محمدحسین نظری، خبرنگار:«برای حسرت یک زندگی معمولی» بخشی از ترانهای است که در آغاز ناآرامیهای اخیر خوانده شد و به ادبیات برخی معترضین راه یافت. در سالهای اخیر کموبیش از اینجا و آنجا درباره «زندگی نرمال» یا «زندگی معمولی» چیزهایی شنیدهایم و برخی از صاحبنظران و اهالی علوم انسانی و اجتماعی نیز چیزهایی در این رابطه مطرح میکردند، اما ندیده بودیم که با این غلظت، شدت و صراحت و در قالب یک جریان اعتراضی نسبتا گسترده تا کف خیابان بازتاب پیدا کند. حوادث اخیر تحلیلهای متنوع و پردامنهای از سوی اهالی فکر و نظر به دنبال داشته است که هرکدام به جنبهای از این پدیده توجه میکنند و باتوجه به پیچیدگی آن دور از انتظار هم نیست. اما راقم سطور مایل است تا نسبت به جنبه الهیاتی پدیده اخیر هم تذکر دهد؛ چه به نظر میرسد جدیترین عوامل این بلواها را باید در شکلگیری یک الهیات جدید در ایران جستوجو کرد.
به سبب اهمیت و ضرورت بحث طی سلسله یادداشتهایی به چیستی زندگی نرمال و ریشههای الهیاتی آن خواهیم پرداخت تا بعد از این تصویر روشنتری از «زندگی معمولی» و «زندگی معمولیخواهان» داشته باشیم.
درباره «نرمال» یا همان «معمولی»
خصوصیت مشهورات این است که معمولا درباره آنها تامل جدی نمیشود و اساسا به همین سبب به آنها «مشهورات» میگویند؛ یعنی افراد به صرف شنیدن چیزی آن را نقل میکنند. زندگی معمولی یا زندگی نرمال به آن صورتی که در فهم عمومی (common sense) جامعه هست و دائم تکرار میشود، ظاهرا از مشهوراتی است که اگرچه فهمی اجمالی از آن در میان مردمان هست اما چندان روشن نیست که دقیقا چه معنایی از آن مراد میشود. در فرهنگ وبستر (Marriam Webster) نرمال«Normal» به چیزی مربوط است که ما در فارسی به «هنجار» ترجمه میکنیم. درواقع Normal مطابقت امری یا چیزی با هنجار یا هنجارهای اجتماعی است و از این منظر زندگی نرمال نسبتی جدی با عرف جامعه دارد، چه یکی از مهمترین پایههای تعیین هنجارها امور عرفی است.
عرف جوامع به نسبت آداب و عادات و تاریخ فکر و فرهنگ آنها صورتهای متفاوتی میپذیرند. مثلا ممکن است در جامعهای تعارف کردن سیگار در میهمانیها امری معمول باشد و خودداری از آن بیاحترامی تلقی شود، اما همین کار در جامعهای دیگر عین بیاحترامی و مایه تعجب خواهد بود. اینجا عرف اجتماعی تعیینکننده هنجار یا ناهنجاری یک رفتار است، درحالیکه در هیچکدام از این دو جامعه تکلیف قانونی در اینباره تعیین نشده است. با این حال از زمان پیدا شدن عالم جدید که یک تاریخ جهانی است، عرف و عادات نیز تحت تاثیر مدرنیته، وحدت نسبی یافته و صورت متکثر خود را از دست دادهاند. چه با ظهور این عالم همه آیینها در برابر خودآیینی رنگ باختند و انانیت و نحنانیت، دائرمدار فعالیتها و به تبع آن آداب و عادات جوامع شد. دائرمداری انانیت و نحنانیت اجمالا یعنی ارزشها بهجای ارجاع به بیرون که این بیرون میتواند دین یا طبیعت باشد، به انسان و عقل خود بنیاد انسانی ارجاع میدهد و به این ترتیب انسان آن میکند که خود میخواهد، نه آنچه که به وفق طبیعت یا مورد رضایت خدا یا خدایان است.
حال اگر بازگردیم به این پرسش که مراد از زندگی نرمال_که همان زندگی براساس هنجارهای اجتماعی متاثر از امور عرفی است_چیست و چرا در این سالها و خصوصا در جریان اعتراضات اخیر مورد توجه قرار گرفته است، بخشی از پاسخ را در معنا و مفهوم نرمال و دلالتهای تاریخی-فرهنگی آن میتوان جستوجو کرد. هواداران زندگی نرمال چنانکه از قرائن پیداست، خواهان ارزشهای جدید و به تبع آن هنجارهای اجتماعی برخاسته از این ارزشها هستند و از همینرو است که تلقی یک وضعیت استثنایی یا غیرعادی از جامعه ایرانی دارند؛ چه جامعه دینی که ارزشهای جدید را نه میپسندد و نه بر مبنای آن حرکت میکند از نظر آنها جامعهای غیرعادی محسوب میشود. بنابراین باید دقت کرد که این غیرعادی بودن یا آنرمال (Abnormal) و غیرمعمولی بودن در نسبت با کدام مبانی، ارزشها و هنجارها معنا پیدا میکند.
«زندگی معمولیخواهان» که هستند و چه میگویند؟
در بخشهایی از ترانه «برای...» برخی مولفههای زندگی معمولی ذکر شده است؛ مثلا «برای تو کوچه رقصیدن»، «برای ترسیدن به وقت بوسیدن» یا «برای تغییر مغزها که پوسیدن.» این عبارتها بهخوبی نشان میدهد که مطالبه «زندگی معمولیخواهان» تجددمآبانه است. تجددمآبی البته غیر از تجددخواهی و قشریتر از آن است. به این معنی که اگر تجددخواهان طالب استقرار ارزشهای جدیدند، اما تجددمآبان چندان دربند تغییر ارزشها نیستند و با مبادی و مبانی فکری و فرهنگی کاری ندارند، بلکه با مشاهده ظواهر جهان جدید سودای بهرهمندی از این ظواهر و محصولات جهان جدید را دارند بدون آنکه شیفت پارادایمی در ارزشها برایشان موضوعیت داشته باشد. حال این محصول میتواند یک کالا مثل باکسگیم، دستگاه موبایل یا هر ابزار تکنولوژیکی دیگر یا عمل و رفتاری مبتنیبر ارزشهای مدرن مثل رقصیدن و معاشقه در ملأعام باشد.
به هر ترتیب، فارغ از دلالتهای سیاسی و امنیتی جریان اخیر که به نحو روشنی با آشوبطلبی و خرابکاری مرتبط است، برخی رفتارها، شعارها و اظهارات نشان میدهد که تجددمابان یا همان زندگی معمولیخواهان بخشی از جامعه ما هستند. چنانکه برخی با استناد به مشاهدات عینی و برخی منابع دیگر گفتهاند، جمعیتی که به خیابانها آمدند غالبا از نوجوانان و جوانان بودند و برخی نیز پا را فراتر گذاشته و میانگین سنی مشارکتکنندگان را زیر 25 سال ذکر کردهاند. اگرچه برخی نیز نسبت به این آمار و ارقام انتقاد میکنند، اما سرجمع میتوان پذیرفت که دستکم حضور افراد جوان و نوجوان کم سنوسال در این جریان پررنگ بوده و این البته دور از انتظار هم نیست؛ چه ضعف در انتقال ارزشها بیش از همه در نسلهای متاخر بروز و ظهور پیدا میکند و این ظهور چنانکه میبینیم میتواند به بیمایهترین صورت آن یعنی تجددمآبی باشد.
در بخش بعدی یادداشت، توضیح خواهیم داد که «زندگی معمولیخواهان» چه نسبتی با جامعه ایرانی دارند و از آنجا که گفتیم نرمال، مطابقت امور با هنجارهای یک جامعه است، آیا آنچه آنها نرمال میخوانند میتواند در ایران ما مصداق داشته باشد؟