کد خبر: 73787

یوسف عزیزی، کارشناس سیاسی از آینده توافق احتمالی می‌گوید

ایده تکنولوژی دربرابر انرژی

بیاییم درمقابل نفتی که آنها به آن نیازمندند و ما میخواهیم به آنها بفروشیم از آنها تکنولوژی‌هاودانش‌هایی را بخواهیم تا اقتصادمان را مقاوم‌تر کنیم.

گروه سیاست: برای تحلیل و بررسی رویکرد دولت‌های مختلف آمریکا در مواجهه با پرونده هسته‌ای ایران با یوسف عزیزی، کارشناس مسائل‌ بین‌الملل به گفت‌وگو پرداختیم که در ادامه می‌خوانید. در ابتدای این گفت‌وگو یوسف عزیزی در تحلیل رویکرد آمریکا در مواجهه با پرونده هسته‌ای ایران معتقد است: «در این زمینه پرونده هسته‌ای ایران را می‌توان از دو جنبه مورد بحث قرار داد؛ یک بحث سیاست داخلی آمریکا است، بحث دیگر سیاست خارجی آمریکا. یعنی تاثیر سیاست داخلی آمریکا روی سیاست خارجی آمریکا و برعکس این مورد بحث است. این دو بحث مهمی است و اگر تفاوت این دو در نظر گرفته نشود، ممکن است ما دچار برداشت‌های اشتباه و خلط مبحث شویم.»
او در ادامه درباره‌ سیاست‌های دولت‌های آمریکا از دوره اوباما توضیح داد: «نکته‌ای که وجود دارد این است که اوباما تجربه‌ای را از دولت بوش(پسر) به ارث برده است. تجربه‌ دولت بوش(پسر) تک‌روی‌ها در نظم بین‌الملل و سیاست خارجی آمریکا بوده است. این یکجانبه‌گرایی در زمان ترامپ زیاد بود، در زمان بوش هم به‌صورت‌های مختلف وجود داشت. مثلا حمله آمریکا به عراق بدون قطعنامه (رای) شورای امنیت سازمان‌ملل بود. حتی کشورهای اروپایی مانند آلمان و فرانسه هم مخالفت کرده بودند. لذا بوش یک اتحادی ایجاد و بعضی از کشورهای دیگر مانند انگلیس را همراه کرد تا توجیهی برای حمله به عراق داشته باشد. درمورد ایران هم چنین اتفاقی افتاد، یعنی ایران در دوسال پایانی دولت خاتمی با تروئیکای اروپا به توافقاتی رسید، ولی آن زمان دولت بوش چون به شرق و غرب خاورمیانه حمله کرده بود، فکر می‌کرد با فشار به ایران هم می‌تواند امتیازات بیشتری بگیرد، لذا به اروپایی‌ها هم گفته بود ایران نباید حق غنی‌سازی در خاک خودش را داشته باشد و باید صنعت هسته‌ای را کنار بگذارد. ایران هم این را قبول نکرده بود.»

 ترامپ مخالف جهانی‌سازی بود
در ادامه سوالی که مطرح کردیم این بود که تفاوت رویکرد بوش و ترامپ که هر دو جمهوری‌خواه بودند، چیست؟
یوسف عزیزی در پاسخ گفت: «بوش با مسائل جهانی‌سازی یا جهانی‌شدن یا مطالبی مانند روابط دوسوی اقیانوس اطلس -که بعد از جنگ جهانی دوم به‌عنوان یکی از ستون‌های اصلی سیاست خارجی آمریکا بود- مخالف بود. با این حال، بوش با گسترش ناتو به شرق و قدرت گرفتن اتحادیه اروپا مخالف نبود چون قدرت گرفتن اتحادیه اروپا لزوما با قدرت آمریکا در تضاد نیست، ولی ترامپ وجهه دیگری داشت و کلا با ساختار نهادهای بین‌المللی و جهانی‌سازی و... مشکل داشت. یعنی با ناتو، اتحادیه اروپا، بسیاری از مسائل سازمان‌ملل و همین‌طور با پیمان‌های اقتصادی که آمریکا با کشورهای آمریکای‌شمالی و اقیانوسیه بسته بود، مشکل داشت، چون ترامپ فهم امنیتی نداشت و فهم اقتصادی برای سود کوتاه‌مدت آمریکا داشت. اما نکته مهمی هم در این دوران‌ها وجود دارد؛ دوران گذار در نظم بین‌المللی.»
او در ادامه به توضیح این دوران گذار در نظم بین‌المللی پرداخت و گفت: «در واقعیت یکه‌تازی بوش، حمله به عراق و افغانستان، نقطه‌عطفی بود که نشان داد دوران حداقل 15ساله هژمونی آمریکا -که بعد از فروپاشی شوروی شروع شده بود- پایه‌هایش سست است و کم‌کم تغییر می‌کند و این مشخص شده بود. لذا ترامپ زمانی سر کار آمد که رسما چین را به‌عنوان قدرت هم‌ترازی که باید آمریکا آن را محدود کند و اگر محدود نکند مسلما دچار چالش می‌شود، در نظر گرفته بود و تمام سعی‌اش هم این بود که رفتار و مناسبت خصمانه‌ای که در ذهن روس‌ها و آمریکایی‌ها نسبت به هم بوده را کم کند تا تمرکز را از روسیه کاهش دهد و بیشتر به‌سمت شرق آسیا و چین ببرد. اوباما بین این دو زمان آمد، یعنی زمانی که بوش هنوز براساس یکجانبه‌گرایی و هژمونی آمریکا عمل می‌کرد. اوباما فهم این را داشت که کشور ما در دوران گذار بین‌المللی است و باید اقدامات دیگری درباره پرونده هسته‌ای ایران انجام دهد، درحالی که ترامپ خودش را در مرحله نهایی گذار می‌دید.»
عزیزی ادامه داد: «ترامپ معتقد بود رفتاری که آمریکا بعد از جنگ جهانی دوم و جنگ سرد داشته، به‌نفع آمریکا نبوده و به‌نفع چین است، درواقع به‌‍‌نفع قدرت‌های نوظهور است و آمریکا باید این قدرت‌ها را محدود کند و نباید اجازه دهد آنها از فضایی که آمریکا ایجاد کرده، استفاده کنند. پس این تفاوت نگاه‌ها و زمان‌ها را باید در نظر بگیریم که این خودش در سیاست‌ها تاثیر می‌گذارد.»
عزیزی به رویکرد اوباما در سیاست خارجه و پرونده هسته‌ای ایران نیز پرداخت: «اوباما تجربه‌ بوش را داشت. می‌دانست یکجانبه‌گرایی، آمریکا را ضعیف می‌کند. یکجانبه‌گرایی که حتی بعضی از متحدان سنتی‌اش را هم در جریان امور قرار نمی‌دهد. بنابراین اوباما سعی کرد در حوزه‌های مختلف این مساله را اصلاح کند. مثلا سعی کرد در تغییرات آب‌وهوایی چین را درگیر کند، سعی کرد به‌نوعی با روسیه درگیر شود و روسیه را به‌سمت آمریکا متمایل کند و چالش‌هایش را با روسیه کم کند که البته بعد از ماجرای کریمه این سیاست به‌‌هم خورد. درمورد پرونده هسته‌ای ایران هم نکته این بود که اوباما به این نتیجه رسیده بود خواست افکارعمومی آمریکا بر خروج از خاورمیانه است، خاورمیانه دیگر آن اهمیت سابق را برای آمریکایی‌ها ندارد و آمریکا از نظر انرژی تقریبا به خودکفایی می‌رسد. هزینه‌هایی که آمریکا در خاورمیانه و جنگ‌های عراق و افغانستان کرده بود، طاقت‌فرسا شده بود و مردم دیگر تحمل نداشتند و دیگر توجیه افکارعمومی برای آمریکا امکان‌پذیر نبود. اوباما نظرش برای خروج از باتلاق خاورمیانه‌ای که طی دهه‌های قبل ایجاد شده بود و بوش(پسر) آن حماقت را به اوج رسانده بود، این بود که باید قدرت‌های منطقه‌ای مانند ایران و عربستان را با هم به بازی بگیرد و اینها تعادل قدرت در منطقه درست کنند، یعنی برگشت به سیاست نیکسون در زمان شاه؛ سیاست دوستونی نیکسون. سیاست دوستونی نیکسون در زمان شاه چه می‌گفت؟ با اینکه نیکسون خیلی به شاه علاقه داشت، ولی سعی می‌کرد موازنه قوا و انتفاعی که آمریکا از خلیج‌فارس و غرب آسیا می‌خواست را به‌وسیله این دو کشور مهار کند، یعنی این دو کشور بتوانند برای او امنیت انرژی ایجاد کرده و بتوانند منافع آمریکا را بدون حضور آمریکا تامین کنند. اوباما در ذهنش این بود که اگر من بتوانم در بحث هسته‌ای با ایران در حد کمی به توافق برسم، یعنی دیگر تمرکز روی مساله هسته‌ای ایران نباشد، کم‌کم می‌توانم در موضوعات دیگر هم ورود و صحبت کنم و در این سیاست موفق هم بود. اوباما تنها رئیس‌جمهور آمریکاست که موفق شد ایران را حداقل در یک حوزه مهار کند. هیچ رئیس‌جمهور دیگری از آمریکا نتوانست ایران را مهار کند، اوباما ایران را در بحث هسته‌‌ای مهارکرد، اینکه ایران توانست توانش را بازیابی کند، یک بحث دیگر است ولی خب اوباما ایران را تحت نظارت‌ها درآورد. تقریبا با این کار حداقل برای 20 یا 30سال، آمریکا خودش را از بحث هسته‌ای ایران آسوده‌خاطر می‌کرد. آمریکا به‌واسطه برجام موفق شده بود رفتار سیاستمداران و مردم و اقتصاد ایران را شرطی کند و بعد از برجام بود که ما محدودیتی روی ابعاد توسعه‌ای خودمان از نظر برد گذاشتیم. حالا ممکن است برخی اینجا استدلال کنند که این یک بحث تاکتیکی بوده و این لزوما به‌معنای این نبوده که ایران می‌خواسته روی حوزه موشکی خود محدودیت بگذارد، چون ایران آن زمان دلیلی نداشته که برد موشک‌های خود را از دوهزار کیلومتر بالاتر ببرد و می‌خواسته دقت خود را بالاتر ببرد، بله این می‌تواند دلیل درستی باشد، اما آن چیزی که ما بعد از برجام دیدیم این بود که ایران از نظر داخلی، کم‌کم داشت به‌سمت این گفتمان می‌رفت که ما باید در برجام2 و برجام3 و برجام منطقه‌ای شریک شویم تا آن انتفاع قطره‌چکانی اقتصادی که در برجام گرفتیم، در حوزه‌های دیگر هم بگیریم. لذا من عقیده‌ام این است که اوباما در این حوزه موفق بود. نکته‌ای که وجود دارد این است که برجام صرفا یک‌سال در دوره اوباما اجرایی شد و ایران خیلی اعتراض داشت که نتوانست انتفاع اقتصادی ببرد ولی اگر این یک‌سال بیشتر می‌شد، بحث‌های دیگری پیش می‌آمد.»
عزیزی درباره رویکرد اوباما بیشتر توضیح داد: «اوباما به‌خاطر دعوای جناحی داخل آمریکا، دوقطبی شدید در سیاست داخلی آمریکا، تفاوت بین قوای تصمیم‌گیری در آمریکا و چالش بین کنگره و رئیس‌جمهور در حوزه پرونده‌های سیاست خارجی به مشکل برخورد. اوباما اگر نتوانست خیلی از سیاست‌هایش را پیش ببرد، به‌خاطر این است که نتوانست با ایران در دوره‌ اول خود به توافق برسد و مساله را جلو ببرد. اما از این گذشته، سیاست داخلی آمریکا و فشاری که بخش مهمی از بدنه‌ حزب دموکرات بر او وارد می‌کرد برای اینکه روابطش را با ایران بهبود ببخشد نیز کم‌تاثیر نبود.»
او ادامه می‌دهد: «عوامل دیگری که اوباما نتوانست سیاست‌‌های خود را جلو ببرد، لابی‌های قدرتمند اسرائیلی بود. کنگره آمریکا از یک‌سو می‌خواست قدرت رئیس‌جمهور را محدود کند و عوامل دیگر هم از سوی دیگر. به‌طورکلی، در آمریکا حزب جمهوری‌خواه و دموکرات سعی می‌کنند درمورد مسائل مختلف با یکدیگر کارد و پنیر باشند، یعنی اصلا مهم نیست چه اتفاقی دارد می‌افتد، می‌خواهند در اکثر اوقات روبه‌روی هم بایستند. این را هم باید بدانیم پرونده ایران جزء معدود پرونده‌هایی است که در کنگره آمریکا یک نوع نگاه دوحزبی به آن وجود دارد، یعنی بدنه دوحزبی که در کنگره هستند درموردش توافق دارند که ایران باید محدود شود و به ایران نباید ارفاق کرد، لذا رئیس‌جمهورها که بر سر کار می‌آیند و نگاه‌شان کاربردی‌تر است، همیشه با سد کنگره مواجه می‌شوند. یعنی همیشه باید بخشی از توان خود را بگذارند که با کنگره به توافق برسند.»
او در امتداد این مبحث به این نیز می‌پردازد: «اگر هیلاری کلینتون در 2016 رئیس‌جمهور شده بود، آن زمان می‌شد دقیق‌تر درباره رویکرد دموکرات‌ها در پرونده هسته‌ای ایران صحبت کرد، چون کلینتون صریح گفته بود از برجام خارج نمی‌شوم و برجام با همه نقاط‌ضعف از نظر آمریکایی‌ها باید باشد اما من سعی می‌کنم بقیه رفتار و مسائل ایران را هم مهار کنم و تحت چهارچوب دربیاورم. لذا آنجا داستان فرق می‌کرد.»
او در ادامه به فضای داخلی ایران نیز گریزی زد و گفت: «فضای داخل ایران توسط دولت قبل ایران [دولت روحانی] و پادوهای رسانه‌ای‌شان، بسیار دوقطبی شده بود. دولت قبل بر سر ماجرای سوریه، یمن، موشکی، ماهواره فضایی و... داشت به‌سمت مذاکره می‌رفت. پس من عقیده‌ام این است که ما دقیقا نمی‌توانیم بگوییم سیاست اوباما شکست می‌خورد. حتی اگر ترامپ عاقل بود و فهم دقیقی از سیاست اوباما داشت، از برجام خارج نمی‌‌شد، خروج ترامپ از برجام به سیاست داخلی آمریکا و آن رفتاری که پیش‌تر از ترامپ گفتم، برمی‌گردد، این‌که ترامپ تمام قراردادهای تجاری و نظامی که روسای‌جمهور قبلی آمریکا را به‌عنوان قراردادهای بد تعبیر می‌کرد و می‌گفت از همه اینها بیرون بیاییم. این رفتار ترامپ عوامل مختلفی دارد، بحث‌های پوپولیستی و همان گذار در نظم بین‌الملل را که در صحبت‌های قبلی گفتم. او می‌خواست بگوید من یک رئیس‌جمهور جدید هستم و به فکر مردم آمریکا هستم. ترامپ هدف و قصدش این بود که از برجام خارج شود. در این شکی نیست. ترامپ دو مساله داشت، یکی اینکه تصمیم به خروج از برجام داشته و این را در زمان انتخابات گفته و می‌خواسته خارج بشود. همان‌طور که از خیلی از قراردادها مانند قرارداد آب‌وهوایی پاریس، قرار‌دادهای متنوع اقتصادی که آمریکا داشت، قراردادهای امنیتی-نظامی که با روسیه داشتند، خارج شد. لذا در اینکه می‌خواست از برجام خارج بشود، شکی وجود ندارد. توجیه خروجش چه بود؟ اشارات مختلفی دارد. یکی اینکه رسانه‌های صهیونیستی و ضدانقلاب تبلیغ می‌کردند و به ترامپ برای توجیه خروج از برجام کمک می‌کردند. آنها می‌گفتند اینکه آمریکا تحریم‌های هسته‌ای ایران را برداشته، باعث شده پولی به دست ایران برسد و ایران این پول را به حوزه‌های دیگری برده و برای سیاست‌های منطقه‌ای هزینه کرده است. برخی می‌گویند همه این مسائل نشان می‌دهد همان سیاست پلکانی اوباما شکست خورده است، درحالی‌که به نظر من این‌گونه نبود. چون اوباما زمان نداشت و یک سال فقط وقت داشت که مذاکرات هسته‌ای اجرایی بشود و آن را جلو ببرد. حتی رهبری در فروردین 94 گفته بود که آمریکا اگر به تعهدات خودش عمل کند، ما در موضوعات دیگر هم حاضر به گفت‌وگو با آنها هستیم. پس اگر کلینتون آمده بود و ترامپ یک یا سه سال این اعتماد را تامین می‌کرد، و از آن‌طرف هم در داخل ایران دولت شرایط دوقطبی شدن را جلو می‌برد، همان کاری که با افکار عمومی در همان 18 یا 20ماهی که مذاکرات هسته‌ای بود، انجام دادند، ممکن بود ایران را به‌سمت مذاکرات منطقه‌ای و مذاکرات دیگر هم ببرد. اما اینها توجیهاتی بود که ترامپ کرد و توجیهات اشتباهی هم بود. یک توجیه این بود که این پول‌ها به حوزه‌های مختلف رفته است که این هم اشتباه بود، چون اصلا خیلی وقت‌ها بودجه نهادهای نظامی با سرعت دیگر بودجه‌ها پیش نمی‌رفت و حتی شاید بعضی وقت‌ها کاهش هم پیدا می‌کرد. همان زمان بودجه بعضی مسائل مانند طرح‌های فضایی و طرح‌های مختلف از بین رفته بود، و برای چندین سال انجام نشد. یک بهانه دیگری که ترامپ می‌آورد این بود که آمریکا از برجام منتفع نشده و اروپا و چین و روسیه منتفع شده‌اند. این هم حرف اشتباهی بود که قبلا هم درموردش صحبت کردیم. مثلا در بحث بوئینگ و ایرباس و از آن مهم‌تر در واقعیت قوانین تحریمی آمریکا مانند آیسا و قوانین تحریمی اولیه آمریکا هنوز وجود داشت. در برجام صرفا تحریم‌های ثانویه مربوط به هسته‌ای نقل شده بود، اما تحریم‌های اشخاص و شرکت‌های آمریکایی باعث شده بود که عملا هیچ‌کدام از شرکت‌ها نتوانند در ایران سرمایه‌گذاری کنند. اینها همه باید مجوز اوفک می‌گرفتند و دنبال این می‌بودند که قوانین داخلی آمریکا تغییر کند تا بتوانند در ایران سرمایه‌گذاری کنند. ریسکش خیلی بالا بود و هیچ‌کدام از شرکت‌ها نمی‌آمدند. حتی زنگنه گفته بود ما از رهبری مجوز گرفتیم که شرکت‌های آمریکایی بتوانند در صنایع بالادستی سرمایه‌‌گذاری کنند، اما خود آمریکا‌یی‌ها نیامدند. حتی ظریف در مصاحبه‌اش با روزنامه «کاروکارگر» می‌گوید اگر آمریکایی‌ها می‌خواستند سرمایه‌گذاری کنند، ما موافق بودیم اما نیامدند. این را هم بگویم که ما حاضر نبودیم صرفا اجناس آنها را بخریم و بحث سرمایه‌گذاری مطرح بود.»
او ادامه می‌دهد: «در بحث بوئینگ و ایرباس، حدود بیش از 40 میلیارد قرارداد بسته شد که قابلیت دوبرابر شدن هم داشت، اما هیچ تاجری نمی‌آید یکدفعه‌ قرارداد را خراب کند و 40 میلیارد را از بین ببرد و بگوید من درخواست بیشتری دارم بلکه سعی می‌کند روی آن قرارداد قبلی هم‌افزایی کند و قراردادهای جدید ببندد.»
او افزود: «پمپئو هم 12 شرط گفت، مجموع این 12 شرط این بود که ما باید به‌یکباره ایران را در همه موضوعات مهار کنیم. براساس همین، نمی‌شود گفت رویکرد اوباما اشتباه بوده و ما باید در یک زمان همه پرونده‌ها(منطقه‌ای و موشکی و انرژی و هسته‌ای) را روی میز بگذاریم و با ایران حل کنیم. اوباما این را فهمیده بود که امکان دستیابی به توافق با جمهوری اسلامی در همه زمینه‌ها وجود ندارد. جمهوری اسلامی ایران هم در همه این پرونده‌ها مذاکره نمی‌کند. این تجربه‌ای که نه‌تنها اوباما بلکه بسیاری از آن هسته‌ اصلی تصمیم‌گیران امنیت ملی و سیاست خارجی آمریکا [حتی از اعضای حزب جمهوری‌خواه، افراد باسابقه و باتجربه‌ که همراه اوباما بودند] فهمیده بودند مهار ایران به‌صورت یک کار یک‌مرتبه‌ای امکان ندارد و باید قدم‌به‌قدم جلو بروند. اما ترامپ آمد دوباره این را مطرح کرد و خب شکست هم خورد. و ایران در همه‌ ابعاد قوی‌تر شد؛ هسته‌ای، منطقه‌ای، نظامی و... . بنابراین کار ترامپ اشتباه بود و مشخص هم بود و خیلی هم به او می‌گفتند این کار اشتباه است، حتی نمایندگان تندروی دموکرات و جمهوری‌خواهی که مخالف برجام بودند، وقتی ترامپ می‌خواست از برجام خارج بشود، به او گفتند درست است که ما مخالف برجام بودیم ولی کاری که تو می‌کنی وضعیت را بدتر می‌کند. و در این شرایط اگر ایران برنامه هسته‌ای خود را شروع کند وضع آمریکا بدتر خواهد شد ولی خب ترامپ کار خودش را کرد و به‌خاطر شرایطی هم که در کنگره آمریکا وجود داشت [نگاه منفی به ایران، یک نگاه دوحزبی بود] توانست بدون هیچ مخالفتی برجام را از بین ببرد و فشار حداکثری علیه ایران اعمال کرد تا امتیازات بیشتری از ایران بگیرد که در این سیاست ناموفق بود. یعنی هیچ موفقیتی حاصل نکرد.»

 مواجهه دولت‌های مختلف آمریکا با برنامه هسته‌ای ایران
عزیزی در تشریح سابقه مواجهه دولت‌های مختلف آمریکا با برنامه هسته‌ای ایران گفت: «ما به‌طور جدی عملا با چهار دولت آمریکا مواجه بوده‌ایم ولی خیلی بیشتر از آن، یعنی واقعا بحث هسته‌ای ایران به زمان شاه برمی‌گردد. بعد از انقلاب هم در دولت ریگان تاکید شده که اروپایی‌ها با ایران کار نکنند هم در دولت بوش پدر هم در دولت کلینتون بسیار روی این موضوع تاکید می‌شود، در تمام قوانین تحریمی یکی از نگرانی‌هایشان برنامه هسته‌ای ایران است. در زمان بوش آن پرونده ساختگی را به‌قول علی‌اکبر صالحی ایجاد می‌کنند و دقیقا هم تحت همان کاری بود که بوش برای افغانستان و عراق کرده بود و می‌خواست این پرونده‌ها را درباره ایران هم درست کند که اگر یک زمانی بحث حمله نظامی به ایران را داشتند، بتوانند آن را توجیه کنند. اما به‌صورت جدی اگر بخواهیم بگوییم پیگیری مذاکرات چه زمانی خیلی جدی ازسوی دوطرف پیگیری شد، شاید دولت اوباما خیلی بیشتر در این مساله ورود کرد؛ هرچند در دور دوم دولت بوش پسر آنها می‌خواستند مراودات سیاسی و مذاکراتی با ایران داشته باشند ولی به دولت اول احمدی‌نژاد خورده بود و او خیلی متمایل نبود و می‌خواست دست ایران را پر کند و این بحث را تا یک‌جاهایی برساند و بعد وارد مذاکرات شود، لذا آن دور دوم و چندسال آخر بوش پسر هم به این صورت به نتیجه نرسید؛ هرچند باید این نکته را در نظر بگیریم که سیاست رسمی آمریکا درطول این زمان‌ها حتی تا انتهای دولت اول اوباما، بحث عدم هرگونه غنی‌سازی در خاک ایران بود. پس این را هم باید در نظر بگیریم که به‌صورت رسمی بوش این مساله را مطرح کرد ولی اوباما هم تا آخر دوره اولش این مساله را داشت. بحث اینکه ایران نباید دنبال غنی‌سازی برود، از زمان شاه هم وجود داشت.»

 چرا اوباما و بایدن ناچار به نرمشند
یوسف عزیزی در توضیح دلیل این امر که چرا علی‌رغم فشار دولت‌های مختلف آمریکا، واشنگتن تن به مذاکره با ایران داده است، گفت: «به‌صورت کلی، اینکه دنبال مهار برنامه‌ هسته‌ای ایران باشند در آن شکی نیست. اگر می‌توانستند برنامه هسته‌ای ایران را مخصوصا بحث غنی‌سازی و دو، سه حوزه دیگر را کاملا از بین ببرند، در این شکی نیست. در این مورد که نظارت‌های حداکثری روی برنامه هسته‌ای ایران می‌گذارند تا برجام حداکثری را مطرح کرده و ماکسیمم مطالبات خود را به ابعاد دیگر و بحث‌های نظامی و پایگاه‌‌های امنیتی دیگر کشور بکشانند و پرونده‌های ساختگی درمورد این قضیه درست کنند هم شکی نیست. در سازمان‌های بین‌المللی هم این موارد را با هم مطرح می‌کردند. اما ماجرا این است که اوباما و بایدن می‌دانند که این مباحث دیگر کارکرد ندارد و ایران از نظر پیشرفت هسته‌ای و حق و حقوق قانونی و بین‌المللی برای خود پرستیژی ایجاد کرده است و زنجیره علم و تکنولوژی هسته‌ای در کشور درست شده است، زنجیره‌ای که سنگ بنایش در رژیم گذشته با خرید تجهیزات و فرستادن دانشجویان متخصص برای تحصیل در خارج از کشور گذاشته شده بود. هر کشوری که می‌خواهد کشور قدرتمندی باشد، باید این دانش و تکنولوژی را در ابعاد مختلف داشته باشد و برنامه‌ریزی برای این امر هم از قبل انجام شده بود اما بعد از جنگ تحمیلی، این مساله دوباره شروع می‌شود و در ابعاد گسترده در این 20سال اخیر به‌شدت جلو می‌رود. اوبامای دور دوم و بایدن می‌دانند که آن خواسته‌های احمقانه‌ای که آمریکا در کنگره داشته و ایراد می‌کرده، امکان‌پذیر نیست. ترامپ هم پالس‌های مختلفی می‌داد، یک زمان می‌گفت ایران باید غنی‌سازی‌اش و صنعت هسته‌ای‌اش را کاملا حذف کند اما بعد از آن می‌گفت که اگر ایران در حوزه‌های مختلفی که من گفتم، بحث‌های منطقه‌ای و اسرائیل و موشکی کوتاه بیاید، این کشور می‌تواند تکنولوژی هسته‌ای صلح‌آمیز داشته باشد و استفاده کند. لذا موضع ترامپ، موضع سیال و نامشخص و بی‌ربطی بود. یک زمانی با هیجان‌آفرینی که کارشناسانی مانند بولتون و ضدانقلاب‌ها داشتند، خواستار برچیده شدن همه‌چیز بود، یک زمانی هم می‌دید شاید اولویت اول نباشد اگر ایران در حوزه‌های دیگر کوتاه بیاید می‌تواند در حوزه‌های دیگر هم به خواسته‌های خودش برسد و به عقیده خیلی‌ها هم ترامپ می‌خواست برجامی را امضا کند که خودش امضا کرده باشد، یعنی دنبال برجام ترامپ بود، البته چیزهای دیگر هم به آن اضافه شده باشد که ایران این را نمی‌پذیرفت. ایران می‌‌گفت ما یک قرارداد داریم و می‌توانی بقیه مطالب را روی آن بسازی و جلو برویم ولی نمی‌توانی قرارداد هسته‌ای را کنار بزنی و یک قرارداد جدید ایجاد کنید.»

 بایدن برای جلب رضایت مخالفان وقت تلف کرد
یوسف عزیزی دلیل اینکه جو بایدن بعد از دوسال از آغاز ریاست‌جمهوری‌اش پای میز مذاکره با ایران حاضر شد را امید غیرواقعی به جلب رضایت مخالفان دانست و دراین‌باره گفت: «بایدن هم تا حد زیادی سیاست اوباما را می‌خواهد جلو ببرد، تنها نکته‌ای که بایدن دارد این است که در زمان اوباما معاون رئیس‌جمهور بوده و می‌داند سیاست اوباما چون با مخالفت شدید رژیم‌صهیونیستی و عربستان و حزب مخالف کنگره یعنی جمهوری‌خواهان و بخشی از دموکرات‌ها روبه‌رو شده بود، از اوباما خیلی انرژی گرفت و درنتیجه اجازه ندادند خیلی از کارهایی که در سیاست داخلی آمریکا و سیاست منطقه‌ای اوباما وجود داشت، جلو برود. بایدن در این یک یا دوسالی که وقت تلف کرد و به‌سرعت به برجام برنگشت، هدفش این بود که اگر بتواند با جلب موافقت سران رژیم‌صهیونیستی و سعودی و هماهنگی با کنگره این کار را کند. نتیجه‌اش را نگرفت و از فرد باتجربه‌ای مانند بایدن واقعا این اتفاق عجیب بود چون مشخص بود و او درنهایت نخواهد توانست نظر مثبت کنگره را بگیرد. درست است که صهیونیست‌ها در باطن موافق برجام هستند اما در بیان کردن مواضع رسمی‌شان، آن ملاحظات سیاست داخلی‌شان را دارند و می‌خواهند بگویند نخست‌وزیری جلوی ایران قوی‌تر و محکم‌تر ایستاده است. بنابراین این کاری که بایدن می‌خواست همه را راضی کند و به برجام‌پلاس برگردد یا ایران را در حوزه هسته‌ای محدود کند، مورد موافقت آنها و ایران هم قرار نمی‌گرفت چون ایران می‌خواست برجام اصلی احیا شود نه برجام‌پلاس. عجیب هم بود چون بایدن حداقل دوسال از دوران ریاست‌جمهوری‌اش را تلف کرد برای پافشاری روی این خواسته‌ دست‌نیافتنی و آخرش هم دست نیافت، ممکن است سعودی‌ها تا حدی کوتاه آمده باشند اما این به‌معنای این نبود که در همه‌ موارد کوتاه آمده‌اند.» یوسف عزیزی تفاوت رویکرد ترامپ و بایدن در مواجهه با صنعت هسته‌ای ایران را این‌گونه توضیح داد: «تفاوت رویکرد اینها برمی‌گردد به بحثی که درمورد یکجانبه و چندجانبه‌گرایی صحبت شد. بالاخره دولت اوباما و بایدن تمام تلاش خود را می‌کنند تا حداقل اروپایی‌ها را همراه خودشان داشته باشند. اگر بتوانند چین و روسیه را هم همراه کنند که چه بهتر چون چندین‌بار گفته‌اند برای مهار برنامه اتمی ایران نیاز به همکاری روسیه و چین هم دارند. بین پرونده‌های اختلافی ایران و غرب پرونده هسته‌ای شاید تنها پرونده‌ای باشد که می‌تواند هم‌افزایی و نظر مثبت تمام ۵۰عضو دائم شورای امنیت سازمان‌ملل متحد را با خودش داشته باشد. روسیه و چین هم نگران بحث عدم اشاعه تسلیحات هسته‌ای هستند، بنابراین در این زمینه همراهی با آمریکا و اروپا دارند. البته این را از طریق قوانین بین‌الملل دنبال می‌کنند نه یکه‌تازی آمریکا. بنابراین دیدیم که در زمان دولت ترامپ یا در بحث تصویب قطعنامه در شورای حکام همراهی نکردند. لذا برای آنها خیلی مهم است که موارد مربوط به قوانین و روابط بین‌الملل همچون پروتکل الحاقی بدون یکجانبه‌گرایی آمریکا رعایت شود.»

 دود بدعهدی در چشم خود غربی‌ها
عزیزی درمورد تاثیر به تاخیر انداختن بازگشت به برجام روی اروپا و آمریکا گفت: «در این مساله که بحران جهانی انرژی، تورم و جنگ روسیه و اوکراین در اقدامات دولت آمریکا درمورد فشار به اروپا تاثیر گذاشته است، شکی نیست. در این هم شکی نیست که دولت بایدن هرچقدر در این چند سال در احیای برجام تاخیر انداخت دودش به چشم خود آنها رفت. شاید می‌توانستند خیلی زودتر با دادن امتیازهای بیشتر یا ارائه کمتر تقاضاهای فرابرجامی خیلی زودتر برجام را احیا کنند، قبل از اینکه مشکلاتی همچون تورم جهانی، خروج از افغانستان، جنگ اوکراین و روسیه، اتفاقاتی که در سوریه و خاورمیانه و اتفاقاتی که داخل آمریکا درحال رخ‌دادن است، دامن آنها را بگیرد. این مشکلات شدیدتر هم خواهد شد؛ چراکه اگر پیش از انتخابات میان دوره‌ای کنگره آمریکا در پاییز برجام احیا شود حتما فشار شدیدی روی آمریکایی‌ها و دولت بایدن خواهد بود. لذا هرچقدر عقب‌تر می‌اندازند آن فشار و اهرم‌هایی که بر ضدایران داشتند کمتر می‌شود.»
عزیزی در ادامه واکنش ایران به این فشار‌ها را مناسب توصیف کرد و دراین‌باره توضیح داد: «ایران هم واکنش خوبی به این فشارها نشان می‌دهد. ایران به‌ویژه از زمانی که دولت رئیسی آمد تمام تلاشش این بود که اهرم‌های متفاوتی را جمع کند تا بتواند در مذاکرات آنها را نقد کند. بنابراین ایران باید حواسش به این قضیه راهبردی که همیشه مهم است باشد که احیای برجام صرفا تکیه به یک قرارداد نسبتا موقت و پایدار باعث نشود صرفا منافع تاکتیکی غربی‌ها تامین شده و برای ایران منفعت استراتژیک نداشته باشد. ایران باید از پول‌های بلوکه‌شده‌ای که آزاد می‌شود یا از فروش نفتش در این بازه یکی، دوساله به‌دست می‌آورد استفاده کند تا بتواند اقتصاد خودش را به‌گونه‌ای درمقابل شوک‌های اقتصادی تحمیلی از خارج از مرز‌ها مقاومت‌پذیر کند و درجه آسیب‌پذیری‌اش را پایین‌تر بیاورد.»

 چرا سیاست فقط تحریم شکست‌خورده است؟
یوسف عزیزی با اشاره به گزارشی که دولت بایدن درمورد تاثیرگذاری تحریم‌ها ارائه داده است، به تشریح نتیجه‌گیری‌های این گزارش پرداخته است؛ گزارشی که به‌نوعی اندیشکده‌های نزدیک به تفکر نظم جهانی لیبرال هم به آن اعتقاد داشتند. عزیزی نتایج این گزارش را این‌گونه بر‌شمرد: «نتیجه اول این است که اگر تحریم‌ها به‌صورت یکجانبه و بدون حمایت گسترده کشورهای حداقل همسو با آمریکا به‌صورت یک‌جانبه اعمال شود در درازمدت به‌ضرر خودش عمل می‌کند. به همین دلیل بهترین حالت برای آنها این است که بتوانند از طریق ساختارهای بین‌المللی مثل سازمان‌ملل، اعمال تحریم را جلو ببرند یا اگر از آن طریق نتوانند حتما باید حمایت کشورهای اروپایی و سایر کشورهای همسو را داشته باشند تا تاثیرگذاری تحریم بیشتر شود.
نتیجه دوم این است که اگر برای کشوری که تحریم می‌شود مشخص نباشد که چگونه و براساس چه مکانیسمی این تحریم‌ها برداشته خواهد شد و نفع اقتصادی برای آن کشور مهیا خواهد کرد تحریم نتیجه‌بخش نخواهد بود. از این جهت که آن کشور وارد مذاکرات جدی نشده و به خواسته آمریکا تن نمی‌دهد، بالاخره آمریکا می‌خواهد از تحریم به‌عنوان یک ابزار اعمال قدرت در سیاست خارجی خودش در جهان استفاده کند تا در کشور و گروه رقیب یا متخاصم خودش تغییر رفتار ایجاد کند. این را در برجام هم نشان داد؛ در همان سال اولی که سال آخر دوره اوباما و تنها سال اجرای برجام بود هم این مشکل وجود داشت؛ چراکه برخی دستورها درمورد رفع تحریم‌ها داده شده بود اما به‌خاطر شبکه پیچیده تحریم‌های آمریکا بر ضد ایران که قوانین مختلف و شرایط مختلف حقوقی را دربر می‌گیرد خود دولت روحانی و ظریف اعتراف می‌کردند آن نفعی که در متن برجام آمده به ما نرسیده است، چه جذب سرمایه خارجی، چه نقل‌و انتقال منابع مالی؛ چراکه بسیاری از شرکت‌ها از جانب آمریکا جریمه شده‌اند می‌ترسیدند و ریسک قضیه بالا رفته است. درواقع نفع حداقلی را ایران برد و در درازمدت هم مشخص شد آمریکا می‌تواند از زیربار مسئولیت خودش شانه‌خالی کند و دوباره تحریم بگذارد. لذا در آخرین جلسه‌ای که به‌صورت عمومی رابرت مالی در کمیسیون سیاست خارجی سنای آمریکا صحبت می‌کرد اتفاقا رند پال که سناتور مطرح جمهوری‌خواه است این مطلب را بیان کرده که سیاست تحریمی زمانی کارساز است که شما یک پلن روشنی را به طرف دیگر نشان دهید که اگر آن تغییر رفتار را ایجاد کند واقعا تحریم‌ها برداشته می‌شود و آن کشور می‌تواند امیدوار باشد به اینکه با دلایل دیگری که آمریکا ایجاد می‌کند انتفاعش از بین نخواهد رفت، یعنی مطمئن باشد که می‌تواند نفعش را ببرد. این خیلی جالب بود صحبت رند پال که می‌گفت تحریم صرف و اضافه‌کردن به حجم تحریم‌ها هیچ‌وقت کارساز نیست. این تغییر رفتار حاصل نمی‌کند؛ چراکه طرف دیگر نمی‌داند که در چه حالتی می‌تواند خیالش راحت باشد که این تحریم‌ها می‌تواند کنار گذاشته شود.»

 ناتوانی آمریکا در مهار اثرات تحریم
طبعا حذف انرژی کشورهایی مثل ایران و ونزوئلا تحریمی از بازار جهانی اثرات منفی‌ای روی بازار انرژی می‌گذارد اما آمریکایی‌ها ادعا می‌کردند که توانسته‌اند اثرات تحریم نفتی ایران و ونزوئلا را مدیریت کنند. یوسف عزیزی این ادعا را رد کرده و می‌گوید: «ممکن است در کوتاه‌مدت و میان‌مدت هم حرف‌شان درست باشد. براساس منطق بازارهای آزاد آمریکا هم یکی از کشورهایی است که در جامعه جهانی به‌دنبال ایجاد بازارهای آزاد است. دخالت دولت یا یک قدرت فرابازاری و تعیین‌تکلیف قیمت یا تعیین‌تکلیف توزیع‌کنندگان یا تعیین‌تکلیف خریداران باعث می‌شود این یک تاثیر جانبی منفی روی بازار داشته باشد. ممکن است آمریکا بگوید من در کوتاه‌مدت توانسته‌ام این را جبران کنم اما حتما در بلندمدت تاثیر خودش را می‌گذارد. اما بحران روسیه مزیدبرعلت شد. روسیه به‌عنوان یکی از تولید‌کنندگان و صادرکنندگان اول دنیا محسوب می‌شود. آمریکا اگرچه تولید دارد اما تولیدش را بیشتر صرف مصرف داخلی می‌کند، بنابراین حذف روسیه از بازارهای نفت غربی حتما تاثیر می‌گذاشت. بحث گاز هم به‌خاطر اشتباه خود اروپایی‌ها که در ۱۵ سال اخیر منابعی مثل منابع ایران را برای واردات گاز به کار نگرفتند، واردات‌شان از حدود ۲۲ درصد تا ۴۵ درصد افزایش پیدا کرد. بنابراین جایگزین سریعی برای گاز روسیه هم پیدا نخواهند کرد، حتی با سرمایه‌گذاری در LNG قطر یا گرفتن از خود LNG آمریکا و کانادا یا بخشی از گاز از شمال آفریقا نمی‌شود و باید سرمایه‌گذاری بلندمدت در ایران انجام بدهند اگر می‌خواهند جایگزین‌های مطمئنی برای گاز روسیه داشته باشند، لذا این درست است که درحقیقت هزینه تحریم ایران در شرایط تهدید افزایش پیدا کرده بود.»

 ایران تاثیر‌پذیری خود را از تحریم کاهش داده است
برخلاف اهداف آمریکا از تحریم ایران، تهران درمقابل تحریم‌ها راه جایگزین دیگری را در پیش گرفت؛ راهی که یوسف عزیزی آن را موفق توصیف کرده است. این کارشناس مسائل بین‌الملل در این‌باره توضیح می‌دهد: «این کار بزرگی بود که از چند ماه آخر پایان دولت روحانی بعد از اینکه دیگر خود روحانی و ظریف کلا از اروپایی‌ها ناامید شدند شروع شد ولی در دولت رئیسی هم بسیار باشدت پیگیری شد، آن‌ هم دور زدن تحریم‌ها و آداپته کردن سیستم تجارت خارجی کشور با وجود تحریم‌هاست. اینها خیلی در مقالات کار شده است که بالاخره کشورهایی که به‌طور یک‌جانبه مورد تحریم قرار می‌گیرند می‌توانند در کوتاه‌مدت و میان‌مدت خودشان را با شرایط آداپته کنند، وفق بدهند و راه‌های دورزدن تحریم را پیدا کنند. بنابراین به نظر من می‌رسد که این مسائل دست به دست هم داد تا نشان دهد تاثیر‌پذیری تحریم روی ایران کمتر است. ایران توانسته اقتصاد خودش را بهتر کند. البته نمی‌گوییم خیلی وضعش بهتر شده اما حداقل ثبات خودش را حفظ کرده و از آن طرف هم مسائل جهانی باعث شده بود نیاز کشورهای اروپایی به نفت و گاز ایران و روسیه بیشتر شود.»

 دنیا نمی‌تواند تابع محض آمریکا باشد
هزینه‌های زیاد نظامی آمریکا باعث شده این کشور تاکتیک تکراری تحریم را در حد افراط در دستورکار قرار دهد. این سیاست که با واقعیت‌های دنیا همخوانی ندارد باعث شده بسیاری از کشورها از آن سرپیچی کنند. یوسف عزیزی در توصیف این وضعیت صحبت‌های وزیر خارجه هند را مثال زده و آن را این‌گونه روایت می‌کند: «زمانی که وزیر خارجه هند بعد از بحران روسیه و اوکراین و تحریم همه‌جانبه روسیه توسط غرب از طریق خبرنگاران اروپایی موردسوال قرار می‌گیرد که چرا شما از روسیه نفت می‌خرید گفت اولا ما شرکت‌ها را می‌فرستیم و از آنها می‌خواهیم که بهترین نفت را از بازار تهیه کنند و دستوری به خرید نفت روسیه نداده‌ایم، نکته دوم این بود که شما نفت ونزوئلا و ایران را قطع کردید و می‌خواهید نفت روسیه را هم قطع کنید و این یعنی همه منابع نفتی را که می‌توانستیم داشته باشیم تحت‌فشار گذاشتید و ما دیگر منابعی برای واردات انرژی نداریم و کار دیگری نمی‌توانیم انجام دهیم. به اروپایی‌ها گفت اگر شما می‌خواهید جلوی واردات نفت روسیه را توسط ما بگیرید باید اجازه دهید نفت ایران و ونزوئلا وارد بازار شود. این جالب است که قبلا رئیس‌جمهور فرانسه هم به جو بایدن همین را گفته بود و حالا وزیرخارجه هند هم این مساله را بیان کرد که شما نمی‌توانید همزمان سه کشور موثر در بازار نفت را تحریم کنید و از ما هم بخواهید این تحریم را پیگیری کنیم، درحالی که منابع دیگری نداریم و در آخر هم گفته بود اروپایی‌ها فکر می‌کنند مشکل آنها همیشه باید یک مشکل جهانی تلقی شده و همه به آنها کمک کنند اما وقتی در کشورهای دیگر و در سایر نقاط دنیا مثل هند و چین در آسیا رخ می‌دهد اروپایی‌ها می‌گویند این مشکل خودتان است و به ما ربطی ندارد و این رفتار دوگانه‌ای است که اروپا دارد و نباید انتظار داشته باشد که سایر کشورها هم همیشه گوش به فرمان آنها باشند.»

 آتش‌بس تحریم را پایان نمی‌دهد
یوسف عزیزی این گزاره را که درصورت پایان جنگ روسیه تحریم‌ها علیه این کشور نیز لغو می‌شود رد کرده، نادرست دانسته و می‌گوید: «حداقل به نظر نمی‌رسد به این سرعت شرایط جنگ روسیه و بحران اروپا فروکش کند. اگرچه در اخبار می‌آید اروپایی‌ها و آمریکایی‌ها می‌خواهند شرایط تا حد زیادی تمام شود و ممکن است روسیه به همان بخش شرقی اوکراین رضایت داده و قضیه را تمام کند اما به نظر می‌رسد این زخمی که افتاده به این زودی ترمیم نشود. تحریم‌های آمریکا معمولا درهم‌تنیده و شبکه‌ای است و خیلی طول می‌کشد تا آن کشوری که تحت‌تحریم بوده بتواند از آن رهایی یابد. نه اینکه مشکل از آن کشور باشد بلکه مشکل از آن ساختار سیاسی آمریکا و ترسی است که بانک‌ها و شرکت‌ها درنتیجه این ساختار نسبت به سرمایه‌گذاری در کشورهای تحت‌تحریم دارند. آمریکایی‌ها هم این‌طور نیستند که واقعا بیایند گارانتی کرده و قول بدهند. البته اگر شخصی مثل ترامپ سرکار بیاید ممکن است او این شرایط را عوض کند ولی در افکار عمومی و کلیت سیاست خارجی و امنیت ملی آمریکا ضدیت با روسیه بسیار بالاست و خیلی بعید است بحث تحریم‌های روسیه به این سرعت حل شود و روسیه مثل چند سال پیش بتواند نفت خود را به‌راحتی به سمت کشورهای غربی بفرستد.»

 اروپا نمی‌تواند قید گاز روسیه را بزند
این کارشناس مسائل بین‌الملل اگرچه پاره‌شدن شبکه تحریمی آمریکا علیه روسیه را سخت توصیف می‌کند اما درمورد انتقال گاز به اروپا روایت متفاوتی را ارائه داده و می‌گوید: «در بحث گاز بحث کمی متفاوت‌تر است، چون جایگزین‌های سریع با قیمت مناسب برای اروپا وجود ندارد. یعنی حتی اگر قطر، کانادا، آمریکا و کشورهای مختلف از راه LNG بخواهند گاز خود را به اروپا بفرستند هزینه گاز LNG چه تولیدش و چه انتقالش و چه دوباره تبدیلش به گاز قابل‌مصرف برای صنایع بسیار بالاتر از خط لوله‌ای است که گاز را از روسیه انتقال می‌دهد. این خط لوله قیمتش کلا خیلی ارزان بود. اروپایی‌ها کلا انرژی را به نسبت با سایر نقاط دنیا با قیمت گرانی تهیه و مصرف می‌کردند و اگر قرار باشد سیستم واردات گاز آنها کلا تغییر پیدا کند، حتما قیمت‌های انرژی آنها نیز چندین برابر شده و این به صنایع آنها و اقتصاد آنها لطمه فراوانی می‌زند. بنابراین تفاوت بین بازار نفت و گاز را باید در نظر بگیریم. ممکن است در بازار نفت با احیای برجام مشکلات اروپا کمتر شود اما در بخش گاز به نظر می‌رسد تنها منبع قابل‌اتکایی که وجود دارد تا به صورت درازمدت بتواند یک جایگزین خوبی باشد یا حداقل از آن وابستگی شدید اروپا به گاز روسیه کم کند، ایران است. اروپایی‌ها هم خودشان این را می‌دانند که باید سرمایه‌گذاری بلندمدت در صنایع بالادستی نفت و گاز انجام دهند. حالا چه می‌خواهند گاز را به‌صورت خط لوله انتقال دهند و چه می‌خواهند به صورت LNG این کار را کنند و این نیازمند قراردادهای بلند‌مدت است و در همه اینها اروپایی‌ها علی‌رغم وجود ریسک‌های تحریمی و تحت‌فشار آمریکا نیز این کارها را انجام ‌دهند.»

 مبادله انرژی در برابر تکنولوژی
عزیزی با اشاره به تاثیر ورود ایران به بازارهای انرژی می‌گوید ایران نباید در ازای انتقال انرژی به اروپا صرفا به دریافت مابه‌ازای مالی اکتفا کند. او ایده خود را این‌گونه تشریح می‌کند: «حضور ایران در بازارهای انرژی باعث می‌شود حتی اگر هم شرایط بازار خیلی‌ کنترل نشود اما تاثیرات روانی را به وجود آورده که قیمت را مقداری پایین بیاورد. البته این ورود بازار انرژی آمریکا را خیلی تحت‌تاثیر قرار نمی‌دهد، چون آمریکایی‌ها از نظر تولید و مصرف خودشان را تا حد زیادی مستقل کرده‌اند و تغییر جهانی قیمت‌ها صرفا روی بازار داخلی آمریکا به‌عنوان یک بازار آزاد متصل به بازار جهانی تاثیر می‌گذارد ولی در عرضه و تقاضا خیلی تاثیری نمی‌گذارد، بنابراین دوباره ممکن است آمریکایی‌ها به اروپایی‌ها فشار بیاورند تا اروپایی‌ها از منافع مشروع خودشان دست بکشند. این بحث نشان می‌دهد اروپایی‌ها از استقلال کافی برخوردار نیستند. با وجود عدم استقلال اروپا این سوال وجود دارد که آیا ایران می‌تواند پس از احیای برجام با استفاده از اهرم انرژی در برابر اروپا فعالانه‌تر عمل کرده و امتیازات اقتصادی بیشتری به دست بیاورد. این سوال مهمی است که آیا ما می‌توانیم به‌جای فروش نفت خام به اروپایی‌ها و کسب ما‌به‌ازای مالی آن امتیاز دیگری بگیریم یا نه؟ آیا می‌توانیم به جای اینکه طبق قراردادهایی که برای احیای برجام است جلو رفته و مثلا ۵۰‌میلیون بشکه نفت ذخیره‌شده روی آب‌ها را به اروپایی‌ها بفروشیم یا از روز اول بازاجرای برجام بخواهیم روزی یک‌میلیون بشکه مازاد صادرات‌مان را صرفا بفروشیم به اروپایی‌ها و آمریکایی‌ها که آنها منفعت تاکتیکی خودشان درمقابل روسیه را ببرند و صرفا یک پولی با دردسرهای زیاد به ایران منتقل شود بیاییم درمقابل نفتی که آنها به آن نیازمندند و ما می‌خواهیم به آنها بفروشیم از آنها تقاضای تکنولوژی‌ها، کالاها و دانش‌هایی را کنیم که به ما کمک می‌کند در برابر شرایط احتمالی که ممکن است متاثر از اقدامات غیرمتعهدانه آمریکا در آینده به وجود بیاید اقتصادمان را مقاوم‌تر کنیم. باید منفعت را به‌عنوان یک کالای استراتژیک بین‌نسلی ببینیم که ما‌به‌ازای آن یک کالای استراتژیک و بین‌نسلی بگیریم و نباید صرفا به‌دنبال این باشیم که ارزی به کشور وارد شود و در سیستمی که کارآمد نیست صرف امور استراتژیک و بین‌نسلی نشود و صرفا خرج امور جاری مثل حقوق بازنشستگان و معلمان شود؛ اموری که از قبل وجود داشته است و باید از منابع دیگری تامین شود.»

مرتبط ها