آنچه که اکنون بیش از هر زمان دیگری خود را نشان می دهد تعهد آمریکا و متحدین اش نسبت به راهبرد سیستماتیک مهار چین است که بصورت ترکیبی پیگیری می شود. جدی ترین بخش راهبرد مهار، محاصره دریایی چین در آب های چین جنوبی و پیاده سازی ایده ناتوی جهانی است که در برنامه 2030 ناتو در بستر کشاندن ناتو به مرزهای چین و در نهایت فعال کردن گسل امنیتی از درون و بیرون چین تدوین شده است. راهبرد ترکیبی مهار شامل حمایت از تروریست های افراطی در مرزهای غربی چین و کلید زدن بحران جنگ بر سر مرزهای مورد اختلاف با هند و سپس تایوان است.
این همان دیدگاهی تهاجمی است که آمریکا نظم جهانی را پس از فروپاشی شوروی و پایان جنگ سرد بر آن بنا نهاد. دیدگاهی که خود را کامل، جامع، خالص و عاری از هرگونه خطایی می بیند. هر قانونی را که دوست نداشته باشد نقض می کند و پاسخگوی هیچ واحد حقوقی، کنوانسیون بینالمللی و یا معاهده خاصی نیست. مداخله در کوزوو در 1999 و یا اشغال افغانستان به بهانه مباره با تروریسم و تهاجم به عراق برای یافتن سلاح های کشتار جمعی و در سال 2003 بدون مندیت شورای امنیت؛ حمله به لیبی و یا آزار و شکنجه اسیران در زندانهای ابوغریب و گوانتانامو، تنها بخش کوچکی از شر راهبردی آمریکا در نظام بین الملل است. شر مطلقی که مدعی است بهتر از هرکسی می بیند و در جایگاهی بلندتر ایستاده است که قادر به تشخیص و تفسیر نهایی هر پدیده و یا واقعه ای می باشد. به گواه تاریخ بعد از فروپاشی شوروی مرتب این جملات از سوی مقامات رسمی ایالات متحده شنیده می شود که حاکی از دیدگاه آمریکا نسبت به سایر بازیگران است . جملاتی از این دست که آمریکا در بالادست ها ایستاده و آینده را از هر کشور موجودی بهتر می بیند. این دیدگاه حالا به دنبال بسیج جهانی برای مقابله با پکن و استراتژی محاصره همه جانبه چین است.
سفر پلوسی به تایوان نمونه دیگری از دست اندازی های سیاسی و امنیتی آمریکا است که هیچکدام از رؤسای مجلس نمایندگان آمریکا از 25 سال پیش و از دوره نیوت گینگریچ جمهوریخواه تاکنون، چنین کاری را انجام نداده اند. این سفر حکایت از آن دارد که ضرورت کاربرد زور در صورت نیاز برای جلوگیری از مداخله چین در تایوان غیر قابل اجتناب است. به طور کلان آن چه در پس این سفر در توصیه نهادها و اندیشکده های آمریکایی به چشم می خورد یادآور جنگ های تریاک 1 و 2 علیه چین است. این یاددآوری بستر ساز این رویداد می تواند باشد که به هر قیمتی اهداف آمریکا نسبت به چین و تایوان باید تحمیل و یا محقق گردند. تلاش واشینگتن این است تا با تکیه بر تجربه تاریخی به چین این را نشان دهد که در صورت عدم جدایی از نظم بین المللی مبتنی بر منافع و ارزش های آمریکا و یا افول بیشتر قدرت ایالات متحده، پکن نیز در چرخه بحران ساختگی به زیر کشیده خواهد شد. تلاش آمریکا ممانعت از ادامه روند انتفاع چین از نظم بین الملل موجود و انداختن پکن به عرصه جنگ در تایوان است.
در واقع چینش مهره ها از سوی غرب به گونه ای است که باید شرایط برای قطع ارتباط چین از زنجیره تامین و قطع کریدورهای آبی-خاکی چین که گزینه های مورد نظر غرب است که البته با درگیر کردن چین در تایوان، راه اندازی تحریم های کلان اقتصادی و محاصره نظامی فراهم شده تا در گام بعدی شرایط برای تجزیه چین با کلید زدن جدایی هنگ کنگ و نواحی غربی این کشور مساعد شود.
دنگ شیائوپنگ از رهبران بزرگ چین پس از مائو توصیه ای جدی برای سیاستگذاران پکن کرده بود: «به آرامی مشاهده کنید؛ موقعیت مان را حفظ کنید؛ با اتفاقات با آرامش مقابله کنید؛ ظرفیت هایمان را پنهان کنید و صبور باشید؛ با چراغ های خاموش حرکت کنید و هرگز ادعای رهبری نکنید» . آنچه که اکنون ضرورت کنش در شرایط زوال نظم جهانی آمریکایی را می طلبد، فهم وضعیت گذار در درجه اول و پس از آن جداکردن پکن از نظم آمریکایی در حال زوال؛ و در نهایت تلاش برای ایجاد نظمی به موازات آن یا نظمی جایگزین با درس گرفتن از شرایط پیشین است.
سیاستگذاران چینی اکنون متقاعد شده اند که ایالات متحده مصمم به اجرای استراتژی مهار تمام عیار پکن است. پکن اکنون پیمان چهارجانبه QUAD و سه جانبه امنیتی بین استرالیا، ایالات متحده و بریتانیا موسوم به AKUS و هم چنین تلاش برای اضافه کردن ژاپن و کره جنوبی به این پیمان امنیتی را تحت رهبری آمریکا پیش روی خود دارد. اینک با اجرایی شدن راهبرد مهار چین شرایطی ایجاد می گردد که نشاگر آن است که حتی زمان پرداخت سهم صلح به آمریکا به پایان رسیده است و چین باید برای جدایی کامل از نظم مورد نظر ایالات متحده آماده شود.
برای جدای از آمریکا دو اتفاق استراتژیک می تواند موقعیت چین را در «تئوری جدایی کلیدی» تقویت کند و باعث پیشبرد و تحقق پروژه جدایی شود. نخست مسئله تقویت موقعیت استراتژیک چین در زنجیره تامین جهانی، گسترش نفوذ در خطوط دریایی تجارت بین المللی و راه اندازی مسیر خاکی-آبی جاده ابریشم جدید با متحدین و شرکای تجاری خود است. افزون بر این چین طی سال های اخیر در چارچوب همکاری های تجاری واقتصادی خود ساختارهای مستقلی را ایجاد کرده که بسیار نزدیک به یک دولت جهانشمول می باشد؛ که می تواند به طور بالقوه با شرکای جدید خود جایگزینی برای نظم بین الملل در حال زوال کنونی باشد و زیر ساخت های اقتصادی خود را شامل بانک توسعه جدید، بانک سرمایه گذاری زیرساخت های آسیایی، و ابتکار یک کمربند-یک جاده بیش از پیش تقویت نماید.
پایه کلیدی دیگر نظم جدید بین الملل به رهبری چین می تواند به مثابه نطفه آغازین برای جایگزینی نظمِ جهانیِ در حال احتضار لیبرال دموکراسی باشد که با تلاش مضاعف برای جایگزین کردن یوان با دلار، و یا تبدیل مبادلات بینابینی با طلا امکان پذیر می باشد. تلاش فزاینده برای ایجاد و عملیاتی سازی سازوکاری به موازات سیستم مالی سوئیفت یا ابتکاری شبیه گاز-یوان که در سال 2017 توسط استراتژیست های چینی مطرح شد، می تواند به راحتی یوان را در تجارت جهانی جایگزین دلار و پترو-دلار نماید. حتی ایده جایگزینی یوان با دلار در چین مسبوق به سابقه می باشد، بطوریکه در سال ۱۹۹۹ میلادی، "دای ژیانگ لونگ" رئیس وقت بانک خلق چین (PBOC) با تاکید استدلال کرد که سیستم مالی جهانی موجود "نیاز به اصلاح دارد"، زیرا "نقش ارز ذخیره بینالمللی توسط پول ملی چند کشور منبع اصلی بی ثباتی بوده است".
در این وضعیت شاید بهترین راه برای چین پیش از آنکه به مرحله نهایی این تقابل مرگ و زندگی نظم آمریکایی برسد، پیاده سازی آلترناتیو حرکت به سوی بلوک بندی متقابل؛ نهادسازی غیرِ-لیبرالی و در نهایت تغییر و تحول نظم موجود از یک نظم مبتنی بر سلسله مراتب به نظمی مبتنی بر صلح و برابری و همکاری متقابل با کشورهای همسو می باشد. در غیر اینصورت با عملیاتی شدن پیمان آکوس و گسترش ناتو به شرق آسیا برای رسیدن به مرزهای چین و مجهز کردن استرالیا به زیردریایی های هسته ای، چنانچه با شکست روسیه در جنگ اوکراین و سقوط پوتین در داخل روسیه در هم آمیزد حرکت به سمتِ محاصره نهایی چین و تحمیل شرایط مورد آمریکا به پکن دور از انتظار نمی باشد.
بنابراین یکی از مولفههای اصلی استراتژی چین در برابر محدودیتهای غربی ایجاد یک سیستم تجارت جهانی مبتنی بر یوان و تلاش برای بهبود قدرت قیمت گذاری یوان است که می تواند نه تنها از کاهش آسیب پذیری چین در تجارت جهانی منابع و تقویت موقعیت مالی جهانی جلوگیری نماید، بلکه مبنایی خواهد شد برای توافق و همچنین بلوک بندی آتی چین متشکل از هسته مرکزی روسیه، ایران، ونزوئلا، نیجریه، آسیای مرکزی و کشورهای حوزه بریکس باشد.
بر این مبنا صادرکنندگان نفت هم میتوانند درآمد نفتی دریافت شده به یوان خود را در مبادلات طلای شانگهای و هنگ کنگ به اعتبارو یا طلا تبدیل کنند. این قابلیتِ تبدیلِ متقابل نشان میدهد که چین، بزرگترین واردکننده نفت جهان و دارای بزرگترین ذخایر جهانی و برخوردار بودن از زیرساخت داخلی در عرصه های صنعتی و سرمایه گذاری، بهترین شرایط را برای تجارت غیرمستقیم نفت با استفاده از طلا دارد؛ که می تواند آغازی برای جایگزینهای قیمت گذاری برای یک کالای بزرگ جهانی باشد.
۱۸:۳۰ - ۱۴۰۱/۰۵/۲۰
کد خبر: 73535
راهبرد سیستماتیک مهار چین
ضرورت عملیاتی شدن تئوری جدایی چین از نظم جهانی آمریکایی
راهبرد ترکیبی مهار شامل حمایت از تروریست های افراطی در مرزهای غربی چین و کلید زدن بحران جنگ بر سر مرزهای مورد اختلاف با هند و سپس تایوان است.
مرتبط ها