راهپیمایی اربعین یکی از مهمترین جلوههای اجتماع انسانی در 10 سال گذشته است و بررسی ابعاد این رخداد مهم از منظرهای متفاوتی محل بررسی و البته حیرت صاحبنظران بوده است. کارشناسان علوم انسانی از جنبههای مختلفی به این پدیده نگریستهاند. آنچه در اینجا میخوانید بخشی از یک نشست کارشناسی است که در آبانماه 1398 صورت گرفته است. جمعی از کارشناسان علوم انسانی، اجتماعی، هنر و رسانه، در قالب نشستی با عنوان «حکمت اربعین» از منظرهای گوناگون به موضوع اربعین پرداختند. آنچه میخوانید بخشهایی از اظهارات این کارشناسان که حاوی نکات جالبی است.
سیدحسین شهرستانی:با معنازدایی، زیباییزدایی و سیاستزدایی از حوزه زیارت روبهرو هستیم
غلبه تقلیلگرایانه گفتار جامعهشناسانه در این حوزه، بحرانی است که گریبانگیر مطالعات زیارت شده است. گفتار جامعهشناسانه (یا بهتر است بگوییم شبهجامعهشناسی)، حوزه مطالعات زیارت را دچار بیماری کرده است، بهخصوص برای ما که در متن یک حادثه خودمان را به تحلیل میکشانیم، گفتار جامعهشناسانه کافی و جوابگو نیست؛ چراکه جامعهشناسیِ دین اساسا حوزه مطالعه دیگری در امر مدرن است. به این ترتیب نوعی دیگریسازی در مطالعهشناختی وجود دارد. در اینجا بحران آن است که تنشی میان سوژه و ابژه مطالعه در کار است که بهسادگی قابلرفع نیست. طرح مطالعات جامعهشناسانه در حوزه اربعین، هم ما را به لحاظ سیاستگذاری عقیم میکند و هم بهلحاظ زیباییشناسانه، امکان دریافتهای زیباییشناسانه ما از پدیده زیارت و اربعین را بهطورکلی منهدم میکند. الهیات اجتماعی، پل و میانجی بین گفتار خالص کلامی-دینی و گفتار علمی-جامعهشناختی است.
گفتار جامعهشناختیِ عقیمی که نمیتواند به معنای درونی زیارت توجه کند و تقرب به آن پیدا کند و گفتار منبری و دینی که نمیتواند ژرفکاوی در این پدیده کند و در متن سیال این پدیده باقیمانده و تبدیل به یک گفتار منبری شده است. الهیات اجتماعی زیارت و بهطورکلی الهیات اجتماعیِ مناسک دینی، یکی از ضروریات اساسی جامعه علمی کشور و مواجهه با پدیدههای نوظهور دینی است. قلمرو نظری الهیات سیاسی زیارت، در میانه قلمرو سیاست و سیاستگذاری، هنر و زیباییشناسی، علم و دین قرار گرفته است، یعنی بین این چهار گفتار سیاسی، علمی، دینی و زیباییشناسی، میتواند یک میانجی باشد؛ چراکه گفتار الهیاتی پرتو معنایی را به واقعه اربعین میافکند. این پرتو معنا جز از قلمرو الهیات اجتماعی طلوع نمیکند. در غیاب طرحی الهیاتی، ما با معنازدایی، زیباییزدایی و سیاستزدایی از حوزه زیارت روبهرو میشویم که نتیجه غلبه تقلیلگرایانه گفتار جامعهشناسانه است. طبعا در این گفتار این پژوهش جامعهشناختی نیست که نقد میشود، بلکه دیسکورس یا گفتار جامعهشناختی که وجوهی ایدئولوژیک یافته، مورد نقادی است. از قضا همین گفتار جامعهشناختی است که مانع از شکلگیری پژوهشهای علمی و متین اجتماعی میشود.
محمدهادی محمودی: اربعین باطن شهری است که در دفاع مقدس دنبالش بودیم
فاصله امروز مردم ایران با عراق بسیار کمتر از گذشته شده است؛ چراکه ما با عراقیها در دو مواجهه کاملا متفاوت طی چند دهه گذشته روبهرو هستیم. یکی از آنها مواجهه با جنگ و دیگری مواجهه با مهمانی است. تاریخ روابط ایران و عراق ما را با دو انگاره روبهرو میکند؛ یکی از آنها جنگ و رزم است و دیگری به مهمانی و بزم مربوط میشود. ایرانیها با چه ویژگیهایی و بهلطف چه یافتههایی میتوانند شهامت داشته باشند؟ بهلطف یافت بیگانه و پذیرایی از آن این امر محقق میشود. این پذیرایی از بیگانه است که فرصت آشنایی با دشمن و پذیرایی از آن را فراهم میکند. جنگ هم در خونینترین لحاظ خود دارای آداب، جزئیات، مناسک و گفتار است. ما در جنگ تحمیلی بیگانه را بهجای آوردیم و با عراقی که به ما حمله کرده بود، آشنا شدیم. در این جنگ صاحب مناسکی شدیم. بهنحوی که عده زیادی که در جنگ بودند خواهان ادامه جنگ بودند، نه بهواسطه جنگ و خونریزی، بلکه بهخاطر شهری که در آنجا برپا شده بود و این شهر بار دیگر در اربعین گشایش مییابد. اربعین بهمعنایی دیگر میتواند باطن فتح شهری باشد که ایرانیها در دفاع مقدس درپی آن بودند. به این ترتیب باز هم این ماجرا تکرار میشود و این بهجای آوردن و بهجای نیاوردن تکرار میشود. اگر ایرانیان بتوانند در این نقطه مقاومت و ایستادگی کنند زمین ایران هر روز بزرگ و بزرگتر میشود، تا جایی که عراق و تمامی سرزمینهایی که با ایران مراوده دارند در سرزمین ایران سکونت خواهند داشت. ما در مرحله اول خودمان را در دیدار با عراقیها و عراقیها را در دیدار با خودمان بهعنوان بیگانه شناختیم. همچنین در مرحله دوم در اربعین خودمان را در دیدار با عراقیها بهعنوان مهمان و عراقیها را بهعنوان میزبان شناختیم. به این ترتیب به این مسیر کشانده شدیم که میتواند بار دیگر سنتهای میان ما و عراقیها را بازخوانی و ما را در این نقطه نگه دارد تا اینکه راه آینده سیاستهای خارجی ما با تمامی کشورهای دیگر را مشخص و هموار کند.
میلاد دخانچی:شاهد یک پلورالیسم شیعی در اربعین بودم
مشاهدات وجه جامعهشناسی من از اربعین نشان میدهد آن چیزی که مناسبات اربعین را رقم زدهاند، اتفاقا مناسبات عشیرهای و قبیلهای مردم عراق است. درواقع اگر امنیت و گفتمان معطوف به عشیره و قبیله آنها نبود این مناسبات شکل نمیگرفت. بهطور خاص این اتفاق (مناسبات راهپیمایی اربعین) شکل نمیگرفت اگر ضعفی در دولت مرکزی عراق نبود. من از بدو ورود به عراق تا زمان بازگشت از راهپیمایی (state/دولت) را حس نکردم، state حضور دارد اما ضعیف است.
شما در راهپیمایی اربعین،شاهد یک تکثر هستید و یک پلورالیسم شیعی را میبینید که از مسلکها مختلف حضور دارند. از همه مهمتر حجم این فستیوال است که میتواند افراد را در هر موکب پناه دهد، وسیله خواب و خوراک فرد را تامین میکند و روانه منزلگاه بعدی میکند تا برسد به قرارگاه مرکزی.
این جنبش و فستیوال مذهبی در قرن حاضر نمونهای ندارد که افراد در چنینی حجمی در یک مناسک مذهبی شرکت کنند و روی نظم قبیلهای عشیرهای و در غیبت دولت مرکزی، سامان دهد. اگر همین جوانهای عراقی که در فضای قبایل و عشایری جمع شدند و در این اجتماع خدمترسانی میکنند، قرار بود در قالب همین چیزهایی مثل استارتاپ و فرمهای مدرن عمل کنند، این اتفاق با این عظمت رقم نمیخورد. مشاهده دیگری هم دارم که بیارتباط با مشاهده اول نیست و آن وضعیت خود عتبات یعنی نجف و کربلا بود. وضعیت و ساختار شهری عتبات، بسیار شبیه شهرهای زیارتی ایران است. اینکه چگونه عتبات استعارهای هستند از وضعیت امروز ما و از آن چیزی که قدرت در غایت خودش میخواهد به آن برسد. در این شهر شما گشت ارشاد نمیبینید اما همه زنها چادر سرشان است. بهنظر میرسد آن چیزی که ایران بهمثابه یک ساختار سیاسی در غایت خودش میخواهد مدلسازیشدهاش در آن چیزی است که در عتبات میبینیم. فقط فرقش این است که این عتبات بزرگتر که حالا شده ایران؛ باید امنیت خودش را حفظ کند، باید انرژی هستهای داشته باشد و برای اینکه باید اینها را داشته باشد سراغ مدرنیته میرود. مدرنیته را در راستای حفظ آن آرمانشهرش میخواهد اما هیچوقت امکان مبادله معرفتی با مدرنیته ندارد و نمیخواهد داشته باشد.
سیدمجید امامی:امرمیانفرهنگی و تجربه مشترک معنوی
مساله بسیار مهمی که ما را به اربعین میرساند، مسیر بسیار نویی است که در سالهای گذشته باب شده است. این مساله فلسفه میانفرهنگی است. به این ترتیب اساسا مسیر فلسفه قارهای را به این سمت تغییر داده است که ما باید به سمت امر میانه حرکت کنیم. بهعنوانمثال در سرآغاز یک اثر هنری زمانی میتوانیم زیبایی و معنای آن اثر را درک کنیم که از پوسته سوژگی خود بیرون بیاییم و به میانههایی که بین انسانها، فرهنگها و معرفتها وجود دارد، بپردازیم. اساس تفکر هم همین است. غیر از این تفکر نیست؛ چراکه علم بهخاطر آن سوژگی که واردش شده است تفکری ایجاد نمیکند.
فلسفه میانفرهنگی تاکید بسیار جدی بر امر میانه و رفتن بهسمت تجربه پدیداری یا پدیدارشناسی معنا دارد، باز هم در جهان ادیان بهشدت از یک سوژه عینی قابلمطالعه محروم بوده است. بهعبارت دقیقتر بدون اینکه بخواهیم به خواستگاههای پستمدرن مطالعات صلح یا به خواستههای قارهای فلسفه میانفرهنگی درگیر شویم، بهنظر میرسد مواجهه نظری، معرفتی و معنوی اربعین و معرفی آن به فضای آکادمیک کنونی نهتنها حوزه فلسفه میانفرهنگی را در برمیگیرد و از سطح موجود عبور میکند، بلکه میتواند به تجربه مشترک معنوی اربعین برای انسان معاصر بهعنوان یک تجربه بسیار فراگیر بپردازد.
موهبت و حرکت معنوی اربعین است که ظاهرا در قطعهای از مکان و زمان برای تحقق این امر میانه و تجربه معنوی مشترک فراتر از دین و مذهب و قومیت و ملیت، درحال رویداد است.
رقیهسادات موسوی:برای درک اربعین باید زیست اربعینی داشت
اربعین یک هویت اجتماعی متفاوت ایجاد کرده است. جامعه زائران اربعینی با عراق متفاوت است. جامعه زائران اربعینی با هر نقطه دیگری که مرزبندی جغرافیایی دارد متفاوت است. نقطه اشتراک آنها نقطه اشتراکی است به نام کربلا. ادبیات زبانی و رفتاری آنها و هر چیزی که مجموعهای از این رفتارها را شکل دهد و قابلیت بررسی داشته باشد، میتواند محور اصلی پژوهشهای اربعین باشد.
پژوهشهای ما و مسالهشناسیهای ما کاملا از واقعیتها دور میشوند. به همین دلیل هم رسانه ما تصاویر متفاوتتری از واقعیت اربعین نشان میدهد. به این ترتیب در بحران ناچار به سکوت است. همینطور پژوهشگران ما در رویدادهای بحرانی چیزی برای گفتن ندارند. و وصفهای ما وصفهای احساسی هستند که این موضوع بهدلیل بیتوجهی به الگوی فرازبانی و هویت اجتماعی است.
سجاد صفارهرندی:اربعین، بازاندیشی در نسبت نهضت و نهاد
در سالهای گذشته دیدگاهی در میان مردمِ معتقد و انقلابی عراق وجود داشت که حضور در این راهپیمایی را قبول نداشتند و این راهپیمایی را مناسکگراییِ سنتی و غیرانقلابی میدانستند. اما با گذشت زمان و بهطور مشخص امسال تصاویر شهدا در هر موکب یا اقامتگاه نصب شده بود که این رویداد را با ارجاع به دوگانه نهضت و نهاد، اینگونه میتوان تفسیر کرد که کارگزار و عامل فرمالیسم مناسکی تبدیلشده به مجاهد نهضتی در سرحدیترین حالت ممکن. دریافت و تلقی در حوزه نظریه انقلابی وجود دارد که ریشه آن را میتوان در کارهای مرحوم شریعتی جستوجو کرد. براساس این تلقی نهضت در نهاد بهپایان میرسد و نهاد با تجسد یافتن نهضت را محو میکند. اما ما نیاز به ایده بدیلی در این حوزه داریم که نهاد را نه مرگ نهضت، بلکه بستر و بقای آن درک کند، زیرا هر نهضتی اگر نتواند حقیقت خودش را در قالب ترکیبات نهادی با زندگی، روزمره و عادت پیوند دهد، چهبسا از قلمرو تاریخ محو شود. نهاد فضایی فراهم میکند که آرمان نهضت مثل آتش زیرخاکستر تداوم یابد و در لحظات حساس و در نسبت با عاملیتها و موقعیتهای تعیینکننده مجددا سربلند کند. این همان چیزی است که یکسال بعد از درگذشت مرحوم شریعتی در انقلاب اسلامی دیده شد. توسط همان کارگزاران، نهادها و بقایای تشیع صفوی که مورد نقادی دکتر شریعتی بودند، نهضتی ایجاد شد که امواج دگرگونی آفرینیاش هنوز متوقف نشده است. چیزی مثل اربعین هم ولو اینکه در ظاهر جنبههای غیرنهضتی در آن غالب است، اما خود فرم و قالب، محلی برای پنهان شدن حقیقت نهضتی فرار و سرکش است که بنا به موقعیت و عاملیت بروز مییابد. در مقام نقد رهاییبخش و انقلابی، بسیاری از مواقع به این اقتضای طبیعی و ذاتی حرکت تاریخ توجه نمیشود و از موضع نهضت، بدون درنظر داشتن اقتضائات نهادی نهاد، نقد صورت میگیرد. درواقع نهاد بهمثابه نهاد باید بماند تا کالبدی برای نهضت باشد.