشد که یک فرمانده رشید سپاه قدس با تمام مشغله‌هایی که دارد، کار یک فرزند شهید هم به اندازه مسئولیتی که در سپاه قدس دارد، برایش مهم است. سعه صدر و دریادلی بودن؛ آرامش معنوی‌ای که ایشان داشت با آن همه هجمه‌ها و بار سنگین. می‌دانید که شهید حاج‌قاسم نه جزء قبیله اصولگراها و نه اصلاح‌طلبان بود؛ اصلا حزبی نبود. یعنی در هیچ‌کدام از این دسته‌ها نمی‌گنجید اما حرمت همه را نگه می‌داشت. کار خوبی می‌کردند، تکریم می‌کردند یا کار غلطی انجام می‌دادند با ادب نقد می‌کرد. یکی از همکاران‌شان که دوست ما هم بود و از دوران جنگ ایشان را می‌شناختیم، از رزمندگان فعال دوران دفاع مقدس هم بود. اتفاقا او بیانیه‌ای را منتشر کرد که مقداری تند و تیز بود، شهید حاج‌قاسم می‌خواست نقدی بر آن بنویسد؛ هفت هشت باری آن را نوشت و پاره کرد و می‌ترسید طوری ننویسد که یک شخصیتی تخریب شود، در‌عین اینکه خطای او را هم به او نشان دهد. چقدر مراقب بود.  عشق و توسل به اهل‌بیت؛ او مقید بود که ایام فاطمیه در منزل پدری خود در کرمان روضه داشت و شخصیت‌ها و روحانیون را دعوت می‌کرد و خودش هم دم در می‌ایستاد و از مردم و عاشقان اهل‌بیت استقبال می‌کرد.  نجات بیچارگان و مظلومان؛ او هم ایزدیان را نجات داد، هم کردها، هم سنی‌ها، هم مسیحیان و هم شیعیان را. هر‌جایی‌که مظلومی حضور داشت، می‌رفت و از آنها دفاع و حمایت می‌کرد یا مثلا به سیل‌زده‌ها و زلزله‌زده‌ها کمک می‌کرد. کمک سیستمی می‌کرد به‌طوری‌که این کمک سیستمی را در میدان انجام می‌داد نه پشت میز.  ابهت و اقتدار؛ با همه محبتی که داشت، ابهت و اقتدار داشت. وقتی بعد از مشورت‌ها تصمیم می‌گرفت همه باید تبعیت می‌کردند وگرنه کار پیش نمی‌رفت. ثبات قدم داشتن و ثابت‌قدم ماندن مهم است. مشورت‌پذیری و استفاده از تجربیات دوران دفاع مقدس و انتقال آن به جبهه مقاومت؛ یعنی 8 سال جنگ که ایشان فرمانده بودند و سال‌های بعد که با اشرار مقابله کردند، مجموعه تجربیات خود و دیگران را در جریان جبهه مقاومت استفاده کرد.  دغدغه‌های فرهنگی یکی از ویژگی‌های ایشان بود. جوانان را مرتب به ازدواج، کار و فعالیت تشویق می‌کرد. ایشان طرحی پیاده کرد که در آن یک عده جوان را جمع کرد و به هر‌کدام از آنها یک دستگاه MP3 داد و از آنها خواست سوالاتی را از خانواده‌های شهدا بپرسند، اینکه فرزندتان چگونه بوده، چطور به دنیا آمده، چه چیزی خوردید که نطفه این بچه منعقد شد و این نوزاد به دنیا آمد؛ کودکی، نوجوانی، جوانی و تا زمان شهادت او چگونه بود. او این اطلاعات را جمع می‌کرد و چقدر اینها می‌توانند داده‌هایی باشند برای بحث‌های نظریه‌پردازی. یک جوانی بخواهد جان خود را در راه کشورش و اسلام بدهد. چطور این جوان شکل گرفته و شخصیت و هویت پیدا کرده است. یک جوانی برای 10 میلیون تومان حاضر است برود بانکی را آتش بزند یا جنایتی انجام دهد، اما جوان دیگری حاضر است جان خود را از دست بدهد تا یک وجب از خاک مملکتش از دست نرود. چقدر فرق است میان این دو! چطور این، این می‌شود و آن، آن. آنها حتما یک فرآیند تربیتی متفاوتی داشته‌اند. این فرآیند تربیتی متفاوت چیست؟ تبدیل تهدیدها به فرصت‌ها؛ اشرار را در برهه‌هایی تبدیل به کشاورز کرد.حاج‌قاسم فرمود فرصتی که در تهدیدهاست بیشتر است و باید از آنها استفاده کرد.  دشمن‌شناسی و دشمن‌ستیزی هدایت‌گرایانه از ویژگی‌های دیگر حاج‌قاسم است. در آخر هم اخلاص، اخلاص، اخلاص. اخلاص او هم از توحیدش بود. حضرت زهرا(س) جمله زیبایی در خطبه فدکیه دارد. خطبه فدکیه در ظاهر اسمش این است و درواقع خطبه معارف اسلامی است که از توحید شروع می‌کند، حمد و ثنای الهی، پیامبرشناسی، قرآن‌شناسی، فلسفه احکام، امامت‌شناسی، امام‌علی‌شناسی و آخرت‌شناسی دارد و بعد از حوادثی که برای فدک رخ داد، حضرت رفته مسجد که خطبه بخواند. مشخص است که یک ساعتی حضرت زهرا(س) معارف را بیان می‌کند و در آخر به بحث فدک می‌پردازد. خلیفه اول هم در مسجد حضور دارد. یک جمله معرفتی حضرت زهرا(س) این است که «توحید شهادت بر یگانگی خداست. کلمه‌ای که خدابه‌گونه‌ای قرار داده که اخلاص تاویل آن است.» تاویل در اینجا به معنای عینیت است. مثل برادران یوسف که سجده کردند، یوسف آن را تاویل رویا نامید یعنی عینیت آن رویای صادقه‌ای که دیده است. می‌فرماید که «اخلاص تاویل توحید و عینیت توحید است.» اگر خواستید خودتان را توحیدسنجی کنید، ببینید چقدر موحد و مخلص هستید و چقدر اخلاص دارید. به اندازه‌ای که انسان اخلاص پیدا می‌کند توحید دارد، چون اخلاص ثمره توحید است که مهم‌ترین مبنای حکمرانی شهید حاج‌قاسم بود.  مدل حکمرانی شهید حاج‌قاسم مبانی و اصولی داشت و آثار در شخصیت و هویت خود او داشت. دقیقا در بحث جبهه‌سازی مقاومت بین‌الملل، سیاستگذاری داشت، مقررات را تعیین می‌کرد، ساختارها را مشخص می‌کرد، گفتمان‌سازی می‌کرد و بعد قوانین را اجرا می‌کرد. این‌گونه نبود که یک قانون را ابلاغ کند و دستور دهد آن را اجرا کنند. چنین قانونی اجرایی نمی‌شود؛ چراکه ساختار مناسبی ندارد و گفتمان‌سازی مناسب انجام نشده است. سیاست‌های جبهه مقاومت را مشخص می‌کرد، مقررات را تعیین می‌کرد، بعد ساختارها، گفتمان‌سازی و بعد تازه تحقق قوانین. بعد از تحقق قوانین، رصد و نظارت و ارزیابی داشت. سپس اصلاح قوانین می‌کرد. بعد خدمات در جبهه مقاومت شکل پیدا می‌کرد. عزیزان این الگو یک تکنولوژی نرم حل‌مساله است که به‌نظر من دانشگاهیان باید به آن بپردازند و تحویل دولتمردان دهند. چرا وضعیت مسکن ما این است؟ بنده عرض می‌کنم ضعف حکمرانی، نه حکومت‌داری؛ چراکه وزارت مربوط وجود دارد و حکومت‌داری می‌کند اما حکمرانی نداریم. از این مساحت زمینی که در ایران وجود دارد، 80 درصد در دست دولت است. 20 درصد دست غیر‌دولتی‌هاست. از این 20 درصد، 3 درصد در اختیار بخش مسکن است و 17 درصد در دست کشاورزی، کارخانه‌ها و... است. 3 درصد مسکن است و 80 درصد زمین دست دولت است، چرا اقتدار قیمت مسکن دست اختاپوس‌هاست و هر‌طوری‌که بخواهند قیمت مسکن و اجاره‌بها را اضافه می‌کنند. اگر دولت، به هر خانواده‌ای 200 متر زمین هم بدهد، این 3 درصد به 5 درصد تبدیل می‌شود. یعنی هنوز 78 درصد زمین‌ها در اختیار دولت است. اما در این میان، وزارت مربوط چه‌کار می‌کند، به‌جای حکمرانی مسکن، بنایی مسکن را برعهده می‌گیرد به‌طوری‌که می‌گوید ما به‌دنبال این هستیم که زمین بگیریم در‌صورتی‌که باید حکمرانی مسکن را در دست بگیرد و تسهیل‌گری کند. مگر شهید حاج‌قاسم حکمرانی جبهه مقاومت را برعهده داشت، تصمیم گرفت خودش موشک بسازد؟ بلکه نهادهای مختلف درگیر بودند و همه کار را خودش برعهده نگرفته بود و حکمرانی می‌کرد. در حوزه کشاورزی هم اوضاع همین است. بارها عرض کرده‌ام که 10 هزار هیات‌علمی کشاورزی در دانشگاه‌های آزاد و دولتی داریم که از این بین، 2100 نفر از آنها هیات‌علمی کشاورزی وزارت جهاد کشاورزی‌اند. هر‌کدام از این اعضای هیات‌علمی هم یک مقاله ISI منتشر می‌کنند. چرا 70 درصد واردات کشور مربوط به امنیت غذایی است؟ چرا با وجود این وسعت زمین‌هایی که ظرفیت داروهای گیاهی و اسانس‌گیری دارد، 95 درصد اسانس نیازی کشور باید وارد شود؟ چون حکمرانی امنیت غذایی نداریم. 70 هزار نفر در وزارت جهاد کشاورزی کار می‌کنند و 10 هزار نفر هیات‌علمی کشاورزی داریم، اما حکمرانی امنیت غذایی نداریم. این تکنولوژی حکمرانی جواب می‌دهد. در دنیا جواب داده است. آمریکا 40 سال است به این توجه کرده و در این سال‌ها 200 جلد کتاب منتشر کرده‌اند، اما ما هنوز یک کتاب هم در حوزه امنیت غذایی منتشر نکرده‌ایم و هنوز به‌دنبال طرح مسائل سنتی مدیریتی هستیم. ما این الگوی حکمرانی حاج‌قاسم را در حوزه امنیت غذایی، مسکن، علم و فناوری استفاده کنیم و ببینیم جواب می‌دهد یا خیر. این الگوی حکمرانی شهید حاج‌قاسم قطعا برای زمانه ما جواب می‌دهد. 

حاج‌قاسم سلیمانی حیاتی نو به مقاومت بخشید 

محمدحسن اختری،  رئیس شورای عالی مجمع جهانی اهل بیت(ع):منشور حکومتی امیرالمومنین(ع) که همان نامه به مالک‌اشتر است، بسیار اهمیت دارد. این منشور سرمایه بسیار بزرگ و مترقی است. هر‌چند ما هنوز نتوانسته‌ایم این منشور را به‌طور کامل پیاده کنیم، اما برای مطالعه و مقایسه با منشورهایی که در جهان نگاشته شده، در اختیارمان قرار دارد. در پایان این عهدنامه حضرت علی به مالک‌اشتر می‌گوید از خدا می‌خواهم که برای من و تو، پایان زندگی‌مان را سعادت و کرامت در راه خودش قرار دهد؛ اینکه شخصیتی مانند امیرالمومنین که به یک معنا انسان دوم و به یک معنا همانند انسان اول است، چنین بگوید بسیار مهم است. این همان پایانی است که پیامبر(ص) درباره‌اش می‌گوید بالاتر از شهادت وجود ندارد.  در اینجا صحبت از مقاومت است و ما درباره از دست دادن شخصیتی حرف می‌زنیم که زندگی او را مقاومت تشکیل داده است. اصل مقاومت یکی از اصول طبیعی و فطری است، یعنی خداوند برای بقا و داشتن هویت موجود برای هر‌ جانداری فارغ از انسان و حیوان بودن، در نظام آفرینش هویتی لحاظ کرده و عمری برای او تعیین کرده و برای حفظ این بقا و هویت اصل دفاع را مشخص کرده است.
 یعنی مقاومت به معنی دفاع و رویارویی با ناملایمات است که خداوند به‌صورت ذاتی در درون هر موجودی قرار داده است.  شاید هنوز در میان جامعه ما و به‌ویژه جامعه دانشجویی و دانشگاهی این سوال وجود داشته باشد که مقاومت چه لزومی دارد و چرا باید مقاومت کنیم؟ این سوال پاسخ دارد؛ هر‌چند نمی‌توان در یک مدت‌ کوتاه آن را تشریح کرد، اما انسان برای مقاومت خلق شده و اگر می‌خواهیم زنده بمانیم، باید مقاومت کنیم و در غیر این صورت باید تسلیم باشیم. تسلیم شدن هم به معنی نابودی است. اگر جامعه‌ای می‌خواهد زنده، پویا، مترقی و متمدن باشد، باید مقاومت داشته و باید در مقابل هر‌چه برخلاف سعادت، کمال و هدفش است، ایستادگی کند. امروز اگر نظام جمهوری اسلامی ایران را در‌نظر گرفته و با دقت مطالعه کنیم، می‌بینیم که از 22بهمن 57 تا به امروز همه دست‌به‌دست هم داده‌اند تا حرکت نوین اسلامی را خرد کرده و نگذارند به نتیجه برسد، همچنین بارها مقام‌معظم‌رهبری و قبل از ایشان، امام خمینی(ره) فرمودند که دشمنان می‌خواهند با اساس اسلام مقابله کنند؛ چراکه از اسلام سیلی خورده‌اند.  سردار سلیمانی از خدا گفت و پای این حرفش هم ایستاد و همه مشکلات را تحمل کرد، ما هم اگر خواهان دین هستیم نباید دانشگاه‌های‌مان در برابر نغمه‌های شیطانی، نیرنگ‌ها و دشمنی‌ها ساکت بنشینند. چرا دانشگاه‌های ما ساکت هستند؟ چرا اساتید ما اقدام ندارند؟ چرا دانشگاه‌های ما نمی‌توانند از هویت اسلامی دانشگاهی‌شان در برابر توفانی که می‌خواهد اساس آنها را به‌هم بریزد، ایستادگی کنند؟ چرا دانشجویان ما به خودشان اجازه نمی‌دهند که در این مسائل مردانه وارد میدان شده و مقابله کنند؟ ما باید نگاه کنیم و ببینیم دشمنان‌مان در شعارهای‌شان چه مسائلی را عنوان می‌کنند و ما با این شعارها می‌توانیم سازش کنیم؟ اگر غیر این است باید مقاومت کنیم. باید در‌برابر بی‌قانونی‌ها، پایمال کردن حقوق انسان‌ها، میلیون‌ها نفر از مردم یمن، افغانستان، عراق، ایران و... موضع‌گیری کنیم. اگر براساس بینش و جهان‌بینی توحیدی و بر طریقت حق، عدالت و خدا استقامت به خرج داده و ایستادگی کردیم، خدا می‌گوید سعادت انسانی و زندگی را خواهید دید. خدا در قرآن می‌گوید اگر در‌برابر گروه و هجمه‌ای قرار گرفتید، عقب‌نشینی نکرده و مقابله کنید.  درباره عنوان رویارویی با غرب هم باید بگویم شاید این عبارت چندان کامل نیست؛ یعنی در وهله اول باید مشخص کنیم که غرب چیست و در کجا قرار دارد؟ آیا منظور از غرب دانش و علم است؟ یا به معنای تمدن است؟ اگر تمدن است سوال این است که کدام تمدن مدنظر است؟ یعنی باید در ابتدا مشخص کنیم که منظور از غرب چیست و بعد از آن بگوییم که می‌خواهیم با آن مبارزه کنیم یا می‌خواهیم با آن سازش کنیم. اصل دین‌مان این‌گونه نیست که بگوید با یکی مقابله کرده و با دیگری مقابله نکنید، بلکه برای هر دو معیار مشخص شده و آن معیار هم حق و عدالت بوده و هدف نهایی خدا است. به همین دلیل می‌توانیم بگوییم غرب ابعاد و زمینه‌های مختلفی دارد و بسیاری از مباحث غربی برگرفته از اسلام است.
 در دولت عباسی کار ترجمه معارف، علوم و دانش‌های غرب آن روز به زبان فارسی و عربی آغاز شد و برخی از این آثار بازپرورش یافته و دوباره به غرب بازگشت، به همین دلیل می‌گوییم که بسیاری از آثار غرب، اسلامی است.  باز هم به منشور امیرالمومنین اشاره می‌کنم که حضرت علی(ع) در آن چهار عنوان را برای دستور خود به مالک‌اشتر تعیین می‌کند. حضرت به مالک‌اشتر می‌گوید چهار هدف را در نظام حکومتی باید مدنظر قرار دهد که اولین آن مقابله با دشمنان است، دوم مساله سیستم عادلانه مال و ثروت و توزیع اموال است. هدف سوم شهرسازی و آبادسازی کشور است. حضرت علی(ع) در آن روزگار برای مالک‌اشتر که در‌حال عزیمت به مصری که بزرگ‌ترین تمدن‌های آن روزی را دارا است، بحث بازسازی شهر را مطرح می‌کند، یعنی این مسائل مربوط به غرب نیست بلکه مباحث اسلامی است. حضرت علی(ع) همچنین می‌گوید که باید جامعه را ساخت، یعنی باید علم و پرورش انسان‌ها در جامعه رشد پیدا کرده و جامعه با تمام افرادش اصلاح شود. 
 ما اگر مقابله با غرب را مطرح می‌کنیم، معنایش این است که می‌خواهیم آنچه با نظام عدالت و اجتماعی جامعه و حقوق انسانی مقابله می‌کند، مقابله کنیم. به معنای دیگر همین تمدن غربی هم چندسویه است، یعنی آنها برای منافع خودشان از هیچ چیز نمی‌گذرند و وقتی منافع دیگران هم مطرح می‌شود باز وقتی ببینند مسائلی با منافع‌شان یکسان نیست، با آن مقابله می‌کنند. نگاه کنید 10 سال است که مردم یمن را می‌کشند و جامعه حقوق‌بشر اصلا حاضر نیست از این کشور دفاع کند. این یک روی غرب است، در مقابل دانش و علم هم سوی دیگر غرب است، رهبری فرمودند می‌خواهیم در تمدن نوین اسلامی جامعه اسلامی به قله برسد.  باید بگویم که آشنایی بنده با مقاومت حداقل به‌طور مستقیم از سال 65 است. سردار سلیمانی حیات جدیدی به مقاومت داد و آن را به‌عنوان یک مکتب درآورد. یعنی در گذشته مقاومت محدود به یک مجموعه بود، اما وقتی سردار سلیمانی به شهادت رسید، مقاومت در‌قالب یک مکتب و دانشگاه درآمد. در یمن همان مکتب مقاومت را می‌بینیم و آنچه مردم یمن را حفظ کرده، همین اعتقاد به مقاومت است. شما در عراق و سوریه هم این را می‌بینید.
 وقتی پیش از انقلاب در روز 13 و 14 آبان، در تهران و شهرستان‌ها بسیاری از مشروب‌فروشی‌ها، سینماها، بانک‌ها و کتابخانه‌ها را آتش زدند، امام‌خمینی(ره) همان موقع فرمودند که این افراد با ما نیستند و بعد از آن هم دیگر چنین اتفاقی رخ نداد. قطعا جامعه زنده این‌طور است و دانشگاه و عالم هم باید این‌گونه باشد، یعنی وقتی می‌بینند اسلام مورد حمله قرار گرفته و دشمن از آن حمایت می‌کند، باید خودمان را از صف دشمن جدا کنیم. اما داعش از همان ابتدا با جنایت شروع کرد و انسان‌ها و مساجد را به آتش کشیدند، این را می‌توان حکومت اسلامی و دینی قلمداد کرد؟ سردار سلیمانی در عراق با حشدالشعبی و با امثال ابومهدی المهندس به مقاومت معنا داد و به همین دلیل است که مکتب قاسم سلیمانی را شاهد هستیم. همچنین امروز مقاومت در فلسطین به‌گونه‌ای معنا پیدا کرده که اگر در گذشته رژیم‌صهیونیستی در غزه نمی‌توانست کاری انجام دهد، امروز در دیگر بخش‌های فلسطین هم مقاومت زنده و پویا حرکت می‌کند و شهید سلیمانی مقاومت را در فلسطین توسعه داد.  امروز بدانید چه دولت نتانیاهو و هر فرد دیگری روی کار بیاید، دیگر جرأت مقابله با حزب‌الله، مقاومت و جمهوری اسلامی را ندارند. 
جمهوری اسلامی امروز توانایی‌اش به‌حدی است که همه آنها را در همان مراحل اول زمین‌گیر می‌کند و این مکتب مقاومت است و باید تلاش کنیم در این مکتب ثابت‌قدم بمانیم و دانشگاه ما در این رسالتی که مقام‌معظم‌رهبری برعهده ما گذشته که همان ایجاد تمدن نوین اسلامی است، سهم اول را دارند. باید دست‌به‌دست هم دهیم تا این تمدن را ایجاد کنیم. همچنین باید هر آنچه با این تمدن سازگاری ندارد را پاکسازی کرده و در مقابل آنچه باعث توسعه اصول این تمدن می‌شود را بارور کنیم و این مهم با بال علم و ایمان و باور به خدا و مقاومت تحقق پیدا می‌کند. 

مکتب سلیمانی به‌روزترین نسخه تربیت نخبگان تمدن‌ساز است

اکبر نصراللهی، رئیس دانشکده علوم اجتماعی و ارتباطات دانشگاه آزاد واحد تهران مرکزی: موضوع بحث ما درخصوص استراتژی‌های ترویج مکتب شهید حاج‌قاسم سلیمانی است؛ در این فرصت محدود من به سه بخش می‌پردازم. بخش اول درخصوص ویژگی‌ها و مکتب شهید سلیمانی، بخش دوم درخصوص اهداف، رویکردها و راهبردهای غربی‌ها به‌ویژه رسانه‌های غربی درخصوص این مکتب و بخش سوم درباره رویکردها و راهبردهای تدوین و تببین ماندگاری مکتب شهید سلیمانی است. 
مکتب یک مجموعه منسجم فکری و همچنین عملی و رفتاری است که قابلیت الگو شدن و تسری پیدا کردن دارد و حاج‌قاسم سلیمانی دارای مجموعه ویژگی‌هایی بود که به تعبیر مقام‌معظم‌رهبری می‌توان به یک مکتب، مدرسه و راه درس‌آموز و سیره و رفتار او نگاه کرد. تعهد، اخلاص، صداقت، شجاعت، انقلابی بودن، دیپلمات بودن، استاد اخلاق و مقاومت و همچنین استاد ارتباطات بودن ویژگی‌های این شهید عزیز است. ایشان با همه، حتی با مخالفان خود و با اقوام و ملیت‌های مختلف ارتباط برقرار می‌کرد و به جرات می‌توان گفت حاج‌قاسم می‌دانست چه می‌خواهد بگوید؛ او می‌دانست چه زمانی باید مطالب را چگونه بگوید و به چه نتیجه‌ای برسد. مجموع این ویژگی‌ها باعث شد که حضرت آقا به حاج‌قاسم و افکار و اندیشه ایشان به دیده یک مکتب، یک مدرسه و یک راه نگاه کنند. 
سه اصل اصلی در مکتب شهید سلیمانی وجود دارد که عبارتند از: بحث عقلانیت، معنویت و عدالت. این عقلانیت، معنویت و عدالت منجر به بصیرت دینی و استقامت ایمانی می‌شود و از حاج‌قاسم به‌عنوان یک مرد انقلابی در میدان و انسانی که نه تراز انقلابی اسلامی بلکه در تراز تمدن اسلامی ساخته است که ویژگی آن صمیمیت با مردم با محوریت خدمت به مردم است. مکتب حاج‌قاسم مکتب خدمت به مردم است. درمجموع اگر بخواهم این قسمت را جمع‌بندی کنم باید بگویم مکتب شهید سلیمانی جامع‌ترین و به‌روز‌ترین نسخه برای تربیت نخبگان تمدن‌ساز در جمهوری اسلامی است. حاج‌قاسم فقط یک شخصیت در تراز انقلاب اسلامی نیست بلکه یک شخصیت در تراز تمدن اسلامی است و تمام شاخص‌های مهم الگوی انسانی، تمدن اسلامی در شخصیت فردی، اجتماعی و نظامی او متبلور شده است. حاج‌قاسم و مکتب او چراغ راه جبهه مقاومت در جهان و مکتب ایشان فراجناحی، فراقومیتی و فراملیتی است. مجموع ویژگی‌های ایشان باعث شد که بتوانیم بگوییم او یک اسطوره است و مکتب او تمدن‌ساز، بحران‌زا و فرصت‌ساز است. 
تمرکز مطالعاتی بنده بر مدیریت بحران است. به جرات می‌توانم بگویم در مطالعات خود در منابع داخلی و خارجی و شخصیت‌هایی که موفق هستند کسی را پیدا نکردم که درخصوص مدیریت بحران، هم مخاطرات و بحران‌ها را هم به‌خوبی تشخیص داده و هم راهکار و راهبرد موثر و بحران‌زدا و فرصت‌ساز را داشته باشد. به همین دلیل است که او می‌گوید فرصت‌هایی که در بحران وجود دارد در خود فرصت نیست. در ماجرایی که در کرمان در سال 70 و 71 اتفاق افتاد ایشان توانست اشرار را ساماندهی کرده و با آنها صحبت کند و آنها را تبدیل به انسان‌های مولد و کارآمد کند. تصمیم‌گیری صحیح و سریع به‌ویژه در بحران‌ها نقش برجسته ایشان در مدیریت بحران‌های منطقه‌ای و دور کردن خطر تروریست داعش نیز بر همگان واضح و آشکار است. شهید سلیمانی از مصادیق شاخص و بارزی است که افق‌گشا بوده و سطح تاثیرگذاری او امتداد اجتماعی و فرهنگی دارد و در یک جمله می‌توان گفت در مکتب شهید سلیمانی بن‌بست وجود ندارد. مجموع ویژگی‌هایی که در او وجود دارد که هم به لحاظ فردی، اجتماعی و ارتباطی از بحران عبور کرده و آن را تبدیل به فرصت کند. 
بخش دوم صحبت‌های من معطوف به رویکردها و اهداف دشمن است؛ دیکتاتوری رسانه دشمن از همه راهبردها و تاکتیک‌ها برای ترور مکتب شهید حاج‌قاسم استفاده کردند. ترور جسم یک هدف حداقلی است. هدف آمریکا زمانی محقق می‌شود که بتواند مکتب حاج‌قاسم را ترور کند و الان در دستور آمریکا ترور مکتب شهید سلیمانی است و ما باید این راهبرد دشمن را شناخته، بشناسانیم و هشدار دهیم که چگونه باید از تحقق این راهبرد جلوگیری کنیم. سانسور، تحریف، بمباران اطلاعات، صدای کارشناسان، و... مجموعه‌ای از راهبردها و تاکتیک‌های دشمن برای ترور مکتب شهید سلیمانی است و تصمیم‌هایی که اتخاذ می‌کند متاثر از همین راهبردها، رویکرد تقلیل‌گرایانه و رویکرد حذفی است. رویکرد ما در مقابل این رویکردها باید جامع‌گرایانه، واقع‌گرایانه باشد. علاوه‌بر این باید از رویکرد فرهنگی استفاده کنیم. 
هدف اصلی دشمن ترور مکتب شهید سلیمانی است و حالا سوال اینجاست که ما باید چه راهبردی اتخاذ کنیم؟ فکر می‌کنم اهداف ما با توجه به آرایش دشمن و رویکردهای راهبردی دشمن باید شناخت مکتب شهید سلیمانی باشد. اهداف ما باید شناساندن و حفظ مکتب و ترویج و تببین مکتب شهید سلیمانی باشد. همچنین هدف‌مان باید مقابله با بحران‌ها و تبدیل بحران به فرصت باشد. اگر این اهداف‌مان باشد و این را بپذیریم که باید این اهداف را دنبال کنیم باید برای رسیدن به این هدف مطالعه و تحقیق کنیم. تا این اتفاق نیفتد نمی‌توانیم این مکتب را به دیگران معرفی و آن را تببین و ترویج کنیم. 
راهبرد دوم راهبرد حضور است؛ اگر می‌خواهیم این مکتب را از تحریف و مصادره حفظ کنیم باید راهبردمان حضور باشد. یعنی در همه عرصه‌ها، رسانه‌ها و مراکز دانشگاهی و تحقیقاتی حضور داشته باشیم. انتشار داده و جهاد تببین داشته و تنوع، مردمی‌سازی و اقناع‌سازی داشته باشیم. تنوع یعنی خودمان را محدود به یک ظرفیت و قالب رسانه‌ای و دانشگاهی نکنیم بلکه از همه ظرفیت‌ها استفاده کنیم. وقتی می‌گوییم حضور، نه‌فقط حضور در قالب یک پایان‌نامه یا گروه بلکه باید در مجامع مختلف علمی و دانشگاهی حضور داشته باشیم.  راهبرد سومی که از مجموعه راهبردها وجود دارد راهبرد پیشگیرانه است. دشمن می‌خواهد از تمام مجموع امکانات و ظرفیت‌های خود استفاده کند تا مکتب حاج‌قاسم را همان‌طور که خود می‌خواهد معرفی کرده و این مکتب را تحریف کند. ما باید قبل از اینکه دشمن این کار را انجام دهد راهبرد پیشگیرانه داشته باشیم. اگر واکنش سریع و پیشگیرانه داشته باشیم راهبرد بازدارندگی محقق می‌شود یعنی جلوی تعرض رسانه دشمن را گرفته و دشمن را متوقف می‌کنیم. مجموع راهبردهای بند چهارم، کنشگری فعال، روایت اول و واقع‌نمایی است. 
 بهترین راهبردهایی که باید اتخاذ کنیم همین بند چهارم، یعنی کنشگری فعال، روایت اول و واقع‌نمایی است. نیاز نداریم در مورد حاج‌قاسم بزرگ‌نمایی کنیم. ما باید حاج‌قاسم و مکتب او، سیره فردی، اجتماعی و سیاسی و نظامی او را همان‌گونه که هست معرفی کنیم. 
باید در مورد حاج‌قاسم واقع‌نمایی کرده و واقعیت‌ها را بگوییم و روایت اول را داشته باشیم قبل از اینکه دشمن روایت خود را بگویید. باید کنشگری فعال و نه حتی پیشگیرانه و نه واکنش سریع داشته باشیم. امروز راهبرد واکنش سریع جواب نمی‌دهد اگر چه من به این نکته اشاره کردم اما بهترین راهبرد کنشگری فعال است یعنی ما نباید منتظر بمانیم تا اتفاقی بیفتد بعد واکنش سریع نشان دهیم بلکه باید پیشگیری سریع کرده و روایت اول داشته باشیم. 
رسیدن به اهداف فوق محقق نمی‌شود مگر آن که راهبرد ایجاد جبهه مقاوت رسانه‌ای و دانشگاهی داشته باشیم. همان‌طور که شهید عزیز جبهه مقاومت را در روزهای نظامی و منطقه‌ای را تشکیل داد ما جبهه مقاومت رسانه‌ای و دانشگاهی تشکیل دهیم و این امکان‌پذیر نیست مگر با مشارکت دانشگاه‌ها و رسانه‌ها. کارهای غیرهم‌افزا، سطحی و پرداخت‌های سطحی و کلی‌گویی درمورد شخصیت ایشان نه‌تنها موثر نیست بلکه به نظرم مضر نیز هست. 

 

مرتبط ها