کد خبر: 75066

چارلز تالیافرو فیلسوف دین آمریکایی پاسخ می‌دهد

ویتگنشتاین خداباور یا خداناباور؟

آیا ویتگنشتاین فردی دیندار بود؟

محمد سعید عبداللهی، دانشجوی دکتری فلسفه اخلاق: مساله‌ای که همواره برای افراد بسیاری اهمیت دارد، پرسش از دین و اعتقاد فیلسوفان است. این پرسش در باب فیلسوف شوریده‌سری مانند ویتگنشتاین به‌مراتب دشوار‌تر است. انگلمن در کتاب خود «زندگی‌نامه ویتگنشتاین»، این پرسش را طرح می‌کند که آیا ویتگنشتاین فردی دیندار بود؟ پاسخ او این است که ایده خدا به‌عنوان آفریدگار جهان به‌ندرت توجه ویتگنشتاین را به خود جلب می‌‌کرد، اما مساله قضاوت واپسین، نگرانی عمیقی برای او به‌شمار می‌‌رفت. ویتگنشتاین هرگز در پی نظریه‌پردازی درباره دین نبوده است، بنابراین جست‌وجوی تعریفی از خدا، دین و یکتاپرستی در فلسفه ویتگنشتاین، کاری دشوار و چه‌بسا بی‌ثمر است. با این همه ویتگنشتاین چشم‌اندازهای تازه‌ای گشوده که در پرتو آنها می‌توان به نگرش او در باب دین آگاهی پیدا کرد. او دین را گونه‌ای عمل یا اشتغال به عمل می‌داند. وی بر جنبه اجتماعی و عمل دین تاکید دارد. بنابراین در فلسفه ویتگنشتاین بهتر است از گونه‌ای تدین و دین‌ورزی سخن بگوییم تا خداباوری و باور به دین. 
ویتگنشتاین در سال‌های پایانی عمر خود به بررسی دین و باورهای دینی پرداخت. مجموعه‌ای از درسگفتارها و گفت‌وگوهای او درباب باورهای دینی و مباحثی نظیر زیبایی‌شناسی که حاصل تلاش دانشجویان او است پس از مرگ ویتگنشتاین منتشر شد. نکات و ایده‌های این مجموعه نوشته‌ها نشان می‌دهد که وی تا چه اندازه در طرح مباحث دینی، دقیق است. شاکله این دقایق و ظرایف را نظریات او در دوره متاخر فلسفی‌اش شکل می‌دهند. ویتگنشتاین در کودکی دستور رسمی ‌‌در مذهب کاتولیک رومی‌‌دریافت کرد. اما پس از آن بنابر گفت‌و‌شنود‌هایی که با خواهرش گرتل داشت ایمان کودکی‌اش را رها کرد، تا جایی که نسبت به باورهای دینی بی‌تفاوت شد. با این همه در بیست‌ویکمین سال زندگی‌اش ماجرایی رخ داد که تاثیری ماندگار بر او نهاد. در وین تئاتری دید که درامی ‌‌معمولی به‌شمار می‌آمد، اما در صحنه‌ای از آن شخصی تصویر می‌‌شود که زندگی‌اش رو به تیرگی و ناخوشی گذاشته و در آن حال به فکر خودکشی و مرگ است، ناگهان در خود چنین احساس می‌کند که با این کلمات مورد خطاب قرار می‌‌گیرد: هیچ‌چیز نمی‌تواند برای تو اتفاق افتد، به این معنا که در جهان هر‌چه روی دهد مهم نیست، زیرا صدمه‌ای متوجه تو نخواهد شد! ویتگنشتاین سخت تحت تاثیر این فکر قرار می‌‌گیرد، چنانکه چهل سال بعد می‌‌گوید: «برای نخستین‌بار امکان باور دینی را دریافته است.» 
وبسایت‌ «‌Ask philosopher‌» از پروفسور چارلز تالیافرو1، فیلسوف دین نامدار معاصر پرسیده است: «آیا ویتگنشتاین یک خداناباور بود؟» و آنچه در ادامه می‌آید جواب تالیافرو به این پرسش است.2 
پرسش خوبی است. دلایلی وجود دارد که گمان کنیم ویتگنشتاین در برهه‌هایی از زندگی خود بسیار تحت تاثیر صورت‌های زندگی دینی بوده است. به‌گفته مک گینس3، در طول جنگ جهانی اول، ویتگنشتاین به‌قدری متاثر از انجیل مختصر تولستوی قرار گرفت که «انجیل مختصر تولستوی را بارها خواند و همیشه آن را همراه داشت، حتی زیر آتش دشمن، تا جایی که توسط سربازان دیگر به‌عنوان مردی با «انجیل» شناخته می‌شد.» سال‌ها پس از جنگ جهانی اول، او به دوری می‌گوید: «من مردی دیندار نیستم، اما نمی‌توانم مسائل را از نظرگاه دینی نگاه نکنم.» در‌حالی‌که ویتگنشتاین نظر خود را در مورد مسائل مختلف تغییر داد، به‌نظر می‌رسد همیشه نوعی شگفتی مقدس در‌مورد جهان (یا هستی) داشته است. 
او در رساله نوشت: «عرفان این نیست که جهان چگونه است، بلکه آن است که هست.» و بعدتر در سال 1929 در «سخنرانی درباره اخلاق» تجربه «معجزه دیدن جهان» را توصیف کرد. او توجه می‌دهد که وقتی چنین شگفتی‌ای از وجود جهان داشته است، دقیقا همان چیزی بوده که مردم وقتی می‌گفتند خدا جهان را آفریده به آن اشاره می‌کردند. مجموعه‌ای زیبا از برخی از دیدگاه‌های ویتگنشتاین در کتابی درخشان با عنوان «رنگین‌کمان تجربیات، توکل انتقادی و خدا» توسط کای من ‌کوان تحلیل شده است. برای نمونه، کوان به زمان‌هایی اشاره می‌کند که به‌نظر می‌رسد ویتگنشتاین صریحا خدا را به‌عنوان واقعیتی زنده یاد می‌کند. (مثلا «خداوند مرا آگاه و روشن کند. من یک کرم هستم، اما به‌واسطه خدا انسان می‌شوم») و در‌مواقع دیگر وقتی از خدا و صورت‌های دینی زندگی صحبت می‌کند، به‌نظر می‌رسد ویتگنشتاین باور دارد که خدایی برای زندگی وجود دارد، زندگی به روشی خاص (با فروتنی، شگفتی، لطف). بنابراین پاسخ کوتاه به پرسش شما احتمالا باید این باشد که «شاید هرگز به شکلی قطعی نتوانیم پاسخ دهیم. «اما اگر ویتگنشتاین خداناباور بوده باشد، می‌توانیم اطمینان داشته باشیم او خداناباوری با دلایل و روحیه داوکینز4 نبوده است. و اگر خداباور بوده باشد، به تولستوی یا آستین فارر5 (کشیشی انگلیسی که او را تحسین می‌کرد) یا کیرکگور (که ویتگنشتاین او را می‌ستود) نزدیک‌تر بوده تا جان کالوین یا مارتین لوتر و اگر ندانم‌گرا باشد، او ممکن است شبیه پیروان معاصر ویتگنشتاینِ آنتونی کنی باشد.  
 
  پی‌نوشت‌ها: 
1. Charles Taliaferro
2. https://www. askphilosophers. org/question/5099
3. McGuinness
4. Dawkins
5. Austin Farrer

مرتبط ها