کد خبر: 73541

یک نکته مهم از حرف‌های اخیر فاطمه معتمدآریا که کمتر دیده شد

مدیر خوب به سلبریتی جهت می‌دهد

زمانی زن‌ها درپوستر فیلم‌های ایرانی تصویری خاکستری در پس‌زمینه بودند اما حالا رنگی شده‌ و جلو آمده‌اند.

میلاد جلیل زاده، خبرنگار:آنچه طی روزهای اخیر در عملی کاملا غیراخلاقی، بدون ذکر منبع و تاریخ، به‌‌عنوان مصاحبه‌ای از فاطمه معتمدآریا توسط یکی از رسانه‌های خارج از کشور منتشر شد و در فضای مجازی دست‌گردان می‌شود، بخشی از مستند «پرتره فاطمه معتمدآریا» به کارگردانی حسین سلامت است که به‌‌عنوان یکی از پروژه‌های «تاریخ شفاهی فرهنگ و هنر معاصر ایران» تهیه شده بود. تاریخ شروع این مصاحبه ۲۱ مرداد ۱۳۹۶ بود و در فردای همان روز به پایان رسید؛ یعنی درست پنج سال پیش. حالا اما ناگهان بخشی از آن گفت‌وگوی بسیار طولانی، بی‌هیچ بهانه و مقدمه‌ای بریده شده و در فضای رسانه‌ای منتشر می‌شود. در این ویدئو فاطمه معتمدآریا می‌گوید بعد از انقلاب سه عنصر سکس، خشونت و الکل از سینمای ایران حذف شد و این را عامل ترقی این هنر می‌داند و می‌گوید ایجاد یک هویت مستقل از سینمای ایران در سطح بین‌المللی، از همین‌جا شروع شد. منتشرکنندگان این ویدئوی پنج‌ساله، جهان را محصور در دایره مخاطبان خود می‌دیدند. همان گروه به‌شدت تندرو که با هر علامت و نشانه‌ای از جمهوری اسلامی و حتی اسلام، ستیزه‌ای لجوجانه دارند. در میان چنین جماعتی که به براندازان موسوم هستند، اطلاع از همین که معتمدآریا سینمای پس از انقلاب را نسبت به دوره قبل از آن بهتر می‌داند، برای تنفر از او کافی است. اینها اکثریت نیستند اما با انواع دوپینگ‌ها ازجمله حمایت خود پلتفرم‌های مجازی اینستاگرام و توئیتر، پرسروصداتر از جمعیت واقعی‌شان هستند. باقی مردم اما بی‌اینکه لزوما مدافع حکومت باشند، طور دیگری قضایا را می‌بینند. سینمای ایران با رخ دادن انقلاب ترقی چشمگیری کرد. شاید در ادامه این مسیر با همان سرعت اولیه طی نشد یا حتی عقبگردهایی را نسبت به نقاط اوج ایجادشده شاهد بودیم اما هیچ‌وقت به مرز سال‌های پیش از انقلاب هم نرسیدیم. این حتی می‌تواند در بررسی مستقلی بی‌ارتباط به سایر فاکتورهای حکمرانی ایران در چهار دهه گذشته مورد مداقه قرار بگیرد. یعنی اگر همین یک مورد، یعنی سینما را مستقل بررسی کنیم، هیچ عقل سلیمی تاثیر مثبت انقلاب بر سینمای ایران را نفی نمی‌کند. به‌هر‌حال آنچه این روزها مجدد منتشر شده، بخشی از یک گفت‌وگوی درازآهنگ است که در آن معتمدآریا بحث‌های مختلفی را مطرح کرده بود. این جماعت لجباز برانداز هم فرسنگ‌ها عقب‌تر از آن هستند که کسی با آنها از در گفت‌وگو و اقناع بربیاید و حالا این مصاحبه به هر دلیلی و با انگیزه تحریک هر گروه و فرقه‌ای که مجدد منتشر شده، بد نیست ما به همین بهانه، بررسی‌ها و تحلیل‌های خود از آن را ارائه دهیم. این صحبت‌ها درباره مسیری است که سینمای ایران و به‌طور اخص زن‌های سینمای ایران از ابتدا تا امروز طی کرده‌اند. اینها البته از زاویه دید فاطمه معتمدآریا روایت می‌شود که همین زاویه دید، خود جای بررسی و تحلیل و تدقیق و نقد دارد.

سینمای پس از انقلاب ما؛ هویت بومی ما 
ابتدا باید ببینیم فاطمه معتمدآریا این صحبت‌ها را در چه بستری طرح کرده بود. او می‌گوید: «من مقاله مفصلی برای دانشگاه مریلند که رفتم آنجا و صحبت کردم، نوشته بودم راجع‌به سه نسل از بازیگران زن سینمای ایران. چکیده‌اش را اگر بخواهم برای خودم یادآوری کنم و به شما بگویم، خواهم گفت این سه نسل شاید با هم هیچ تشابهی نداشته باشند ضمن اینکه یک وجه مشترک از خودگذشتگی در آنها وجود دارد.» معتمدآریا سپس نسل اول را نسلی معرفی می‌کند که اصولا این حرفه را باب کردند، به وجود آوردند و به آن هویت دادند. آنها با یک تحجر اجتماعی مبارزه کردند. او بازیگر نقش «دختر لر» را مثال می‌زند و می‌گوید: «خب اگر اعتقاد داشته باشید، خواهید گفت آن آدم یک توسل الهی داشته که توانسته شروع کند و بازی کند وگرنه یک زن معمولی نمی‌توانست در آن دوران تصمیم بگیرد که بازی کند و تمام این خشم و ناراحتی جامعه را هم بپذیرد.» سپس نقش زن در آن دوره از سینما را این‌طور تبیین می‌کند که آن زن هنرمند، سینما را از یک تحجر به یک روشنگری می‌رساند اما سینما تا یک جایی قدر او را می‌داند و «از جایی به‌بعد تبدیل می‌شود به یک فرمول فروش فیلم و تک‌وتوک در کارهای ارزشمند حضور دارد.» بعد نوبت نسل دوم می‌رسد: «وقتی انقلاب می‌شود انگار تمام آن تجربه و تمام آن از خودگذشتگی غلفتی توی دست بازیگر نسل دوم می‌آید و نسل دوم با یک آگاهی و تحصیل از این حرفه، هویت دادن به این حرفه را شروع می‌کند. این هویت شامل همه‌چیز می‌شود. اول از همه‌چیز زن بودنش. شامل حذف نشدن از حیطه هنر و شامل تفکر هم می‌شود.»
می‌گوید زمانی زن‌ها در پوستر فیلم‌های ایرانی یک تصویر خاکستری در پس‌زمینه بودند اما حالا رنگی شده‌ و جلو آمده‌اند و حتی گاهی نقش‌هایشان یک پله از مردها بالاتر است. زن ایرانی از «بفرمایید چایی آقاجون» حالا به جایی رسیده که در فیلم‌ها رئیس شرکت می‌شود و به‌عبارتی به یک تکاملی در نوع نقش‌آفرینی خودش رسیده است. معتمدآریا می‌گوید: «حالا وقتی در مقیاس جهانی قرار می‌گیریم، می‌خواهیم موانعی را که در شکل ظاهری سینمایی ما وجود دارد، برداریم. می‌خواهم بروم لباسی را بپوشم که برابری می‌کند با لباس نیکول کیدمن در فرش قرمز. این امکان وجود ندارد. چون من در کشورم مناسبات آن فرش قرمز و پوشش را ندارم. پس تبدیل می‌شوم به یک تقلید جعلی از یک چیز سطحی.» گذشته از اینکه چنین تبیینی را از وضعیت تاریخی سینمای ایران و نقش حضور زن‌ها در آن بپذیریم یا نه، با عنایت به این تبیین‌ها به‌عنوان پس‌زمینه صحبت‌هایی که معتمدآریا درباره سینمای پیش و پس از انقلاب کرد، حرف‌های او را بهتر می‌شود فهمید. معتمدآریا به نوعی از حضور زن در سینمای ایران اعتقاد دارد که اتفاقا با دوره پس از انقلاب سازگارتر است. او به زنی می‌اندیشد که نه به‌دلیل جاذبه‌های جنسی، بلکه به‌دلیل اهمیت ذاتی‌اش مطرح شده است.
 او هویت زن ایرانی را بااهمیت می‌داند و می‌خواهد هنرمندان زن ایرانی در بستر همین هویت رشد کنند. طبیعتا براساس چنین دیدگاهی، معتمدآریا باید سینمای پس از انقلاب را بیشتر بپسندد و حتی سال‌های اولیه آن را بهتر از دوران‌های متأخر بداند. اگر دایره این تلقی و گفتمان را فراخ‌تر از نقش زنان سینمای ایران بگیریم، ایجاد یک چهارچوب‌بندی بومی را تئوریزه می‌کند که با سیاستگذاری‌های فرهنگــــی سازگار اســـــــت؛ نه با بازار مکاره‌ای که مشتهیات مبتذل و سطح‌پایین در آن تعیین‌کننده هستند.

رهایمان کردند در این بازار مکاره
معتمدآریا در بخش دیگری از صحبت‌هایش به نیمه دوم دهه 70 و مشخصا سال ۱۳۷۶ به‌عنوان مقطع افول سینمای ایران از جهشی یاد می‌کند که پس از انقلاب برایش ایجاد شده بود. می‌گوید مدیران سینمایی در آن دوره هنرمندان را رها کردند و به حال خودشان سپردند تا تصمیماتی سرخود بگیرند و می‌گوید آنها پرورش‌مان دادند، دست‌مان را گرفتند تا نم‌نم راه برویم اما هنوز در میانه راه بوده و کامل نشده بودیم که ناگهان رهایمان کردند. داستان اینجاست که آن جریان سیاسی مدنظر معتمدآریا از جایی به‌بعد به لحاظ گفتمانی تغییر جهت داد. آنها را در دهه 60 چپ اسلامی لقب داده بودند و در سال ۱۳۷۶ به‌عنوان لیبرال‌های مسلمان به قدرت برگشتند. حالا نظر آنها از بیخ و بن عوض شده بود و به کوچک‌سازی دولت فکر می‌کردند و بیرون کشیده شدن پای حاکمیت از تمام مناسبات. این البته بعدها معلوم شد که چنین چیزی در باطنش حقیقی نیست. یعنی آنچه دولت از سر خود باز می‌کند، دخالت نیست بلکه مسئولیت است و دخالت دولت‌ها به شکلی ثانویه و حتــــــــــی گاه نامشروع، ادامه پیدا خواهد کرد. هر جا که قدرتی متمرکز باشد، به‌نوعی یک دولت و هاله‌ای از سیاست هم در آنجا شکل خواهد گرفت و از آنجا که سینما به‌عنوان یک رسانه، حاوی عناصری از قدرت است، نمی‌توان دامن آن را از سیاست به‌طور کامل بیرون کشید. مساله اینجاست که وقتی دولتمردان از خود سلب مسئولیت می‌کنند، عالم هنر را به حال خود واگذاشته‌اند و آن تعالی و رشد که با انقلاب اسلامی پدید آمد، نیمه‌کاره می‌ماند.
این‌که کسانی بیایند و برای سینما برنامه‌ریزی و سیاستگذاری کنند، حتی اگر در بخش‌هایی از این برنامه‌ریزی‌ها و سیاستگذاری‌ها خطاهایی وجود داشته باشد، ممکن است از حالت یله و رها بهتر باشد. این‌که یک چهارچوب برای سینمای ایران تعیین شود و یک افق و چشم‌انداز که می‌خواهد به آن برسد، قطعا از بلاتکلیفی محضی که درحال‌حاضر به‌سمت آن می‌رود، بهتر خواهد بود. بیایید مقایسه کنیم بین دستفروش دوره‌گردی که متعلق به یک شهر نیست و به‌طور گذری از آنجا عبور می‌کند و کسی که در آن شهر و محله دکانی دائمی دارد. آن کولی رهگذر، چون می‌داند دیگر با مردم آن ناحیه روبه‌رو نخواهد شد، صرفا به سود آنی و لحظه‌ای خود فکر می‌کند و هر جنسی را ممکن است با کلاهبرداری به آنها بفروشد اما کسی که دکاندار آن ناحیه است و اگر اعتبارش به هم بریزد، معیشت خود را در خطر خواهد دید، جور دیگر رفتار خواهد کرد. این‌که سیاستگذاران کلان فرهنگی سینما را به کولی‌های رهگذر سپرده‌اند، یعنی هر جنسی می‌تواند در آن با کلاهبرداری و شیادی عرضه شود. سال‌هاست به ما به جای قصه، به جای معنا، جنجال و حاشیه می‌فروشند و از انواع تبلیغات سطح‌پایین و زرد تبلیغاتی برای جلب‌توجه ما استفاده می‌کنند. آنها هیچ افق و چشم‌اندازی برای سینمای ایران مدنظر ندارند و به سود آنی و لحظه‌ای خود فکر می‌کنند. سیاستگذاران کلان فرهنگی که در دوره‌ای دیگر لیبرال شدند و سلب مسئولیت از دولتمردان را تئوریزه کردند، سینما را در برابر وجود چنین جماعتی تنها گذاشتند و نتیجه آن افول تدریجی فیلمسازی در ایران طی سال‌های اخیر بود.

در ادامه نظر تعدادی از هنرمندان تئاتر، سینما و تلویزیون ایران را می‌خوانید که در دو دوره پیش و پس از انقلاب فعالیت کرده بودند. نظرات انتقادی آنها که به‌شدت دوره پیش از انقلاب را زیر سوال می‌برد، عموما طوری است که نمی‌توان آن را به دفاع از حکومت فعلی نسبت داد؛ هرچند ممکن است این افراد در دل‌شان چنین مواضعی هم داشته باشند اما آنچه می‌خوانیم تقریبا همسو با همان نظرات فاطمه معتمدآریا نسبت به اوضاع سینما در دوره قبل از انقلاب است که نقدهای ساختاری و بنیادینی داشت و خواستار سیاستگذاری‌های کلان فرهنگی از سوی مقامات بالادستی بود. 

اکبر  زنجانپور
قبل از کودتای سال 32 تئاتر ایران نسبتا خوب بود و بعد از کودتا در لاله‌زار مبتذل شد؛ یعنی فقط دنبال پول درآوردن بودند و هیمنه تئاتر متفکر از بین رفت. دیگر در آنجا رقاصه‌ها می‌رقصیدند و می‌خواندند و تئاتری هم برای خالی نبودن عریضه اجرا می‌شد ولی تئاتر متفکر احتیاج دارد که یک حرکت فرهنگی بین بیننده و مجری کار که همان شخص هنرمند باشد، برقرار شود. چنین تئاتری برای رسیدن به این هدف، صرفا نباید دنبال کسب درآمد باشد. اداره تئاتر و مرکز هنرهای نمایشی وظیفه‌اش این است که سوبسید این کار را پرداخت کند تا هنرمند دغدغه فروش نداشته باشد، اگر فروش کند که چه بهتر و اگر فروش نکرد هنرمند نابود نشود. منظورم این است که ما تئاتر می‌خواهیم ولی با نظارت، چه بهتر که دولت خودش به این تئاتر کمک کند. کمک کند که در مملکت، تفکر ریشه بگیرد ولی دیده‌ایم که میلیاردی فروش می‌کنند، درحالی‌که کارشان هر چیزی هست ولی تئاتر نیست. تئاتر این است که هنرمند با تمام سعه‌صدر کار کند و مو را از ماست بیرون بکشد و تماشاگر هم همین‌طور. بین این دو باید یک ارتباط سازنده و فرهیخته انجام شود که یک چیزی به‌عنوان تفکر شکل بگیرد. اگر این را از کار بگیریم، آنچه باقی می‌ماند دیگر تئاتر نیست؛ بلکه وسیله سرگرمی است. 

پروانه معصومی
وقتی فیلم «رگبار» در جشنواره بین‌المللی تهران با موفقیت روبه‌رو شد و قشر روشنفکر روی آن مانور دادند، من حس کردم که می‌توان این کار را ادامه داد، یعنی می‌شود بازیگر بود، اما بازیگر خوب که کسی از حضورش احساس سرافکندگی نکند. پس از آن سال ۵۳ بود که رقمی حدود ۱۵۰ هزار تومان به من پیشنهاد دادند. با این پول آن زمان می‌شد سه تا خانه ویلایی خرید. آنها خیلی اصرار کردند و حتی حاضر شدند، رقم را هم بالاتر ببرند. وقتی اصرار آنها را دیدم گفتم فیلمنامه را برایم بفرستند. آنها گفتند فیلمنامه چیه، ما همانجا سکانس‌ها را روی کاغذی می‌نویسیم و می‌دهیم دست بازیگرها. من هم گفتم شما هم بروید سراغ بازیگری که بتواند با شما این شکلی کار کند. قبل از انقلاب اسلامی شرایط زمانه طوری ایجاب می‌کرد که بسیاری از هنرمندان مجبور به بی‌حجابی بودند و به‌رغم میل‌شان برای گذران زندگی، بدون‌حجاب جلوی دوربین ظاهر می‌شدند. با وقوع انقلاب اسلامی، سینمای ما سینمایی شد که قرار بود مبانی اسلامی را مد‌نظر قرار داشته باشد. سینما رسانه‌ای بسیار کلیدی و مهم است و نقش بسیار موثری درحوزه ترویج عفاف و حجاب می‌تواند داشته باشد. خوشبختانه تلویزیون در تمامی سال‌های پس از انقلاب اسلامی عملکرد بسیار مناسبی در این زمینه داشته و خطوط قرمز را به‌خوبی رعایت می‌کند و مسئولان آن هرگز اجازه نداده‌اند بی‌حجابی و بی‌عفتی در تلویزیون جایی داشته باشد. 

بهزاد فراهانی
بهزاد فراهانی، هنرپیشه تئاتر، سینما و تلویزیون، درخصوص وضعیت تئاتر پیش از انقلاب می‌گوید: «در کودتای ۲۸ مرداد سال ۱۳۳۲، هنرمندان ارجمند را یا زندانی کردند، یا به طرف حبس ابد بردند، یا مجبورشان کردند که مهاجرت کنند یا آنها را ناچار کردند به خانه‌هایشان بروند. آقایان نوشین، سارنگ، خیرخواه، خاشع، جعفری‌ و خانم‌ها لرستانی، مهرزاد، ژاله و... تا دل‌تان بخواهد افراد فهیمی در آن دوران بودند که حکومت آنها را کنار گذاشت. برخورد با این افراد دلایل سیاسی داشت. حکومت اندیشه را نمی‌خواست و این افراد در بهترین حالت یا خانه‌نشین شده یا مجبور به مهاجرت شدند. در این شرایط؛ یعنی غیبت هنرمندان اصیل و فهیم، طبیعتا لاله‌زار فرصتی داد به کسانی که می‌خواستند ژانگولر کار کنند، استریپ‌تیز کار کنند، روی صحنه آواز بخوانند و کلا از اینجور کارها بکنند. البته آواز خواندن چیز بدی نیست ولی برای خودش یک حساب و کتابی دارد. اینها همان چیزهایی است که تئاتر را از تفکر به سمت گیشه کشاند. تئاتر آقای نوشین رفت اما به جایش چه چیزی آمد؟! رقص و ژانگولر و آکروبات آمد. یک وضعیت کودتازده که در آن شعبان بی‌مخ‌ها میدان‌دار صحنه بودند.» وی در پیوند با همین موضوع و ارتباط آن با دوران حال حاضر اضافه می‌کند: «تجاری نگاه کردن به مساله فرهنگ چه نتیجه‌ای خواهد داشت؟ بالا رفتن قیمت بلیت تئاتر تا ۲۵۰هزار تومان باعث می‌شود که بخش عمده‌ای از مخاطبان آن از بین بروند؛ یعنی قشر زحمتکش مثل راننده‌ها، کارگران، کارمندان، معلمان و... اینها همه‌شان در چنین وضعی کنار گذاشته خواهند شد. کشاندن تئاتر به ۲۵۰هزار تومان توسط حضور سلبریتی‌ها، آوردن تئاتر به سمت سرمایه‌داری آدمخوار است.»

آفرین  عبیسی
آفرین عبیسی از 17 سالگی بازیگری را آغاز کرد و در «طوقی» برای مخاطبان صورت شناخته‌شده‌ای پیدا کرد. به همراه همسرش ایرج صادق‌پور فیلمبردار و تهیه‌کننده سینما، می‌توانست در سینمای قبل از انقلاب به سرعت رشد کند اما فضای سینمای فاسد و فیلمفارسی آن دوران را تحمل نکرد و در همان ابتدا با بازیگری خداحافظی کرد. او می‌گوید: «من اگر در آن سن پایین و با وجود اینکه شوهرم فیلمساز بود سینما را ترک کردم به این خاطر بود که نمی‌توانستم در سینمای فاسد قبل از انقلاب اسلامی کار کنم و انتخابی هم نداشتم، پس تصمیم گرفتم از بازیگری خداحافظی کنم. من سال 80 بعد از 30 سال دوباره بازیگری را انتخاب کردم. خداوند می‌فرماید راه راست برو و راست بگو تا همه‌چیز خوب مقدر شود و من سعی کردم این‌گونه رفتار کنم. کارگردان اصلی همه ما خداوند است. وقتی این را باور دارم، به نقش‌های کوچکی که ممکن است به من پیشنهاد نشود، اعتنایی نمی‌کنم. من همواره با همین امید و توسل به خدا زندگی کرده‌ام و می‌دانم کارگردان اصلی روزی بهترین نقش را برای من انتخاب کرده و سر راه زندگی‌ام قرار خواهد داد، پس از کم‌کاری این روزها هیچ ترس و واهمه‌ای ندارم.»

در این رابطه بیشتر بخوانیم:

چرا ضدانقلاب از معتمدآریا عصبانی است؟(لینک)

مرتبط ها