کد خبر: 75278

گفت‌وگوی «فرهیختگان» با علی محمدی درباره فهم جامعه ایران

امکان تحقق ایده انسان اروپایی در جوامع اسلامی وجود ندارد

هنگامی که از جامعه سخن می‌گوییم در‌حقیقت از امری پیچیده، گسترده و دربرگیرنده انسان سخن می‌گوییم که به همین دلایل نمی‌توان پیرامون آن ادعای شناخت کامل و تفصیلی داشت.

علی عسگری، خبرنگار:هنگامی که از جامعه سخن می‌گوییم در‌حقیقت از امری پیچیده، گسترده و دربرگیرنده انسان سخن می‌گوییم که به همین دلایل نمی‌توان پیرامون آن ادعای شناخت کامل و تفصیلی داشت. اما طبیعتا این حقیقت پیچیده نیز همچون بسیاری از حقایق دیگر در تیررس شناخت انسان بوده و می‌توان در‌خصوص آن تاملاتی را مطرح کرد. البته سخن گفتن از جامعه ایرانی خود پیچیدگی‌های مضاعف‌تری را داراست. جامعه ایرانی همواره در دل تاریخ بسیار غیر‌قابل پیش‌بینی عمل کرده است. در روز‌های منتهی به انقلاب اسلامی، تقریبا هم برآورد نیرو‌های مبارز و هم برآورد استعمار و استبداد بر آن است که به‌زودی خبری از تغییر نظام سلطنت در ایران نخواهد بود. اما فرآیند‌ها در جامعه به‌قدری سریع اتفاق می‌افتد که تقریبا همه اندیشمندان از فهم آن عقب می‌افتند. و یا در مثال ساده به همین سال‌های گذشته برگردید، در‌حالی کشور در سال 98 شاهد اعتراضات سنگین مردمی بوده و تحلیل همه کارشناسان آن بود که نظام اسلامی پشتوانه مردمی و سرمایه اجتماعی خویش را ازدست داده است، در‌عین‌حال با فاصله کمی از اعتراضات شهادت سردار سلیمانی و مراسم‌های تشییع تاریخی و بی‌نظیر ایشان را شاهد هستیم. نکته قابل تامل‌تر آن است که ایشان نماد حضور منطقه‌ای ایران است که سال‌ها با شعار‌های گوناگون تلاش شد تا القا شود که نظام اسلامی بودجه عمران و آبادی کشور را توسط وی به خارج از کشور منتقل می‌کند.
چنین تناقضی در نظریه‌پردازی پیرامون فهم جامعه ایرانی نیز راه یافته است، برخی در یک سر طیف جامعه ایرانی را جامعه‌ای بحران‌زده، در وضعیت آنومی، ازهم‌گسیخته، گرفتار در بحران هویت، معنا و معنویت ترسیم می‌کنند و در طیف دیگر همین ادله گروه اول اتفاقا دال بر پیش‌رفتن جامعه به‌سمت تمدنی جدید و ساخت دنیایی متفاوت تلقی می‌شود. در اینجاست که پرسش از جامعه و فهم اراده آن اهمیت می‌یابد. در این‌باره با علی محمدی، رئیس موسسه معنا به گفت‌وگو نشستیم که در ادامه از نظر می‌گذرانید.

آیا جامعه ایرانی جامعه‌ای متمایز از جوامع دیگر است و ما برای شناخت و فهم آن به قواعد دیگری نیاز داریم یا ابزار جامعه‌شناسی موجود که مدعی شناخت جامعه است کفایت می‌کند؟
یکی از پیچیدگی‌های بحث‌های شناخت جوامع، فهم از وحدت و کثرت همین مساله‌ای است که می‌فرمایید، یعنی آیا همه جوامع شبیه به هم هستند و قاعده‌ها و منطق تفاهم و حرکت آنها یکسان است یا هرکدام خصوصیت‌هایی دارند که آنها را از هم متمایز می‌کند؟ اگر یکی است آیا معنایش این نیست که لباس تک‌سایزی برای همه فرهنگ‌ها و هویت‌ها و تاریخ‌ها می‌سازیم و اگر متنوع هستند آیا تنوع اساسا ارتباط و تفاهم و تعامل بین جوامع را مخدوش نمی‌کند که بگوییم هرکدام نوع واحدی هستند بدون اینکه نسبتی با هم داشته باشند؟! 
به نظر من اگر بخواهیم صورت‌بندی دقیقی به ماجرا بدهیم، طبق مبانی نظری خودمان، جوامع تفاوت‌هایی با هم دارند، وجه وحدت و کثرت امور، مثل وحدت و کثرت قانون و قانونمند است. شما قوانینی دارید که مثلا سرعت ماشین‌ها را محاسبه می‌کند. مسافت و زمان را دارید و می‌توانید سرعت و بعد شتاب را به‌دست بیاورید، برای تغییرات شتاب سراغ نرخ شتاب می‌روید و به‌دست می‌آورید. آیا این به معنای آن است که همه یک سرعت و یک شتاب و یک نرخ شتاب دارند؟! تنوع است. چه چیزی اینها را به هم متصل می‌کند؟ وحدت قانونی که حضور دارد، یعنی شما تکثر در قانون ندارید، یک قانون دارید ولی قانون‌مندها به‌دلیل اقتضائات متنوعی که دارند، تنوع پیدا می‌کنند. همه یک سرعت ندارند و همه در یک مکان نیستند، ولی قانون واحده وجه وحدت قاعده‌پذیری همه آنهاست. 
حال این را به یک معنا در جوامع داریم. قواعدی حاکم بر جوامع داریم که اراده‌های تکوینی خدای متعال نسبت به پدیده انسانی است و مشیت خدای متعال است. ذیل آن قانون‌ها، جوامع متکثر و متنوعی شکل‌گرفته که با صرف تمسک به آن قانون نمی‌توانید وضعیت آنها صرفا رصد کنید و نیاز به مشاهده عینی و مطالعات فرهنگی و تاریخی و هویتی آنها دارید ولی این مطالعه نمی‌تواند فارغ از آن قوانین باشد، چون آن قوانین ثابته است که به شما قدرت تحلیل این پدیده متغیر و متکثر را می‌دهد. 
حال این تشبیهی را که بیان شد کمی پیچیده‌تر کنیم. زمانی ما در قوانین طبیعی بحث می‌کنیم و این قانون طبیعی، ثباتی دارد. مثلا فرض کنید دیفرانسیل و انتگرال خوانده‌اید تا بتوانید شتاب را به‌دست بیاورید. این در مورد همه پدیده‌ها یکسان است. در سیستم‌ها و جوامع انسانی قوانین، قوانینی ثابت است ولی تفاوت این است که قانون‌ها در سیستم‌های انسانی، شرط و جزایی دارند. این‌طور که خدای متعال با مشیت بالای خود، قوانین را طوری گذاشته که شرط و جزا را محقق کرده ولی اینکه کدام شرط در کدام جامعه جاری شود را به اراده خودشان محول کرده است که اسم این قانون‌ها سنت‌های تاریخی است. سنت‌های تاریخی اگر و آنگاه‌هایی هستند که خدای متعال مجاری جریان ربوبیت خود قرار داده، یعنی در جریان امدادی که خدای متعال برای جوامع دارد، هیچ‌کسی از حول و قوه الهی خارج نیست، همه تابع این اراده هستند ولی خود جریان این اراده مجاری برایش قرار دارد ولی گویا تحقق شرطش به اختیار انسان‌ها و به اختیار جوامع واگذار شده و اسم آن را می‌گذاریم سنت‌های تاریخی. حال خود قانون تنوعی پیدا می‌کند و این به تنوع شروط مختلفی است که دارد، مثلا اگر کفر را برمی‌گزینی اینچنین می‌شود و اگر جریان ایمان را می‌پذیری آنچنان می‌شود، یعنی خود آن قانون، نظام پیچیده قوانین دارد و علاوه‌بر این، انتخاب مسیر کلی و انتخاب هرکدام از آنها بر سر دوراهی‌های مختلف، به خود شما واگذار شده است. از این‌رو آیا جامعه ایرانی خصوصیتی متفاوت با سایر جوامع دارد؟ حتما دارد. همان‌طور که بقیه هم با ما تفاوت دارند. آیا این تفاوت به‌معنای ویژه بودن این جامعه و منحصربه‌فرد بودنش است؟ به نظر من همه جوامع به نحوی منحصربه‌فرد هستند. آیا این جامعه خصوصیاتی متفاوت دارد؟ همه جوامع خصوصیاتی متفاوت دارند. بحث روی خود آن تفاوت است که جامعه را باید رصد کنیم و ببینیم به کدام‌یک از سنت‌های الهی تمسک کرده یا کدام‌یک از این شرط‌ها را محقق کرده که جزا‌هایی که قرآن وعده داده در حقش محقق شده است. خداوند این سنت را برای همه گذاشته است که اگر بخواهید ثبات قدم داشته باشد و سر هر پیچی که رسیدید متزلزل نشوید و به شک نیفتید، می‌خواهید وقتی اراده مطلوبی کردید پای آن استوار بایستید و اراده شما نشکند، «ان تنصروا الله ینصرکم» اگر می‌خواهید تزلزل نداشته باشید و ثابت‌قدم باشید باید نصرت بر امر الهی کنید. اراده الهی طالب امری در عالم است که یک پرچم‌دار دارد و اگر پای آن بایستید خدا ثبات قدم می‌دهد و نصرت می‌کند. آیا می‌خواهید خوف و حزن نداشته باشید؟ «أَلا ان أَوْلِیاءَ اللَّه لا خَوْفٌ عَلَیهمْ وَ لا همْ یحْزَنُونَ» اگر نمی‌خواهید این کار را بکنید و می‌خواهید اعراض کنید اشکالی ندارد «وَمَنْ أَعْرَضَ عَن ذِکْرِی فَإِنَّ لَه مَعِیشَةً ضَنکًا» اگر اعراض کنید زندگی تلخ است و هیچ‌وقت در دنیا هم به خوشی نمی‌رسید، یعنی زندگی بر وفق مراد نخواهد شد. چون اضطراب و خوف و حزن شما را ول نمی‌کند. اگر می‌خواهید در این دنیا به مقام آرامش برسید اگر «انا لله و انا الیه راجعون» را فهم نکنید همه پیشامد‌ها تو را به حزن و خوف می‌اندازد و همیشه تاسف دارید. 
پس من یک نظام سنت‌های الهی دارم که مجاری ربوبیت خدای متعال در عالم هستند و این قواعد، قواعدی ثابت است و جوامعی دارم که درطول تاریخ مواضع مختلف و متعددی گرفته است. به همین خاطر تحت این قانون‌ها اتفاق‌هایی برای آنها رقم خورده است. اراده خدای متعال که جزا بوده «ان الله لا یخلف المیعاد» است. خدا وعده صدق داده است و وقتی این وعده را داده در حق‌شان محقق شده است. این تکثر را باید در ذیل این وحدت انجام داد. به همین دلیل من با تکثر مواجهم. آیا ایران منحصربه‌فرد است؟ بله منحصربه‌فرد است، همان‌طور که دیگر کشور‌ها منحصربه‌فرد هستند. وقتی منحصربه‌فرد است به معنای داشتن گسست است؟ نه همه تحت سنت هستند. من پایگاه سنت دارم تا فهم وحدت پیدا کنم. از این‌رو من می‌توانم از جوامع غربی مبتنی‌بر سنت‌ها درکی پیدا کنم که خودشان از خودش آنچنان درکی ندارند. این همان مفهوم علم دینی است که در جامعه‌شناسی دینی می‌توان به تحلیلی از خود غرب رسید که تحلیل من از تحلیل آنها واقعی‌تر است و بیشتر منطبق بر واقع است. چون یک پایگاه شناخت دارم به نام سنت‌ها و در حقیقت آنها، تحلیلی دقیق از این بحث ندارند که جریان سنت‌های الهی چگونه در عالم محقق می‌شود. 
به همین دلیل وقتی من با این دولایه مواجه می‌شوم با یکی یک نظام احسن الهی را فهم می‌کنم که آنجا ثباتی وجود دارد، هرچند آن قوانین ثابت قوانین ثبات نیستند و قوانین حرکت هستند. قوانین ناظر بر حرکت انسان‌ها هستند. همان آیه شریفه‌ای که حضرت آقا بار‌ها و بارها می‌خوانند؛ آیه‌ای است که معجزات اجتماعی ذیل آن معنا می‌شود. «ان اللّه لا یغیر ما بقوم حتى یغیروا ما بانفسهم» رهبر انقلاب وقتی می‌خواهند توضیح بدهند می‌گویند معجزات الهی ذیل این شکل می‌گیرد. قاعده است و سنت است و وقتی این سنت می‌خواهد جاری شود تکثر پیدا می‌کند، چون همه به‌نحوی تحول نمی‌پذیرند و به انحای مختلف تحول می‌پذیرند ولی وجه ثبات، آن قاعده است. 

همین بحث را مبدایی برای ورود به فهم جامعه ایرانی قرار بدهیم. سوال را این‌طور طرح می‌کنم که معمولا گزاره‌های بسیار متناقضی به جامعه ایرانی نسبت داده می‌شود. نظرات متفاوتی ازجمله جامعه‌ای فروپاشیده و رو به گسست بیان می‌شود و عده‌ای دیگر حرکتی را برای جامعه ایرانی می‌بینند و تاریخ جامعه ایرانی را تاریخ اتصال می‌بینند. گویی امتی حرکتی را آغاز کرده است و ادامه مسیر را طی طریق می‌کند و قرار نیست اتفاق خاصی بیفتد و رو به سمت تعالی خود دارد. هرکدام از این دو شواهدی دارند. چه چهارچوب نظری را می‌توان برای فهم جامعه ایرانی بنیان نهاد و برای قضاوت این نظریات متعدد به کار بست؟ پیرامون این صحبت کنیم که از چه طریقی می‌توان به فهم جامعه ایرانی راه پیدا کرد تا بتوان به‌واسطه آن، اراده اصیل و غیراصیل را تشخیص داد؟
به نظرم ما با دو جریان مواجه هستیم و هر دو جریان به‌نحوی دچار آسیبی جدی هستند. یکی کسانی که اساسا توجهی به بیرون ندارند و روایات باب مومنین را می‌خوانند و روایات باب جامعه حول امیر المومنین(ع) را می‌خوانند و بعد هرکسی از تئوری زوال صحبت می‌کند، آنها را با این روایات مواجه می‌کنند، مثلا کسی می‌گوید جامعه ایرانی فروپاشیده می‌شود، در مقابل می‌گویند خداوند فرمود: «أَلا ان أَوْلِیاءَاللَّه لا خَوْفٌ عَلَیهمْ وَ لا همْ یحْزَنُونَ» او ناظر بر واقعه‌ای خارجی و قضیه‌ای خارجی ناظر بر مردم ایران در ۱۴۰۰ حرفی می‌زند و شما در مقابلش گزاره‌ای دیگر می‌دهید. این آیه قرآن شرط و مشروط و شرط و جزایی دارد. عدم حزن و خوف مربوط به اولیاءالله است اول شما اثبات کنید که اولیاءالله هستید. تمسک به آن در شبهه مصداقی است. این تطبیق می‌خواهد. این تطبیق انگار در موضوع نیست و این اتفاق اتفاقی است که اساسا نسبتی با خصوصیات تاریخی برقرار نمی‌کند. کانه اگر در زمان انقلاب می‌گفتند ملت ایران شکست می‌خورند همین آیه را می‌خواند و 100سال و 200سال دیگر هم همین آیه را می‌خواند و اگر او را به مصر یا به عراق هم ببرند همین آیه را می‌خواند. چون این آیه که با شرایط مختلف نقض نمی‌شود. آیه ناظر بر این نیست که الان چه کسی اولیاءالله است در فعلیت بیرون! آیه تصدیق می‌کند که اولیاءالله خوف و حزن ندارند و مطلب درستی است و هیچ‌وقت با امر خارج نقض نمی‌شود. 
ما با یک دسته به این شکل مواجهیم که به‌نظر من اتصال کوتاهی به واقعیت دارند، یعنی با خواندن روایات و آیات الهی احساس می‌کنند پاسخی به عینیت جامعه می‌دهند. نمونه‌های متعددی وجود دارد. لذا تطبیق‌ها، مطالعات فرهنگی و تاریخی و میدانی می‌خواهد. در سنت‌ها تطبیق این‌طور اتفاق نمی‌افتد. 
این یک‌طرف ماجرا است و یک‌طرف ماجرا کسانی هستند که می‌خواهد عینیت را ببیند و مدعی دیدن عینیت است ولی بحثش سر ندارد. پایش در نوامیس عالم و در قواعد ثابت عالم نیست. جریان ربوبیت خدای متعال و جریان مشیت خدای متعال و جریان کنش انبیا در عالم و جریان کار کردن شیاطین و اجنه در عالم را نمی‌بیند، چون حس او نسبت به امور عینی قابل‌تحلیل است، مرتبا آنها را بزرگ می‌کند و اگر اغتشاشی باشد به آنها می‌پردازد ولی چون وقتی به اربعین می‌رود تحلیلی نمی‌تواند بکند آن را کلا فاکتور می‌گیرد، چون نمی‌تواند ماجرا را ببیند. 
ما الان در مقام توصیف جامعه هستیم در مقام تجویز نرفته‌ایم، ما با دو دسته انسان مواجه هستیم که یکی در روایات تطبیق‌های بدون قاعده انجام می‌دهد و در یک دسته که می‌خواهد شواهد بیرون را ببیند، مطالعات میدانی و تاریخی فرهنگی انجام می‌دهد بدون اینکه این عقبه را داشته باشد و بدون اینکه هستی‌شناسی توحیدی تحلیل‌های اجتماعی‌اش را پشتیبانی کند. 
آن یکی حرف‌های کلی می‌زند بدون اینکه شواهدی را بخواهد توضیح بدهد و دیگری شواهدی می‌آورد بدون اینکه پشتوانه هستی‌شناسی توحیدی پشت قضیه باشد، نگاه سکولار دارد، نگاه هم‌اکنونی دارد و کوته‌نظرانه وقایع را تحلیل می‌کند. 
این دو جریان، جریان جدی هستند که در فضای ما کاملا موید هم هستند و ضرورت بقای یکدیگر را تامین می‌کنند. ما آن چیزی که در عقلانیت انقلاب اسلامی در مقام تبیین کم داریم، ضرب این دو با همدیگر است که چگونه می‌شود مطالعات تاریخی، عینی، علمی، فرهنگی و مشاهده میدانی، مسبوق به آن نظام توحیدی و آن نظام ولایی داشت؟ وقتی این را نداشته باشیم میدان‌داری این دو جریان، قهری است. 
جمع بین این دو کار سختی است. به نظر من کتاب انسان 250 ساله رهبر انقلاب نمونه موفقی از این چیزی است که می‌خواهم عرض کنم. وقتی به کتاب انسان 250 ساله نگاه می‌کنید کاملا جزئیات تاریخی دارد و سعی کرده با شواهد تاریخی مسیری را اثبات کند. این تحلیل را رهبر انقلاب با کلی شواهد تاریخی توضیح می‌دهند. اما یک پشتوانه توحیدی و نظری کلامی وجود دارد که می‌توان به عینیت آن را دید که مستند به یک روایت هم هست. 
ما در بحث جامعه‌شناسی هم به همین شکل هستیم وقتی می‌خواهیم جامعه ایرانی را ببینیم یک‌سری سنت‌ها داریم. جامعه ایرانی این‌گونه نبوده که همیشه خوب رفتار کرده باشد. گاهی فکر می‌کنیم تمام صفاتی که در روایات برای مومنین و جامعه مومنان گفته‌اند حتما در حق مردم ایران هم باید اجرا شود. نه این‌گونه نیست، چون ما این‌قدر مومن تام نبودیم، چقدر مومن بوده‌ایم؟ مطالعات تاریخی می‌خواهد. روی چه چیزی ایستاده‌ایم و هزینه داده‌ایم؟ مطالعات تاریخی نیاز دارد. هرچند مطالعات تاریخی نمی‌تواند فارغ از جریان سنت الهی باشد. سنت الهی مثل حلقه وصل بین موقعیت‌های مختلف تاریخی است. اینکه در روایات ما این همه تذکر می‌دهند که «قُل سیروا فِی الأَرضِ ثُمَّ انظُروا کیفَ کانَ عاقِبَةُ المُکذِّبینَ» این در حق من هم امکان جریان دارد به همین دلیل قرآن دعوت به عبرت می‌کند. 
تا وقتی مطالعات اجتماعی مسبوق به این مبانی توحیدی نباشد و تا وقتی این عقلانیت شکل نگیرد ما در آونگ دو گروهی که ذکر شد، هستیم. کسانی که به نحو کلامی بدون نظر به صحنه از مدعیاتی دفاع می‌کنند و کسانی که کوته‌نظرانه و با مشاهدات عینی صرف به مسائل می‌نگرند. آن عقلانیتی که بتواند انقلاب اسلامی را بیمه کند این است که در مقام توصیف بتواند آن مبانی و پشتوانه توحیدی را در دیدن وضعیت اجتماعی خودش جاری کند. 

بحثی که وجود دارد و در جامعه‌شناسی ما پرتکرار است بحث پیرامون شخصیت ایرانی است و دلالت بر یک سری ثابتات دارد و معمولا به‌گونه‌ای بحث می‌شود که انگار انسان ایرانی یک گوهر و ذاتی دارد که همواره به‌واسطه آن، این‌گونه عمل می‌کند. یک شخصیتی دارد که امکان انفصال از آن شخصیت را ندارد و همواره به‌واسطه این، عمل می‌کند. این ادعا چقدر موجه است و چقدر می‌شود از یک امر ثابت تاریخی که چندین قرن امتداد داشته باشد در یک جامعه صحبت کرد؟
من کلا مدل ذات و پیرامون را برای تحلیل هویت ناکافی می‌دانم. آدم‌ها انتخاب‌های بزرگی دارند هرچند همان‌طور که انتخاب‌های کوچکی هم دارند. آن چیزی که شاکله انسان‌ها را شکل می‌دهد آن انتخاب و اختیارهای بزرگ‌شان و تصمیمات بزرگی است که نسبت به اهم امور گرفته‌اند و آن است که شاکله را شکل می‌دهد و آرام‌آرام رویه‌ها و عادت‌ها را می‌سازد و آرام‌آرام برای پایین‌دست محدودیت‌ها و امکان‌هایی ایجاد می‌کند. 
من قبول ندارم جوامع گوهری دارند که هیچ‌وقت تغییر نمی‌کند، آن به‌شدت به انتخاب‌هایشان بستگی دارد. بله چیزهایی که اراده مستمری بر آن داشته‌اند و رسوخی برآن اتفاق افتاده است برگشت از آنها اراده‌های سنگینی می‌خواهد. به این صورت نیست که آدم‌ها راه هر روزه را برگردند چون آن انتخاب‌های بنیادین‌شان بوده است و اینقدر با گوشت و خون‌شان عجین شده است که به‌راحتی نمی‌توانند برگردند. 
شکل‌گیری شخصیت‌ها تابع نظام فعالیت و انتخاب است البته همه فعالیت‌ها یک سطح ندارند، وقتی ملتی در طول یک تاریخ صد یا هزار سال پای یک امری مانده‌اند، این رسوخی که در این شاکله می‌کند رسوخ سنگینی است به همین خاطر هر روز نمی‌تواند ویرایش بزند ولی می‌تواند تغییر بدهد و دست به انتخاب‌های بزرگی بزند. در مورد ملت ایران مخصوصا در رابطه با فضایی که از ابتدا با محبت از اهل‌بیت شکل گرفت و بعد از 200 سال اسلام را می‌پذیرد و بعد مذهب تشیع را مذهب رسمی خودش تلقی می‌کند، به نظر من بیش از هر چیزی متاثر از صفاتی است که در مواجهه با اهل بیت علیه‌السلام در آنها رسوخ پیدا کرده است. ما یک انگاره‌ای داریم به نام انگاره عدالت. تصویری از عدالت داریم که با نام امیرالمومنین علیه‌السلام گره خورده است. این قله اصلا به شما اجازه نمی‌دهد که مثلا سازوکار دنیای مدرن بتواند در جامعه ایران نهادینه شود. از نظر فرهنگی امکان تحقق فرهنگ مدرن در جامعه ایرانی به دلیل فرهنگ ایرانی امکان‌ناپذیر است، یکی از عوامل اصلی هم تلقی به عدالتی است که ما از امام‌علی علیه‌السلام ارث گرفته‌ایم. به چه دلیل؟ به این دلیل که سیستم مدرن کاری که می‌کند این است که یک تحریک عمومی دنیایی ایجاد می‌کند. بعد تو که می‌خواهی به سمت آن بروی در سازوکار اجتماعی تو را تبدیل به پیچ و مهره یک سازمان اجتماعی بزرگ با قواعد اجتماعی می‌کند. 
این کلیدواژه‌ای که تحت عنوان «جسارت انقلابی» یا «گستاخی انقلابی» از مرحوم سیدمنیرالدین حسینی داریم، قابل تامل است. شما با روحیه‌ای مواجه هستید که این روحیه، نظام طبقاتی ارضاء را نمی‌پذیرد، تو نمی‌توانی در جامعه سازماندهی اجتماعی مبتنی بر حرص ایجاد کنی، فرهنگ تو نمی‌پذیرد. همان حرفی که شهیدصدر در مقدمه دوم اقتصادنا خیلی خوب توضیح می‌دهد. می‌گوید من اصلا کاری ندارم اقتصاد سیستم سرمایه‌داری غلط است. حرف من این است که فکر کنید اساسا حرف انسان اروپایی هیچ اشکالی نداشت. این حرفی که می‌زند با هویت تاریخی و فرهنگی و تمدنی جامعه اسلامی سازگار نیست. تا امری فراگیر اجتماعی نشود محقق نمی‌شود، امکان تحقق ایده انسان اروپایی در جوامع اسلامی وجود ندارد. به دلیل تعارض فرهنگی که با این حرف وجود دارد، این بخش خیلی مهم است ما به‌شدت مطالعات کمی در این زمینه داریم. ما در جامعه شیعی فرهنگی داریم تحت عنوان فرهنگ مصلحت‌سنجی، به نظر من ما میراث‌دار امام حسن علیه‌السلام بودیم. بحثی داریم تحت عنوان «هیهات مناالذله» کلا زیر بار زور نمی‌رود. جهت آن هم مهم نیست، وقتی احساس می‌کند به آن زور می‌گویی مقاومت می‌کند. کمی تحت فشار قرار بگیرد بیرون می‌زند. شما نمی‌توانی با سازوکار اجتماعی و تهدید و زندان آدم‌ها را مجاب و رام کنی. در خیلی از جوامع شاید بتوان این کار را انجام داد اما در ملت ایران نمی‌توان این کار را انجام داد. فضایی تحت عنوان انس با نجواداری به‌شدت با ادعیه امام سجاد علیه‌السلام انسی دارد. دعا به‌صورتی در وجود ما نهادینه است، اتفاقا آنجا متمایز از شریعت است. شما نسبت به امام صادق و امام باقرعلیه‌السلام طلب علمی دارید. 
وقتی درمورد مردم ایران می‌خواهید صحبت کنید یک خصوصیات از ایرانیت آمده و یکی آمده و یک تلاقی با اسلام کرده است. چیزهایی نهادینه شده است. مطالعه اینها، مطالعه فرآیند پیشرفت است. یعنی آن نظام الهیاتی که به‌نحوی در ما رسوخ کرده که موقف عملی ما را تحت تاثیر قرار بدهد. 
شیعه تقیه داشته است، تقیه یکی از امور معین‌کننده فضای اجتماعی ماست. همیشه حس انتظار داشته است این حس انتظار خیلی عجیب است. همیشه دعوی گفت‌وگو داشته است. امام رضا و امام باقر را می‌بینید که کاملا از گفت‌وگوها استقبال کرده‌اند این در سنت فرهنگی شما حاضر است. این آن چیزی است که می‌توانیم بگوییم مطالعات پیشرفت تاریخی داریم، یعنی به‌صورت تاریخی چگونه در نظام الهیات ما آمده و جریان پیدا کرده است. به‌صورتی که در غرب هم نگاه می‌کنیم چگونه ایده ترقی جایگزین ایده مشیت الهی در دوره رسانس می‌شود و بعد نحوه موضع‌گیری جامعه اروپایی را نسبت با حوادث تغییر می‌دهد. یک ایده مشیت الهی قبلا داشته‌اید هر بلایی که بر سرش آمده می‌گفتند خدا خواسته است! سوالی که آگوستین در شهر خدا می‌خواهد پاسخ بدهد همین است. 
امپراتوری روم از سال 313 دین مسیحیت را به رسمیت شناخته است، حدود 100 سال رومیان، مسیحیت را پذیرفته بودند و حدودا 30 تا 40 سال هم تنها دین رسمی تلقی کردند ولی بربرها و... همه به آن حمله می‌کنند و سوال رومیان این است که اگر ما مومنین هستیم و خدا با ماست پس چرا درگیر بدبختی هستیم؟ آگوستین قدیس می‌خواهد این سوال را با شهر خدا-شهر دنیا پاسخ بدهد که شما در شهر خدا هستید و این چه تفاوتی با شهر دنیا دارد؟ این ایده مشیت، ایده جدی توضیح پدیده‌های اجتماعی بوده است. این آمده در دوره رنسانس تغییر کرده است و ایده ترقی شده است. از این به بعد تاریخ این‌گونه نیست که همیشه برای تو مقدر باشد. تو تاریخ و آینده را شکل می‌دهی و در آینده حاضر هستی. تو طرحی می‌اندازی و حقایق با تو موضوعیت پیدا می‌کنند. این حرف، امتداد اجتماعی پیدا کرده است و دنیای توسعه و دنیای ترقی را شکل داده است. 
ما در این سمت، چگونه می‌خواهیم خودمان را توضیح بدهیم؟ ما باید توضیح بدهیم که چگونه نظام الهیات ما، مواقف عملی ما را تحت تاثیر قرار داده است، ما در این مسیر چه الهیاتی را جاری کرده‌ایم تا بتوانیم خودمان را در ذیل سنت‌ها توضیح دهیم. کجا غلط و کجا درست بود؟ در اینجا می‌توانیم توصیفی از جامعه اسلامی ایران داشته باشیم. به غیر از این پدیده‌های اجتماعی را کوته‌نظرانه و کورمال‌کورمال توضیح می‌دهیم.

مرتبط ها