کیانا تصدیق مقدم، خبرنگار:زبان شعر از نظر شهریار باید زبان امروزی و آشنا برای مخاطبان باشد. وی شعری را که در نخستین برخورد برای مخاطب قابل فهم و درک نباشد شعر اصیل نمیداند و آن را نظم میشمارد. وی از میان شاعران ادب فارسی شیفته حافظ است و از معاصران، دلبستگی فراوانی به شعر هوشنگ ابتهاج دارد. او درباره حافظ گفت: «شعر حافظ کاملا به حد کمال رسیده و تمام اجزای آن در لایتناهی است... شعر اساتید دیگر روح شعر را دارد ولی سایر اجزای آن بعضا پا به پای روح راه نمیرود.» شهریار زبان شعر را در سه رکن عاطفه، اندیشه و موسیقی تعریف میکند و پیوند عاطفه و موسیقی را بهعنوان موهبت الهی یک شعر میداند. شهریار با پیوندزدن عاطفه با شرایط پیرامونش توانسته کلمات را به استخدام شرایط روز درآورد. شهریار از یک سو به الهام در شعر باور دارد و این جنس سرودن را در درجه نخست اهمیت و ارزش میداند و از سوی دیگر به جنبه صناعت و اندیشهورزی تاکید میکند. در واکاوی شعر شهریار با زبانی از شعر طرف هستیم که علاوه بر اینکه میتواند صنعت ادبی را به استخدام عواطف انسانی بگیرد، لحن و کلامی را میسازد که برای مردم امروز روزگار هم شیوا و روان است. بیستوهفتم شهریورماه، سالروز درگذشت شهریار شعر ایران با تصویب شورای عالی انقلاب فرهنگی «روز ملی شعر و ادب» نامیده شده است. به همین مناسبت به بررسی بخشهایی از زندگی و آثار این شاعر بزرگ معاصر پرداختیم که در ادامه میخوانید.
زندگینامه
سیدمحمدحسین بهجت تبریزی، ملقب به شهریار در سال 1285 در خشکناب، که یکی از روستاهای اطراف تبریز بود، بهدنیا آمد. او در سال 1300 و پس از گذراندن دوران راهنمایی خود، برای ادامه تحصیل از تبریز به تهران رفت و بهمدت سهسال در مدرسه دارالفنون درس خواند و پس از آن در رشته پزشکی تحصیلاتش را ادامه داد. البته بنابر گفتهها قبل از گرفتن مدرک دکتریاش بهدلیل شکست عشقی و مشکلات دیگر زندگی ترک تحصیل کرد. پس از آن بهمدت چهارسال برای کار در اداره ثبتاسناد به مشهد و نیشابور سفر کرد. سرانجام پس از گذشت چهارسال به تهران بازگشت و در سال 1315 در بانک کشاورزی مشغول به کار شد و پس از مدتی به تبریز منتقل شد. دانشگاه تبریز شهریار را یکی از پاسداران شعر و ادب میهن خواند و عنوان دکتری افتخاری دانشکده ادبیات و علوم انسانی تبریز را نیز برای او در نظر گرفت.
اولین کتاب شعر شهریار به کوشش ابوالقاسم شیوا متخلص به «شهیار» در سال 1308 منتشر شد. البته ناگفته نماند که نشستوبرخاستهای شهریار در تهران با بزرگان هنر و ادبی مثل ابوالحسن صبا، محمدتقی بهار و عارف قزوینی ،
نیما یوشیج، هوشنگ ابتهاج و کریم امیریفیروزکوهی در شعرهایش بیتاثیر نبود. همچنین اولین دفتر شعرش را در سال 1310 با مقدمه ملکالشعرای بهار، سعید نفیسی و پژمان بختیاری منتشر کرد. او سالهای 1329 تا 1330 اثر «حیدربابایه سلام» را سرود. شهریار بیش از 28 هزار بیت شعر به زبان فارسی و حدود سههزار بیت به زبان ترکی آذری سروده است.
شهریار در همان سالهای اولی که شعر میسرود، شعرهایش را با نام بهجت تخلص میکرد، اما بعد از مدتی از فال حافظ تخلص خواست و این بیت «که چرخ دولت سکه دولت به نام شهریاران زد/ روم به شهر خود و شهریار خود باشم» برایش آمد و از آن پس تخلصش را شهریار تعیین کرد.
شهریار در روزهای پایانی عمرش بهدلیل بیماری در بیمارستان مهر تهران بستری شد و در سال 1367 درگذشت و در مقبرهالشعرا و در تبریز دفن شد. پس از فوت شهریار در روز 27 شهریورماه، این تاریخ با تصویب شورایعالی انقلاب فرهنگی به روز ملی شعر و ادب فارسی نامگذاری شده است. علیاصغر شعردوست، طراح تعیین روز ادب در فارسی در تقویم ملی در گفتوگویی که در سال 1398 با ایرنا داشت درباره انتخاب این روز برای بزرگداشت شعر و ادب فارسی گفت: «در تاریخ ادبیات هر سرزمین، شاعران و نویسندگان کمشماری هستند که چون ستونهای استوار، آسمان آن سرزمین را بر سر انبوه شاعران و نویسندگان دیگر نگاه میدارند. چنین نوابغی هرچند سده یکبار ظهور میکنند. تاریخ ادبیات یک ملت برای ظهور چنین نوادری به ادوار مختلف تقسیم میشود.»
وی افزود: «شاعرانی چون فردوسی، نظامی، خاقانی، مولوی، حافظ، سعدی و صائب از ارکان شعر ما بهشمار میروند و در پیدایی ادوار مهم ادبی نقش اساسی دارند. اما در این انتخاب و پیشنهاد من به معاصرت توجه داشتم، بهعبارتی برای توجه بایسته به شعر و شاعران امروز باید شاعر موردنظر مناسبتی با دوران ما میداشت، از سوی دیگر همگاهی این مناسبت با هرکدام از شعرای متقدم گذشته بحثبرانگیز بود، همان پیشبینی که بعد از تصویب این موضوع در انتقادها مطرح بود. عدهای معتقد بودند مناسبت شعر و ادب فارسی باید پیوند با حکیم ابوالقاسم فردوسی داشته باشد و عدهای از منتقدان بهتناسب آن به حافظ یا سعدی اعتقاد داشتند، به همین ترتیب برخی به همگاهی روز شعر و ادب با مولوی معتقد بودند و هرکدام استدلالهایی داشتند که به فرض پیشنهاد هرکدام باز هم جای مجادله و مباحثه باز بود. اما به دلایل گفتهشده و بسیاری دلایل دیگر به شاعر بزرگی از شاعران همروزگار نظر داشتم و در میان شاعران و بزرگان شعر معاصر کشور استاد سید محمدحسین شهریار، به گواهی بسیاری منتقدان و محققان برجسته و بهتصریح همگنانش، همچنین تایید ذوق عمومی، درخشانترین چهره شعر معاصر ایران است.»
شهرتی که شهریار دارد تقریبا در همهجای دنیا بیسابقه است. تمام کشورهای فارسیزبان و ترکزبان و حتی هر کشوری که ترجمه یک قطعه او را خوانده باشند، هنرش را میستایند، برای مثال منظومه «حیدربابا» نهتنها تا دههای اطراف آذربایجان، بلکه به ترکیه و قفقاز هم رفته و چندینبار به چاپ رسیده است.
ویژگیهای شعر شهریار
سیدمحمدحسین بهجت تبریزی متخلص به شهریار ازجمله شاعرانی است که در قالبهای مختلف شعر سروده است؛ اما بیشترین شهرت او به دلیل غزلهایش است. سادگی و عمومی بودن زبان و تعبیر، یکی از دلایل رواج شعر شهریار است. حسین منزوی که یکی از شاعران موثر و مبتکر عرصه غزل معاصر است ازجمله شیفتگان غزلیات شهریار است و در این باره گفته است: «دفتر شهریار، همیشه برای تسخیر دل مشتاق من، طرفههایی در آستین داشته است. اگر در 20 سالگی غزلهای عاشقانهاش را دوست داشتم و در 30 سالگی «ای وای مادرم» او را میپسندیدم و در 40 سالگی با هذیان دلش در آفاق شور و حال پر میگشودم، امروز در عین حال که تمامی آن شعرها را که سوگلیهای 20 و 30 و 40 سالگیام بودهاند دوست میدارم. با غزلهای جاافتاده پیرانهسرش خلوت میکنم و دیوان و دفتر او از کتابهای بالینی من است.»
ازجمله آثار حسین منزوی، ترجمه نیمایی از منظومه «حیدر بابایه سلام» سروده «شهریار» است. منزوی به ویژگیهای زبانی شعر شهریار تسلط دارد و درباره زبان غزلسرایی شهریار معتقد است که یک نوع سادگی و نزدیکی به طبیعت کلام دارد. اسـماعیل امینى، شـاعر معاصر مهمترین ویژگى شـعر شـهریار در جـذب مخاطب را بیـان مباحـث عاطفـى میداند و در این باره گفته است: «این عواطف حاصـل ذهنیت او نبـوده بلکه از زندگىاش نشـأت گرفته اسـت.» امینی بهرهگیـرى از قالـب غزل و قطعه را در اشـعار شـهریار بیش از سـایرقالبهاى دیگر عنـوان کـرد و افـزود: «اشـعار خوبـى از این شـاعر بر جـاى مانده کـه مىتوان بـه غزلهاى «علـى اى همـاى رحمـت» و «آمـدى جانم بـه قربانت ولى حـالا چرا؟» بهعنوان مشـهورترین غزلهاى او اشـاره کرد.»
شهریار شعر ایران بیش از 28 هزار بیت شعر به زبان فارسی و در حدود سه هزار بیت به زبان ترکی آذری سروده است. شهرت شهریار مرزهای داخلی ایران را پشت سر گذاشته و اکنون در اغلب کشورهای جهان شخصیتی شناخته شده است؛ بهطوریکه اکنون در جماهیر ماورای قفقاز و آسیای مرکزی خیابانها، سالنهای نمایش، پارکها و دیگر اماکن عمومی به نام شهریار نامگذاری میشوند و در حال حاضر منظومه «حیدربابایه سلام» در اکثر دانشگاههای جهان ازجمله دانشگاه کلمبیا در ایالات متحده آمریکا مورد بحث رساله دکتری قرار گرفته است و برخی از موسیقیدانان همانند هاژاک آهنگساز معروف ارمنستان، آهنگ جالبی برای آن ساخته است. اکبر اکسیر شاعر و پژوهشگر ادبی درباره شعرها و غزلهای ترکی شهریار گفته است: «منظومه «حیدر بابایه سلام» شهریار برای بسیاری در نقاط مختلف ایران جذاب است و این منظومه حتی در خارج از ایران هم طرفداران بسیاری دارد. من با خواندن شعرها و غزلهای ترکی، او را یک فیلسوف میبینم. انسانی که با زبان مادری، حرفهای بومیاش را جهانی کرده است. او حرفهایش را خطاب به انسانی میزند که کاملا غرق در معصیت است؛ برهمین اساس همیشه بر عزت و غرور بربادرفته او تاکید میکند. شهریار در غزلهای ترکیاش دنیایی از زیبایی را همراه با صنعت و فناوری(صنایع شعری) به ما ارائه میدهد. زیباییها و تصویرهای شهریار در شعرهای ترکیاش قابل ترجمه نیستند. شهریار روشنفکر بود اما نقش روشنفکران را بازی نکرد.»
بیان لطیف، ساده، روان و جذابیت کلام، از ویژگیهای شعر شهریار است. البته گاه در کنار بیان لطیف و ادیبانه، دیده میشـود شاعر با شجاعت، پروایی از کاربرد اصطلاحات عامیانه ندارد و تصاویر زیبای کلامی را با جملات محاورهای در میآمیزد.
شهریار معتقد است که شاعر باید جریان شعر را با اتکا به «قریحه» خدادادی به کار اندازد و با صمیمیت هرچـه بیشـتر روح شـعر را جلوهگر سازد و در این حالت است که شاعر میتواند «احساسات» خود را بهخوبی به خواننـده منتقـل کنـد و او را دگرگـون سـازد، شهریار در این باره مینویسد: «بنده با عقل ناقص خودم به شعرای جوان توصیه میکنم عوض اینکه این همه متوجه مکتبهای ادبـی دنیـا بشـوند، شـاهکـارهای ادبی دنیا را بخوانند و شعر خودشان را بگویند و خاطرجمع باشند که ذوق و قریحه خداداد شاعر قوه خالقهایاست کـه مـیداند شاهد شعر را چگونه خلق کند و چه لباسی به تنش بکند و فرم و رنگ لباسش هم چه باشد.»
3 قطعه 3 قصه
علی ای همای رحمت
آیتاللهالعظمی مرعشینجفی گفته است: «شبی توسلی پیدا کردم تا یکی از اولیای خدا را در خواب ببینم. آن شب در عالم خواب دیدم که در زاویه مسجد کوفه نشستهام و وجود مبارک مولا امیرالمومنین (علیهالسلام) با جمعی حضور دارند. حضرت فرمودند: شاعران اهلبیت را بیاورید. دیدم چند تن از شاعران عرب را آوردند. فرمودند: شاعران فارسی زبان را نیز بیاورید. آنگاه محتشم و چند تن از شاعران فارسیزبان آمدند. فرمودند: شهریار ما کجاست؟ شهریار آمد. حضرت خطاب به شهریار فرمودند: شعرت را بخوان!
شهریار این شعر را خواند:
علی ای همای رحمت تو چه آیتی خدا را
که به ماسوا فکندی همه سایه هما را
و...»
آیتاللهالعظمی مرعشینجفی فرمودند: «وقتی شعر شهریار تمام شد از خواب بیدار شدم چون من شهریار را ندیده بودم. فردای آن روز پرسیدم که شهریار شاعر کیست؟ گفتند: شاعری است که در تبریز زندگی میکند. گفتم: از جانب من او را دعوت کنید که به قم نزد من بیاید. چند روز بعد شهریار آمد. دیدم همان کسی است که من او را در خواب در حضور حضرت امیر (علیه السلام) دیدهام.
از او پرسیدم: این شعر «علی ای همای رحمت» را کی ساختهای؟ شهریار با حالت تعجب از من سوال کرد که شما از کجا خبر دارید که من این شعر را ساختهام؟ چون من نه این شعر را به کسی دادهام و نه درباره آن با کسی صحبت کردهام.» مرحوم آیتالله العظمی مرعشینجفی به شهریار میفرمایند: «چند شب قبل من خواب دیدم که در مسجد کوفه هستم و حضرت امیرالمومنین (علیه السلام) تشریف دارند. حضرت شاعران اهلبیت را احضار فرمودند. ابتدا شاعران عرب آمدند. سپس فرمودند: شاعران فارسیزبان را بگویید بیایند. آنها نیز آمدند. بعد فرمودند شهریار ما کجاست؟ شهریار را بیاورید! و شما هم آمدید. آنگاه حضرت فرمودند: شهریار شعرت را بخوان! و شما شعری که مطلع آن را به یاد دارم خواندید.»
شهریار فوقالعاده منقلب میشود و میگوید: «من فلان شب این شعر را ساختهام و همانطور که قبلا عرض کردم تاکنون کسی را در جریان سرودن این شعر قرار ندادهام.»
آیتالله مرعشی نجفی فرمودند: «وقتی شهریار تاریخ و ساعت سرودن شعر را گفت، معلوم شد مقارن ساعتی که شهریار آخرین مصرع شعر خود را تمام کرده، من آن خواب را دیدهام. ایشان چندینبار به دنبال نقل این خواب فرمودند: یقینا در سرودن این غزل به شهریار الهام شده که توانسته است چنین غزلی با این مضامین عالی بسراید. البته خودش هم از فرزندان فاطمه زهرا (سلامالله علیها) است و خوشا به حال شهریار که مورد توجه و عنایت جدش قرار گرفته است.»
ای وای مادرم
حسین منزوی در کتاب «این ترک پارسیگوی»، قطعه «ای وای مادرم» شهریار را مشهورترین و موفقترین شعر او در قالب آزاد میداند. منزوی برای درک بهتر حس و حال شاعر در این قطعه، گریزی به رابطه عاطفی شاعر با مادرش میزند. رابطه عاطفی شهریار با مادرش در سخن دیگر شاعران، دوستان و همراهان شهریار نیز به چشم میخورد. بهعنوان نمونه، هوشنگ ابتهاج (سایه) در کتاب «پیر پرنیاناندیش» درباره شخصیت مهربان مادر شهریار و قطعه «ای وای مادرم» میگوید:
«وقتی میرفتم خونه شهریار معمولا در رو «خانوم»، مادر شهریار باز میکرد. خانوم، مادر شهریار پیرزن خیلی خوب، نجیب، مهربان و سادهای بود. این اواخر دیگه از من رو نمیگرفت... فارسی هم صحبت نمیکرد، فقط ترکی حرف میزد، شاید چند کلمه فارسی ازش شنیدم. پسرشو هم شهریار صدا میزد، مثل زن من که به من میگه سایه... اوایل که میرفتم خونه شهریار خودشو از پشت در کنار میکشید که من نبینمش چون چادر سرش نبود. یه جور خودشو کنار میکشید که مثلا من که نامحرم بودم نبینمش. بعدا دیگه نه... درو باز میکرد و یه جور سلامعلیکی میکرد. خب منم سر به زیر بودم... به هر حال رو نمیگرفت و دیگه خودی شده بودم براش. من کم میدیدمش... معمولا در خونه رو خانوم، مادر شهریار باز میکرد. «ای وای مادرم» رو تو روزنامه خوندم. رشت بودم اون زمان. با خودم گفتم: وای خانوم، مادر شهریار مرد. شعرو که خوندم تو خیابون زار زار زدم به گریه.» چند بندی از شعر را با بغض و اشک میخواند:
... او مرده است و باز پرستار حال ماست
در زندگی ما همهجا وول میخورد
هر کنج خانه صحنهای از داستان اوست
در ختم خویش هم به سر کار خویش بود
بیچاره مادرم...
او فکر بچههاست...
حسین منزوی در نقد و بررسی این قطعه، «ای وای مادرم» را جوشش دیوانهوار و بیمهار بغض و اشک و غربت میداند و مینویسد: «صدای شاعر در تمامی شعر، حتی آنجا که از شکوه زندگی قدیم خانواده یاد میکند، بغضآلود و آمیخته به گریه است. صمیمیت، روح اصلی این شعر است. شاعر که در بیشتر شعرهایش نیز صمیمی و ساده با مسائل روبهرو میشود، اینجا و در این شعر، نهایت صمیمیت خود را در برخورد با مصیبت نشان میدهد. این صمیمیت آنچنان شعر را میآکند که سایر روابط شاعر با شعر را بهتمامی تحت شعاع خود درمیآورد. در «ای وای مادرم»، صمیمیت، تصویر میکند، میگرید، به یاد میآورد، به خاک میسپارد و بازمیگردد. حتی وزن و زبان نیز تحت تاثیر این صمیمیت سیال، وزن و زبان بغض و گریهاند. «ای وای مادرم» طنین ممتد یک گریه طولانی است که این گریه را به خواننده و شنوندهاش نیز انتقال میدهد. در کمتر شعری از معاصران، به جلوه و جلای عاطفهای از این دست مواج، برمیخوریم و این همه از «ای وای مادرم»، شعری استثنایی، یگانه و کمنظیر میسازد.»
آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا
«شهریار» در روایتی که به او منتسب است، از داستان عشق دوران جوانیاش که با دیدن او پس از سالها، در پیری شعر معروف «حالا چرا» را سروده، گفته است. ماجرا به تاخیر در یک قرار عاشقانه برمیگردد؛ شاید برای همین است که سالهاست وقتی کسی که در انتظار آمدنش بودهایم، دیر میرسد، مصراع نخست شعر معروف «حالا چرا» یعنی «آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا» سروده شهریار را برایش میخوانیم.
در روایت نقلشده، محمدحسین بهجتتبریزی (شهریار) درباره ماجرای سرودن این شعر گفته است: «در سال ۱۳۰۹ که شخصی درباری دختر مورد علاقهام را از چنگم به درآورد و مرا بعد از پانزده روز بازداشت، به نیشابور تبعید کردند، شبها که تنها میشدم، گریه سر میدادم و با خدایم راز و نیاز میکردم. شبی در زیر سنگی آرمیده بودم و غرق فکر بودم که آهنگ دلنشین این آیه به گوشم رسید: «یستعجلونک بالعذاب ولن یخلفالله وعده» یعنی «از تو به شتاب عذاب میطلبند و خدا هرگز وعده خود را خلاف نمیکند.» بعد از دو هفته دوستانم به نیشابور آمدند و خبر سکته آن شخص درباری را به من دادند. مرا به تهران بردند و در بیمارستان بستریام کردند. همانجا بود که دختر مورد علاقهام خود را به بالینم رساند و من درحالیکه از سوز تب میسوختم، شعر معروف «حالا چرا» را ساختم.»
آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا
بیوفا حالا که من افتادهام از پا چرا
...
اما این ماجرا در مجموعه تلویزیونی «شهریار» ساخته کمال تبریزی به شکلی دیگر به تصویر کشیده شده است. در انتهای قسمت ۲۲ این مجموعه نشان داده میشود که «ثریا»، همان دختری که شهریار در جوانی با او قرار گذاشته بود ولی دختر سر قرار نیامد و با مردی دیگر ازدواج کرد، بعد از سالها پس از مرگ شوهرش به سراغ شهریار میآید ولی شهریار او را نمیپذیرد و شعر «آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا» را میخواند.
دیدار رهبری با شهریار
محسن عسکری، از شعرا و مداحان آذربایجان درباره دیدار شهریار و رهبر میگوید: «مقاممعظمرهبری حضرت آیتالله خامنهای زمان ریاستجمهوری مسافرتی به تبریز داشتند که برنامههایشان فشرده بود. شبشعری گذاشته بودند برای شعرا و نهایت لطف ایشان بود که مداحها و شعرا هم شرکت داشته باشند. منتها شرط کرده بودند، البته بعد ما شروطشان را متوجه شدیم، شرط کرده بودند که در استانداری یک مجلسی بگذارید شعرا را دعوت کنید، حتما استاد شهریار هم باشد و گفته بودند که ورود من (آیتالله خامنهای) به جلسه قبل از شهریار باشد و برنامه را طوری تنظیم کنیم که بعد از ایشان، استاد شهریار در مجلس بیاید.»
وی ادامه داد: «من افتخار حضور در آن مجلس را داشتم؛ اول حضرتآقا تشریف آوردند، قدم روی چشمان ما گذاشتند و نشستیم و با اعلام ورود پنج، 6 دقیقه بعد از تشریففرمایی حضرت آقا، اعلان ورود استاد شهریار را کردند که رفته بودند دنبالش. زمانی که حضرتآقا متوجه شدند استاد شهریار به جلسه آمدهاند با نهایت بزرگواری بلند شدند و بهسمت در رفتند و از شهریار استقبال کردند. آن موقع متوجه شدیم که چرا حضرتآقا همچنین شرطی کرده که شهریار بهپای ایشان بلند نشود، بلکه ایشان به استقبال شهریار برود و عین جملهای هم که در اولین برخورد بعد از سلام و روبوسی با استاد داشتند، فرمودند که از آرزوهای زندگیام زیارت حضرتعالی بود که امشب الحمدلله موفق شدم. بعد با نهایت احترام آوردند بغل دستشان جا دادند و شروع کردیم به شعر خواندن که آخر سر از شهریار پرسیدند برای امیرالمومنین(ع)، سیدالشهدا(ع) و برای آقا امام زمان(عج) اشعاری از شما دیدیم. برای مادرمان حضرت زهرا(س) کاری نکردهای؟ ندیدم شعری برای حضرت زهرا(س) از شما، استاد فرمودند که چرا یک شعر دارم برای حضرت زهرا(س)، آن روز خدمت حضرت آیتالله خامنهای این شعرشان را خواندند:
ماه آن شب خموش و سرگردان/ روی صحرا و دشت میتابید
رنگ غم رنگ حزنپرور ماه/ همهجا را نموده بود سپید
دانهدانه ستاره بر رخ چرخ/ همچون اشک یتیم میلرزید
خواب گسترده بود خاموشی/ بر جهان پرده فراموشی
مرغ شب آرمیده بود آرام/ چشم ایام رفته بود به خواب
سایه نخلها به چهره نور/ از سیاهی کشیده بود حجاب
باد در جستوجوی گمشدهای/ چرخ میزد چو عاشقی بیتاب
غرق شهر مدینه سرتاسر/ در سکوتی عمیق و رعبآور
میکشید انتظار خاک آن شب/ مقدم تازه میهمانی را
میربود از کف گرانمردی/ آسمان همسر جوانی را
آتش مرگ مادری میسوخت/ دل اطفال خستهجانی را
مردم آرام لیک آهسته/ نوحهگر چهار طفل دلخسته
بر سر دوش جسم بیجانی/ حمل میشد به نقطهای مرموز
همه خواهان به دلدرازی شب/ گرچه شب بود تلخ و طاقتسوز
تا مگر راز شب نگردد فاش/ نبرد پی به راز شب دل روز
راز شب بود پیکر زهرا / که شب آغوش خاک گشتش جا
راز شب بود بانویی معصوم/ که چه او مردی از زمانه نزاد
هیجدهساله بانویی پرشور/ که سیاه کرد چهره بیداد
بانویی، که از سخن به محضر عام/ ریخت آتش بهجان استبداد
بانویی شیردل، دلیر و شجاع/ که نمود از حقوق خویش دفاع
گرچه زن بود لیک مردانه/ از قیام آتشی عظیم افروخت
شعلهای برکشید از ته دل/ که سیاه خرمن ستم را سوخت
درس احقاق حق و دفع ستم/ به جهان و جهانیان آموخت
مردم خفته را زخواب انگیخت/ آبروی ستمگران را ریخت»
شهریار در زبان شاعران
شـهریار چنـان حضـور پررنگى در شـعر معاصر دارد که شـعرای بزرگ این دوره علاوه بر تاثیر از او، در شـعر خـود نیـز بارها اشـاراتى به اسـتاد داشـتهاند. در ادامه اشـعارى از هوشـنگ ابتهاج، نیما یوشـیج، مفتون امینى، مهرداد اوسـتا، مهدى اخوان ثالث و فریدون مشـیرى آمـده که در آن به شهریار اشاره شـده است.
ه. ا. سایه (هوشنگابتهاج)
ترانـه غزل دلکشم مگر نشنفتى
که رام من نشـدى آخـر اى غزال دمیده
خموش سـایه که شـعر تو را دگر نپسـندم
که دوش گوش دلم شـعر شـهریار شنیده
نیما یوشیج
رازى اسـت کـه آن نـگار میدانـد چیسـت
رنجـى اسـت کـه روزگار میداند چیسـت
آنى که چـو غنچـه در گلـو خونـم از اوسـت
من دانم و شـهریار میداند چیسـت
مفتونامینى
چون دل مفتون ترا مشـکل به دسـت آورده اسـت
کى رها میسـازد اینگونه آسـان شـهریار
اولین اسـتاد شـعر و آخرین سـلطان عشـق
هرکجا نام تو در آغاز و پایان شـهریار
مهرداد اوستا
شـعر همـان عشـق که با شـهریار
کرد سـرافرازى و نامآورى
شـعر همـان فتنـه و آذرم و راز
کز نگه دوسـت کنـد دلیرى
مهدی اخوان ثالث
شـهریارا تـوهمـان دلبـر و دلدار عزیـزى
نازنینا، تـوهمان پاکتریـن پرتو جامـى
اى براى تو بمیـرم، کـه تـو تبکرده عشـقى
اى بـلاى تو به جانـم، که تو جانـى و جهانى
فریدون مشیرى
در نیمههـاى قـرن بشـر سـوزان
اشـک مجسـمى بـود، در چشـم روزگار
جان مایـه محبت و رقت
اى واى شهریار
شهریار در تلویزیون
سریال شهریار در سال 1384 به کارگردانی کمال تبریزی و برای شبکه دو سیما ساخته شد. او در این سریال شهریار را در سه مقطع سنی نشان داد که اردشیر رستمی، جوانی و سیروس گرجستانی نیز میانسالی و پیری این شاعر را بازی کردهاند. در بین بازیگرانی که نقش شهریار را بازی میکردند، بازی اردشیر رستمی بیشتر مورد توجه قرار گرفت، این بازیگر درباره حسوحالش نسبت به این نقش گفته بود: «بازی در این سریال برای من دوره خیلی خاصی بود. من از استاد شهریار روایتی داشتم که از کودکی همراهم بود. آن نگاه با نگاه آقای تبریزی قطعا یکی شده بود که توانست این اتفاق را رقم بزند. نگاه من به استاد شهریار نگاه ویژهای بود که به زیست ایشان هم فکر میکنم نزدیک بود. چون زیست من هم تقریبا چنین مراحلی را سپری کرده بود. هر دو از تبریز آمده بودیم، هر دو در کودکی و نوجوانیمان آمده بودیم، هر دو سختی کشیده بودیم. من توانسته بودم اسم کوچکی برای خودم به دست بیاورم و تقریبا میتوانم بگویم این تجربیاتمان خیلی نزدیک به هم بود. میماند نبوغ استاد شهریار که آن هم نیاز به درک داشت و من سعی کردم آنها را درک کنم.» کمال تبریزی، کارگردان این مجموعه هم درباره جایگاه شهریار گفته بود: «علیرغم اینکه شخصیت شهریار بسیار عمیق است، اما جنس کلامش بسیار مردمی است. بسیاری از اشعار شهریار به فولکلور نزدیک میشود و برای همین در اذهان مردم باقی مانده است.»