کد خبر: 76487

نگاهی به چند رویکرد مختلف در باب مساله اخلاق و پرهیز از خشونت

خشونت، روشنفکران و جامعه ایرانی

مفهوم «خشونت‌پرهیزی» تاریخی به بلندای تفکر فلسفی دارد. از دیرباز اندیشمندان و متفکران در باب این مفهوم به شکل‌های گوناگون گفت‌وشنود داشته‌اند.

محمد سعید عبداللهی، دانشجوی دکتری فلسفه اخلاق :مفهوم «خشونت‌پرهیزی» تاریخی به بلندای تفکر فلسفی دارد. از دیرباز اندیشمندان و متفکران در باب این مفهوم به شکل‌های گوناگون گفت‌وشنود داشته‌اند. دوان کادی 1 در مقاله خود با نام «تاریخچه ایده صلح‌طلبی و خشونت‌پرهیزی: از باستان تا دوره مدرن»2 می‌نویسد، اگرچه واژه‌های «صلح‌طلبی» و «خشونت‌پرهیزی» به‌تدریج از میانه قرن نوزدهم کاربرد خود را پیدا کردند، اما آبشخورهای این ایده‌ها را می‌توان در اسنادی یافت که قدمت آن به سه هزار سال پیش می‌رسد. صلح‌طلبی در ابتدا به‌عنوان مخالفت اخلاقی با خشونت، به‌ویژه خشونت توده‌ای، پدید ‌آمد. اگرچه بسیاری در دنیای معاصر، درستی اخلاق جنگ را به‌عنوان یک کارکرد مرکزی دولت-ملت فرض می‌کنند، مقاومت اخلاقی در برابر خشونت توده‌ای، همراه با ترجیح اخلاقی برای نظم بخشیدن به جامعه از درون با همکاری به جای دستور و زور از بیرون را، می‌توان در دوران باستان ردیابی کرد. به نظر می‌رسد که اولین فلسفه مستند خشونت‌پرهیزی را بتوان در قرن نهم قبل از میلاد در هند و در میان معتقدان جینا دید. در اوایل قرن ششم پیش از میلاد، واردهمانا ماهاویرا، اصلاح‌طلبان جینا، باورهای موجود جینا ازجمله اصول اخلاقی مبتنی‌بر پرهیز از خشونت را که توسط پیروان جینیسم تا به امروز پذیرفته شده است، نظام‌بندی کرد. عهد اولیه خشونت‌پرهیزی نه‌تنها دربردارنده پرهیز از آسیب جسمی، بلکه پرهیز از آسیب روانی و کلامی را نیز در بر می‌گرفت. 3 اکنون پس از گذر قرن‌ها و رخ دادن ماجراهای تلخ و شیرین بسیاری برای نوع بشر، در دوره مدرن مفهوم‌های «خشونت» و «خشونت‌پرهیزی » رنگ و بویی دیگر به خود گرفته است. اندیشمندان و فیلسوفان در زمره کسانی‌اند که عهده‌دار تحلیل، تبیین و ارزیابی مفاهیمی از این دست شده‌اند. کتاب‌ها و مقالات بسیاری در این باب نوشته شده است و متفکران تلاش کرده‌اند تا سویه‌های مختلف این مفاهیم را موشکافانه بررسی کنند و از این رهگذر بتوانند به سهم خود در بهبود اوضاع زمانه خویش نقش داشته باشند. 
در کشور ما نیز در دهه‌های گذشته برخی به دنبال روشن ساختن هرچه بیشتر مفاهیمی مانند «خشونت‌پرهیزی» بوده‌اند و ترجمه‌ها، درس‌گفتار‌ها و مقالات و جستارهایی که در این باب وجود دارد، گواه چنینی دغدغه‌ای است. چند ماه گذشته اما به دلیل حوادث اخیر کشور، تنور تحلیل و ارزیابی مساله «پرهیز از خشونت» داغ‌تر از هر زمان دیگری شده است و افراد بسیاری در زمینه‌های های علمی مختلف و با سلیقه‌های سیاسی گوناگون دست به تبار‌شناسی و تبیین مفهوم «خشونت‌پرهیزی» زده‌اند. تصور نگارنده این سطور این است که اگرچه تفسیر و ارزیابی چنین مفاهیمی در شرایط کنونی کشور می‌تواند سودمند افتد، اما برخی از این تحلیل‌های فلسفی جدای از درست یا غلط بودن‌شان به دلیل نحوه ورود و خروج به مساله و سویه‌گیری‌های پیشینی، به شکل کنش و فعلی سیاسی رخ می‌نمایانند و از این رو از تاثیرگذاری و تاثیر آنان کاسته می‌شود. با این همه، ایجاد فضای گفت‌وگو و اظهارنظرهای مختلف میان اندیشمندان از هر طیف و سلیقه‌ای، در فضایی آرام و منطقی و به دور از هیجانات سیاسی می‌تواند راهگشا باشد. در سطر‌های پیش‌رو تلاش می‌کنم گزارشی مختصر پیرامون دیدگاه دو تن از متفکرانی که در این زمینه تلاش کرده‌اند، به دست دهم و در بخش آخر یادداشت نیز به مغالطه‌ای مرتبط با خشونت‌پرهیزی اشاره می‌کنم. 

  جایگاه اخلاقی خشونت در جنبش مدنی مسالمت‌آمیز
یکی از مقاله‌های مهمی که چند سال پیش در باب مساله اخلاق خشونت نوشته شده، اثر آرش نراقی استاد دانشگاه موراوین آمریکا است.4 نراقی مراد خود از مفهوم «خشونت» را چنین روشن می‌سازد: «مقصود من از خشونت مجموعه رفتارهایی است که انسان‌ها برای آسیب رساندن به انسان‌های دیگر انجام می‌دهند. این آسیب‌ها غالبا از جنس آسیب‌های فیزیکی است. رفتارهای خشونت‌آمیز غالبا به ایجاد درد و جراحت جسمانی و حتی مرگ طرف مقابل می‌انجامد و گاهی نیز به ویرانی اشیا و موجوداتی منجر می‌شود که برای طرف مقابل مهم و ارزشمند است. در پاره‌ای موارد هم البته خشونت می‌تواند در شکل آسیب‌های روانی آشکار شود.» نراقی پس از ایضاح مفهوم «خشونت» به سراغ دلیل‌هایی می‌رود که برخی از فیلسوفان برای دفاع از این ایده آورده‌اند که خشونت از منظر اخلاقی امری ذاتا نارواست، یعنی توسل به آن همیشه و تحت هر شرایطی اخلاقا نادرست است. خلاصه‌ای از این دلایل به روایت نراقی، چنین است: 
1. خشونت همواره به نوعی آسیب جسمانی می‌انجامد یا دست‌کم به قصد چنان آسیبی اعمال می‌شود و آسیب رساندن به دیگران و ایجاد درد و جراحت، به حکم اخلاق، کاری نارواست. 
2. خشونت‌ورزی مایه نفی کرامت قربانی است. کسی که به خشونت متوسل می‌شود، خرد و اختیار فرد قربانی را نادیده می‌گیرد، یعنی به جای آنکه او را از طریق اقناع عقلی به تغییر رفتارش برانگیزد، وی را به زور و برخلاف میل و داوری عقلی‌اش به تامین مقاصد خویش وا می‌دارد. 
3. خشونت به خشونت بیشتر می‌انجامد. خشونت حس نفرت و انتقام‌جویی را در قربانی برمی‌انگیزد و او را همیشه مترصد می‌دارد که در فرصت مناسب آسیب متقابلی به حریف بزند و این حمله تلافی‌جویانه به‌نوبه خود به آتش نفرت و انتقام‌جویی بیشتر دامن می‌زند و تداوم این رفتارها می‌تواند به آتش دامن‌گستری بدل شود که نهایتا بنیان همبستگی اجتماعی را ویران کند. 
4.خشونت‌ورزی، فاعل خشونت را رفته‌رفته سنگدل و از فضایل شریف انسانی تهی می‌کند. انسانی که پیوسته و بی‌محابا خشونت می‌ورزد رفته‌رفته خوی و منشی خشن و عاری از انسانیت می‌یابد. روانی که بی‌پروا و با اشتیاق خشونت می‌ورزد یا بیمار است یا خبیث. 
5. خشونت عملی ویرانگر است و اساسا اگر ویرانگر نباشد خشونت به شمار نمی‌رود. اما با ویرانگری نمی‌توان به دستاوردهای انسانی و اجتماعی سازنده و ماندگاری رسید. مهم‌ترین پیامد ویرانگر خشونت در متن یک جنبش مدنی آن است که فضای گفت‌وگو را در عرصه عمومی مسدود می‌کند و انسداد گفت‌وگو در عرصه عمومی در واقع به معنای پایان سیاست و ویرانی بنیان قدرت جامعه مدنی است. خشونت نقطه پایان گفت‌وگوست و بنابراین، اعمال گسترده و مستمر خشونت مستقیما بنیان قدرت جامعه مدنی را ویران می‌کند. 
گام بعدی نراقی طرح این پرسش است که آیا برمبنای این دلایل باید نتیجه بگیریم که خشونت همیشه و تحت هر شرایطی اخلاقا نارواست؟ استاد فلسفه دانشگاه موراوین در ادامه با آوردن نمونه‌هایی در پی توضیح این معنا است که اگرچه دلیل‌های فوق در مجموع معقول و پذیرفتنی است، اما به نظر نمی‌رسد که برمبنای آن دلایل بتوان به این نتیجه رسید که خشونت همیشه و تحت هر شرایطی اخلاقا نارواست. به باور نراقی بر مبنای دلایلی که در تقبیح خشونت اقامه شده است، می‌توان با اطمینان کافی ادعا کرد که خشونت هیچ‌گاه اخلاقا «خوب» نیست، اما تحت شرایط معینی می‌تواند اقدامی اخلاقا «درست» تلقی شود. نراقی برای مدعای خود سه مدلول بر می‌شمرد که خلاصه آن چنین است: 
1. در مقام عمل قاعده اخلاقی راهنما این است: توسل به خشونت نادرست است مگر آنکه خلاف آن ثابت شود. 
۲. بر مبنای قاعده اخلاقی فوق، باید خشونت را بر دو نوع تقسیم کرد: خشونت اخلاقا موجه و خشونت اخلاقا ناموجه. خشونت را باید همیشه اخلاقا ناموجه فرض کرد مگر آنکه دلایل اخلاقا قانع‌کننده‌ای برای تجویز آن در یک مورد خاص و معین اقامه شود. اگر بتوان در یک مورد خاص دلیل اخلاقا قانع کننده‌ای برای اعمال خشونت اقامه کرد، در آن صورت توسل به خشونت در آن مورد خاص مصداق «خشونت موجه» خواهد بود. 
۳. برمبنای تفکیک فوق می‌توان ادعا کرد که خشونت فقط در موارد معین و خاص و به شرط آنکه توجیه اخلاقا معتبری برای آن وجود داشته باشد، مجاز خواهد بود. 
آرش نراقی در ادامه مقاله خود پس از تعریف جنبش مدنی مسالمت‌آمیز، سه شرط زیر را برای خشونت اخلاقی مجاز بیان می‌کند: 
1. کنشگران مدنی پیش‌تر به‌جد و صادقانه شیوه‌های غیرخشونت‌آمیز اقناعی و اجباری را آزموده باشند اما تمام آن تلاش‌ها یکسره بی‌نتیجه مانده باشد. 
2. هدف از به‌کارگیری خشونت باید عادلانه و اخلاقا دفاع‌پذیر باشد. یکی از مهم‌ترین پیامدهای این شرط آن است که خشونت دوای آخر برای زخم‌های مهلک است. 
3. نحوه به‌کارگیری خشونت هم باید عادلانه و اخلاقا دفاع‌پذیر باشد. به بیان دیگر، کنشگران مدنی، حتی اگر در راه اهدافی عادلانه و بسیار مهم می‌کوشند، حق ندارند برای تحقق آن اهداف به هر نوع خشونتی متوسل شوند. خشونت اخلاقا مجاز باید به قیودی مقید باشد. 
همچنین، به باور نراقی خشونت اخلاقا مجاز باید دست‌کم به سه اصل مقید باشد، اصل نخست را می‌توان «اصل تاثیر» نامید. مطابق این اصل، به‌کارگیری خشونت در غالب موارد فقط درصورتی مجاز است که به‌نحو معقولی بتوان به ثمربخشی آن اطمینان نسبی داشت. اصل دوم را می‌توان «اصل تمایز» نامید. مطابق این اصل، خشونت مدنی هرگز کور نیست. یعنی کنشگران مدنی باید در مقام به‌کارگیری خشونت اخلاقا موجه از شیوه‌هایی بهره بجویند که حتی‌المقدور به انسان‌های بی‌گناه و نیز سرمایه‌های ملی آسیب نرساند. اصل سوم را می‌توان «اصل تناسب» نامید. میزان خشونت مدنی باید متناسب با شدت و اهمیت خطری باشد که کنشگران مدنی را تهدید می‌کند. 
حال فارغ از مخالف یا موافق بودن با اندیشه نراقی در باب مساله خشونت و اخلاق، بیایید رخداد‌های اخیر در سطح شهر‌ها و خیابان‌های کشور را از براساس رویکرد نراقی مورد ارزیابی قرار دهیم. آیا می‌توان خشونت‌های رخ‌داده در حوادث اخیر را در زمره خشونت‌های اخلاقا موجه قرار داد؟ آیا شرایط پیش‌آمده در کشور، دلایل اخلاقا قانع‌کننده‌ای برای تجویز اعمال خشونت اقامه می‌کند؟ آیا نحوه به‌کارگیری خشونت از جانب آشوبگران عادلانه و اخلاقا دفاع‌پذیر بوده است؟ آیا خشونت‌های پدیدآمده به سه اصلی که پیش‌تر آمد مقید بوده‌اند؟
 به گمانم میزان خشونت‌های موجود در پاره‌ای از حوادث اخیر آنقدر برون از اندازه و عریان بود که با هیچ‌کدام از معیار‌های گفته‌شده توسط نراقی توجیهی اخلاقی نمی‌یابد. بسیاری از افراد را می‌شناسم که با شروع تحولات بر دفاع از اعتراض‌های مدنی و حضور مردم در خیابان تاکید می‌کردند و بعدتر با دیدن فجایعی دلخراش، نرم‌نرمک از سخن خود کوتاه آمده و فضای موجود را بستری برای خشونت بی‌حد و حصر دانستند. آنها آشکارا این رفتار خشونت‌آفرین را مخالف شهود اخلاقی خویش دانسته و با تمام اعتراض و انتقادی که نسبت به مجموعه دولت و حکومت دارند و داشتند، صف خود را از آشوبگران و دست‌اندازان به مال و جان مردم جدا ساختند. معترضان خود باید در صف نخست کسانی باشند که خواهان برخورد با متعرضان به جان و مال مردمند و از افکار عمومی بخواهند که میان آنها و آشوبگران تفاوت قائل شوند. تصور نمی‌کنم در هیچ کجای دنیا، قطعه‌قطعه کردن نوجوان یا جوان هموطنی که تنها جرمش ظاهری متفاوت بوده است را بتوان توجیه اخلاقی کرد. این میزان از خشونت به‌هیچ‌وجه قابل‌توجیه نبوده و تنها رهاوردش بسته شدن راه گفت‌وگو و آشتی میان سلیقه‌های مختلف است. باری، جنبشی که در بستر آن چنین خشونت‌های ناروا و غیرقابل‌توجیهی پدید می‌آید، به هیچ رو جنبشی مدنی و مسالمت‌آمیز نمی‌تواند باشد که بتوان در سپهر آن سخن از اخلاق خشونت زد. از طرفی، مطلب پیش‌گفته، به هیچ عنوان به معنای نادیده گرفتن مطالبات به‌حق و اعتراض‌های مردم و جوانان نیست و اخلاق حکمرانی اقتضای آن را دارد که سخنان معترضان شنیده و از انجام اصلاحات و پیگیری مطالبات مردم غفلت نشود. 

  خشونت‌پرهیزی: مشروط یا نامشروط؟ 
«خشونت‌پرهیزی: مشروط یا نامشروط؟» عنوان نشستی با حضور مصطفی ملکیان و حسین شیخ‌رضایی است که دهم آذر ۱۴۰۱ در مدرسه تردید برگزار شد.5 ملکیان که سال‌هاست در سپهر روشنفکری و نو‌اندیشی ایران به تحقیق و تدریس مشغول است و در فلسفه اخلاق نیز دستی بر آتش دارد، از رهگذر بنیاد‌ها و پایه‌های فضیلت‌گرایانه خویش به دفاع از ایده خشونت‌پرهیزی می‌پردازد. وی به‌عنوان کسی که به خشونت‌پرهیزی باور دارد، روی سخن خود را نخست با حکومت و در وهله بعد با مردم می‌داند. ملکیان در ادامه سخنان خود تلاش در به‌دست دادن تعریفی مشخص از خشونت دارد و می‌گوید، خشونت در یک معنا گستره وسیعی دارد و دربردارنده هر رفتار و کردار و زبان بدنی است که خلاف خوشایند من باشد. اما در بحثی که بدان مشغول هستیم، معنای آن را محدود‌تر در نظر می‌گیرند؛ چراکه در آن معنای وسیع آن، انسان‌ها خواسته یا ناخواسته مرتکب خشونت می‌شوند. از این ‌رو منظور از خشونت، کنش‌هایی مانند کتک زدن، سوزاندن، کشتن، ایجاد نقص عضو، مثله کردن، شکنجه کردن و تجاوز به دیگری است. او مدعای خود را به زبان ساده چنین می‌گوید که خشونت خلاف اخلاق است اما از این اصل در شرایطی می‌توان دست کشید، بنابراین خشونت‌پرهیزی وظیفه اخلاقی ماست، اما امکان دارد که این وظیفه بااخلاقی دیگری در تعارض باشد. به باور ملکیان ما به دو دلیل باید از خشونت پرهیز کنیم:
1. به جهت مصلحت‌اندیشانه
2. به جهت اخلاقی 
ملکیان پس از بیان تفاوت میان این دو جهت، برای خشونت‌پرهیزی به جهت مصلحت‌اندیشانه چهار دلیل می‌آورد که خلاصه آن چنین است:
1. خشونت‌ورزی خسارت‌های عظیم انسانی چه مادی و چه معنوی پدید می‌آورد. از این ‌رو هنگامی‌که یکی از طرفین یا هر دو طرف از خشونت پرهیز می‌کنند، آسیب انسانی، مادی و معنوی کمتری متوجه افراد می‌شود. 
2. وقتی در کارزار مبارزه افراد دست به خشونت می‌زنند، نتیجه آن رادیکالیزه شدن خشونت است و پیروز کسی است که خشن‌تر است. 
3. زمانی که ستمگر خشونت‌ورزی کند و آنکه به او ستم رواشده خشونت پرهیز باشد، استعداد احساس شرم و تقصیر در طرف ستمگر بالا می‌رود. حال آنکه اگر هر دوطرف خشونت بورزند، امکان بروز احساس شرم و تقصیر و گناه در طرف ستمگر کمتر می‌شود. 
4. ستم‌دیده زمانی که خشونت نمی‌ورزد، احساس همدردی بسیاری را میان ناظران بیگانه چه بین‌المللی و چه داخلی پدید می‌آورد. 
ملکیان در ادامه چهار دلیل اخلاقی برای دفاع از جهت اخلاقی خشونت‌پرهیزی به میان می‌آورد:
۱. با دیدگاه وحدت وجودی اسپینوزا همداستانم و قائلم که همه انسان‌ها، ستمگر و ستمدیده، خشونت‌ورز و خشونت‌دیده، در سرشت و سرنوشت موجودی یکپارچه می‌سازیم. حال اگر کمترین آسیبی به بخشی از این موجود یکپارچه برسد کم یا بیش به تمام اجزای آن آسیب می‌رسد. 
۲.  هدف هرگز وسیله را توجیه نمی‌کند. 
۳. از نظر اخلاقی آشتی بر انتقام رجحان دارد. 
۴. اگر امر محدود شود به خشونت کردن و خشونت دیدن، خشونت دیدن از خشونت کردن ازلحاظ اخلاقی مرجح است. 
ملکیان در بخش دیگری از سخنان خود می‌گوید افرادی که به خشونت‌پرهیزی اعتقاد دارند، درحقیقت به قدرت روح دربرابر قدرت ماده قائلند. به این بیان که در فرازونشیب زندگی اجتماعی درکنار قدرت مادی مانند پول و تبلیغات، قدرت روح نیز نقش دارد و درمجموع قدرت روح بر قدرت ماده چیره می‌شود.   
تصور نگارنده چنین است که با نگاهی به اندیشه ملکیان درباب اخلاق و خشونت، و فارغ از ارزیابی دلایل او به نفع خشونت‌پرهیزی، آشکارا به این نتیجه می‌رسیم پاره‌ای از رفتارها که در ماه‌های اخیر در خیابان رخ داد، به‌هیچ‌وجه یارای معارضه با اصل اخلاقی را ندارند و از این ‌رو نمی‌توان هیچ توجیه اخلاقی‌ای برای خشونتی که توسط برخی آشوبگران رخ داده است، به دست داد. باری، شاید اگر در ابتدای پیش آمدن حوادث اخیر مجموعه حکمرانی کشور تدابیر مناسبی برای سامان دادن اوضاع اتخاذ می‌کردند، خسارت‌های گوناگون کمتری برای کشور به‌وجود می‌آمد و راه برای دست‌کم برخی رخداد‌های ناخوشایند هموار نمی‌شد. اما اینها هیچ‌کدام زمینه‌ و توجیهی اخلاقی برای آشوب فراهم نمی‌کند. 
مساله مهم دیگری که در این میان مطرح می‌شود، رفتار حکومت دربرابر حوادث اخیر است. نخست باید این پرسش را مطرح کرد که با همه انتقاد‌هایی که بسیاری از افراد معترض به‌درستی به مجموعه حکمرانی نسبت می‌دهند، آیا این حکومت رفتاری یکسره خارج از عرف و متمایز نسبت به دیگر حکومت‌های جهان از خود بروز داده است؟ آیا می‌توان سخن از تافته‌ای جدابافته و حکومتی استثنایی کرد؟ به گمانم با نگاهی منصفانه به ساختار حکمرانی در دیگر کشور‌ها و نحوه برخورد آنها در چنین بزنگاه‌هایی، دریابیم که اگرچه در پاره‌ای از موارد دولتمردان و تصمیم‌گیران می‌توانستند رفتار بهتری بروز دهند، اما به هیچ رو نمی‌توان سخن از حکومتی متفاوت و استثنایی زد. به‌نظر می‌رسد بسیاری از بدخواهان این سرزمین، در حرکتی یکسره مغایر بااخلاق و انصاف سعی در نشان دادن تصویری وارونه و نامتعارف از مجموعه حکومت دارند، تا به‌واسطه آن بتوانند به شکلی حق‌به‌جانب از توجیه اخلاقی خشونت در بستر اعتراض‌های مردمی دم بزنند.
همچنین نباید فراموش کرد که در پاره‌ای از موارد ساحت نظر و عمل تفاوت بسیار دارند، سخن از اخلاق خشونت (از سوی معترضان) و تحلیل سویه‌های مختلف آن امر مطلوبی است، اما آیا آنچه را که در سطح جامعه، زندگی مردم، خیابان‌ها و به‌طورکلی متن واقع می‌گذرد می‌توان با آن مباحث نظری تطبیق داد؟ با نگاهی به اتفاقاتی که در رخداد‌های مشابه در دیگر کشورهای توسعه‌یافته و لیبرال می‌افتد، درمی‌یابیم که آنها در مقام عمل با هیچ خشونتی در سطح جامعه سر آشتی و همراهی ندارند و بسیار قاطعانه با هر تحرک و کنشی که بوی آشوب و خشونت بدهد، برخورد می‌کنند. باری، فیلسوف اخلاق چه در کشور ما و چه در هرکجای دنیا می‌تواند و چه‌بسا وظیفه دارد با دیدی فلسفی و تحلیلی مفاهیمی مانند «خشونت» را موردبررسی قرار دهد و از این طریق رسالت خویش را ایفا کند، اما آیا نتیجه‌ای که آن فیلسوف با توجه دریافتش از فضای سیاسی، فرهنگی و اجتماعی یک کشور می‌گیرد نیز درست است؟ در این یادداشت نیز دیدگاه دو روشنفکر کشور و استدلال‌های آنان در باب پرهیز از خشونت طرح شد. شاید بتوان کمابیش با رویکرد آنها در باب دفاع از خشونت‌پرهیزی همراه شد، اما آیا با توجه به منطقه و زمانه‌ای که در آن زندگی می‌کنیم، سخن از آن مورد استثنایی که آنها در باب عدول از اصل اولیه اخلاق و پرهیز از خشونت طرح می‌کنند، نکته‌ای دقیق است؟ آیا می‌توان گفت در کشور ما با توجه به شرایط موجود آن استثنا وجود دارد؟ همان‌گونه که پیش‌تر آمد، پاسخ منفی است، افزون بر این،  خشونت موجود در حوادث اخیر که توسط معترضان شاهد آن بودیم، هیچ کدام از شرایط توجیه اخلاقی را ندارد و در هیچ کجای دیگری از جهان برای خشونت‌هایی از این دست نمی‌توان توجیهی یافت. 
نکته دیگری که اشاره به آن را لازم می‌دانم، توجه به این نکته است که بسیاری از روشنفکران و نواندیشان این مرزوبوم که در پاره‌ای از مسائل مرتبط با کشور و حکومت و در زمینه‌های مختلف، با آب‌وتاب بسیاری سخن می‌گویند و تیغ نقد اجتماعی، فرهنگی و سیاسی خود را بی‌رحمانه از نیام برمی‌کشند، آنگاه که خطاهای آشکار و روشنی در شئونات مختلف حکمرانی از کشورهای لیبرال و مورد تایید خویش می‌بینید، هیچ نمی‌گویند، و چیزی از آن تیغ برنده نقد و زبان گویا باقی نمی‌ماند. 

  دفاع مشروع؛ سویه‌ دیگر پرهیز از خشونت یا خشونتی تمام‌عیار؟ 
مساله دیگری که در حوادث اخیر به شکلی سازمان‌دهی شده از سوی برخی تحلیلگران خارج از وطن و به‌اصطلاح صلح‌طلبان مطرح شد، کلیدواژه «دفاع مشروع» بود. برخی از آنان دفاع مشروع را سویه دیگر پرهیز از خشونت معرفی کردند و برخی دفاع مشروع را حق مسلم مردم در ریشه‌کن کردن خشونتی سیستماتیک دانستند. همان‌گونه پیش‌تر اشاره کردم، مقدمه نظری بسیاری از این ‌رویکرد‌ها، مغالطه‌ای ناجوانمردانه در استثنایی دانستن این حکومت است. زمانی که عده‌ای بتوانند با بمباران رسانه‌ای خویش این ذهنیت را در مردم جامعه‌ای بپرورانند که حکومت رفتاری نرمال و طبیعی از خود بروز نمی‌دهد، آنگاه می‌توانند لوازم مهم دیگری از این ایده برداشت کنند. در چنین شرایطی دیگر حمله کردن به نیروی پلیس یا حتی به آتش کشیدن او مذموم جلوه نمی‌کند. در این بستر فکری است که قطعه‌قطعه کردن جوانی بی‌گناه در خیابان توجیه پیدا می‌کند و پرتاب مواد آتش‌زا در هر کوی و برزن و به آتش کشیدن آمبولانس، خودروی پلیس و دیگر اموال بیت‌المال نه‌تنها امری غیر اخلاقی که امری مشروع می‌شود. 
در ذهن کسی که با بی‌رحمی تمام به نیروی امنیت وطن هجوم می‌برد، این گزاره کاشته شده که «دفاع مشروع خشونت نیست»، گزاره‌ای که برای مردم ما و با نیتی خاص تعریف شده است و طنز روزگار آنکه از دهان کسانی بیرون می‌آید که زمانی جایزه صلح نوبل به چنگ آورده بودند. تئوریزه کردن خشونت و پیچیدن سم لای زرورق برای نوجوان و جوانان این سرزمین و اخلاقی جلوه دادن خشونت عریان، پروژه‌ای است که بسیاری از دشمنان این مرزوبوم با دقت آن را پی‌گرفته‌اند. بسیاری از کسانی که در کشورهایشان پلیس به‌راحتی و در روز روشن و آن هم به دلایلی نه‌چندان امنیتی و در شرایطی به دور از هر گونه آشوب، مردم را از دم تیغ می‌گذرانند، اکنون برای کشور ایران کلیدواژه‌ها و مفاهیمی تعریف می‌کنند که در سایه آن بتوانند به هرگونه خشونتی مشروعیت دهند و سخن از اخلاقی بودن آن بزنند. 

  پی‌نوشت‌ها 
1. Duane L. Cady
2. A History of the Idea of Pacifism and Nonviolence: Ancient to Modern, in: THE ROUTLEDGE HANDBOOK OF PACIFISM AND NONVIOLENCE, Edited by Andrew Fiala, First published 2018 by Routledge
3. Duane L. Cady (2018) A History of the Idea of Pacifism and Nonviolence: Ancient to Moder, P. 7
4. جایگاه اخلاقی خشونت در جنبش مدنی مسالمت‌آمیز، آرش نراقی:
https://arashnaraghi. org/wp/?p=440
5. فیلم این گفت‌وگو در دامنه «مدرسه تردید» در وبسایت آپارات قابل مشاهده است: 
https://www. aparat. com/tardidschool/videos

مرتبط ها