ابوالقاسم رحمانی، دبیر گروه جامعه:در ادامه گفتوگوهای سریالی «فرهیختگان» با چهرههای شاخص و ماندگار در حوزههای مختلف خصوصا حوزه اجتماعی به سراغ محمد درویش، فعال و پژوهشگر محیطزیست از چهرههای شاخص و اثرگذار در حوزه محیطزیست و از فعالان، پژوهشگران و مدیران اسبق سازمان محیطزیست رفتیم. درویش این بار با حضور در «فرهیختگان» ضمن پرداختن مفصل به سد چمشیر و ایرادها و تمام شبهاتی که پیرامون این سد وجود دارد، درباره مسائل و مشکلات کلان محیطزیست ازجمله کمآبی، آلودگی هوا، خاک و مشکلات سرزمینی و همچنین اوضاع مدیریت در این حوزه توضیح میدهد.
قبل از ورود به ماجرای سد چمشیر، با توجه به اینکه برای آمدن به اینجا مسافتی را پیاده طی کردهاید و رکورددار پیادهروی هم هستید، معضل این روزهای پایتخت یعنی هوای آلوده را چطور میبینید؟ علت آلودگی هوا را چه میدانید؟ و به نظرتان چه اتفاقی در تهران رخ داده است؟
سالهای سال است که در آذرماه و دیماه با پدیده وارونگی هوا روبهرو هستیم و شدت آلودگی افزایش پیدا میکند. در اغلب کلانشهرهای ما (8کلانشهر) این ماجرا تکرار میشود و در برخی از شهرهای بزرگ نیز این چنین است. در مطالعاتی که شرکت کنترل کیفیت هوای شهر تهران انجام داده است، در آخرین آنها عنوان شده 82.1درصد از منابع انتشار گازهای آلاینده در تهران ناشی از وسایل حملونقل متحرک است و فقط 17.9درصد آن سهم آلایندههای ثابت است. درباره ذرات معلق نیز60.8درصد از منابع متعلق به آلایندههای متحرک است و باقی آن نیز سهم آلایندههای ثابت شامل نیروگاهها، پالایشگاهها، سیستمهای گرمایشی، مراکز تجاری و خانگی و... است. بنابراین علتالعلل مشکل آلودگی هوا در شهری مثل تهران آلایندههای متحرک است. اگر میخواهیم این مشکل حل شود باید مبلمان شهری را به سمتی ببریم که مردم مجبور نباشند برای حملونقل خود از آلایندههای متحرک استفاده کنند، یعنی از خودروی شخصی خود، تاکسی یا اتوبوسهایی که با سوخت دیزلی در سطح شهر تردد میکنند، استفاده نکنند. براساس آماری که سازمان شهرداریها وابسته به وزارت کشور منتشر کرده، در طول یک دهه اخیر متاسفانه میزان سرمایهگذاری در گسترش حملونقل عمومی به جای اینکه افزایش داشته باشد، کاهش یافته است، یعنی این بحران همواره تشدید میشود و مردم چارهای ندارند جز اینکه از خودروهای شخصی خود و وسایل حملونقل موتوری استفاده کنند. درحالیکه هنوز بسیاری از خطوط و ایستگاههای مترو افتتاح نشدهاند، تعداد واگنها کافی نیست، از طرفی انتظار زیاد است، مردم گزینههای بسیار زیای برای اینکه از وسایل حملونقل موتوری استفاده نکنند در اختیار ندارند. مبلمان شهری در تهران متاسفانه همچنان به نفع خودرو درحال گسترش است، ما همچنان شاهد هستیم ساخت بزرگراه، تقاطعهای غیرهمسطح و ساخت پارکینگهای طبقاتی در اولویت است. ما هیچ تلاش جدی برای تغییر مبلمان شهری از خودرومحوری به بوممحوری در سطح پایتخت نمیبینیم حتی تلاشهای اندکی که در زمان شهردار قبلی برای توسعه مسیرهای دوچرخهسواری یا توسعه مسیرهای جذاب پیادهرو انجام شده بود، عملا متوقف شد. حتی برخی از اعضای شورای شهر جدید از توسعه دوچرخهسواری بهعنوان رفتارهای فانتزی که نمیتواند مشکل را در تهران حل کند یاد کردهاند، درصورتیکه مطابق آماری که معاونت حملونقل ترافیک شهرداری تهران منتشر کرده است، 70درصد معابر تهران شیبی کمتر از 5درصد دارند پس در تهران بهراحتی میتوان از دوچرخه استفاده کرد. اما حتی دو شرکتی که دوچرخه اشتراکی در تهران و شیراز ارائه میکردند هم تعطیل شدند و دوچرخههای اشتراکی آنها جمع شد، یعنی اندک گزینههایی که برای مردم وجود داشت تا از خودروهای شخصیشان استفاده نکنند هم متاسفانه از میان رفته است. شما شاهد هستید وضعیت ترافیک در تهران بهشدت به وخامت گراییده و میزان هدررفت وقت شهروندان در پایتخت بهشدت افزایش یافته است.
از تهران که بیرون میآییم در شهرهایی مثل اراک، اصفهان و اردکان در یزد مساله و علت اصلی آلودگی هوا وسایل حملونقل موتوری نیست بلکه تمرکز صنایع آلایندهای است که در آن شهرها وجود دارد و باعث شده میزان آلودگی در آن مناطق افزایش یابد. شهر کوچکی همچون اردکان که 80 هزار نفر هم جمعیت ندارد، شاخص آلودگی هوای آن تا 600 رفته است. اگر همین شاخص در تهران به 200 برسد مجبور به تعطیلی ادارات خواهیم شد.
چرا باید در شهری مثل اردکان شاخص آلودگی به 600 برسد؟
به این خاطر که به 35 کارخانه گندلهسازی مجوز داده شده. چرا از اصفهان در برخی از روزها بهعنوان آلودهترین شهر ایران و جهان یاد میشود؟ به این خاطر که اصفهان را به همراه یزد به قطب تولید صنایع انرژیبر و آلاینده فولاد، ذوبآهن، پالایشگاهها، پتروشیمیها، پلیاسترها و تولید سفال و آجر کشور تبدیل کردهایم و به بحران دامن زدهایم، آن هم در جایی که متوسط سرعت وزش باد در ثانیه از 5 متر کمتر است. چنین مسائلی وجود دارد که درنتیجه آنها نمیتوان استراتژی یکسانی برای حل مشکلات آلودگی هوا در کل ایران در نظر گرفت. علل و راهکارها با توجه به وضعیت شهر متفاوت هستند. اگر میخواهیم مشکل تهران را حل کنیم حتما باید مبلمان شهری را تغییر دهیم، حتما باید به سمت گسترش حملونقل روی زمین و زیرزمینی اعم از تراموا و ایجاد مسیرهای جذاب برای دوچرخهسواری برویم. حداقل به برنامه پنجساله توسعه دوچرخه که در شورای قبلی تصویب شد و درحال اجرا بود متعهد میماندیم. نباید با تغییر مدیریتها به این شکل فاحش شاهد تغییر برنامهها باشیم. مساله آلودگی هوا به همین شکل که اکنون شاهد آن هستید بیش از شش دهه است که در تهران ادامه دارد. یادداشتی را در روزنامه اطلاعات میخواندم که خطاب به شهردار تهران نوشته بود؛ آقای شهردار تا چه زمانی باید اسیر ترافیک باشیم و دود بخوریم؟ این یادداشت 26 آبانماه 1336 در روزنامه اطلاعات نوشته شده است اما همین فردا هم میتواند در روزنامه اطلاعات تجدیدچاپ شود.
مولفههایی که برای آلودگی هوا به آنها اشاره کردید خیلیهایشان ذیل مفهوم توسعه تعریف میشوند یعنی نوع مبلمان شهری که یکی از افتخارات مدیران شهری خصوصا در ادوار قبلی است، همچون افتتاح بزرگراهها، تونلها و تقاطعهای غیرهمسطح یا گسترش صنایع در سایر شهرها همه را ذیل توسعه تعریف میکنند. سدسازی هم که در ادامه درباره آن صحبت خواهیم کرد ذیل مفهوم توسعه است. این تقابل توسعه و محیطزیست و این نظریه که نمیتوان اینها را موازی با هم پیش برد، اینکه یا باید طرفدار محیطزیست بود یا طرفدار توسعه چقدر واقعی است؟ نمیتوان این دو را کنار هم داشت؟ آیا ما این دو را در ایران مقابل یکدیگر قرار میدهیم؟
سوال خیلی خوبی است. واقعیت ماجرا این است که محیطزیست تضمینکننده توسعه است، نه در برابر توسعه! کشورهایی که اتفاقا اقتصاد پایداری دارند و کمتر درگیر رکود اقتصادی میشوند، کشورهایی که مردم خلاقتر و شادتری دارند، از محیطزیست بهتری برخوردار هستند. در اروپا ما بالاترین رشد اقتصادی را در کشوری مثل سوئد میبینیم که اتفاقا 15 درصد به تعهدات خود در پیمان کیوتو و پاریس بیش از باقی کشورها عمل کرده است. بنابراین عمل کردن به ملاحظات زیستمحیطی نهتنها مانع رونق اقتصادی، رشد و توسعه نیست بلکه تضمینکننده آنهاست. اگر اینجا به نظر میرسد چنین تقابلی وجود دارد برای این است که مفاهیم را بهدرستی درک نکردهایم. موضوع سد اتفاقا میتواند با موضوع آلودگی در ارتباط باشد. اکولوژیستها میگویند در البرزجنوبی جایی که مخروطافکنههایی به وسعت 750 کیلومتر مربع واقع شده، ظرفیت زیستی سه میلیون نفر فراهم است یعنی بهترین سرویس را میتواند حداکثر به سه میلیون آدم بدهد. چگونه است که بیش از 25 میلیون سفر در تهران اتفاق میافتد و 10 میلیون اقامت شبانه در تهران داریم؟ بهخاطر همین سدهاست. علاوهبر لتیان، ماملو، لار و کرج از سرشاخههای سفیدرود در سد طالقان آب را به تهران آوردهایم، الان از هراز و آمل آب را به تهران میآوریم و معتقدیم اینگونه میتوانیم کمبود آب را جبران کنیم ولی مساله تهران فقط کمبود آب نیست. تهرانیها به یک فضای زیستی برای زندگی کردن نیاز دارند. علاوهبر این به نحوی همه امکانات را در تهران متمرکز کردهایم که هر شهروند ایرانی برای کوچکترین کاری که دارد، اگر بخواهد از بهترین بیمارستان استفاده کند یا اگر بخواهد از بهترین دانشگاه استفاده کند باید به تهران بیاید و تهران باید رفتوآمد زیادی را برای چنین سوءمدیریتی که اتفاق افتاده تحمل کند. اینها ربطی به محیطزیست ندارد، اینها به مبحثی ربط دارد که به آن درایت مدیریتی میگوییم که اگر وجود داشت به چنین فاجعهای که امروز رسیدیم نمیرسیدیم که وزارت بهداشت و درمان، آموزش پزشکی کشور رسما اعلام کند سالانه 5 هزار و 500 نفر در پایتخت به دلیل آلودگی هوا مستقیما جان خود را از دست میدهند. وقتی یک هواپیما سقوط میکند و 300 نفر کشته میشوند چه تبعاتی دارد؟ سالانه چندین هواپیما در تهران به این شکل از بین میروند و ما همچنان متوجه وخامت اوضاع نیستیم. در کل کشور هم رقم بسیار بالاست. رسما اعلام میکنیم سالانه 30 هزار نفر در اثر آلودگی هوا جان خود را از دست میدهند و 8 میلیارد دلار خسارت آلودگی هوا را در سال تحمل میکنیم! این رقمها کوچک نیست که از کنارشان بگذریم. چرا ارادهای وجود ندارد تا این مشکل را یک بار برای همیشه حل کند؟
نکتهای که همیشه بوده است اما این هفته و این روزها که درگیر آلودگی هوا هستیم خیلی پررنگتر شد، تکذیبهاست. به نقش وسایل حملونقل اشاره کردید، بحث مازوتسوزی در اطراف تهران هم است. اما گروهی از مسئولان دائما تکذیب میکنند، گروهی هم تایید میکنند و گروهی اصلا اطلاعی ندارند. هیچکس این مشکل را گردن نمیگیرد. کسانی هم که وجود مشکل را تایید میکنند مدرکی ارائه نمیدهند. این موضوع را چقدر واقعی و اثرگذار میدانید؟ راهکار جایگزین چیست که ما سراغ آن نمیرویم؟
بحث تکذیب و تایید نیست. وقتی دیاکسیدگوگرد در فضای تهران به طرز معناداری افزایش مییابد و سنجندههای شرکت کنترل هوا این تغییرات را بررسی میکنند، چطور میشود این قضیه را انکار کرد؟ نقل همان شعر معروف است که به شتر گفتند از کجا میآیی؟ گفت از حمام کوی تو، گفت خود پیداست از زانوی تو! وقتی زانو این میزان کبره بسته مشخص است از حمام نیامدهاید. وقتی دیاکسید گوگرد در هوا دارید نمیتوانید مصرف مازوت را انکار کنید، مشخص است که مازوت مصرف میشود. این درحالی است که طبق قانون هوای پاک مازوتسوزی میبایست در تمامی کلانشهرها ممنوع میشد. چرا همچنان ادامه دارد؟ به این خاطر که کارهای دیگر را انجام ندادیم. میگوییم اگر مازوت نسوزانیم نیروگاههای ما بدون سوخت میماند بهخصوص در زمستان که مصرف گاز طبیعی افزایش مییابد. در تابستان هم با خاموشی روبهرو خواهیم بود. در نتیجه مردم دو گزینه بیشتر ندارند، یا باید خاموشی را در تابستان را تحمل کنند یا سرما را در زمستان! یا اجازه دهیم از مازوت در نیروگاهها استفاده شود. یعنی بین بد و بدتر همیشه باید یکی را انتخاب کنیم درصورتیکه این پرسش جدی مطرح است که اگر مطابق تعهدات خود در برنامه پنجساله چهارم، پنجم و ششم عمل میکردیم، طی این برنامهها قرار بود دولت از طریق انرژیهای نو 5 هزار مگاوات برق تامین کند. اگر الان میتوانستیم مطابق برنامهها 15 هزار مگاوات برق تامین کنیم دیگر نیازی نبود این میزان به نیروگاههایی وابسته باشیم که با کمبود گاز مجبور باشیم در آنها مازوت بسوزانیم. به هر دلیلی به آن برنامه اصولی عمل نکردیم و الان باید درگیر چنین تبعاتی باشیم.
اگر میخواهیم بهصورت ریشهای مشکل سوختهای آلاینده فسیلی را حل کنیم باید از مزیت بالقوه این سرزمین یعنی استحصال انرژیهای نو بهخصوص انرژی خورشیدی استفاده کنیم و یکبار برای همیشه این چالش را به یک فرصت تبدیل کنیم. ایران میتواند یکی از صادرکنندههای انرژی باشد. کشورهای جنوبی خلیجفارس مانند قطر، امارات متحده عربی، بحرین، عربستان چگونه به توسعه نیروگاههای خورشیدی اقدام میکنند. آنها هم کشورهای نفتخیزی هستند. اینجا وقتی میخواهیم کاری کنیم با چکش و چماق روی سر ما میآیند که استحصال انرژی خورشیدی در یک کشور نفتخیز صرفه اقتصادی ندارد و خردمندانه نیست. چرا صرفه اقتصادی ندارد؟ برای اینکه ما هزینه آلودگی آب، هوا و خاک را در نظام اقتصادی خود حساب نمیکنیم. چون اینها را حساب نمیکنیم فکر میکنیم استحصال انرژی از طریق نیروگاههای حرارتی مقرونبهصرفهتر است. حساب نمیکنیم برای اینکه یک کیلووات برق از نیروگاههای حرارتی تولید شود باید 0.65 لیتر آب مصرف شود. کشوری که دچار دریوزگی آبی است چگونه است اجازه میدهد این اتفاق بیفتد؟ میگوییم چرا اقتصاد ما به این سمت نرفته است؟ اتفاقا در ماده 59 برنامه پنجساله چهارم دولت موظف به ارزشگذاری مواهب طبیعی شده است. برنامه پنجساله چهارم تمام شد، برنامه پنجساله پنجم هم تمام شد، برنامه پنجساله ششم نیز در آستانه تمام شدن است و هنوز این بند در برنامه پنجساله چهارم باقی مغفول مانده است. ارادهای در دولتها وجود دارد که اجازه ندهد سازمان محیطزیست به سمت ارزشگذاری اقتصادی مواهب طبیعی برود. چون اگر به این سمت برویم از 500 هکتار جنگلی که پشت سد چمشیر زیر آب میرود فقط قیمت چوب آن را حساب نمیکنند؛ بلکه حساب میکنند هر یک از درختان پده، گز و هر یک از گونههای ارزشمند کهوری در آن منطقه تا ده هزار دلار ارزش دارند پس دیگر این هزینه فایدههایشان معنادار نخواهد بود. برای سد گتوند 18 هزار درخت کهور را از بین بردید و گفتید چون این درخت مثمر نیست فقط ارزش چوب آن را حساب کردید. بنابراین ارزشگذاری اقتصادی دولت را مجبور میکند به سمت بالفعل کردن مزیتهایی شیفت کند که مزیتهای واقعی این کشور هستند. اینکه از سرمایهها بکنیم و مصرف کنیم، مثل این است که خانوادهای برای گرم کردن خود مبلمان خود را در شومینه بیندازد و بسوزاند، چقدر این کار نابخردانه است؟ ما با خامفروشی مملکت را اداره میکنیم درصورتیکه راههای بسیار زیادی وجود دارد تا با تعریف اقتصادی که آبمحور نباشد بتوان کشور را اداره کرد. این دست مشکلات همه به این خاطر است که ما لابیهای پرقدرت در حوزههایی داریم که ظاهرا میتوانند تجارت موفق به حساب بیایند و اشتغالی موفق ایجاد کنند، سرمایهگذاری در حوزه سدسازی و طرحهای انتقال آب در یک مقطع کوتاه میتواند موجب شکوفایی اقتصادی در بیلان استانداریها یا وزارتخانهها شود. اما کسی نگاه نمیکند 4 سال بعد از آن چه اتفاقی خواهد افتاد. کسی یقه فلان سدساز را نمیگیرد که سد گتوندی که ساختید رسما اعلام شد 20 درصد به شوری جلگه خوزستان اضافه کرده است. سد استقلالی که روی میناب ساختید منجر به تشدید فروچالهها در چلوگاومیشی شد. سد شهید مدنی که در حوضه آبخیز دریاچه ارومیه ساختید فاجعهای بزرگ ایجاد کرد، سد سیوندی که ساختید باعث شد 10 هزار هکتار به وسعت کشتزارهای برنج اضافه شود و در نتیجه آن بختگان و کمچان از بین رفت و بزرگترین فروچالههای کشور در استان فارس ایجاد شد. کسی یقه اینها را نمیگیرد، هرکسی تنها در طول دوران 4ساله خود کار میکند و پس از ان جوابگو نیست.
همین الان اعتراض ما به آقای سلاجقه این است که در سال 1388 مجوز ارزیابی سد چمشیر را صادر کردید و این ارزیابی پر از اشکال است. در این ارزیابی گفته شده مطالعات هیدرولوژی را در اختیار نداشتیم. مگر میشود بدون توجه به مطالعات هیدرولوژی و آبشناسی ارزیابی محیطزیستی شود و شما هم تایید کنید؟ یکبار برای همیشه بگویید کارشناسان سازمان من اشتباه کردند، تخلف کردند. جریمهاش را بپردازید ولی این مسئولیت و این پیام را به باقی کارشناسان در سالهای بعد منتقل کنید که ممکن است در حوزه محیطزیست جرمانگاری شود و یقه شما را بگیرند. بالاخره باید از یک جایی شروع کنیم. بحث آلودگی هوا اینچنین است. چقدر درباره این صحبت کنیم که معاینه فنی خودروها باید ارتقا یابد؟ تعداد ایستگاههای معاینه فنی باید افزایش یابند، باید استاندارد تولید سوخت را به سمت یورو4، یورو5، یورو6 ببریم، باید کاربراتور خودروها را درست کنیم. مگر الان بر اساس آمارهایی که معاونت حملونقل ترافیکی شهرداری تهران منتشر میکند، تعداد خودروها در تهران 8 برابر ظرفیت معابر عمومی نیست؟ فرض کنیم همه خودروها هیبریدی است، باز هم نمیتوانید مشکل ترافیک را حل کنید، باز هم نمیتوانید مشکل اصلیای که باعث ایجاد ذرات PM2/5 میشود یعنی اصطحکاک لاستیک با آسفالت را حل کنید، نمیتوانید مشکل هدررفت وقت شهروندان و این میزان نارضایتی را حل کنید، نمیتوانید مشکل کمتحرکی را حل کنید. پس چرا یکبار برای همیشه بهجای اینکه این میزان روی کاربراتور خودروها تمرکز کنید، کاری کنید که مردم مجبور از استفاده از خودرو نباشند. جمله معروف آقای قالیباف را به یاد دارید که وقتی سال 84 شهردار تهران شد، گفت من وارث شهری هستم که تعداد خودروهای آن سه برابر ظرفیت معابر عمومی آن است و هدف من این است که این نسبت را به تعادل برسانم. الحق و الانصاف قالیباف تنها شهردار تهران است که وقتی ساختمان بهشت را در سال 96 ترک کرد اعلام شد میزان اتوبانها و بزرگراهها و تونلهایی که ساخته 70 کیلومتر بیشتر از آن چیزی است که در افق 1404 قرار بود در تهران ساخته شود، اما همان زمان معاونت حملونقل شهرداری تهران گفت حالا تعداد خودروها 6 برابر ظرفیت معابر عمومی است! یعنی با ساخت بزرگراهها و تقاطعهای غیرهمسطح به افزایش خودروها چراغ سبز نشان دادیم. ما از تجربههای بینالمللی که در مکزیکوسیتی، کلمبیا و یا در شهرهای اروپایی اتفاق افتاده استفاده نکردیم و سعی کردیم چرخ را از اول اختراع کنیم.
ما را به این متهم میکنند که نگاههای چپ و ضدتوسعه به محیطزیست داریم، این به کنار، در ارتباط با سدسازی و مساله آب در یکی دو سال اخیر خصوصا بعد از ماجرای اعتراضات اصفهان تقریبا همه نقاطی که دچار تنش آبی شدند و در آنها اعتراضات عمومی شکل گرفت شهرهایی بودند که از منابع آب کشورمان محسوب میشدند، طرحهای انتقال آب در کشور ما شبیه خطوط مترو شده، از یک جایی به یک شهر دیگر کشیدیم و از این شهر بهجای دیگر! این تا چه زمانی ادامه خواهد داشت؟ یکبار که با خود شما مصاحبه میکردیم اشاره کردید بارندگی کم نداریم و منابع آبی کمی در کشور نداریم منتها این مدیریت ناصحیح باعث شده به دریوزگی آب بیفتیم. این مشکل را چطور باید حل کرد؟ دنبال راهکار اورژانسی هم نیستیم. چه شد به اینجا رسیدیم؟ راهکار حل مشکل آب چیست؟
درمورد قسمت اول صحبتها که این محیط زیستیها یا محمد درویشها مخل توسعه هستند و موارد توسعه را درک نمیکنند باید بیان کنم مگر شما تا حالا به حرفهای ما توجه کردهاید؟ حاصل این عدمتوجه به حرفهای ما این وضع آلودگی شهرها و این وضعیت مدیریت آب است. شما که یکهتازی کردید و به حرف منتقدان گوش نکردید، قبل از پیروزی انقلاب 13 سد مخزن بزرگ داشتیم، بعد از انقلاب 650 عدد دیگر ساختیم! یعنی بیش از 5 هزار درصد تعداد سدهایمان بیشتر شد. چند درصد توان استحصال آب ما بیشتر شده است؟ به ازای آن 5 هزار درصد سدی که اضافه کردیم حتی 50 درصد هم استحصال آب بیشتر نشده است. این مصداق بارز حیف و میل اقتصادی است. 700 هزار میلیارد به قیمت سال 1390 در بخش سدسازی هزینه کردیم، آوردهاش کجاست؟ هر جایی سد ساختیم در پاییندست تالابها را خشک کردیم، چشمههای تولید گردوخاک را اضافه کردیم و در بالادست باعث شدیم بار افزایش یابد، فشار افزایش یابد، خشکسالی مصنوعی ایجاد کردیم و حاصل آن کاهش توان زیستپذیری شده است. این مشخص است. اگر این اراده در دولت و در سازمان برنامهوبودجه شکل گیرد که اثربخشی سدهای ساختهشده را در طول یک دهه اخیر بررسی کنند، چند درصد دادههای این سدها برآورده شده است؟ واقعا چقدر به ادعایی که درخصوص توسعه مواهب اقتصادی و رونق و اشتغال داشتند رسیدیم و درعوض چه چیزهایی را از دست دادیم؟ اگر یکبار برای همیشه این اتفاق رخ دهد این اتهامها و این حرفهای پوپولیستی از بین میروند. این برای بخش اول صحبتها، نیاز نیست کسی را متهم به چپ و راست بودن کنند، حاصل عملکرد افراد مشخص است. وقتی ما با یک نظریهای یک سازمان، سیستم و نظامی را مدیریت میکنیم که حاصل آن به کلافگی رسیدن است، حاصل آن به افت کارایی سرزمین رسیدن است، حاصل آن به افزایش نارضایتی عمومی رسیدن است، حاصل آن به افت شاخصهای محیط زیستی رسیدن است، منطق حکم میکند تغییر روش دهیم. با اصرار بر آن روشها در این سرزمین نمیتوانید موفق شوید. این خیلی بدیهی و ساده است. بهجای اتهام زدن به منتقدان خود تلاش کنید راهکارهای جدید را بشنوید و از آنها استفاده کنید.
در ماجرای سدسازی و مدیریت آب هم هیچکسی بهصورت مطلق با سدسازی مخالفت ندارد. یعنی سدسازی یکی از گزینههای مدیریت آب است. در جایی که راهی برای تامین آب شرب مردم نداریم و بیم مهاجرت وجود دارد باید تن به سدسازی دهیم، اما پرسش اصلی این است که آیا واقعا در کشوری که میانگین 52ساله آن میگوید 105 میلیارد مترمکعب آب قابل استحصال دارد و 8 درصد این آب میتواند نیازهای آب شرب همه مردم کشور را تامین کند، در تامین این 8 درصد مشکل داریم؟ مسلم است که مشکل نداریم. در سختترین خشکسالیهایی که در طول نیمقرن اخیر در کشور شکل گرفته هرگز میزان ریزشهای آسمانی 50 درصد کاهش نیافته است. الان که با هم صحبت میکنیم و صحبت از سال سخت است میزان ریزشهای آسمانی 21 درصد کمتر از میانگین 52ساله است. ما میگوییم با 8 درصد آب قابل استحصال میتوانیم نیازهای آب شرب خود را تامین کنیم. پس چرا به این فلاکت رسیدیم و با این بحرانها روبهرو شدیم؟ دقیقا مثل خانوادهای که فکر میکند برای اینکه نیازهای مالی خود را تامین کند راهی جز این ندارد که پساندازها را مصرف کند، راهی ندارد جز اینکه جواهرات خود را بفروشد و حراج کند، راهی ندارد جز اینکه مبلمان خود را از دست بدهد، پدرخانواده متخصص بود، مادر خانواده تخصص داشته، بچهها دانشگاهی بودند و بهجای اینکه سرکار بروند، از دانش خود استفاده کنند و درآمد پایدار تولید کنند با سوزاندن سرمایهها و اندوختههای خود ارتزاق میکنند. معلوم است این خانواده یک روزی به ورشکستگی میرسد. کشوری که بر مبنای خامفروشی اداره شود، کشوری که برمبنای صادرات آب مجازی اداره شود، افتخار کنیم به اینکه چقدر پسته صادر کردیم و چقدر مرکبات، خیار، گوجهفرنگی و هندوانه صادر کردیم، مشخص است کفگیر این کشور به ته دیگ میخورد. ما درعرض جغرافیایی 25 تا 40 درجه نیمکره شمالی قرار گرفتهایم، جایی که بدان کمربند خشک جهان گفته میشود. یعنی جایی که میزان تبخیر دوبرابر میانگین جهانی و بارندگی یکسوم میانگین جهانی است. نباید همه تخممرغهای خود را در سبدی بگذاریم که چشم آن به آسمان است. آیا کشور قطر هم چشم به آسمان دارد؟ آیا نگران نیست وقتی خشکسالی شود چه اتفاقی میافتد؟ تجارت قطر ربطی به میزان بارندگی دارد؟ اقتصادی را تعریف کرده که آبمحور نباشد و به این ترتیب میتواند درآمد پایدار بهوجود بیاورد و با آن درآمد پایدار حتی در ورزشگاههای خود کولر روشن میکند. این اتفاقی است که باید رقم بخورد. ما باید سراغ مزیتهای واقعی کشور برویم. وقتی سراغ مزیتهای واقعی کشور برویم مجبور نیستیم این همه سد بسازیم و با این سدها کشاورزی را گسترش دهیم که نیازی به گسترش آن وجود ندارد، در سرزمینی که تبخیر در آن زیاد است. ما باید در چند محصول استراتژیک مثل گندم، جو، ذرت و برنج در حد نیازهای داخلی خودکفا باشیم. در این شکی نیست ولی اینکه بخواهید هنداونه و مرکبات صادر کنید درست نیست. سیب از حوضه آبخیز دریاچه ارومیه صادر کنید و افتخار کنید صادرات غیرنفتی را افزایش دادیم اما درعوض دو بار رکورد فرونشست زمین را در کل کرهزمین به نام خود ثبت کنیم عین حماقت و عین خیانت در حق نسلهای آینده است، آن هم درحالیکه مزیتهای دیگر بسیار داریم.
سدسازی در بهترین حالت کمک به آتشی میکند که به آن هیمه نادانی میگویم یعنی ما با نادرایتی کشور را بهسمت قهقهرا میبریم و سدسازی به این امر کمک میکند. در این کشور با 20 میلیارد مترمکعب آب در بخش کشاورزی، با ارتقای راندمان در این بخش و با کاهش ضایعات میتوانیم نیازهای خود را تامین کنیم. الان 80 میلیارد مترمکعب آب در اختیار بخش کشاورزی قرار میدهیم و ضایعات 6 برابر حدمجاز است، راندمان آبیاری نیمی از استانداردهای جهانی را ندارد و اینچنین فاجعهای را رقم میزند که با ساختن سدها در نهایت با افت حاصلخیزی خاک در پاییندست مواجه هستیم. همین الان در سد چمشیر دکتر حمیدرضا عباسی، خاکشناس، بررسی کرده و میگوید میزان منیزیم در پاییندست این سد سه برابر حد مجاز است. اگر میزان منیزیم خاکی سه برابر حدمجاز باشد بدان فروپاشیده میگویند یعنی کار آن تمام است. حالا که سه برابر حدمجاز است مرهون سیلابهایی است که هر از گاهی در رودخانه زهره جاری میشود و آب شوری میکند و میبرد. این سد را که احداث کنید این آبشوری و سیلاب هم اتفاق نمیافتد یعنی تا هندیجان و شرق خوزستان فروپاشی کامل اتفاق میافتد و همه 10 هزار اراضی کشاورزی از بین خواهند رفت. این به معنای یک موج مهاجرت بزرگ، نارضایتی بزرگ و حاشیهنشینی در اطراف شهرهای خوزستان است. این امر تبعات امنیتی خواهد داشت. چطور است که این مسائل را نمیبینیم. چطور با نهادهای تخصصی مشورت نمیکنیم؟ با لابی پرقدرتی که داریم شانتاژ خبری میکنیم و اجازه نمیدهیم صدای مخالف شنیده شود. من امروز قرار بود در دانشگاه یاسوج درباره این سد سمینار علمی داشته باشم، اجازه ندادند این سمینار برگزار شود. آقای رئیسجمهور میگویند بهجای اعتراض در خیابان، کرسیهای آزاداندیشی برگزار کنید و در دانشگاهها صحبت کنید تا ما بشنویم. خب من هفته پیش باید به هندیجان میرفتم اما جلسه ما را بههم زدند. این هفته باید به یاسوج میرفتم بههم زدند. میخواستیم درباره نیروگاه حرارتی شهید مفتح همدان به جلسه برویم، جلسه ما را بههم زدند. وقتی در این موارد ساده یک مساله اجتماعی را به مسالهای امنیتی تبدیل میکنید و اجازه نمیدهید صحبت کنیم مردم کجا باید داد بزنند؟ کجا باید فریادمان شنیده شود؟
در صحبتها به چمشیر اشاره کردید. اخیرا بازدیدی میدانی از سد چمشیر داشتیم. ماجرای این سد عجیب است. دوره شروع مطالعات سالها قبل بود، بعد وقفهای میافتد و دوباره شروع میشود. الان هم که مساله حیثیتی شده است. نکته جالب این است که من از مسیر قانونی و منطقی خواستم از این سد بازدید کنم اما اجازه ندادند و جلوی من را گرفتند. گفتند مخالف سدسازی هستید، هم صدای فعالان محیطزیست هستید پس اجازه نمیدهیم بازدید داشته باشید. من اما از استان فارس، از میشان و از پشت سد آمدم و بازدید کردم. دستی هم تکان دادم که دسترسی آنقدرها هم سخت نیست. با تعدادی از عشایر آنجا و اتفاقاتی که آنجا میافتد صحبت کردم. با دامداران و زمیندارانی هم که آنجا بودند صحبت کردم. مشخص بود از این پروژههاست که زمین خوردند ولی تا انتها میخواهند سینهخیز بروند. نمیخواهند بگویند اشتباه کردیم. پای رقم عجیبی هم در میان است. 235 میلیون یورو هزینه سد است، سدی که پنجمین سد بزرگ کشور است. اما با دوستان کارشناس و زمینشناس که صحبت میکردم میگفتند لایههای نمکی در منطقه مشخص هستند و بیرون زدهاند. اما دوستان اصرار داشتند که مطالعه کردهایم، نمکی در کار نیست و اتفاقی نمیافتد. به منیزیم هم اشاره کردید. صحبت این بود که برای زمینهای کشاورزی آب تامین میکنیم که در سه استان بوشهر، خوزستان و کهگیلویهوبویراحمد کشاورزی رونق یابد، اما عملا آنچه علم و کارشناسان میگویند خلاف آن چیزی است که دوستان حاضر در آنجا عنوان میکردند. الان 24ساعته آنجا کار میکنند و بنر بزرگی هم نصب کردند که از اول دیماه آبگیری شروع میشود. درباره این، روایت مختصری از شروع کار داشته باشیم و بعد به الان و آینده آن برسیم که آبگیری سد چمشیر چه مواهبی دارد و چه مشکلاتی ایجاد میکند؟
235 میلیون یورو طرف چینی در فاینانس برای این سد سرمایهگذاری کرده است. طبق قانون حداکثر باید 85 درصد سرمایه را فاینانس کنند و 15 درصد باید طرف ایرانی پرداخت کند. درمجموع با طولی که کشیده حدود 20 هزار میلیارد تومان هزینه شده است. الان یکی از حرفهایی که دوستان بیان میکنند، این است که شما و منتقدان تاکنون کجا بودید؟ چرا اجازه دادید سد ساخته شود و بعد اعتراض میکنید؟ در خیلی از موارد این مساله مطرح میشود. ما کارشناسان مستقل و منتقدان چه ابزاری داریم برای اینکه آگاهی پیدا کنیم، شما چه میکنید؟ الان دهها سد در این کشور ساخته میشود که ما اطلاعات آن را نداریم. حتی گزارش ارزیابی سازمان محیطزیست که طبق قانون باید روی سایت سازمان قرار گیرد و مهر محرمانه نخورد و همه باید در اختیار داشته باشند، در اختیار ما نیست. دورهمی پروژهای را تعریف میکنید، دورهمی پروژه را پیش میبرید، تا زمانی که یکی از شرکا به هر دلیلی احساس میکند سر او کلاه میرود. وقتی سر یکی کلاه رفت بهصورت قطرهچکانی اطلاعات بیرون میدهد که باج را بگیرد که اگر باج را ندادند اطلاعات بیشتری را منتشر میکند. واقعیت ماجرا در این کشور اینچنین است. مثالها هم فراوان است. یکی در شرکت مهابقدس بازنشسته میشود و با آنها به اختلاف میخورد و اطلاعات را بیرون میدهد و با چند خبرنگار صحبت میکند و میفهمیم چه فاجعهای رخ داده است. بارها درخواست کردیم گزارش ارزیابی محیطزیست این سد را در اختیار ما قرار دهند، این کار را نکردند. بالاخره با آشنا و لابی این گزارش را درآوردیم و میخوانیم و میبینیم چه فاجعهای پشت این سد است. این سد 1388 گزارش ارزیابی آن منتشر و مطالعات از سال 1375 شروع شده و 1393 در دولت اول حسن روحانی کار اجرایی آن آغاز میشود و قرار بود ظرف هشتسال تمام شود که طبق برنامه هشتسال تمام شد و طرف چینی تمام سازههایی که تعهد داده انجام داده است. سررسید بازپرداخت وامی که از چینیها گرفتیم از اول ژانویه 2023 شروع میشود. او هم میگوید من کاری ندارم پاییندست چه فاجعهای اتفاق میافتد. شما گفتید بسازید با این ویژگیها که مقاوم در زلزله 8 ریشتری، مقاوم در سیل و ما این را ساختیم. اثربخشی این سد برای ما نیست. سازمانهای بالادستی و پاییندستی داشتید و باید میگفتید جانمایی این سد اینجا درست است یا غلط. این بهطرف چینی مربوط نمیشود.
میثم فاضلی، مدیر اجرایی سد گفت این پول را چینیها از محل داراییهای خود ما که در چین بلوکهشده به ما وام با سود 18 درصد میدهد. این قرارداد ترکمنچای بماند و ربطی به من ندارد ولی اصل ماجرا این است، چرا درجاییکه 70 درصد آن سازند آسماری است-یعنی تشکیلات گچساران است و آن بخشی از سازند گچساران که به آن فروافتادگی دزفول گفته میشود، یعنی زمینشناسان میدانند آسیبپذیرترین بخش از سازند گچساران که نسبت به جریانهای انحلالی بهشدت شکننده، فروافتادگی دزفول است- سد میسازند؟ سد گتوند هم در این فروافتادگی دزفول قرار گرفته و نیازی به معجزه نبود که سرنوشت آنجا چه میشود. اینجا این سازه را بهعنوان پنجمین سد بزرگ کشور با 2.3 میلیارد مترمکعب مخزن ساختید، معلوم است فشار هیدرواستاتیک آن فشار به این سازندهای شکننده وارد میکند.
تمام سنگهای کوهها خرد شده و وسط جاده است. میگفتند این جاده را تمیز کردند و این برای باران دو شب پیش است.
یک سیل کوچک بیاید حجم بزرگی رسوبی را که راه میافتد، خواهید دید. علاوه بر این خود ما چشمههای آنجا را در زیر سد در فاصله 500 متری، هزار متری و 1500 متری آزمایش کردیم. من و دکتر آخانی با هم رفتیم. EC 300 هزار اندازهگیری کردیم. اگر فرض کنیم یک سدی به ارتفاع 180 متر بالادست این چشمهها ایجاد شود، این حجم عظیم آب، 50 و چند کیلومترمربع مساحت دریاچه آن است، معلوم است فشار هیدرواستاتیکی زیادی روی منابع آب زیرزمینی در پاییندست وارد میشود و همه سدهای کشور یکباره زیر آن مقدار زیادی آب بیرون میزند و این فشار میآورد و طبیعی است. آیا دبی این چشمههای شور افزایش نمییابد؟ خود آنها در گزارش عنوان کردند 800 لیتر در ثانیه آب دزدی دارد. همینالان این سد بهخاطر سازندهایی که دارد 800 لیتر آب دزدی دارد. میگویند چیزی نیست. از کجا معلوم این 800 لیتر بماند؟ چند گمانه زدید؟ میگوییم یکسال آبگیری را به عقب بیندازید و ایرادهایی را که وارد میشود، راستیآزمایی کنید. ما نگفتیم کلا تعطیل کنید. شاید خود شما بهجایی برسید که آبگیری میتواند خطرات بیشتری ایجاد کند. ما هم این مملکت را دوست داریم و شما هم لابد این مملکت را دوست دارید. بالاخره ما دوست داریم سرمایهای که مصرفشده به دردی بخورد. چرا این میزان تلاش میکنید این صداها شنیده نشود؟ چرا با اتهامات امنیتی ما را پس میزنید؟ مشخص است چندین زمینشناس درجه یک کشور این انتقادات را مطرح میکنند. کسی مثل دکتر بهرودی که استادتمام دانشگاه تهران است، کم کسی نیست که اعتبار و حیثیت خود را الکی زیرسوال ببرد. دکتر مهدی زارع، دکتر امیر بختیار، دکتر نورایی و خیلی از کارشناسانی که گزارشهای زمینشناسی منتشر کردهاند و نسبت به این ماجرا هشدار میدهند که ممکن است این سد تبعات غیرقابلجبران داشته باشد، یعنی یکی از مسائل این است که این سد چندین گسل فعال دارد و اگر خداینکرده زلزلهای اتفاق بیفتد آن 11 چاه نفتی که آنجا بستند در اثر فعالیت این گسلها نشت کند و مواد نفتی وارد مخزن سد شود، فاجعه انسانی بزرگ اتفاق میافتد، حتی اگر سازه سد نشکند. اینها را باید پاسخ دهید. انتقادهای جدی وجود دارد. وزارت نیرو میگوید وزارت نفت چون چاهها را بستیم و پول آنها را ندادیم شانتاژ خبری میکند. اینها برای یک مملکت هستند و اگر یک درصد حرف کارشناسان وزارت نفت که آدمهای کمی نیستند درست باشد، چطور میشود؟ میگویند امکان دارد این گسلها فعال باشد، امکان دارد این چاههای نفت شکسته شود و این فاجعه بهوجود بیاورد.
آنجا پر از چاه است.
سازند گچساران به این خاطر معروف است، چون بالاترین پتانسیل را در چاههای نفتی دارد. دومین مخزن بزرگ چاه نفت جهان است. به همه این دلایل و دلایل دیگری که ریشه اکولوژیکی دارد، گزارش ارزیابی سد را بخوانید در مطالعات گیاهشناسی میگوید فقط یکگونه مهم و شاخص در مخزن سد وجود دارد که از بین میرود و آن خارخسک است. خارخسک یکگونه پیشپاافتاده است، هرچند من به این هم اعتقاد ندارم چون همه گونهها اهمیت دارند ولی این خارخسک در همه جای ایران وجود دارد و اصلا گونه در معرض انقراض نیست. درصورتیکه دکتر آخانی چهار بار بازدید کرد و گونه اندمیک پیدا کرده، یعنی گونهای که در هیچ جای جهان بهجز آنجا نیست. اگر به دکتر آخانی و دانشجویان ایشان اجازه دهند یکسال مطالعات گیاهشناسی انجام دهند چهبسا گونههای بسیار ارزشمند دیگری وجود داشته باشد. در گزارش ارزیابی به خطر انحلال ضریب منفی دو دادهاند. این خندهدار است! در گزارش ارزیابی گفتهشده 90 میلیون مترمکعب آب شیرین قرار است این سد تولید کند، درصورتیکه بهدلیل اینکه شوری بالای دو هزار است، اصلا آب شیرین نمیتوانیم تولید کنیم و نمیتوان آب شرب به مردم داد. اینها باید تغییر کند. در گزارش ارزیابی اعلامشده هیچ سایت تاریخی و ارزشمندی آسیب نمیبیند، درصورتیکه الان اعلام میشود دهها سایت تاریخی ارزشمند وجود دارد که ممکن است کامل از بین رفته باشد و زیرآب برود. میراث فرهنگی با سرعت مطالعاتی را انجام میدهد. آن کسی که مسئول تهیه گزارش ارزیابی بود، یکبار هم منطقه را ندیده است. آن کارشناس محیطزیست چرا این گزارش را تایید کرده است؟ ما از آقای سلاجقه میخواهیم یکبار دستور بازنگری بدهد. اشکالی ایجاد نمیشود. هرچند سازمان محیطزیست زیرسوال میرود ولی چرا نمیبینید از آنور تحسین میکنند که قبول کردید اشتباه شده است. این شجاعت اعتراف بهاشتباه یک ارزش است که در این کشور مغفول مانده، حتی درنهایت به این جمعبندی برسیم آبگیری سد خسارت بیشتر از منافع دارد. اعلام میکنیم ما آنقدر شجاعت داریم که بگوییم این تصمیم غلط است و آنجا را تبدیل به موزه برای عبرت بقیه مهندسان سدساز میکنیم که ببینند نتیجه حماقتها چیست و دوباره تکرار نکنند، حتی میتواند تبدیل به سایت منظم گردشگری شود.
نقش سازمان محیطزیست آخرین نکتهای است که بدان اشاره میکنیم. آقای سلاجقه که مسئولیت سازمان محیطزیست را قبول کردند، فعالان محیطزیست امیدوار بودند که به دلایل متعدد اعم از سابقه و تخصصی که داشتند، خاطرات تلخ آقای کلانتری تکرار نشود. یک چشمهاش ماجرای میانکاله بود که واقعا پای کار ایستادند. منتها آنچه واضح است این است که زور ایشان به همه امور نمیرسد. بخشی حداقل این است که زور ایشان به خود وزارت نیرو و پیمانکارهایی که به قول آقای کلانتری وزارت نیرو را میگردانند نمیرسد. بعید میدانم از منظر قانونی این چنین باشد اما لابیهایی که وزارت نیرو دارد و سازمان محیطزیست ندارد، یکی از دلایل عمده کمتر بودن قدرت در سازمان است. بهعلاوه یکسری سهمخواهیها پشت پرده است و کسانی که سودای ریاست سازمان محیطزیست را دارند بهنوعی فشار میآورند. به هر شکل من حس میکنم در ماجرای چمشیر علیرغم اینکه ابتدا یکسری خبرهای خوش رسید که باید جلوی احداث سد گرفته شود تا مطالعات انجام شود، سازمان محیطزیست الان کوتاه آمده است. با توجه به تاییدیهای که سال 88 داده شد، یا کوتاه آمدهاند یا نمیخواهند یا نمیتوانند مقاومت کنند. اول لازم است یک ارزیابی کلی از عملکرد سازمان محیطزیست از دوره آقای سلاجقه داشته باشیم که در حوزههای مختلف چه عملکردی داشتند؟ در بحث آلودگی هوا هم حرف من این است که اگر حتی هیچ کاری هم نتوانند انجام دهند نهیبی به چهار نهاد بزنند. همه بهخصوص سازمان محیطزیست شرح وضعیت میدهند. ما وضعیت را میبینیم و نفس میکشیم که از این نزدیکتر هم نمیتوان ماجرا را فهمید. در ماجرای سد نیز بازدید میدانی داشتیم. چهرههای شاخص حوزه علمی فضای محیطزیست اعتبار خود را میگذارند، کسی به این سادگی چوب حراج به اعتبار خود نمیزند و از 235 میلیون یورو هم چیزی در جیب این کارشناسان نمیرود. چرا سازمان محیطزیست به قضیه ورود جدی نمیکند؟ شاید بخشی از آن مرتبط با نگاهی باشد که ابتدا درباره آن صحبت کردیم که متهمشان میکنند شما مخالف توسعه هستید و تا دولت کاری میکند جلوی آن را میگیرید. یک بخش دیگری انفعال بیش از حد سازمان است. سازمان محیطزیست چقدر میتواند در اینجا نقش ایفا کند؟
من فکر میکنم اگر شخصیتهایی سکان هدایت سازمان متولی محیطزیست را برعهده گیرند که وامدار سمت خود نباشند بلکه حضور آنها به سازمان حفاظت محیطزیست اعتبار بدهد بخش بزرگی از این لکنتی که وجود دارد حل میشود. ما در ماجرای میانکاله شاهد بودیم سازمان محیطزیست از اقتدار قانونی برای اینکه در برابر رئیس مجلس بایستد برخوردار است. سازمان برای اینکه در برابر امامجمعه و استاندار بایستد از اقتدار کافی برخوردار است. بازرسی هم نتوانست یقه سازمان محیطزیست را بگیرد که این سازمان در دولت دوم حسن روحانی برای میانکاله مجوز داده بود و حالا باید 3-2 میلیارد هزینه و خسارت بدهد. این اتفاق نیفتاد و مشکلی هم ایجاد نشد. سازمان محیطزیست اقتدار لازم را براساس اصل 50 قانون اساسی دارد که میگوید هر شخصیت حقیقی یا حقوقی که عملکرد آن منجر به تخریب غیرقابل جبران محیطزیست شود، مجرم است و دادستان باید براساس نظر سازمان محیطزیست اعلام جرم کند. الان هم سازمان میتواند این کار را انجام دهد.
مساله این است روسای سازمان محیطزیست بیشتر از اینکه نگران مایملک محیطزیستی سرزمین خود باشند نگران پست و میز خود و خشم بالادستیهایشان هستند. این مساله ثابت شده است. در دولت اول حسن روحانی که من آن زمان مسئولیت آموزش و مشارکتهای مردمی سازمان را داشتم، شاهد بودیم وقتی معصومه ابتکار با طرح انتقال آب خزر به سمنان مخالفت کرد که براساس نظر کارشناسی کارشناسان در دفتر ارزیابی سازمان محیطزیست بود، حسن روحانی او را برکنار کرد و عیسی کلانتری را آورد که قول داده بود طرح انتقال آب را اجرا میکند. معصومه ابتکار شاید دهها مشکل مدیریتی داشت ولی بهخاطر مشکلات مدیریتی برکنار نشد، اتفاقا به دلیل اینکه در یکجا قاطعیت بهخرج داد برکنار شد. این مشکلی است که ما داریم. آقای احمدینژاد میگوید من حاضر نیستم در یک اتاق با فاطمه واعظ جوادی بنشینم از بس که موی دماغ او شد و برایش مشکل ایجاد کرد. فاطمه واعظ جوادی مشکلات زیادی از نظر فهم اکولوژیکی و محیطزیستی دارد ولی بهخاطر آن مشکلات برکنار نشد. در دولت سیدمحمد خاتمی اولین بار بود که یک زن در حد معاون رئیسجمهور معرفی شد. چرا به جای اینکه وزیر آموزشوپرورش این کشور یک زن باشد، وزیر علوم یک زن باشد، وزیر بهداشت زن باشد که اتفاقا زنها در این حوزهها سابقه دارند، در حوزهای مثل محیطزیست یک زن بهعنوان رئیس معرفی شد که حتی یک محیطبان زن در آن نداریم. چون میگفتند میخواهیم ژستی بیاییم که به زنها اعتبار بدهیم، اما باید او را در حوزهای قرار دهیم که اگر خراب کرد، تنها چهار گل و بلبل کم و زیاد شود و مشکلی ایجاد نکند. واقعیت ماجرا این است.
آقای محمود احمدینژاد فاطمه واعظ جوادی را برداشت و آقای محمدیزاده را گذاشت که استاندار خراسان بود، کسی که در زمانی که استاندار بود گفته بود یا مدیرکل منابع طبیعی باید مجوز تغییر کاربری برای شهرک صنعتی بدهد یا ما در استان منابع طبیعی نمیخواهیم. حتی وقتی به احمدینژاد گفته بودند آقای محمدیزاده در موردی گفته محیطزیست مهم است گفت عمرا، امکان ندارد او این حرف را زده باشد! این را معاون محیطزیست سازمان به ما گفت. شما همان کسی را رئیس سازمان محیطزیست میگذارید که رسما اعلام کرده مساله محیطزیست اولویت نیست. محیطزیست ما همیشه حیاطخلوت دولتها بوده است. یعنی جایی که هر زمان کم آوردیم از آنجا هزینه میکنیم. خط لوله گازی که در جنگلهای کرمانشاه کشیدند از دل ارزشمندترین و بکرترین رویشگاههای بلوط ما میگذرد. در حاشیه 150 متری آن اراضی کشاورزی وجود داشت که دولت با خرید این اراضی کشاورزی میتوانست این معبر را درست کند، چرا این کار را نکرد؟ گفت آنجا باید پول میدادیم، در صورتیکه این مسیر جزء منابع طبیعی است و پول هزینه نمیکنیم و درختان را قطع میکنیم. این وضعیت در مصداق بزرگتر در کشور حاکم است. چون اقتصادی که بر این کشور حاکم است اقتصاد آبمحور است یعنی با کوبیدن بر طبل وابستگی معیشتی به منابع آب و خاک میخواهیم پول تولید کنیم درنتیجه سازمانهایی مثل محیطزیست و منابع طبیعی خار چشم توسعه میشوند. همان حرفی که آقای رئیسجمهور بیان کرد که محیطزیست برای ما مهم است اما نباید سد راه توسعه شود. همان حرفی که احمدینژاد و روحانی بیان کردند.
لابی پرقدرت و نگاه تمامیتخواهانه نسبت به کوبیدن بر طبل وابستگی معیشتی همه دولتمردان را به جایی میرساند که فکر کنند محیطزیست جلوی توسعه را میگیرد. سازمان محیطزیست قد نمیکشد، بزرگ نمیشود و رشد نمیکند. اگر میگوید این سد را احداث نکنید، این جاده را نکشید باید بگوید بهجای آن چه کنیم. برای اینکه بگوید بهجای آن چه کنیم این سازمان باید قد بکشد و نخبهترین نیروها را به خود جذب کند که حرف جایگزین داشته باشد. بگوید اتفاقا اگر سوئد توانسته 15 درصد بیشتر رشد اقتصادی داشته باشد، توانسته منابع جدیدی را برای تولید اشتغال پیدا کند که هم سبز است، هم محیطزیستی است، هم مشکلی برای تخریب سرزمین خود ندارد، ما نیز میتوانیم. سازمان محیطزیست باید سراغ بالفعل کردن مزیتهای بالقوه کشور برود و کسبوکارهای سبز معرفی کند تا بهجای اینکه دولتمردان فکر کنند این سازمان خار چشم توسعه است بفهمند دوست شفیق توسعه است. کشوری که یکسوم خاک آن اگر به پنلهای خورشیدی مجهز شود میتواند نیاز انرژی همه مردم کره زمین را برای یکسال تامین کند، چرا باید همه راههایش به کوبیدن بر طبل وابستگی معیشتی به منابع آب و خاک ختم شود؟ چرا نباید در تولید انرژی نو حرف اول را بزنیم؟ چرا باید بادهای 120 روزه سیستان بهجای اینکه فرصتی برای استخراج انرژی از توربینهای بادی و فروش آن به افغانستان و گرفتن آب هیرمند برای هامون باشد، منجر به چالش شود که مردم مهاجرت کنند و نارضایتی ایجاد شود؟ این نگاه باید تغییر کند. این نگاه موقعی تغییر میکند که همانطور که وقتی از شهید چمران پرسیدند؛ شما فکر میکنید برای قبول مسئولیت تعهد لازم است یا تخصص؟ گفت تعهد و بعد اضافه کرد کسی که متعهد باشد هرگز مسئولیتی را قبول نمیکند که در آن تخصص ندارد. این نگاه باید در بین مدیران کشور جاری گردد. این بزرگترین مشکل کشور است. ما صندلیهای خود را در اختیار کسانی قرار دادیم که فقط برادری آنها ثابت شده اما تخصص لازم را ندارند. گردش نخبگان در کشور چطور است؟ وزیر کار را برمیدارند و بعد رئیس منطقه آزاد کشور را بهجایش میگذارند که قبل از آن گفته منطقه آزاد بدترین ضربه را به کشور زده است. یعنی این میزان قحطالرجال در کشور داریم؟
بهعنوان خبر خوش بد نیست از پیروز و دو توله یوزی که اخیرا پیدا شده، هم بگوییم. چند روز پیش سری به پیروز زدیم، یکسری توضیحات دادند. ماجرا چطور است؟ خطر انقراض رفع شده یا خیر؟ دو توله یوزی که پیدا شدند این امیدواری را ایجاد کرد که تعداد بیشتری هم باشند. یک امر عجیب این است که ما آمار هیچ چیزی را نداریم.
احسنت. این هم میتواند خبر خوب و هم خبر بد باشد. قاعدتا در گونههای پرچم اگر تعداد جمعیت از 200 کمتر شود روند انقراضی اتفاق میافتد چون آمیزشهای خانوادگی ایجاد میشود و میتواند مشکلات جدی ایجاد کند که در جمعیتهای انسانی نیز وجود دارد. بسیاری از اقلیتها وقتی تعدادشان کم میشوند و ملزم هستند در میان خود ازدواج کنند بهتدریج منقرض میشوند. درباره حیوانات و پستانداران این قانون طبیعی وجود دارد. آمارهایی که الان سازمان محیطزیست منتشر میکند نشان میدهد تعداد اینها زیر 50 قلاده است یعنی به سمت انقراض حرکت میکنند ولی یکباره دو توله یوز پیدا میشوند که قبلا در هیچ دوربینی ثبت نشدهاند، این یعنی خیلی قلمروی گسترده یوزپلنگ را نمیشناسیم. چون نمیشناسیم و نمیدانیم ممکن است تعداد این تولههای ناشناس بیشتر باشد. این امید وجود دارد. اینکه بالاخره توانستیم در یک شرایط آزمایشگاهی پیروز را بهدنیا بیاوریم امیدبخش است. اگر از این تجربهها استفاده کنیم مکانهایی که از نظر بهداشتی استانداردهای لازم را داشته باشد، نه اینکه در یک پاسگاه محیطبانی آنها را بهدنیا بیاوریم و نگهداری کنیم، این میتواند امیدبخش باشد. به هر حال در سال 1301 بیش از هزار و 600 قلاده یوز در ایران، عربستان، پاکستان، افغانستان، ترکمنستان و عراق وجود داشته است. الان یوز در همه آن کشورها منقرض شده و فقط در ایران مانده است. بههرحال ایرانیها نسبت به میانگین، توجه و دقت بیشتری به این جاندار ارزشمند داشتهاند. همانطور که در درختان کهنسال، دو هزار پایه درخت کهنسال در ایران داریم، در صورتی که در کل قاره اروپا که 6 برابر ایران وسعت دارد 800 درخت کهنسال هم نداریم، چون اروپا بهخاطر توسعه صنعتی بیرویه همه آن گونههای ارزشمند خود را در قرن 19 نابود کرده است ولی هنوز در ایران آدمهایی هستند که فکر میکنند این درخت برکت سرزمین است و در هر شرایطی آن را حفظ میکنند، مسیر جاده را عوض میکنند، خانه را کج میکنند تا این درخت حفظ شود. باید این روحیه را حفظ و تشدید کنیم. راه این است که از آموزشوپرورش شروع کنیم و اجازه دهیم این بچهها عاشق سرزمین خود شوند. بدانند در سرزمینی زندگی میکنند که تعداد گونههای اندمیک آن از کل قاره اروپا بیشتر است و به کشور خود افتخار کنند و سعی کنند این افتخار را افزایش دهند نهاینکه در صف فرار و خروج از کشور قرار گیرند.