قاسم پورحسن، عضو هیاتعلمی دانشگاه علامه طباطبایی: اول شهریور روز ابنسینا است. اما چرا روز یا روزهایی را به متفکران ازجمله ابنسینا اختصاص میدهیم؟ به نظر میرسد که میراث هنوز زنده است و ما به میراث نیازمند هستیم. مهمترین میراث، سنت عقلی است که فارابی و ابنسینا بزرگترین بنیانگذاران این میراث عقلی در تمدن اسلامی ایرانی هستند. اما پرسش نخست این است که ما چه نیازی به ابنسینا داریم؟ تنها از باب فخرفروشی یا صرفا برای نام بردن یا نیاز ما به ابنسینا که یک نیاز بنیادین است؟
ما با ابنسینا زندگی میکنیم، هر روز در اندیشههایمان فارابی را میبینیم، همانگونه که به سهروردی و خواجهنصیر و غزالی و مولوی و حافظ و ملاصدرا و علامه طباطبایی از حیث فکری نیازمندیم. این نیاز چه نیازی است؟
هر روز از ابنسینا دورتر میشویم
بدیهی است هر جامعهای که بخواهد بنیانهای تفکر را سامان بدهد، مهمترین گامش این است که قدم در راه بازخوانی و نوسازی بنیادهای میراثش بردارد. لذا اول شهریور که روز ابنسینا است تنها برای تکریم او نیست بلکه به سبب احتیاجی است که ما به تفکر ابنسینا داریم. این مساله طبیعتا در ظاهر بر همگان مسلم و روشن است اما چرا در عمل این نیاز را احساس نمیکنیم؟ در توجه ما به فرهنگ، به اخلاق، به جامعه و به مناسبات اجتماعی در باب قدرت یا در باب تمدن، چرا این نیاز را احساس نمیکنیم؟ و متاسفانه هر روز از ابنسینایی که متعلق به خرد ایرانی است دورتر میشویم و درحال دور شدن از سنت عقلی هستیم.
حجم مخالفت با عقل -که با کمال تاسف حتی از جانب جریانهای فکری هم به آن دامن زده میشود- به دلیل ناآگاهی یا به دلیل جزماندیشی ماست و درحال دور شدن از این میراث عقلی و ابنسینا هستیم. به این دلیل احساس نمیکنیم که تاکنون تلاشهای مهمی در بازخوانی این سنت، اندیشه ابنسینا و واسازی این تفکر صورت ندادهایم. گرچه میشود گفت که دغدغه و توجه داریم اما کوششهای بنیادینی صورت ندادهایم.
برگزاری نشستها و کنگرهها عمدتا برای تفنن است
ما نیازمند به کوشش در بازخوانی اندیشهها هستیم. ما در اندیشههای اجتماعی، فرهنگی، اخلاقی و فکری و آنچه مربوط به حوزه قدرت و مربوط به نسبت قدرت و خرد است، در حوزه اندیشه فارابی و ابنسینا تلاشی نکردهایم و برگزاری نشستها و کنگرهها عمدتا برای تفنن است. میشود گفت تقریبا هیچ دستاوردی از طرف این نشستها نداشتیم. نشستهایی که تنها ظاهر است و بدون انجام تحقیقات بنیادین یا بدون التفات به کسانی که در این راه گام برداشتند برگزار میشود. این نشستها را بدون هیچ دستاوردی با هزینههای گزاف برگزار میکنیم.
این مساله مهمی است. بیاعتنا به کسانی که صاحب کرسی فکریاند هستیم و در عین حال هر سال افتخار و مباهات میکنیم که نشستهایی برگزار کردهایم. عجیب این است که در حوزه جهان عرب متفکران دغدغه بسیار نزدیکتری نسبت به این میراث دارند. علیرغم اینکه به اندازه ما پیوندی با سنت عقلی ندارند. آثاری که حتی در دوره اخیر و حتی در دوره نواندیشان دینی در جهان عرب نوشته شد، مانند ابوزید، الجابری، حسن حنفی، مجید الشرفی و دیگران نوع نیازشان و احتیاجشان به فارابی و ابنسینا را نشان میدهد که چقدر مهم است. حتی در مخالفت کردنشان چقدر با اهمیت برخورد شده است. خود ابوزید در نقد گفتمان دینی تاکید میکند که ما هرجا برویم ابنسینا جلوی راهمان است و نیاز به او داریم. فارغ از اینکه چه خوانشی وجود دارد که ایشان نقد میکند و خوانشهای متعصبانه یا سلفیگرایانه یا نسخگرایانه را مورد نقد قرار میدهد که البته دیدگاه ایشان میتواند قابل نقد باشد.
سخن من این است، تا زمانی که کوشش دقیق و نظاممند و علمی صورت ندهیم، برگزار کردن نشستها و کنگرهها غیر از هدر دادن سرمایه چیزی نصیب ما نمیکند. کار مهم این است که پژوهشهای بنیادینی صورت دهیم و اندیشههای متفکرانمان را به نحو دقیق، مورد مطالعه قرار بدهیم و اساتید ما مطالعه کنند و بخوانند و کار علمی صورت دهند و دست به نشر آثاری بدیع بزنند. همچنان که پیشینیان ما این کارها را انجام دادهاند. وقتی نگاه کنید میبینید که کوششهای متفکران ما در دهههای قبل مانند همایی و یحیی مهدوی و دیگران درباره ابنسینا تکرار نشده و هنوز نتوانستهایم به پای آنها برسیم.
این نکته اول بود که در نکته اول تاکید کردم ما چه نیازی به ابنسینا داریم، برای اینکه ما نیاز به سنت عقلانی داریم ابنسینا و فارابی در راس این سنت هستند و شالودهگذاران و بنیانگذاران این سنت محسوب میشوند.
چگونه ابنسینا بخوانیم؟
اما پرسش دوم این است که ما چگونه ابنسینا را بخوانیم که بتوانیم از این میراث بهرهمند شویم؟ این دشوارترین پرسشی است که ما در سوال از سنتمان میتوانیم داشته باشیم. تاکنون در این راه قدمهایی برداشتهایم اما متوجه چگونگی این بازخوانی نشدهایم. ما یا دلبخواهانه یا آرزومندانه یا تاریخانگارانه این میراث را خواندهایم و برخی از کشورهایی که علاقهمند هستند این سنت را به تاراج ببرند فقط نامی از این متفکران را نیاز دارند و هیچ پیوند فکری با این متفکران ندارند و شما هیچ ابنسیناشناس برتر، فارابیشناس برتر در این کشور که مدعی فارابی و ابنسینا هستند نمیبینید! هرچه هم باشد استفاده کردن از آرا و آثار دیگران است و تنها فخرفروشی از حیث تبار و نژاد برای خودشان است.
مساله این است که چگونه بخوانیم؟ ما میتوانیم آنچه تاکنون از ابنسینا خوانش صورت گرفته را مرور کنیم. مانند خوانش مستشرقان و خوانش مورخان و خوانش کسانی که ابنسینا را در ذیل سنت یونانی دیدهاند و خوانش کسانی که ابنسینا را نوافلاطون مسلمان دانستهاند و حتی در درون عقل عربی -مثل الجابری- قرار دادهاند. ولی اینها هیچ معضلی را حل نمیکند. ابنسینا نه ادامه ارسطو و سنت یونانی است، نه نوافلاطونی مسلمان است و نه در درون عقل عرب است. ابنسینا مانند فارابی فیلسوف بیوطن است. فیلسوف بیوطن، سنت عقلی برای انسانها فراهم میکند، برای همه انسانها. پس بنابراین باید بهگونهای ابنسینا را بخوانیم که همه انسانها احساس نیاز به دستگاه اخلاق، به دستگاه جامعه، به دستگاه قدرت، به دستگاه تفکر و به دستگاه فرهنگ در ابنسینا را نیازمند باشند. اما ممکن است از ما بپرسند آیا ما چنین کوشش مهم پژوهشی را صورت دادهایم؟ تا که آنها بتوانند در مورد ابنسینا بهرهمند شوند؟
پرسش ما این است که ما خوانشهای متفاوتی از ابنسینا داریم. چگونه خوانشی از ابنسینا داشته باشیم که هم بنیانهای فکری ابنسینا را به نحو صحیح بخوانیم و هم ابنسینا بخوانیم؟ همچنان که روز اول شهریورماه درباره ابنسینا است، به جای اینکه نام این روز را روز تفکر و روز فلسفه و روز فیلسوف بگذاریم، روز پزشک نام نهادهایم. این نشاندهنده این است که بیالتفاتی کردهایم. پزشک ارجمند است، همانند همه متفکران صاحب قدر است. اما ابنسینا در درجه نخست فیلسوف است بعد به واسطه فیلسوف بودن پزشک است. فارابی هم در فصل 19 کتاب الحروف که من به تفصیل در کتابم با عنوان فارابی و الحروف شرح دادهام، این نکته را بیان میکند که خواص چه کسانی هستند؟ فارابی اتفاقا مثال پزشک را میزند. بعد از اینکه مثال متکلم و فقیه و طبیعیدان را مطرح میکند، مثال پزشک را میزند و میگوید اگر پزشک نسبتی با تفکر عقلی و فلسفه داشته باشد از آن رو از خواص است، نه به واسطه پزشک بودن.
در خواندن میراثمان روشمند نیستیم
من ابتدا در باب شیوه خواندن سنتمان نکتهای را بیان میکنم. ما متاسفانه حتی از روش مستشرقان که در باب خواندن به متون اصلی و به زمینههای فکری و به منظومه فکری یک متفکر مراجعه میکنند هم عمل نکردهایم. مراجعه به زمینههای فکری است. من همه اینها را درون مساله روششناسی قرار میدهم که باید از آنها درس بگیریم ولی نگرفتهایم. گرچه در داوریها و در مواجههها طبیعتا دچار اشتباهات سهمگینی هستند که من در کتاب ابنسینا و خرد ایرانی بهتفصیل آنها را متذکر شدهام و در ذیل خوانشهایی که از ابنسینا صورت گرفته است، آوردهام. ما از حیث روش در خواندن متفکرانمان دچار معضل اساسی هستیم، یعنی بیروش هستیم. کتابهایی که نوشتهایم کاملا این امر عیان است و تاریخ فلسفههایمان کاملا این را نشان میدهد. ما شرححال نوشتهایم. تفکر متفکر را عیان نکردهایم! چرایی آن تفکر را عیان نکردهایم! خواجهنصیر در دوران انحطاط جامعه اسلامی است، یعنی همدوره حمله مغولان است اما کتاب اخلاق مینویسد. دو کتاب اخلاق مینویسد و میگوید برای اینکه اخلاق جامعه درحال تباهی است، فیلسوف باید زیرورو کند که چرا اخلاق جامعه تغییر پیدا کرد؟ چرا جامعه بهسمت بیاخلاقی و فروپاشی اخلاق پیش رفت؟ مثل همین مساله را در مورد فارابی و ابنسینا و در باب عقلانیت داریم. فارابی در زمانهایی که کتابهای مهمش را مینویسد مانند زمانهایی که آرای اهل مدینه فاضله یا کتاب الحروف یا المله یا السیاسه المدنیه را مینویسد تقریبا 20 تا 25 سال از جریان مخالف اشعری و مخالفت با عقل آغاز شده است و ابنسینا هم اگر فرض را بر این بگیریم که در سال 410 یعنی میانه همدان، تدوین تفکرش را آغاز کرده است. 110 سال از این جریانستیز با عقل میگذرد، ولی هر دو دغدغه عقلانیت جامعه را دارند. اگر حجم کاری را که در تقویت مبانی عقل صورت دادهاند ببینیم، حیرت میکنیم. هم در جایگاه بخشیدن به عقل و هم آشکار کردن ارزش عقل و هم نشان دادن آن به جامعه کار کردهاند. من در مقدمه کتاب نظام معرفتشناسی فارابی این مساله را آوردهام و توضیح دادهام که فارابی و ابنسینا چرا فیلسوفان عقل ما هستند و ما چرا امروز در دنیای کنونی نیازمند به عقلانیت هستیم؟
جامعه بدون عقلانیت، جامعه مرده است
جامعه و تمدن بدون عقلانیت شکل نمیگیرد. جامعهای که فاقد عقلانیت باشد جامعه مرده است و نمیتواند تفکری را ظهور دهد و اندیشهای را بالنده کند. جامعه بدون اندیشه بهتدریج میمیرد. سخن من این است که ما باید ابنسینا را بهگونهای بخوانیم که امروز را و حال را با او پیوند دهیم، برای اینکه بتوانیم طرحافکنی برای آینده داشته باشیم. گذشته، از آن حیث که گذشته است، اهمیت ندارد. گذشته از آن حیث که ناظر به آینده است، مهم است، یعنی حیث وجودیاش اهمیت دارد. میراث، خودبهخود ارزش ندارد. میراث از آن حیث که بازخوانی و واسازی میشود و پرسش امروز ما را پاسخ میدهد، ارزش دارد، پس مساله ما معاصرت و پرسش امروز و نیاز امروز است که ما را وادار میکند ابنسینا را بخوانیم. تاکنون اینگونه خواندهایم؟ ما تاکنون ابنسینا را از باب این که هرجایی میرویم به او برمیخوریم و باید او را بازخوانی کنیم، خواندهایم؟! یکی از پرسشهای مهم که من در جلد دومی که درباره ابنسینا درحال تدوین هستم روی آن کار میکنم نسبت خرد و قدرت است. بهقول مرحوم نائینی در 115 سال قبل، مهمترین معضل عقبماندگی دنیای اسلام استبداد است. امروز هم همینطور است، یعنی قدرت بر خرد چیرگی دارد. بخشی از قدرت ها در دنیای اسلام فاقد عقلانیت است و از حیث خرد تهی است. راز عقبماندگی دنیای اسلام هم همین است. ما به ابنسینا و فارابی نیاز داریم که به این پرسش پاسخ دهد چه موازنه و چه نسبتی میان خرد و قدرت است و به همان میزان چه نسبتی میان اخلاق و قدرت است؟ اگر جامعهای قدرتش بدون بنیاد بر اخلاق باشد چه باید کنیم؟ چه متفکری میتواند به ما کمک کند؟ بیتردید فیلسوف. لذا این مساله، مساله مهمی است و ما تاکنون در پژوهشهایمان بسیار اندک به آن التفات داشتهایم و اساسا به آن در پژوهشهایمان نزدیک نشدهایم. التفات اندک ما هم به عمل تبدیل نشد، برای اینکه از میراثمان پرسش کنیم. این کاری است که در غرب درحال صورت گرفتن است و فیلسوفان مهم آنها وقتی یونان را میخوانند حتی دوره میانه را میخوانند و دوره جدید را میخوانند، دکارت و کانت میخوانند، برای چه میخوانند؟ برای اینکه بتوانند پرسشها را بر آنها عرضه کنند و ببینند با چه راهی میتوانند از فزایندگی عقلی که در تاریخ داشتند بهرهمند شوند و آن را در جامعه تحقق دهند.
میراث برای همین است که مورد بازخوانی قرار بگیرد و از آن پرسش شود و جواب از آن گرفته شود. میراث برای فخرفروشی نیست، برای تفنن و زیورآرایی نیست. آرایه نیست. میراث امری بنیادین است. به همین دلیل تفکر ابنسینا برای ما در امروزه امری بنیادین است و ما به او احتیاج داریم. چگونه خواندن به ما خواهد گفت چه احتیاجی داریم. چرا باید به او برگردیم و چرا باید او را بازخوانی کنیم. همینکه شما میبینید توجه آنچنانی به ابنسینا صورت نمیگیرد، این نشاندهنده همین مساله است که ما به اهمیت این سنخ از میراث تفتن پیدا نکردهایم.
خوانش ما از میراثمان انتزاعی است
آخرین بخشی که میخواهم درمورد اهمیت ابنسینا سخن بگویم، برمیگردد به دیدگاهی که من در تحقیقاتم نسبت به فارابی و ابنسینا دارم. ما باید کار تازهای را آغاز کنیم. ما نمیتوانیم برگردیم و دوباره پژوهشها را تکرار کنیم. پژوهشهای خوبی که صورت گرفته است طبیعتا با توجه به نیازهای زمانه بوده و ما مجبوریم پژوهشهای بدیع و تازهای درباره ابنسینا در حوزه اندیشه ابنسینا را متناسب با زمان خود آغاز کنیم. باید در اخلاق، سیاست، اجتماع و در باب فرهنگ و در مناسبات جمعی و در حوزه دین کار کنیم. امروز وقتی نگاه میکنیم، میبینیم متاسفانه مطالعات حوزه دینپژوهی و فلسفه دین تحت سیطره الهیات مسیحی است. پاسخی که ابنسینا یا فارابی یا ملاصدرا یا علامه درباره بسیاری از مباحث فلسفه دین دارند، بسیار نیرومندتر و عقلانیتر و قابلدفاعتر است تا آنچه ما در الهیات مسیحی جستوجو میکنیم.
ما به پژوهشهای تازهای نیاز داریم. این پژوهشها به ما کمک میکند که غبار از سنت عقلانیمان کنار بزنیم باید بهگونهای بخوانیم که براساس پرسشهای مهم زمانه باشد، یعنی پرسشها را عرضه کنیم و حسب پرسشها بهنحوی انضمامی این اندیشهها را بخوانیم. این مساله انضمامی درواقع شاید یکی از معضلات خوانشهای ما باشد. ما میراث را بهگونهای میخوانیم که بوی انتزاعی بودن میدهد یعنی به کاربست آن در جامعه و به وضع کنونی ما و با خمودگی در اندیشه نسبتی ندارد.
غرب در این 200 سال بعد از رساله روشنگری کانت آموخته است که پرسشهای مهم را از قبل التفات اساسی به وضعیت انجام دهد و از درون سنت عقلانی خودشان به این پرسشها پاسخی فراهم کنند. با پژوهشهای تازه نیاز به روش تازهای در مطالعات داریم. نمیتوانیم بسنده کنیم، آنچه در سنت و در هزارسال بهنحو انتزاعیگونه از ابنسینا خواندهایم نمیتواند ما را دلخوش کند. نمیتوانیم ابنسینا را تنها در میان حلقه محدودی از فلسفهخوانها ببینیم. ابنسینا میراث ماست. این میراث تنها تندیس و مجسمه نیست. نام خیابان نیست. نام روز هم نیست، بلکه پیوند نیرومندی با زیست ما اخلاق ما تاریخ ما فرهنگ ما جامعه ما و تاریخ اندیشه ما دارد. سهروردی، فارابی، خواجهنصیر و همه بنیانهای فکری به همینگونه است، لذا بهنظر میآید ما باید شیوههای مراجعه به سنتمان را تغییر دهیم. ما باید براساس وضعیت کنونی ببینیم چه نیازی داریم که به این میراث مراجعه کنیم. ما نمیتوانیم بدون نگاه به آینده و بدون دیدن معضلات کنونی، میراث را بهگونهای بخوانیم که به مشکلاتمان پاسخ دهد، لذا نصگرایی و جزماندیشی مانع از این است که بتوانیم از این میراث بهره بگیریم. اینگونه نیست که این میراث چون متعلق به گذشته است، بنابراین قابلیت حضور در دوره کنونی را ندارد. خیر! چون نخواندهایم، چون واسازی نکردهایم، چون مورد بازخوانی دقیق قرار ندادهایم به این دلیل حضور ندارد.
ما ابنسینا را بهدرستی نخواندهایم
اما باید بهنحو درست و صحیح خوانده شود، لذا من همچنان معترض هستم به اینکه ما نسبت صحیح و بنیادینی با ابنسینا برقرار نکردهایم. چاپ چند اثر و اختصاص یک روز نهتنها کفایت نمیکند، بلکه گمراهکننده است. میراث مرداب نیست، رودخانه زلال است. جامعه تشنه مانند انسان تشنه است. بهتعبیر علامه طباطبایی در اعتباریات، جامعه مانند انسان است، متولد میشود، رشد میکند و تغذیه میکند، بهرهمند میشود. جامعه هر میزانی که بیشتر بهرهمند از عقل باشد روبهجلو هدایت میشود و جامعه نیرومندتر و عقلانیتری خواهد شد. جامعه امروز جامعه پیچیدهای است با پرسشهای جامعه ساده نمیتوانیم درباره احوال امروز جامعه سخن بگوییم. شما نمیتوانید در باب مناسبات قدرت به هزارسال قبل و بهصورت جزمگرایانه برگردید. باید بازسازی شود. شاید کوششی که علامه نائینی در تنبیهالامه انجام داده بود اینجا مطرح باشد که استبداد پرسش بنیادینش بود. استبداد مانع است، بزرگترین مانع است. او تلاش میکند میراث دینی و فقه شیعی و اصول متفکران ما را بخواند و از مجموع جوامع حدیثی و عقلانیت شیعی بیان کند که چرا میخواهم از مشروطه دفاع کنم؟ میگوید برای این که وضعیت کنونی ما نیاز به مشروطیت دارد اما نه این که من مقهور مشروطه شوم. میخواهد بگوید بنیانی دارم که این بنیان باید خوانده شود. مرحوم نائینی بیان میکند که این بهدرستی خوانده نشد. سخن من هم همین است. ما ابنسینا را بهدرستی نخواندهایم باید فکری کنیم محققان ما اندیشمندان ما و اساتید و دانشجویان ما کوشش جدیدی را آغاز کنند. آن کوشش جدید این است که میراث را به امروز بیاوریم. ما به میراث و به سنت عقلانیمان نیازمند هستیم. آینده را بدون این میراث نمیتوان بازسازی کرد و جهت داد. اگر میخواهیم زنده بمانیم اگر میخواهیم در آینده حضور داشته باشیم راه ما این است که به فارابی و ابنسینا و سهروردی بازگردیم. از آنها پرسش کنیم و بازسازی کنیم و بنیانها را شکل دهیم.