محسن آسترکی، دانشآموخته و پژوهشگر فلسفه: فردید از جهاتی متفکری بیبدیل در دوران معاصر است. حضور پررنگ او در چندین دهه مجادلات نظری پیش و پس از انقلاب تا اواخر دهه 60 ، از او متفکری منحصربهفرد ساخته است. امروز پس از گذشت 28سال از درگذشت فردید، سخن گفتن از میراث فکری او ضروری مینماید. این نوشتار بر آن است تا به نحو اجمالی و در پنج محور فلسفه، مواجهه با عالم جدید، سنت، علوم انسانی و انقلاب اسلامی از میراث فردید برای امروز و فردایمان بگوید.
الف) فلسفه
آشنایان با تاریخ تفکر فلسفی در ایران معاصر میدانند که فروغی با کتاب سیر حکمت در اروپای خود (که ارزش ادبی، محتوایی و تاریخی خاص خود را دارد) راهی بهمنظور آشنایی ایرانیان با فلسفه جدید غرب آغاز کرد. فردید جوان، تقریبا مقارن با همین زمان، مطالبی را در معرفی برخی وجوه تمدن و فرهنگ غربی، آنچنانکه در آن زمان به دست او رسیده و با آنها آشنا شده، تالیف و ترجمه میکند. مطالب بهجایمانده از او در آغاز این مقطع، بیشتر مبتنیبر برخی آرای تعلیم و تربیتی و روانشناختی از مکاتب و اندیشمندان غربی است. فردید جوان در این زمان سخت متاثر از برگسون بوده و مطالبی خواندنی جهت معرفی اندیشه او تالیف و ترجمه میکند. در انتهای این دوره چند مقاله مهم از فردید به قصد معرفی آرای فلاسفه جدید غرب از کانت تا هیدگر منتشر میشوند. بهطورکلی کار فردید در این زمان از چند جهت حائز اهمیت است: اولا آغاز و مبدا سیر فکری او را نشان میدهد؛ دوم حاکی از قدرت قلم او در نوشتن است و بطلان این ادعاست که فردید توانایی نگاشتن چیزی را نداشته است. اما جهت سوم در کار او، نوع مواجهه با فلسفه، نحوه ترجمه و تالیف و درنهایت روش او در واژهگزینی در ازای اصطلاحات بنیادین فلسفی است. بعدها فردید معلم نیز در دانشگاه اولکسی است که از فلسفه جدید غرب و فلاسفه معاصر به همان شیوه بدیع خود سخن میگوید. فردید با فلسفه مواجههای انضمامی دارد و آن را همچون امری انتزاعی در نسبت با تمدن و فرهنگ نمیبیند. نزد او فلسفه نه همچون ایدهای بریده از متن تاریخ و عالم، بلکه در مقام بنیان تاریخ و عالم جدید درنظر آورده میشود. توجه به سنت و داشتههای زبانی در حکمت اسلامی- ایرانی نیز از همان آغاز در معادلگذاریهای فردید در برابر واژههای فلسفی غرب آشکار است. پس از تحول فکری و توجه بیشتر فردید به اسمشناسی و ریشه کلمات، این جنبه از کار او غنای بیشتری مییابد. شیوه گزارش فردید از فلسفه غرب با تکیه بر دانش فراوان ادبی و زبانی و تسلط بر دقایق زبان فارسی که در اندکنوشتههای او آمده و بعدها در نثر فلسفی بسیاری از بزرگان بازتاب یافته، میراثی است غیرقابل چشمپوشی. در روزگار ما و توجه بیحد و حصر به فلسفه جدید غرب و انتشار ترجمههای متعدد، این وجوه از اندیشه فردید مغفول مانده است. این نکته نیز مهم است که فردید در مقام یک شارح صرف با فلسفه روبهرو نمیشود و با نظر به سنت و وضع تاریخی زمانه خود فلسفه را مییابد. البته این به معنای برخورد ایدئولوژیک و جانبدارانه با فلسفه نیست؛ بلکه درنظر آورن مقام و جایگاه بنیادین فلسفه در عصر جدید و تاریخ غرب است. این ویژگیها در باب نسبت فردید با فلسفه راه او را از امثال فروغی جدا میسازد. فردید صاحبنظر در فلسفه است و فروغی شارح فلسفه. از اینجهت است که برخی بزرگان گفتهاند که گاه یک عبارت یا جمله فردید در باب برخی فلاسفه معرفتی میبخشید که با صدها صفحه خواندن از دیگران نمیتوان آن را حاصل کرد!
ب) مواجهه با عالم جدید
از زمان مواجهه ایرانیان با تمدن و عالم جدید غربی، حیرت، سردرگمی، فریفته و افسون شدن و درنهایت توجه به برخی مظاهر تمدن غربی در میان صاحبنظران قوم ایرانی دیده میشوند. در این میان، دکتر فردید وضعیتی ممتاز و بیبدیل دارد. او اولکسی است که این مواجهه را از حیث حکمی- فلسفی به اندیشه آورده و پرسش از مبادی عالم جدید از یکسو و نسبت ما با عهد پیشین و سنت خود را مطرح کرده است. فردید پس از طی کردن دوران جوانی و گذراندن تحولی فکری، «غربزدگی» را مییابد. غربزدگی در مقام یک وضعیت تاریخی و وجودی مهمترین یافت فلسفی- حکمی فردید در این دوره و به گمان نگارنده مهمترین موضوع در تاریخ مباحث نظری معاصر است. غربزدگی به معنای فردیدی و نه آنچنانکه آلاحمد فهمیده، تاریخ و عالم جدید و قدیم را توصیف کرده و به بهترین وجه رویداد مواجهه با عالم جدید را در مقام نظر صورتبندی میکند. غرب نه یک مفهوم و نه یک جغرافیا، که وضعیتی وجودی است حاکی از فراموشی حقیقت وجود. در ادبیات فردید این وضعیت با اعتبارات گوناگونی همچون یونانزدگی، متافیزیک، نیستانگاری، بشرانگاری و... به بیان میآید. در روزگار ما از عالم غرب بهعنوان واقعیتی وجودی و حقیقتی کلی کمتر سخن به میان میآید (البته دکتر داوری در این موضوع یک استثناست). برخی غرب را در حد یک ایده و مفهوم درنظر آورده که میبایست با نظریهپردازی به مصاف با او رفت، بعضی ما را جزیرهای جداافتاده از عالم غرب دیده و مصائب و مشکلات برآمده از عالم غربی را در تاثیر گذاردن بر ما به هیچ میانگارند، بعضی غرب را نه یک کلیت که مجموعهای از اجزای جداگانه و بیربط میدانند وکسانی دیگر، از موضع انفعال صرف و گرفتار شدن در وضعیت سیاستزدگی، وجه سیاست غرب را بر دیگر وجوه رجحان داده، ما را محکوم به پذیرش غرب کرده و برونرفتی از وضعیت موهوم برساخته خودشان نمیشناسند. دیدگاههایی که برخی از آنها از حیطه نظر صرف خارج شده و در عمل آزموده شده و البته به شکست انجامیدهاند. غرب را همچون یک کلیت درنظر آوردن بخش مهمی از میراث فکری فردید است.
ج) سنت حکمی
در سالیان پس از انقلاب توجه فراوانی به نشر و گسترش سنت حکمت اسلامی اعم از فلسفه و عرفان شده است. اما به نظر میرسد که نقش و جایگاه این سنت عظیم در بیان و حل مسائل مشکلات انضمامی روز چندان روشن نیست. یک علت میتواند رویکرد غیرتاریخی و انتزاعی نسبت به این سنت مهم باشد. علت دیگر مواجهه غیروجودی و مفهومی با این سنت و منحصر کردن آن بهعنوان ابزاری برای بیان معارف دینی است. روشن نیست که این سنت حکمی چه نقشی در ساختن هویت و تاریخ ما در گذشته داشته و چه جایگاهی در وضعیت تاریخی امروزیمان میتواند داشته باشد؟ سنت یا به تعبیر دقیق فردید «فرادهش» وجه مهمی از اندیشه اوست. توجه به حکمت ایرانی- اسلامی به نحو اعم و بهخصوص حکمت انسی و عرفان نظری ابنعربی و اتباع او، از مبانی تفکر فردید است. فردید با توجه به اهمیت تاریخ و اندیشه تاریخی در روزگار جدید، متاثر از عرفان نظری ابنعربی، علمالاسمای تاریخی و نوعی حکمت تاریخ را مطرح ساخته است. میتوان در نوع تفسیر و تاویل فردید از عرفان ابنعربی یا حکمت متعالیه صدرا مناقشه کرد؛ اما اصل مهمانگاشتن سنت فکری و مهمتر از آن به دست دادن تفسیری بدیع و نو از آن در مواجهه با دیدگاه غالب غربی حائز اهمیت فراوان است. فردید در بیان حقیقت اندیشه فلاسفه غربی، از افلاطون تا هیدگر نیز از میراث ادبی- حکمیمان فراوان بهره برده و برخلاف نظر برخی که مدعی قرائت نادرست اندیشمندان بهخصوص هیدگر از جانب فردیدند، روح و ذات تفکر آنها را بهخوبی تبیین نموده است. در یک کلام، هنر فردید در «به اندیشه آوردن زمان حال با نظر به مواریث و ودایع تاریخی» است. این کار دشوار او در روزگار ما میتواند همچون سرمشقی درنظر آورده شود.
د) علوم انسانی و مواجهه با غرب امروز
توجه به علوم انسانی و رشد روزافزون آن در چند دهه اخیر مسائل خاص خود را نیز بههمراه داشته است. واقع مطلب این است که هنوز جایگاه علوم انسانی و نقش آن در حکومت و جامعه اسلامی مشخص نشده است. مسائلی همچون علوم انسانی اسلامی یا بومی و نسبت آن با موقعیت انضمامیمان نیز در سالیان اخیر همواره مطرح شده است. بعد از رونقگرفتن مباحث نظری پس از انقلاب و جانیافتن علوم انسانی در دهههای گذشته، در یک دهه اخیر افول آشکاری در این باب به چشم میخورد. بهخصوص در سالیان اخیر که علاوهبر افول، ابتذال نیز دامنگیر علوم انسانی و اصحاب آن شده است. نگرش سیاستزده و انتزاعی نسبت به علوم انسانی مهمترین مشکل بوده؛ باید پرسید چه شده که از رونقداشتن مباحث نظری در دو سه دهه اول انقلاب به وضعیت کسلآور کنونی رسیدهایم؟ کافی است مباحث برخی داعیهداران امروز در باب توسعه، فرهنگ، اقتصاد و اموری از ایندست از نظر گذرانده شوند. مباحث پرشور حکمی- نظری در باب هویت و مواجهه با عالم جدید در روزگار پیشین جای خود را به مطالب و اظهاراتی برآمده از روانشناسی زرد و سیاستزده داده است. اظهاراتی که عامدانه در سطح حرکت کرده و نتیجهای جز تحمیق مخاطب ندارند. مطالبی که مدعیاند به صرف گرفتن چند تصمیم سیاسی یا تندادن به برخی خودسازیهای قلابی مبتنیبر روانشناسی زرد میتوان مشکلات را حل کرده و روزگار بهتری یافت. فردید نسبت به علوم انسانی نظر خوشی نداشت و با الفاظ خاص خود تمامیت آن را نفی میکرد؛ اما در مبانی فردیدی میتوان امکانی نو در نسبت با علوم انسانی یافت و به مسائل مهمی همچون «توسعه» بهعنوان یکی از موضوعات مهم در علوم انسانی و از اهم مسائل روز جامعه ایرانی اندیشید. امکان برقراری علوم انسانی بومی و اسلامی و سخن گفتن از موضوعات پرحاشیهای همچون علم دینی نیز با رجوع به مبانی فردیدی میتواند حکیمانهتر و عمیقتر مطرح شوند.
ه) انقلاب اسلامی
فردید تا پیش از انقلاب نسبت به عمل و رخداد سیاسی نظر خوشی نداشت و حتی آن را مصداقی از غربزدگی مضاعف میدانست، اما رخداد انقلاب اسلامی را براساس مبانی خود دارای اهمیت دانست. برخلاف نظر کسانی که گرایش فردید به انقلاب را ناشی از فرصتطلبی و قدرتطلبی میانگارند، رجوع بیغرضانه به اندیشه فردید بهخوبی میتواند این تمایل او را توجیه کند. فردید در انقلاب اسلامی برآمدن طلیعهای از حکومت دینی را در عصر ظلمانی میدید. ستایش او از انقلاب اسلامی، تحلیل او از ماهیت انقلاب و همزمان هشدارها و انذارها درباره مشکلات انقلاب منحصربهفرد است. پرسش حکمی- فلسفی از انقلاب و تلاش در جهت به بیانآوردن ذات دینی انقلاب اسلامی با نظر به تاریخ، نقطه درخشان رویکرد فردید نسبت به انقلاب اسلامی است. از سوی دیگر هشدارهای او در باب برقراری حکومت دینی در عصر حاضر و نسبت به برخی جریانات انقلابی آن روز، امروز نیز کماکان حائز اهمیت است. بسیاری از مصائب و مشکلات در روزگار کنونی، به جدینگرفتن برقراری حکومتی دینی در تاریخ و عالمی غیردینی (یا در ادبیات فردیدی در عصر الحاد اسما و غربزدگی مضاعف) در ساحت نظر است. پرسش از مبانی حکمی- دینی انقلاب کماکان مساله ماست. از سوی دیگر، در ابتدای انقلاب کسانی و جریاناتی بودند که فردید در باب نگاه غیرانقلابیشان هشدار میداد؛ افرادی که از قضا از پشتیبانی طیف مذهبی و روحانی نیز برخوردار بودند و به جایگاههای مهمی رسیده و بر جریانات مهم سیاسی نیز تاثیر گذاشتند، اما امروز بالکل رودرروی نظام و انقلاب قرار گرفتهاند. شم فلسفی فردید در همان زمان از باطن نگرش غیردینی و غیرانقلابی این افراد پرده برمیداشت.
جمعبندی
روزگاری شهید مطهری پس از شنیدن سخنانی از فردید او را کفرشناسی غریب دانست. پس از انقلاب، از فردید زیاد گفته و نوشته شده؛ اما بهرغم برخی تلاشهای خوب، بیشتر در مجادلات سیاسی و با نگاه سیاستزده پیرامون اندیشه او سخن گفتهاند. برخی وجوه تفکر فردید در حجاب بیشتر فرو رفته است. ننوشتن فردید و کمکاری کسانی که میتوانند آثار او یا آثاری درباره او منتشر کنند، نیز بر دشواری کار افزوده است. اما به نظر میرسد که همزمان با وضعیت دوگانه فرونشستن مجادلات سیاسی سابق پیرامون فردید و پیچیده و دشوار شدن وضع تاریخی فعلی، رجوع به اندیشه فردید و بازخوانی انتقادی میراث او لازم است.