کد خبر: 76468

چرا «برای...» گرفت و ترانه‌های دیگر نه؟

 ترانه‌های نقادانه سیاسی دو نوع هستند؛ اعتراضی و انقلابی.

میلاد جلیل‌زاده، خبرنگار: ترانه‌های نقادانه سیاسی دو نوع هستند؛ اعتراضی و انقلابی. ترانه‌های اعتراضی را معمولا جریان‌های لیبرال و آزادی‌خواه تهیه و تولید می‌کنند و در آنها، هم دعوت از نیروهای حکومتی برای همدلی با اعتراض وجود دارد و هم تاکید بر نیاز به تحول بنیادین در یک موضوع به‌خصوص. مثلا جنبش‌هایی که در آمریکا علیه نژادپرستی به راه افتادند را می‌توان از این جمله به‌حساب آورد. در ترانه‌های اعتراضی جنبش‌های سیاهان، هم پلیس و دستگاه حاکمیت به کنار گذاشتن خشونت دعوت می‌شوند و هم از حقوق تضییع‌شده سیاهان دفاع شده است. جنبش‌های اعتراضی می‌خواهند یک موضوع به‌خصوص (و نهایتا موضوعات مرتبط با آن) را اصلاح کنند و با رژیم سیاسی مستقر کاری ندارند. ممکن است در کشوری انقلاب و کودتا یا فروپاشی صورت بگیرد و رژیم سیاسی تغییر کند اما بعضی از مسائل اجتماعی و ساختاری مثل همین نژادپرستی تغییر نکند.   بنابراین اعتراض روی موضوع خودش متمرکز است و تا به آن نرسد، هر چیز دیگری هم در جامعه زیر و رو شود، آرام نخواهد گرفت. در آن سو انقلاب مثل سیل سدشکن برای خروج از بن‌بست و تغییر در قالب‌های تغییر‌ناپذیر رخ می‌دهد. انقلاب چیز ساده‌ای نیست و هر کشوری آن را تجربه نمی‌کند. انقلاب یعنی تغییر مسیر تاریخ و عوض شدن پارادایم‌ها؛ مثلا از نظام موروثی و شاهنشاهی، ابتدا به مشروطه و سپس جمهوری رسیدن، یک انقلاب است که در دو مقطع با فاصله‌ای طولانی رخ داده است. شاید در این تحولات خیلی از قوانین جزئی تغییر نکند، خیلی از ساختارهای جزئی سرجایشان باقی بمانند و حتی بسیاری از کارگزاران به کارشان ادامه دهند؛ اما مسیر کلی تاریخ عوض می‌شود. ترانه‌های انقلابی از همین‌رو حال و احوال دیگری دارند. آنها موضعی تاریخی می‌گیرند و مصرف موقت دوره‌ای ندارند.  اگر به بعضی از ترانه‌های انقلابی ۵۷ دقت کنیم حلول این تحول تاریخی را در کلمات ترانه‌سراهای آن دوره می‌بینیم. «آدم از قعر دوران آمد»، «بهمن خونین جاویدان»، «بگذرد این روزگار تلخ‌تر از زهر» یا حتی از رستاخیز شهیدان سخن به میان می‌آید و گوشواره یکی از سرودها، خطاب به شهیدان راه خدا این است که برخیزید، برخیزید! سرود انقلابی بیشتر توصیف‌گرایانه است تا تجویزی یا حتی اعتراضی. انقلاب و اعتراض تفاوت‌شان در شدت و ضعف نیست. این‌طور نیست که انقلاب لزوما کشته بیشتری بگیرد و اعتراض کم‌هزینه‌تر باشد. یا تغییراتی که انقلاب در پی می‌آورد لزوما بیشتر از تغییراتی نیستند که در پیوند با اعتراضات اجتماعی ایجاد می‌شود. تفاوت آنها در نقطه‌ای است که تغییر ایجاد می‌شود. نمود هنری آنها هم به همین دلیل متفاوت است.   ترانه‌های اعتراضی ممکن است با رخ دادن معضلاتی مشابه در سال‌های بعدی و مکان‌های دیگر، دوباره بازخوانی و نوآفرینی شوند اما ترانه‌های انقلابی نیازی به تغییر ندارند؛ مگر اینکه کیفیت ضبط آنها به دلیل پیشرفت تکنولوژی پایین به نظر برسد و در آن صورت هم می‌توانند دقیقا با همان کلمات و ضرباهنگ دوباره ضبط شوند. حتی بسیاری از سرودهای انقلابی بعدها تبدیل به سرود ملی آن کشور شده‌اند و برای ده‌ها و گاهی صدها سال باقی ماندند، بی‌اینکه محتوایشان بیات شود. 
ترانه‌هایی که پس از شهریور داغ ۱۴۰۱ و سپس پاییز سوزان‌تری که در پی آن آمد، به‌عنوان همراهی با این موضوع اعتراضی تولید شدند، از تعلیق بین وضعیت انقلابی و اعتراضی رنج می‌برند و گفتمان مشخصی پشت سرشان وجود نداشت. برای همین، ترانه‌ها و موزیک‌هایی که در این ایام با این موضوع تولید شدند و تعدادشان هم کم نبود، هیچ‌کدام به آن درجه از عمق تاثیرگذاری و غنای مفهومی نرسیدند که بتوانند به‌عنوان بازتاب‌دهنده صدای جماعت در خاطره‌ها و در تاریخ باقی بمانند. کشور در وضعیتی بود که به تغییرات بنیادین در بعضی مواضع نیاز داشت و اینها اگر با استدلال یا روش‌های نرم دیگر رخ نداد، لزوم اعتراض گسترده اجتماعی را توجیه می‌کند. 
عده‌ای اما با نیت‌های گوناگون که مهم‌ترین‌شان شرایط روحی نامناسب فردی یا منافع متعارض با نظم موجود است، سعی کردند از این موضوع اعتراضی، تفسیری انقلابی به دست بدهند. در ورای نیت آنها، تحریک دولت‌های بیگانه‌ای وجود داشت که به دنبال امتیازگیری از حکومت ایران توسط این اعتراضات بودند تا در مناسبات دیپلماتیک استفاده کنند. این مسائل، روند طبیعی اعتراضات را مختل کرد و به آن شکلی مصنوعی و فرمایشی داد. مشکلات مشخصی در جامعه وجود داشت که باید با سرسختی برای رفع آنها تلاش می‌شد. اما عده‌ای عوض به‌خرج دادن این سرسختی‌ها، پیکان حرکت را به سمت تغییر مسیر تاریخ گرفتند. به کدام سمت؟ چرا؟ عبارت متوهمانه «فردای براندازی»، شکل مبتذل‌شده از نگاه تاریخی به تحول است که به آن انقلاب می‌گویند. هیچ‌گاه یک تحول تاریخی به این گران‌قیمتی و بزرگی برای خالی شدن عقده‌های یک عده به‌خصوص رخ نمی‌دهد.  تاریخ برای ورق خوردن، به بهانه‌های بسیار مهم‌تر و اساسی‌تر و فراگیرتری نیاز دارد. نمی‌شود در یک وضعیت اعتراضی، یعنی وضعیتی که به‌طور طبیعی اعتراض می‌طلبد نه انقلاب، سرود انقلابی خواند و آن را ناب هم از آب در‌آورد. همین شد که پس از موزیک «برای...» که به‌رغم مضامین پراکنده‌اش، معلوم بود از یک دل پر برآمده و توانست زبان‌گرد خیلی‌ها شود، ده‌ها موزیک دیگر که در دفاع و برای تهییج این رویدادهای خیابانی ساخته شده بودند، هیچ‌کدام توفیق پیدا نکردند. 
اکثر آنها تقلیدی یا حتی کپی بودند و مهم‌تر از آن اینکه اساسا روح نداشتند. این‌که در پس اتفاقات سه‌ماهه ایران، یک‌سری کشورهای خارجی قرار داشتند، در این بی‌روح شدن جریان هنری صادر شده از آن بی‌تاثیر نبود. آن کشورها برای اینکه اعتراضات بسیار سنگین‌تر و دردسرساز از حد طبیعی خودشان باشند و بشود توسط آنها امتیازات بهتری از حکومت ایران گرفت، نگذاشتند که مطالبه عمومی، چیزی قابل برطرف شدن توسط حاکمیت باشد و فقط می‌خواستند تمام نشود. این وضعیت یک بلاتکلیفی عمومی در ذهن‌ها ایجاد کرد. باید اعتراض کنند و تا نتیجه‌ای مشخص را نگرفته‌اند، به خانه برنگردند یا اینکه بنشینند و تغییر مسیر تاریخ را ببیند که دقیقا مشخص نیست آن رواداری و دیگری‌پذیری که موضوع اولیه اعتراض بود، در آن هست یا نه. مخاطب تحولات این دوران، کسی که در اینجای هستی و تاریخ ایستاده، دقیقا چه احوالی باید داشته باشد و چه زمزمه‌ای باید زیر زبان بگیرد؟ این است که رویدادهای اخیر نمی‌توانند آهنگ اختصاصی داشته باشد؛ آهنگی که جاودانه شود. 

مرتبط ها