سارا طیبی، خبرنگار:این روزها در اغلب محافل و مجالس صحبت از دهه هشتادیهاست. کف خیابان، رانندهها، در مترو، کارشناسان خانواده و وقتهایی که اینترنت و شبکههای اجتماعی وصل میشود هم بسیاری را در مقام تحلیلگر میبینیم که از نوجوانان این دهه سخن میگویند. فارغ از درست یا غلطبودن تحلیلها و نسخهپیچیها یا قهرمان خواندن این نسل بهدلیل جسارت در اعتراضِ خارج از عرف اما کلیت این اتفاقات شبیه تلنگر جدی از بابت غفلت و کمتوجهی به نوجوانان دهه هشتادی بود. تا جایی که ما را یکقدم به عقب کشاند تا از خودمان بپرسیم زبان گفتوگو با این نسل چگونه باید باشد؟ اصلا گفتوگو با نسل نوجوان دهه هشتاد همانقدر تاثیرگذار است که در دهه 60 یا 70 تاثیرگزار بود؟ تعاریف این نسل از ارزش یا ضد ارزش چیست؟ و مهمتر از همه؛ انتظارات دهه هشتاد از جامعه و حاکمیت چیست؟
تا بوده همیشه شنیدهایم که نوجوانی از حساسترین مقاطع زندگی هر فرد است اما در عمل میبینیم آنقدر که سیاستگذاران فرهنگی در موردش حرف میزنند اما سوژه تولید محتوا نیستند. هرچند از سال 95 شبکه تلویزیونی امید مختص به این طیف در صداوسیما تاسیس شد اما از جمله چالشهای جدی محتوای این شبکه عدم درنظرگرفتن طیف مختلف فکری در میان نوجوانان است و عمده محتوای پخش شده برای نوجوانانی با یک نوع خاص از عقاید و مذهب هستند. یعنی مخاطب با لیستی تکراری یا لااقل شبیه به همدیگر روبهروست؛ گروهی از نوجوانان خاکستری که نه بهطور کامل گرایش مذهبی دارند و نه بهطور کامل نیز عاشق محتوای فرهنگی غرب هستند که در لیست تهیه محتوا نادیده گرفته میشوند و بعضا نیز احساس میکنند برخی ارزشهای دینی در این بین به آنها تحمیل میشود.
ازجمله مسائل جدی در تولید محتوا برای نوجوانان این است که اساسا در چه قالب و فرمی میتوان محتوا را تولید و عرضه کرد؟ چگونه باید برای نسل حساس دهه هشتاد محتوای فرهنگی تولید کنیم تا احساس نکند آنچه که پیش رویش قراردارد، تحمیل عقاید نسلهای گذشته است؟ با حسین حقپناه معاون کودک و نوجوان تبیان و عضو شورای تالیف کتاب درسی سواد رسانهای درباره تولید محتوا برای نوجوانهای دهه هشتادی به گفتوگو پرداختهایم که در ادامه میخوانید.
از مهمترین چالشهای پیشروی تولید محصولات فرهنگی این است که اکثریت نوجوانان ما خودشان را در معرض این تولیدات قرار نمیدهند و تمایلی هم به مصرف این محصولات ندارند. مساله اصلی کجاست؟
اگر بخواهیم از منظر تولید محتوا نگاه کنیم؛ ما مدتهاست نسبت به تولید یک اثر فرهنگی مختص نوجوانان دچار اشتباه هستیم و فکر میکنیم هرمحتوایی که در آن نوجوان حضور دارد، برای نوجوان است. این گزاره ناظر به جشنواره کودک و نوجوان کشورمان هم هست که سالهاست درحال برگزاری است. که البته بیشتر فیلمهای آن آثاری در حوزه کودک است و ما کمتر در سالهای اخیر دیدیم که فیلمی در حوزه نوجوان ساخته شده باشد. وقتی به فیلمهایی که به نام نوجوانان در این جشنواره مطرح میشوند نگاه کنیم، میبینیم عمدتا در این آثار شخصیت نوجوان حضور دارد. تولید محتوا برای نوجوان پیچیدگی دارد؛ چراکه نوجوانان از این مساله فراری هستند که محتوایی را مصرف کنند و احساس کنند آن محتوا با جهتگیری برای آنها ساخته شده است. نوجوان چون میخواهد استقلالطلبی داشته باشد و خودش را از دوره کودکی دور کند، تلاش دارد خودش را به دوره جوانی نزدیک کند و بگوید من برای خودم کسی شدم و لازم نیست دیگران برای من تصمیم بگیرند و بگویند چهچیزی ببینم یا چگونه فکر کنم. برای همین وقتی به تولیدات محبوب نوجوانها در کشوری مثل آمریکا نگاه کنیم؛ میبینیم جشنوارهای به نام جایزه نوجوانان آمریکایی وجود دارد. این جایزه به برترین و محبوبترین محصولات رسانهای به انتخاب خود نوجوانان اهدا میشود. این جشنواره پر است از فیلمها و موسیقیهایی که بهظاهر برای بزرگترها ساخته شدند. مثل فیلمهای ابرقهرمانی یا آهنگهای عاشقانه. اتفاقا ذائقه نوجوان ایندست از محصولات را پذیرفته است. به عقیده من نوجوان ذاتا مستعد شورش علیه هرطرحی است که بزرگترها برای او ایجاد کرده باشند. پس اگر ما مدام نوجوان را در محتوای خودمان مخاطب قرار دهیم، این احتمال وجود دارد که از آن زده شود. نوجوانی دوره انتخابگری است و نوجوان قصد دارد با همین انتخابگری خودش را مستقل نشان دهد. بنابراین یکی از پیچیدگیهای تولید محتوا برای این سن، این است که باید برای انتخابگری نوجوان احترام قائل شد و با برچسب زدن کار به نام نوجوان کار پیش نمیرود.
عمده تولیدات داخلی با نیت سروشکل دادن به یک ذائقه جدید در مصرف فرهنگی نوجوانان طراحی میشوند؛ اما چرا عموما دستگاههای فرهنگی در این حوزه ناموفق هستند و تاثیر این جنس محصولات بهصورت مقطعی است؟
راهحل تغییر ذائقه، از فهم ذائقه فعلی میگذرد. اینکه اگر اساسا نوجوان امروزی که بهنام نوجوان دهه هشتادی معروف است را درست بشناسیم؛ متوجه میشویم که ما با یک نوجوان روبهرو نیستیم بلکه با تیپها و گونههای مختلف نوجوان مواجه هستیم. همه نوجوانهای دهه هشتادی را نمیتوان در یک طیف و دسته قرار داد زیرا ذائقه، نوع تفکر و سبک زندگی آنها با یکدیگر متفاوت و متمایز است. برای همین نمیتوانیم توقع داشته باشیم وقتی محصولی تولید میکنیم، باید همه نوجوانها آن را بپسندند.
گزاره پرتکراری وجود دارد که ما هرچه محتوای فرهنگی تولید میکنیم همچنان تولیدات خارجی در بین نوجوانها با اقبال بیشتری همراه است. چرا نمیتوانیم در رقابت با خارجیها بخش مهمی از بازار محتوای نوجوانها را از آن خود کنیم؟
اول باید قبول کنیم که تجربه و توان تولید برای نوجوان در کشورهایی مانند آمریکا یا کرهجنوبی و ژاپن بیشتر از ما است. دلیل جذب نوجوانان به تولیدات کرهای یا ژاپنی، توان فنی و کیفیت بالای فنی محتوا است. روایت، قصه، ایده و خلاقیت نیز در این امر دخیل است. همچنین خلاقیت در توزیع هم بر این امر میافزاید. باید بپذیریم که هم در کمیت و هم کیفیت در مساله نوجوانان عقب هستیم. میزان تولیدات موسیقی کرهای برای قشر نوجوان، چندینوچند برابر محتوای تولید سالانه ما است. این درباره سایر محصولات رسانهای نیز صدق میکند. نکته دیگری که وجود دارد این است که باید به زمینه دقت کنیم. زمینهای که باعث میشود نوجوان تولیدات داخل را پسبزند. البته من بهطور کلی با این گزاره شما موافق نیستم. مثلا در محصولی مثل سلام فرمانده که اتفاقا ما در بسیاری از زمینههای دیگر به آن نقد داریم، در اینجا بهعنوان شاهد مثال موفق بوده است. بخشی از این نوجوانان متکثر دهه هشتادی از این محتوا استقبال کردند.
فکر میکنم که یکی از دلایلی که نوجوانان محصولات داخلی را کمتر میپذیرند، این است که در امور سیاسی، فرهنگی و اجتماعی خودشان را موثر نمیبینند و احساس میکنند کسی از او نظر یا ایدهای نخواسته پس هرچیزی که برای او تولید میشود، احتمالا قرار است او را بهسمتی که قصد دارد هدایت کند. اما این احساس را لزوما نسبت به محتوای خارجی ندارد. آنجا احساس انتخابگری و عاملیت دارد. برای دوران نوجوانی که دوره عاملیت و انتخابگری است این موضوع مهمی است. احساس میکنم با یک پیشداوری نسبت به محتوای داخلی روبهرو میشود و فکر میکند قرار است او را بهراه راست هدایت کنند برای همین احساس عاملیت از او گرفته میشود.
دقیقا به مثال خوبی اشاره کردید. یکی از نقدها به سلام فرمانده این بود که این سرود اگر برای نوجوانان بود پس باید لااقل نوجوانان بهشکل محسوستری نقش ایفا میکردند. برخی انتقاد کردند که چرا نمیتوانیم محتوایی برای طیفهای مختلف نوجوان تولید کنیم و لاجرم در مواجهه با چنین تولیداتی، واکنشهای منفی را هم شاهد هستیم.
چندطیفبودن مخاطب دقیقا بههمان تکثر تیپهای نوجوانان برمیگردد. اگر نوجوانان را طیفی نبینیم و فقط در یکجنس و سلیقه محدود به آنها نگاه کنیم، بعد از مدتی متوجه میشویم که همه نوجوانها نمیتوانند با تولیدات ما ارتباط برقرار کنند. نکته دیگری که بسیار قابل توجه است، جریان تولید محتواست که نشان میدهد از محتوا استقبال میشود یا نه؟ یعنی ما انتظار داریم تنها با یک فیلم، کلیپ یا سرود مخاطب ارتباط برقرار کند. درحالیکه در مقابل محتوای غربی و شرقی، ما با اقیانوسی از محتوا و محصولات فرهنگی برای نوجوانان مواجه هستیم که در آنجا نوجوان دست بهانتخاب میزند. تمام این مساله به توان انتخابگری مخاطب نوجوان بازمیگردد. اینگونه نیست که براساس یک فرم مشخص مخاطب یک محتوا را بپسندد و نباید انتظار داشته باشیم که با یک کاراکتر یا شخصیت یا شکل مشخص آن محتوا مورد استقبال قرار بگیرد. مخصوصا در عصر رسانههای جدید واکنش و رفتار مخاطب پیشبینی ناپذیرتر از هر زمان دیگری شده است. در اینجا حجم، جریان و کمیت مهم است و باید بتوانیم محتوای بیشتری برای مخاطب نوجوانمان تولید کنیم.