میلاد جلیلزاده، خبرنگار گروه فرهنگ:یاغی را براساس رمان سالتو نوشتهاند؛ رمانی که کنایههای تودرتو و غلیظ سیاسی داشت و تکیه مشخص آن روی بحث کشتی، یکی از محورهای اصلیاش بهحساب میآمد. یاغی اساسا از کنایههای سیاسی که خالی است و حتی بهرغم اینکه بخشی از آن در حاشیه شهر میگذرد، مساله اجتماعی هم ندارد. همهچیز در حدی غلو شده و اگزوتیک است که از دلالت بر یک مصداق واقعی دور میشود. همان جنوبشهر یا حاشیهاش را ببینیم؛ اسیقلک یک وانت بزرگ و قدیمی آمریکایی در قلمرو خودش میان انواع زبالهها گذاشته و عقب وانت را تبدیل به جکوزی کرده و با هرکس که قرارومدار دارد، در این جکوزی مینشیند و با آنها که سرپا هستند، صحبت میکند. یعنی بهجای راحتترین و معقول و معمولترین کار که ساختن یک حوضچه در آن محل است، فقط بهدلیل اینکه جکوزی عقب وانت عجیبتر و لابد باحالتر است، این کار را کردهاند. یاغی پر است از اینجور چیزهای عجیبوغریب و اگزوتیک و نهفقط در پایینشهر و حاشیه، بلکه در بالا و بین پولدارها هم همینطور است. اینها مصداق دقیق ندارند چه رسد به دلالت اجتماعی و نهایتا یکجور نتیجهگیری. اما مساله کشتی؛ این همان چیزی است که سریال با آن شروع میشود اما در ادامه طوری پیش میرود که بهنظر میرساند مسالهاش روی دست نویسندهها مانده و باید یک فکری برایش بکنند. انگار کشتی صرفا بهانهای بوده تا جاوید و آقاجان به هم مربوط شوند و باقی ماجراها پیش بیاید. پس نه با درونمایههای سیاسی و اجتماعی طرفیم و نه چالشهای ورزش قهرمانی و نبردی که یک فرد باید با خودش و موانع سر راهش برای رسیدن به یک هدف داشته باشد. تا اینجای کار عیبی ندارد. نویسنده سالتو برای خودش قصهای نوشته و سازنده یاغی هم میخواهد داستان دیگری بگوید؛ منتها با الهام از موقعیت دراماتیکی که مهدی افروزمنش با انگیزهها و جهانبینی دیگری براساس آن سالتو را نوشته بود. ناچاریم یاغی را مستقل از منبع اقتباسش بررسی کنیم. این چیزی است که ساختار خود سریال به ما دیکته میکند.
تعلیق این قصه چیست؟ دنبال چه چیزی میگردیم وقتی این سریال را تماشا میکنیم؟ تعلیق باید در همان قسمت اول مشخص شود و تا انتها مخاطب را بکشاند. اساسا یاغی دیر شروع میشود اما در ادامه هم بهدنبال همان نقطهای نمیرود که با آن شروع کرده بود. سریال با کشتی شروع میشود و قهرمان آن یکی از بچههای زیر پونز نقشه است. یک کشتیگیر خودآموخته که خواهرش هم نوازندهای خودآموخته است. آنها حتی از موهبت آموزش هم محروم بودهاند. پسرک حتی شناسنامه هم ندارد و این حاشیهنشین بودن او را پررنگتر میکند. لقبش یاغی است و این را پشت کمر تتو کرده. این را میخواهیم جدی بگیریم و بهدنبالش تا انتها برویم؛ اما قصهپردازی محمد کارت و همکارانش در این سریال آنقدر بهلحاظ فنی قوی و اصولمند نیست که بتواند همان نقطه شروع را تا انتها مهم نگه دارد. در هر قسمت برای اینکه مخاطب تا قسمت بعد کنجکاو بماند، یک تعلیق جعلی و تاریخمصرفدار درست میشود، مثلا در قسمتی که میخواهند روی صورت طلا مطلا (طناز طباطبایی) اسید بپاشند، جاوید و خواهرش قصد زنگ زدن به پلیس را دارند و طلا برای منصرف کردنشان میگوید که همسرش بهمن، خودش پلیس است. مخاطب یک هفته منتظر میماند که بفهمد قضیه چیست اما در همان اوایل قسمت بعد میفهمد که چون طلا میخواست از اصرار آن دو نفر خلاص شود، فیالمجلس یک دروغی گفته که مهم نیست. همینطور با تعلیقهای جعلی و تاریخمصرفدار، ما را از یک قسمت به قسمت بعدی پاسکاری میکنند و اصلا معلوم نیست دروازه کجاست که بخواهیم بهسمت آن برویم. تعلیق اصلی چیست؟ میخواهیم ته کدام قصه را بفهمیم؟ باید در جستوجوی چه چیزی سریال را دنبال کنیم؟ مواردی که میشود از تعلیقهای درست و اصولی در سریالهای مختلف دنیا مثال زد، بدون مبالغه بیشمار هستند. حتی «بازی مرکب» که پرمخاطبترین سریال دنیا بود هم ذیل همین قاعده میگنجند و هر مخاطبی در همان قسمت اول میفهمد که باید بابت چه چیزی کنجکاو باشد. نکته بعد هم با همین شاهد مثال کاملا منطبق است. تعداد قسمتهای هر فصل از یک سریال و حتی مدتزمان هر قسمت، یک اصول و چهارچوب مشخص دارد. در سریالسازی حرفهای کار را به کارگردان و سایر عوامل نمیسپارند که برای هر فصل، هر تعداد قسمتی که خواستند تولید کنند. این قضیه یک چهارچوب مشخص دارد. معمولا پنجقسمت را بهعنوان مینیسریال عرضه میکنند و موارد دیگر 10 قسمتی هستند. اگر هم مجموعه میخواست ادامه پیدا کند، باید در همان دقیقه یکبار نقطه بگذارد و یکفصل مشخص را بهپایان برساند. تعلیق کلی قصه هم معمولا کشش بیش از 10 قسمت را ندارد و تعلیقهای جزئی که مخاطب را از قسمتی به قسمت بعد میکشاند، جزء ریزهکاریهای پروژه هستند، نه همهچیز آن. پلتفرمهای ما که در دوران افول شدید سریالسازی تلویزیون میداندار عرصه تولید محتوا شدهاند، حتی بدیهیات این حوزه را بلد نیستند و بدون هیچ چهارچوبی وارد گود میشوند. فرمول آنها بهجای این موارد تعیینکننده و مهم ساختاری مثل قالب مجموعه و الزامات قصهگویی، در نوع انتشار خبر ساخت و عرضه محصولات خلاصه شده است. هرازچندی میگویند فلان کارگردان مشهور وارد شبکه نمایش خانگی شد تا سریال بسازد. روی هیجان شنیدن این خبر حساب کردهاند. بعد اسم بازیگران منتشر میشود و باز مخاطب باید هیجانزده شود و بهدنبال دیدن مجموعه بدود. این هم اصلا مهم نیست که با این کارگردان و بازیگران چه مجموعهای ساخته شده و کجا باید تمام شود. آیا در بین تمام سریالهای آمریکایی، کرهای، ترکی، عربی، هندی و لاتین میتوان بهاندازه همین دو، سه پلتفرم ایرانی، سریالهای نیمهکاره پیدا کرد؟ این ایراد کاملا متوجه پلتفرم تولیدکننده است نه خود کارگردانها. قضیه همینطور پیش خواهد رفت مگر اینکه یک کارگردانی بداند چهارچوبی برایش تعیین نشده و خودش باید چنین چیزی برای خودش بتراشد. تازه در آن صورت هم ممکن است بهناچار دربرابر خواست سرمایهگذار تسلیم شود و از این چهارچوببندی داوطلبانه صرفنظر کند. بیچاره مخاطب ایرانی که خوشبختانه هنوز نیاز به محتوای بومی در او برطرف نشده اما چیزی جز یک تلویزیون افول کرده و چند پلتفرم اینچنینی، مرجعی برای تولید محصولات مورد نیازش وجود ندارد.
در این رابطه بیشتر بخوانیم:
یاغی بر فقر باقی بر فساد؟(لینک)
قهرمان قلابی(لینک)
ساعت شلوغی یاغی(لینک)
علاقه علیرضا دبیر به ساخت سریال با موضوع کشتی(لینک)