کد خبر: 74051

بررسی فقهی، حقوقی و اجتماعی حکم ارتداد

ارتداد حکمی اجتماعی- سیاسی برای حفظ امنیت اخلاقی جامعه است

بخشی از این بحث ارتداد و حکم ارتداد در دست حاکم است و رنگ‌وبوی سیاسی دارد و برای حفظ امنیت اخلاقی جامعه و حفظ دین درجامعه و حرمت دین درجامعه است.

مسعود مداح، دکتری حقوق:

ارتداد در فقه
1. واژه ارتداد از ریشه ردد به معنی بازگشت است. اصطلاح ارتداد به این معنا می‌باشد که شخص از دین بازگشت کند. فقها طبق روایات مرتد را به مرتد فطری و مرتد ملی تقسیم‌بندی می‌کنند. مرتد فطری کسی است که یکی از پدر و مادرش در حالت انعقاد نطفه طفل مسلمان باشد، اما خود شخص بعد از بلوغ اظهار اسلام کند و بعد از اسلام خارج شود که مرتد فطری است. مرتد ملی کسی است که پدر و مادر شخص در حالت انعقاد نطفه، کافر باشند، اما خود آن شخص بعد از بلوغ اظهار کفر کند، مثلا بر یکی از ادیان باشد یا دین نداشته باشد. اما بعد مسلمان شود و بعد از اینکه مدتی مسلمان بود از اسلام برگردد و دوباره اظهار کفر کند. این تعریف مرتد فطری و مرتد ملی است.
2. درخصوص حکم مرتد بین اینکه شخص مرد باشد یا زن باشد تفاوت وجود دارد. در مورد اینکه مرد باشد اگر مرتد فطری باشد حکمش اعدام و قتل است و از طرفی عقد نکاحش فسخ و باطل می‌شود و اموالش هم مثل مرده بین وراث تقسیم می‌شود. در حالتی که مرتد ملی باشد به او سه روز مهلت توبه داده می‌شود و اگر توبه نکند حکمش اعدام است و قاعدتا عقدش باطل می‌شود و اموالش بین وراث تقسیم می‌شود. در اینجا بعضا بین فقها اختلاف است که در اینجا توبه دادن شخصی که مرتد ملی است آیا واجب است یا خیر؟ مشهور فتاوی در موردی که مرتد ما زن باشد، این است که زن را چه مرتد ملی باشد و چه فطری، اعدام نمی‌کنند. زن را زندانی می‌کنند تا زمانی که توبه کند و مستحب است سه نوبت او را تعزیر کنند تا زمانی که توبه کند. این موارد درخصوص حکم مرتد است.
3. درخصوص اسباب ارتداد یعنی عواملی که منجر می‌شود شخص مرتد شود، چند عامل وجود دارد. یکی انکار یکی از اصول دین است، مثل اینکه توحید یا معاد یا نبوت را انکار کند. یکی انکار ضروری دین است. ضروری دین چیزی است که مثل بدیهیات است. یعنی هر کسی که کوچک‌ترین آشنایی با این موضوع داشته باشد اطلاع از این موضوع دارد. هر کسی که از اسلام اطلاع داشته باشد می‌داند که نماز یکی از افعالی است که مسلمین انجام می‌دهند. حج یکی از چیزهایی است که مسلمین انجام می‌دهند. اینکه شراب حرام است یکی از چیزهایی است که اسلام قبول دارد. در اینجا بین فقها بحث است که صرفا کار ضروری دین موجب ارتداد می‌شود یا انکار ضروری دینی که امتدادش به تکذیب و انکار پیغمبر برسد، موجب ارتداد است.
سومین عاملی که باعث ارتداد می‌شود انکار ضروریات مذهب است. به نظر برخی از فقها اگر شخص امامت را انکار کند این هم جزء اسباب ارتداد است و چهارمین مورد تمسخر یا توهین کردن به مقدسات است ولو اینکه شخص یکی از ضروریات دین را انکار نکند اما به خدا و ملائکه و به کتاب توهین کند. در این مورد هم آقایان گفته‌اند این ‌یکی از اسباب ارتداد است. در اینجا فروعات بسیاری مطرح می‌شود مثل اینکه اگر شخص از اینکه درحال انکار ضروری دین است، غافل بود یا نداند انکار ضروری دین موجب انکار اصل دین و پیغمبر می‌شود یا اصلا اطلاع ندارد که ضروری دین است، مثل کسی که تازه‌ مسلمان شده است، در این موارد حکم ارتداد بار نمی‌شود. از طرفی دیگر شرایط عمومی تکلیف دوباره در ارتداد مطرح است، مثل اینکه صرفا زمانی می‌توانیم بگوییم شخصی مرتد است که عقل و بلوغ و قصد و اختیار هم داشته باشد. فلذا اگر کسی در حالت اکراه، اصلی از اصول را به حالت لفظی انکار کرد یا شخصی در حالت تقیه بود و اصل مذهب را انکار کرد، اینها موجب ارتداد نخواهد شد. ایضا اینکه مرتد اگر ادعای اکراه کند در‌صورتی‌که اکراه را برایش قابل فرض بدانیم، اینجا ادعایش پذیرفته می‌شود یا در جاهایی که ما شک کنیم که این شخص این کار را انجام داده است یا خیر و در حال حاضر مرتد است یا خیر، مقتضی اصل این است که خون شخص محترم باشد و مساله عدم ارتداد است.
4. درخصوص طرق اثبات ارتداد مانند همان طرق اثبات دعاوی عادی است مثل اقرار و بینه یا صدور آن فعل یا رفتار یا گفتار می‌باشد که بیانگر ارتداد شخص باشد. مساله مهم‌تر نسبت به توبه مرتد است. یکی از مسائلی که بین آقایان بحث می‌شود بحث توبه است. طبق روایاتی که داریم آقایان فتوا دادند که توبه مرتد ملی قابل‌پذیرش است اما توبه مرتد فطری قابل‌پذیرش نیست. قابل‌پذیرش نبودنش نه به جهت این است که خدا اصلا توبه این شخص را نمی‌پذیرد، بلکه به این معناست که ممکن است خدا توبه‌اش را بپذیرد اما از جهت فقهی و حکم شرعی به این‌گونه نیست که توبه بتواند حکم شرعی را از ایشان بردارد، یعنی اعدام و تقسیم مال را بردارد. برخی از آقایان تفصیل داده‌اند و در اینجا گفته‌اند یک‌سری از احکامی که شریعت و روایات به آن تصریح کردند مثل همین‌که قتل، اتفاق بیفتد و طلاق همسرش اتفاق بیفتد و تقسیم اموالش اتفاق بیفتد، در اینها توبه پذیرفته نیست و باید احکام را اجرا کرد اما یک سری از احکامی که لازم و ملزوم ارتداد است مثل بحث طهارت بدن و اینکه شخص از اسلام خارج شود، نجس است یا جواز ازدواج با زن مسلمان یا مسائل این‌چنینی که درخصوص مرتد تصریح نشده است، آقایان می‌گویند که در این خصوص توبه پذیرفته است. ما یک قول مشهور درخصوص مرتد فطری داریم که عدم پذیرش توبه است و یک قول تفصیل داریم. قول تفصیل در غالب این است که آنجایی که شریعت تصریح کرده است توبه پذیرفته نیست و آنجایی که شریعت تصریح نکرده است، توبه پذیرفته است؛ مسائل دیگری بیان می‌شود که مرتد نجس است، اگر توبه کند پاک می‌شود؟ قانون‌ها تفصیلی هستند، این‌یک شمای کلی از بحث ارتداد در فقه است که به‌طورکلی یک مرتد فطری و ملی داریم، حکم این‌ها که مرد یا زن باشند، بحث توبه دادن آنها و بحث اسباب ارتداد اینها و... چند موضوع مهم درخصوص ارتداد است که مطرح است.

ارتداد در قانون
1. از نظر حقوقی آن چیزی که درحال‌حاضر در قوانین‌مان داریم، جرم مستقلی به نام جرم ارتداد در قانون مجازات اسلامی ما پیش‌بینی نشده است، اما آن دسته از افرادی که موافق هستند بحث ارتداد به‌عنوان مجازات و مجازات شرعی اتفاق بیفتد به چند حکم عمومی که در قانون مجازات اسلامی وجود دارد، مراجعه می‌کنند. اول ماده 220 قانون مجازات اسلامی است که تصریح دارد درمورد حدودی که در این قانون ذکر نشده است باید طبق اصل 167 قانون اساسی عمل کرد. اصل 167 قانون اساسی چه اصلی است؟ اینکه قاضی موظف است کوشش کند حکم هر دعوا را در قوانین مدون بیابد و اگر در قوانین نبود با استناد به منابع معتبر اسلامی یا فتاوای معتبر، حکم قضیه را صادر کند و نمی‌تواند بهانه سقوط یا نقض یا اجمال یا تعارض قوانین مدون از رسیدگی به دعوا و صدور حکم امتناع ورزد. قوانین دیگری هم داریم، مثلا در ماده 26 قانون مطبوعات 1374 داریم که هر کسی که به‌وسیله مطبوعات به دین مقدس اسلام توهین کند در صورتی که به ارتداد منجر شود، حکم ارتداد در حق وی صادر و اجرا می‌شود اما اگر به ارتداد منجر نشود، حاکم شرع براساس قانون، او را تعزیر می‌کند. مثلا در ماده 262 قانون مجازات بحث ساب النبی را مطرح می‌کند که حکم آن اعدام است. ساب النبی یک چیز اخص از ارتداد است ممکن است کسی ساب النبی نباشد و فحاشی به پیغمبر نکرده باشد، اما تکذیب رسالت پیغمبر کند. یا یکی از ضروریات را منکر شود که امتدادش به تکذیب پیغمبر منجر شود. در موارد دیگر در قوانین گذشته داریم مثلا در قانون تشکیلات وظایف و انتخاب شوراهای اسلامی و انتخاب شهرداران مصوب 1375 در اینجا محرومیتی می‌گذارد که اشخاصی از داوطلب شدن برای عضویت در شورا محروم هستند. یکی از بندهای آن محکومان به ارتداد حکم محاکم صالح قضایی است.
2. در اصل 36 قانون اساسی داریم که مجازات و حکم مجازات فقط باید از طریق دادگاه صالح و به موجب قانون باشد. اینجا چالش قانونی است که ارتباطی به بحث ارتداد هم ندارد. اینجا تعارض و تناقض قانونی داریم. از طرفی قانون در یک‌جایی گفته که اگر چیزی بود که در قانون مجازات ما نبود قاضی موظف است به فتوای معتبر رجوع کند. از طرفی دیگر هم در قانون اساسی و هم در قانون مجازات این تعارض را داریم. در قانون اساسی بین اصل 167 و اصل 36 قانون اساسی این تعارض وجود دارد و در قانون مجازات خودمان هم که همان ماده 220 است که ارجاع داده است و می‌گوید اگر چیزی در این قانون ذکر نشده بود به اصل 167 رجوع کنید. از آن طرف در ماده 2 قانون مجازات داریم که هر رفتاری اعم از فعل یا ترک‌فعل که در قانون برای مجازات تعیین شده است جرم محسوب می‌شود. اصطلاحا اصل قانونی‌بودن جرم مجازات را حقوقدانان مطرح می‌کنند و غالبا حقوقدانان مخالف مجازات مرتدین هستند. به جهت اینکه در قانون ما به‌صورت صریح چیزی درمورد مرتد نداریم، اینکه چگونه مجازات شود. نتایج این اصل قانون مجازات این است که هیچ عملی جرم نیست، مگر اینکه در قانون جرم شناخته شود. هیچ‌کسی را نمی‌توانید مجازات کنید مگر اینکه قبلا قانونگذار آن مجازات را تحت جرم‌انگاری بیان کرده باشد. هیچ دادگاهی نمی‌تواند به جرمی رسیدگی کند مگر اینکه قانون، دادگاه را صالح رسیدگی به آن مجازات بداند. هیچ حکمی هم نمی‌توان علیه متهم صادر کرد مگر اینکه در چهارچوب قانون باشد. یعنی اینها از نتایج اصل قانونی‌بودن جرم مجازات است. بدیهی است این اتفاق که قاضی بنا به فتاوای معتبر و بنا بر حکم شارع مقدس بخواهد حکم کند، در جایی‌که در قانون وجود ندارد، دست را باز می‌گذارد برای اینکه اصل قانون جرم مجازات نقض شود، از طرفی حقوقدانان استرس این را دارند که چیزی در قانون نیامده است و شما می‌خواهید انجام دهید، از طرفی فقها و متشرعین این استرس را دارند که قانون مجازات کامل نیست. اما مثلا ارتداد در کجای قانون آمده است؟ در قانون مجازات نیامده است. بسیاری از موضوعات دیگر هم در قانون مجازات نیامده است و چالش ابهام ظاهری هم وجود دارد که به فتاوای معتبر ارجاع داده است، خب به فتوای چه کسی؟ یک قاضی در تهران به فتوای آقای خویی عمل می‌کند، یک قاضی در بندرعباس به فتوای امام عمل می‌کند در اینجا حجت چیست؟ مخصوصا در جریاناتی که اختلافی است مثلا در ارتداد یک مرجع، سه روز توبه را واجب نمی‌داند و مرجع دیگر، مستحب می‌داند. در مسائلی که اختلافی است ما باید به گفته چه فقیهی عمل کنیم؟ این چالشی نیست که ارتباط به ارتداد داشته باشد. به‌طور کل در تمام موضوعاتی که در قانون مجازات نیامده است اما شعائر مقدس برایش جرمی تعیین کرده یا حدی تعیین کرده یا تعزیری تعیین کرده است این شبهه به وجود می‌آید و برقرار می‌شود که بالاخره چه اتفاقی در اینجا می‌افتد؟ آن چیزی که به نظر می‌آید جمع اینها باشد و بشود انجام داد این است که یک‌سری موضوعات برای متشرعین جزء مشهورات است. مثلا همین ارتداد به خودی خود جزء یکی از احکام مشهور است. قانون جرم مجازات می‌خواهد این را بگوید که مردم از ارتکاب جرم، یک منطقه الفراغی داشته باشند. اگر جرمی بود که شما جرم عنوان نکرده بودید، مثل شرب‌خمر مثلا در قانون مجازات نیاورده بودید، اما برای جامعه که جامعه مسلمان است آنقدر بدیهی و واضح است که کسی که شرب‌خمر کند حد 80 ضربه شلاق دارد یا به این صورت توجیه کنیم و بگوییم ارتداد اینقدر واضح و بیّن است که اگر کسی مرتد شود، حکمش قتل است. لذا در عمل، آن معضلی که حقوقدانان مطرح می‌کنند پیش نمی‌آید. اما این یک اشکال در قانون مجازات است که بهتر بود در بسیاری از موضوعات من‌جمله همین ارتداد تصریح می‌شد. مخصوصا برای ارتداد قانونی چیزی نداریم.
3. اما جرم‌انگاری خود ارتداد به نظر من، ارتداد وقتی که جنبه عمومی پیدا کند و وقتی که قبح‌شکنی نسبت به دین باشد، وقتی که تجری نسبت به خدا باشد، وقتی که یک نوع تبلیغ برای بی‌دین شدن باشد، -یعنی یک‌سری از افراد مرتد می‌شوند و این ارتداد خودشان را تبلیغ می‌کنند- صورت می‌گیرد. اگر ارتداد و بی‌دینی چنین جنبه‌ای پیدا کند که جنبه سیاسی اجتماعی دارد، قطعا حاکمیت باید ورود پیدا کند و حکم خدا را پیاده کند. چون مساله به طریقی شبیه به افساد فی‌الارض است. شبیه به توهین به مقدسات است. اما بدیهی است وقتی ارتداد شخصی صرفا در درون خودش باشد و کسی آن را نداند و این شخص هم مرتد باشد، قاعدتا کسی نمی‌داند و ما هم در اسلام تجسس نداریم و کسی اطلاع پیدا نمی‌کند که بخواهد نسبت به ایشان حکم بدهد و این ارتداد جنبه اجتماعی هم ندارد. یک بحثی در اینجاست که جزء معضلات قانونی ماست و نسبت به احوالات شخصی فرد است. مثل اموالش، مثل طلاق همسرش. مثلا خانمی مراجعه می‌کند و می‌گوید همسرم مرتد است. مثلا در خانه به خدا و پیغمبر ناسزا می‌گوید. این را یا باید توجیه کنیم که جزء افراد مرتد نیست به دلیل اینکه این شخص شاکی متفحص است. مثلا فرد توجیه نیست یا مثلا جاهل است و اصلا مرتد شرعی محسوب نمی‌شود یا بر فرض اینکه واقعا مرتد هم باشد اگر این فرد را جلوی حاکم شرع بیاوریم این شخص به جهت اعدام شدن نمی‌گوید مرتد هستم و آنجا چه‌بسا شهادتینش را هم داشته و اقرار به همه‌چیز هم داشته باشد. اما صرفا در خانه آن خانم اطلاع دارد که همسرش به این شکل رفتار می‌کند. این یک چالش است که قانونگذار هم به این موضوع نپرداخته و در عمل خیلی‌ها این معضل را دارند و آقایان اینجا نظرات متفاوتی داده‌اند. مثلا اینکه خود خانم از زوجیت اجتناب کند یا طلاق بگیرد.

ارتداد و آزادی تفکر
1. نکته‌ای که برخی از آقایان به آن اشاره کردند پیرامون این است که گاهی اوقات شخصی اسلام‌شناس است و این شخص واقعا به درستی اسلام را شناخته و ایمان آورده است با وجود اینکه پدر و مادرش مسلمان بوده‌اند، اما خودش تحقیق کرده و به این رسیده که اسلام حق است، درمقابل شخص دیگری داریم که مثل عموم جامعه فقط به‌طور شناسنامه‌ای مسلمان است. اگر از عموم جامعه بپرسید در حوزه دین دو کتاب خوانده‌اید یا خیر؟ شاید در حوزه دین یک صفحه هم نخوانده باشند. البته کاری به این نداریم که این فرد جاهل مقصر است یا جاهل قاصر است. این شخص درمجموع اسلام وراثتی دارد که چون پدرش نماز می‌خوانده این فرد هم نماز خوانده است. یک چیزهایی از بقیه افراد خانواده به این شخص رسیده است و ایشان آنها را گرفته و انجام می‌دهد. در مرحله پذیرش ان‌شاءالله خدای متعال به رحمت و کرامتی که دارد همین دین وراثتی و حداقلی را هم قبول می‌کند. اما از این طرف اگر کوچک‌ترین شبهه‌ای به این شخص وارد شود، دین را کنار می‌گذارد. به این شخص نمی‌توان مرتد گفت. به چه جهت؟ به جهت اینکه اگر شبهه این شخص را برطرف کنید او دوباره مومن می‌شود. او صرفا براساس یک شبهه مدتی به دین بدبین می‌شود. شبهه این شخص را که برطرف کنید دوباره در مسیر همان ایمان حداقلی که دارد قرار می‌گیرد. درمقابل کسی که تحقیقاتی کرده و به این نتیجه رسیده که اسلام برحق است و دین برحقی است اما بعد از مدتی دین را کنار می‌گذارد، این شخص ممکن است یک عامل خطرناک برای جامعه باشد. این شخص شبهه ندارد، این شخص کسی است که شما را به شبهه می‌اندازد. شما هرچقدر هم با این فرد صحبت کنید که شبهه این فرد را برطرف کنید، می‌بینید که شبهه‌اش برطرف نخواهد شد. این شخص با آن یکی متفاوت است. لذا باید یک تفاوتی بین اینها قرار داد، کمااینکه آقایان تفاوتی بین این دو شخصیت گذاشته‌اند. آن شاکی که متفحص است، دنبال تفحص‌کردن این است که شک و شبهه‌اش را برطرف کند یا کسی که خودش شبهه می‌اندازد و او عالم است و واقعا به این موضوع علم دارد، یکسان نیستند. نباید به آن فرد اول مرتد بگوییم اما در این مورد دوم باید مرتد بگوییم و احکام مرتد را برایش بار کنیم.
2. تحلیل دیگری که می‌شود درخصوص ارتداد و جمع ارتداد با آزادی‌هایی که اسلام در حوزه اعتقادات به مردم داده است، بیان کرد این است که حکم ارتداد یک حکم اجتماعی و سیاسی برای اسلام است. یعنی یک عده‌ای از یهود و نصارا می‌آمدند صبح مسلمان می‌شدند و بعدازظهر کافر می‌شدند، دوباره بعدازظهر مسلمان می‌شدند و شب کافر می‌شدند و می‌خواستند دین را به سخره بگیرند. مثلا زمانی که می‌خواستند گناهی انجام دهند کافر می‌شدند و بعد دوباره مسلمان می‌شدند. می‌خواستند دین را به مسخره بگیرند لذا بخشی از آیاتی که پیرامون بحث ارتداد در قرآن است منافقین را موردخطاب قرار داده است. سوره محمد آیه 25 «ان الَّذِینَ ارْتَدُّوا عَلَى أَدْبَارِهمْ مِنْ بَعْدِ مَا تَبَینَ لَهمُ الْهدَى الشَّیطَانُ سَوَّلَ لَهمْ وَأَمْلَى لَهمْ» شیطان این اعمال را برایشان زینت داده و آنها را به آرزوهای طول و دراز گمراه کرده است. مثلا در سوره آل‌عمران آیه 86 «کیفَ یهدِی‌اللَّه قَوْمًا کفَرُوا بَعْدَ إِیمَانِهمْ وَ شَهدُوا ان الرَّسُولَ حَقٌّ وَجَاءَهمُ الْبَینَاتُ وَاللَّه لَا یهدِی الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ» خدا چگونه بخواهد آن افرادی را هدایت کند، اینها خودشان ایمان آوردند اما بعد کافر شدند، خودشان شهادت به پیغمبر دادند که حق است تمام بینات و روشنگری‌ها هم به سمت‌شان رفته است اما باز کافر شده‌اند. یا توصیه خدای متعال برای ارتباط با اهل کتاب سوره آل‌عمران آیه 100 «یا أَیها الَّذِینَ آمَنُوا ان تُطِیعُوا فَرِیقًا مِنَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکتَابَ یرُدُّوکمْ بَعْدَ إِیمَانِکمْ کافِرِینَ» اتفاقا اگر شما از این اهل کتاب اطاعت کردید اینها می‌خواهند کاری کنند که شما از دین‌تان برگردید، اینها تمام تلاش‌شان این است که شما از دین‌تان برگردید و کافر شوید یا سوره مبارکه آل‌عمران آیه 90 «ان الَّذِینَ کفَرُوا بَعْدَ إِیمَانِهمْ ثُمَّ ازْدَادُوا کفْرًا لَنْ تُقْبَلَ تَوْبَتُهمْ وَأُولَئِک همُ الضَّالُّونَ» کسانی که بعد از ایمان‌شان کافر شدند و کفرشان بیشتر شد، اینها دیگر توبه‌شان نزد خداوند متعال پذیرفته نیست.
بخشی از این بحث ارتداد و حکم ارتداد در دست حاکم است و رنگ‌وبوی سیاسی دارد و برای حفظ امنیت اخلاقی جامعه و حفظ دین در جامعه و حرمت دین در جامعه است. یعنی اینگونه نباشد که افراد بخواهند برای تمسخر دین مسلمان شوند و دوباره کافر شوند.

ارتداد و آیه «لا اکراه فی‌الدین»
مساله دیگر در این مورد، بحث کلامی ارتداد است. شبهه این است که مگر ما در قرآن لااکراه‌فی‌الدین نداریم؟ خداوند آزادی داده که انتخاب دین با خودمان باشد. انتخاب دین هم بالحدوث است و هم بالاستمرار است. ممکن است شخص به این نتیجه برسد که اسلام نداشته باشد و دین دیگری داشته باشد. پس چرا در خروج از اسلام به این شکل سختگیری شده است و قاعدتا اگر کسی وارد اسلام شود، دیگر نمی‌تواند از اسلام خارج شود با توجه به اینکه حکم خروج از دین اسلام اعدام است.
یک تحلیل این است که ما می‌گوییم دین حق است. اسلام خودش آزادی تفکر می‌دهد. چرا انبیا می‌آیند و با فرعون و نمرود مبارزه می‌کنند؟ به جهت اینکه باندهای قدرت و ثروت آن منبع‌ها را برای حفظ منافع خودشان دراختیار دارند و اجازه نمی‌دهند مردم متوجه حق شوند. لذا حضرت ابراهیم برای اینکه به مردم آگاهی دهد، نمی‌آید به عقاید آنها احترام بگذارد و بگوید ما به عقاید همه احترام می‌گذاریم! بت‌هایشان را می‌شکند و تبر را روی دست بت بزرگ‌تر می‌گذارد. وقتی از حضرت ابراهیم سوال می‌کنند، می‌گوید از بت بزرگ‌تان بپرسید. می‌گویند آن بت که صحبت نمی‌کند. حضرت ابراهیم می‌گوید چگونه کسی را که حرف نمی‌زند پرستش می‌کنید؟ حضرت ابراهیم کاری انجام می‌دهد که عقل‌شان را به کار بیندازد، دچار آزادی تفکر شوند. همان چیزی که فرعون و نمرود و سایرین نمی‌خواهند. یعنی نمی‌خواهند که ذهن مردم باز شود و ذهن‌شان روشن شود. دین خدا هم به همین صورت است. مخصوصا دین اسلام که برترین ادیان اسلام است.
«وَ مَنْ یبْتَغِ غَیرَ الْإِسْلامِ دِینا فَلَنْ یقْبَلَ مِنْه» کسی بخواهد غیر از اسلام دینی را اتخاذ کند قبول نمی‌کنیم. «ان‌الدین عندالله اسلام» تنها دین نزد خدا اسلام است. «الیوم اکملت لکم دینکم» کامل‌ترین دین‌ها دین اسلام است و پیغمبرش هم خاتم انبیا است. دین اسلام به‌عنوان یک حقانیت و یک برنامه جامع و شامل برای زندگی است. این حق و حقیقت است. اگر شخص حق و حقیقت را پیدا کرد و مسلمان شد بعد از اینکه به اسلام روی آورد می‌گوید من از این حق و حقیقت رویگردان می‌شوم و بازگشت می‌کنم. بازگشت از حقیقت به چه سمتی است؟ به سمت چیزی است که خلاف حق و حقیقت است. عملا کسی که مرتد می‌شود درحال حرکت به چه سمتی است؟ او به سمت ناحق می‌رود. تعابیر این‌گونه در قرآن زیاد داریم که افرادی که بعد از اینکه به آنها علم و هدایت و معرفت و بینش دقیق و بصیرت دادند، این افراد وقتی بعد از این، منحرف شدند، اینجا همان محل نزول عذاب است. این موضوع در چند آیه از قرآن آمده است. مثلا سوره مبارکه آل‌عمران آیه 19 «ان الدِّینَ عِنْدَ اللَّه الْإِسْلَامُ وَمَا اخْتَلَفَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکتَابَ إِلَّا مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَهمُ الْعِلْمُ بَغْیا بَینَهم» چرا بعد از اینکه علم آمد اینها اختلاف کردند چون اینها بغی داشتند اینها می‌خواستند تعدی کنند. از امراض قلبی‌شان است که بغی می‌کنند. سوره مبارکه آل‌عمران آیه 61 «فَمَنْ حَاجَّک فِیه مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَک مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَأَبْنَاءَکمْ وَنِسَاءَنَا وَنِسَاءَکمْ وَأَنْفُسَنَا وَأَنْفُسَکمْ ثُمَّ نَبْتَهلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّه عَلَى الْکاذِبِینَ» مباهله چه زمانی می‌آید اینکه ما آنها را لعنت کنیم برای چه زمانی است؟ عذاب چه زمانی می‌آید؟ اینکه اینها بخواهند در دینی که می‌دانند برحق است محاجه کنند. آن هم بعد از اینکه علم به سمت‌شان آمد. یا سوره مبارکه بقره آیه 109 «وَدَّ کثِیرٌ مِنْ أَهلِ الْکتَابِ لَوْ یرُدُّونَکمْ مِنْ بَعْدِ إِیمَانِکمْ کفَّارًا حَسَدًا مِنْ عِنْدِ أَنْفُسِهمْ مِنْ بَعْدِ مَا تَبَینَ لَهمُ الْحَقُّ» می‌گوید اینها درحالی‌که حق برایشان تبیین شده است از روی حسدشان دوست دارند شما را به حالت قبل از ایمان‌تان برگردانند. اما این چه زمانی است؟ وقتی که حق به سمت‌شان آمده است. یا در سوره نساء آیه 115 «وَمَنْ یشَاقِقِ الرَّسُولَ مِنْ بَعْدِ مَا تَبَینَ لَه الْهدَىوَیتَّبِعْ غَیرَ سَبِیلِ الْمُومِنِینَ نُوَلِّه مَا تَوَلَّىوَنُصْلِه جَهنَّمَ وَسَاءَتْ مَصِیرًا» یعنی بعد از اینکه هدایت آمد اینها درحال مشاقه هستند.
ارتداد چیزی شبیه به همین است، ارتداد یعنی شخص حق را پیدا کرده است و حالا از حق رویگردان شده است. این رویگردانی از حق بر چه اساسی است؟ براساس اینکه دچار امراض قلبی شده است. «ختم‌الله علی قلوبهم و ابصارهم». فرد چرا رویگردان شده است؟ به جهت اینکه دچار یک مرضی است که از حق رویگردان شده است؛ نه از روی علم و نه از روی حس حقیقت‌یابی و نه از روی اینکه این شخص متفحصی باشد و بخواهد به‌دنبال حقیقت برود که از اسلام رویگردان شده باشد.

 

مرتبط ها