صادق امامی، دبیر گروه بینالملل: میرحسین موسوی در نوشتاری که وبسایت کلمه آن را «مقدمهای بر ترجمه عربی بیانیههای جنبش سبز» خوانده، پیرامون مسائل منطقهای اتهاماتی را به تهران نسبت داده که حتی خونخوارترین دشمنان ایران نیز، چنین لیست بلندبالایی از اتهامات را متوجه تهران نکردهاند. موسوی که هدف اصلیاش از «انتشار» این نوشتار در ایام سوگواری اباعبدالله(ع)، دفاع مجدد از حرمتشکنان عاشورای سال 1388 یا بهتعبیر او «مردمی خداجوی» بوده، به سیاستهای منطقهای ایران با همان رویکرد افراطی موجود در بیانیههایش تاخته و «پیدایش داعش» را به سیاست منطقهای ایران پیوند زده است. موسوی تجاوز ائتلافی گسترده به یمن را به «جنگهای قومی و قبیلهای» تقلیل داده است و اصطلاح «هلال شیعی» را «شعار هلال شیعی» خوانده و ادعا کرده که ایران در «مضمون حقیقى خواست ملتها» دست برده است.
صرفنظر از این پرسش که در کدام کشور دموکراتیک عربی! به بیانیههای یک جریان ضددموکراتیک، توجه خواهد شد، نمیتوان به کلیت این نوشتار خرده گرفت؛ چراکه ماهیت «مقدمه» باید به متن اصلی که همان بیانیههای جنبش سبز است، وفادار بماند. بنابراین به همان اندازه که آن بیانیهها، منطقی و عاقلانه و در چهارچوب دفاع از آزادی و عدالت و دموکراسی بود، این مقدمه نیز دارای چنین ویژگیهایی خواهد بود.
درحالی ادعا شده است که این متن، مقدمه ترجمه عربی است و احتمالا نیز مخاطب آن افرادی فرضی در کشورهای عربی خواهند بود که محتوای آن، چنین چیزی را نمیرساند. در این متن موسوی با تکیه بر «تئوری توطئه» ادعاهایی همچون «جانشینی موروثی رهبری» را مطرح کرده است که این در فضای سیاسی ایران، عملا قابلیت طرح ندارد و بیشتر محصول گعدههای چند نفره پر از دود و دم است.
یافتهها و بافتههای موسوی درباره مسائل منطقهای نیز در همین راستا قابلیت طرح دارد. او همچون سیاست داخلی - که البته در آن بسیار ناپخته عمل کرد و در کمتر از چند ماه به انتحار رسید- در سیاست خارجی و مسائل منطقهای نیز همین ناپختگی را به نمایش گذاشته است.
شاید یک دهه پیش و در ماههای ابتدایی حضور ایران در سوریه، کسانی که فهم درستی از وقایع منطقه نداشتند، میتوانستند با نوشتار امروز موسوی ارتباط برقرار کنند اما پس از افشای حقیقت داعش، پوچبودن این تحلیلها و تحلیلگرانشان نمایان شد. کمااینکه در همان ایام مرحوم هاشمیرفسنجانی مخالف حضور ایران در سوریه بود. هاشمیرفسنجانی گمان میکرد در یک سوی این میدان مردم سوریه و در سوی دیگر دولت بشار اسد قرار دارند اما قاسم سلیمانی فرمانده سپاه قدس که بر میدان اشراف داشت، میدانست غرب و کشورهای مرتجع منطقه چه در سر دارند. آنطور که حسین مرعشی دبیر کل حزب کارگزاران گفته است، سردار سلیمانی معتقد بود بهدلیل اینکه «سیستم اطلاعاتی کشور، اطلاعات دقیق را به آقای هاشمی نمیدهد و دسترسی [وی] به اطلاعات ضعیف شده، تحلیلهایش از واقعیت فاصله گرفته است.» اما حالا حتی مخالفان سرسخت حضور منطقهای ایران در سوریه هم نمیتوانند در مذمت این حضور سخن بگویند؛ چراکه گروهک تروریستی داعش صراحتا از ولایت خراسان سخن میگفت و قصد داشت پس از دمشق و بغداد، تهران را نیز به حکومت خود ضمیمه کند. تحلیل میرحسین موسوی آن هم در سال 2022 از سوریه، چه در بعد زمان و چه در بعد مکان فرسنگها از واقعیت فاصله دارد. او یا حدود یک دهه از دنیا عقبتر است یا اینکه در این سالها دچار «زوال عقل» شده است. البته میتوان کمی هم روی احتمال سوم نیز کار کرد که او با افراطگرایی در سیاست، اکنون حتی تبدیل شدن به «صدای داعش» را برای خود ارزش میداند. روشن است که در این ماجرا موسوی در کدام سمت ایستاده است. او تحولات سوریه را «غمنامهای» خوانده که همچنان ادامه دارد. او درست در روزهایی که رژیمصهیونیستی با حمله به غزه، چندین کودک را به شهادت رسانده و تصاویر آن در رسانههای بینالمللی واکنشهای بسیاری را بهدنبال داشته، حکومت سوریه را «کودککش» خطاب کرده است و رزمندگان ایرانی را به «خونریختن در سرزمینهای بیگانه برای تحکیم پایههای رژیمی کودککش» متهم کرده است.
موسوی حدود دو دهه از عرصه سیاست دور بوده است و احتمالا اطلاعی ندارد که پیدایش داعش نه به جنگ سوریه که حداقل به یک دهه پیش از آن و حوالی سال 1999 و شکلگیری «جماعت توحید و جهاد» به رهبری «ابومصعب الزرقاوی» بازمیگردد. این گروه که در سال ۲۰۰۴ و پس از حمله آمریکا به عراق، به القاعده پیوست، در سال ۲۰۰۶ در ائتلاف با گروههای اسلامگرای افراطی، «مجلس شورای مجاهدین» را تشکیل داد که یک قدرت مهم در استان انبار، وسیعترین استان عراق محسوب میشد. در اکتبر همان سال، مجلس شورای مجاهدین به همراه چند گروه شورشیِ دیگر «حکومت اسلامی عراق» را تشکیل داد. پس از هلاکت دو فرمانده این گروه، ابوبکر بغدادی جایگزین آنها شد. با آغاز جنگ داخلی در سوریه، این گروه وارد سوریه شد و «دولت اسلامی عراق و شام» (داعش) را تشکیل داد.
موسوی در این نوشتار، وقایع یمن را «جنگ قومی و قبیلهای» خوانده است. این ادعا درحالی از سوی وی مطرح شده است که از فروردین 94، چندده کشور عربی منطقه و فرامنطقهای و حتی قدرتهای بزرگ در این جنگ نقشآفرینی داشتهاند. سعودیها بهعنوان رهبر این تهاجم نظامی بهصراحت اعتراف کردهاند که نیروهای نظامی آمریکا و بریتانیا پشتیبانی اطلاعاتی و لجستیکی این عملیاتها را برعهده داشتهاند.
موسوی در بخشی دیگر از این نوشتار که به نظر، دال مرکزی و بهانه اصلی برای نگارش نامه بوده، به ماجرای حرمتشکنان عاشورای 88 اشاره و در ادامه آن از ادبیاتی مشابه ادبیات گروهک تروریستی داعش پیرامون سردار شهید حسین همدانی، از فرماندهان ایران در سوریه استفاده کرده است.
موسوی با این متن، ادعاهای مخالفانش در سال 88 را تایید کرد. در آن زمان مخالفان موسوی معتقد بودند ستاد موسوی ویترینی از اصلاحطلبان معمولی دارد اما در پشتصحنه سمپاتهای منافقین و امثال امیر ارجمند به ایفای نقش میپردازند.
شاید یکی از دلایل اینکه موسوی جسارت دستبهقلم شدن و نگارش چنین مطالبی را دارد، کمتوجهی صاحبنظران به جنایت او علیه دموکراسی در ایران و ازبینرفتن دهها نفر باشد. او عملا با نپذیرفتن نتایج انتخابات، دموکراسی ایران را به لبه پرتگاه کشید؛ کاری که دونالد ترامپ هیچگاه جرات انجام آن را نداشت. زوال دموکراسی در آمریکا با روی کارآمدن دونالد ترامپ به اندازهای دارای اهمیت بود که چندین کتاب درباره آن به رشته تحریر درآمد. فرانسیس فوکویاما، نظریهپرداز آمریکایی صراحتا در کتاب «هویت» نوشت که اگر دونالد ترامپ در آمریکا به قدرت نمیرسید، این کتاب شاید هیچگاه منتشر نمیشد. دومین کتاب را نیز «استیون لویتسکی» و «دانیل زیبلات» با عنوان «دموکراسیها چگونه میمیرند» نوشتند تا نگرانیهای خودشان از این وضعیت را تشریح کنند. در ایران اما اثری قابلتوجه درباره آنچه موسوی بر سر دموکراسی و صندوق رای آورد، منتشر نشد تا او 13 سال بعد از جنایتش علیه دموکراسی، دستبهقلم شود و خود را در جایگاه یک آزادیخواه و عدالتطلب تصویر کند و مقدمهای بنویسد که هیچ نسبتی با اکت سیاسی او نداشته است. برخلاف خودکامگانی که از مسیر انتخابات و صندوق رای به قدرت میرسند و پس از تثبیت قدرت، تضعیف نهادهای دموکراتیک را در دستورکار قرار میدهند و دموکراسیها را به «زوال» میکشانند، میرحسین موسوی با شکست در انتخابات چنین راهبردی را در دستورکار قرار داد. خودکامگی او اگرچه ضربات سنگینی به «دموکراسی» ایران زد اما مشخص نیست اگر با چنین رویکردی او به قدرت میرسید، در سال 1401 با چه مدلی از حکومت مواجه بودیم؟
شاید هنوز برخی هواداران متعصب تلاش کنند شیوه ضددموکراتیک موسوی در سال 88 را توجیه کنند اما دربرابر پژوهشهای علمی پیرامون افراد خودکامه، پاسخ روشنی ندارند. در کتاب «دموکراسیها چگونه میمیرند» نویسندگان از نگرانیهایشان درباره زوال دموکراسی در آمریکا با توجه به اینکه «سیاستمداران آمریکا رقبایشان را دشمن فرض میکنند و تهدید میکنند نتایج انتخابات را نمیپذیرند و نهادهایی همچون دادگاهها، سرویسهای اطلاعاتی و کمیتههای اخلاق را که وظیفه حراست از دموکراسی را برعهده دارند، تضعیف میکنند» سخن گفتهاند. آنها با استفاده از نظریات «خوان لینز» دانشمند برجسته علوم سیاسی و «شاخص معتبر»ی که او پیشنهاد داده است، چهار علامت رفتاری را گردآوری کرده و نوشتهاند: «هنگامی که یک سیاستمدار 1)چه زبانی و چه در عمل قواعد بازی دموکراتیک را رد میکند، 2)مشروعیت مخالفان را انکار میکند، 3)با خشونت مدارا میکند یا آن را ترویج میدهد یا 4)تمایل دارد آزادیهای مدنی مخالفان، ازجمله رسانهها را محدود سازد» باید نگران شد. به اعتقاد آنها «سیاستمداری که حتی یکی از این معیارها درمورد او صدق میکند، عامل نگرانی است.» میرحسین موسوی درحالیکه هنوز قدرت را در دست نداشت، در انتخابات سال 88، سه معیار نخست را به اجرا گذاشت. بهطور حتم در همان انتخابات اگر قدرت خاموش کردن رسانهها را نیز میداشت، در اجرای آن ذرهای تعلل نمیکرد.
جدا از این معیارهای خودکامگی، مدل ورود موسوی به انتخابات نیز با شیوه افراد دموکراتیک تناسب چندانی نداشته است. موسوی که 20 سالی از عرصه سیاست در ایران به دور و فاقد اثرگذاری اجتماعی حتی به اندازه یک فعال سیاسی بود، اسفند 87 یکباره عزم ورود به میدان سیاست کرد. جدا از تمایلات شدید اقتدارگرایانه وی، شیوه ورود وی به عرصه سیاست، شباهت قابلتوجهی به مدل ورود «بنیتو موسولینی» و «آدولف هیتلر» رهبران فاشیسم و نازیسم به عرصه سیاست دارد. هیتلر در اواخر ژانویه 1933 و پس از اینکه محافظهکاران آلمانی به این جمعبندی رسیدند که برای حل بنبست سیاسی باید فردی که با سیاست بیگانه است اما محبوبیت دارد را به رهبری دولت منصوب کنند، پا به قدرت گذاشت. محافظهکاران از هیتلر متنفر بودند اما میدانستند دستکم او طرفداران زیادی دارد. مهمتر اینکه آنها فکر میکردند میتوانند این فرد را کنترل کنند. برهمین مبنا در سیام ژانویه 1933، «فون پاپن» یکی از طرفداران این برنامه در سخنانی اطمینانبخش گفت: «ما از او بهنفع خود بهره میبریم... طی دو ماه او را چنان به حاشیه میرانیم که دمار از روزگارش دربیاید.» در انتخابات سال 1388 نیز اصلاحطلبان با این جمعبندی که موسوی محبوبیت دارد، حاضر به حمایت از وی شدند. این درحالی بود که در آستانه انتخابات، تمرکز این جریان روی کاندیداتوری سیدمحمد خاتمی بود و از همینرو با کاندیداتوری موسوی مخالف بودند. حتی مرحوم هاشمیرفسنجانی که اصلاحطلبان به نقشآفرینیاش در انتخابات با توجه به شکست سخت چهار سال پیش و تقابل جدی رئیسجمهور وقت با او، امید بسته بودند نیز در محاسباتش هیچ حاضر نشد از موسوی حمایت کند. جمعبندی هاشمی این بود که اگر از بین چهار نفر؛ لاریجانی، روحانی، ناطقنوری و ولایتی یکی نامزد شود، از او حمایت میکند و به او رای میدهد. این اتفاق نیفتاد و با وجود آنکه راضی به ادامه دولت نبود اما به نوشته سایتش، هاشمی از کسی حمایت صریح نکرد. اصلاحطلبان هم چندان به این ورود خوشبین نبودند و حتی سیدمحمد خاتمی صراحتا در بیانیه کنارهگیری خود از وجود «تفاوتها و تمایزهایی بین نظر و عمل» خود با او سخن گفت و برخی دیگر از اصلاحطلبان، گفتمان انتخاباتی موسوی را مغایر با گفتمان اصلاحطلبی و حتی گاهی همسو با گفتمان احمدینژاد میدانستند. اما همچون «فون پاپن» در آلمان، در ایران اصلاحطلبانی بودند که گمان میکردند پس از انتخابات، افسار دولت جدید را در دست میگیرند و دمار از روزگار موسوی درمیآورند. اما نه هیتلر این امکان را به محافظهکاران داد و نه موسوی اهل سواریدادن به اصلاحطلبان بود. برخلاف تحلیل اصلاحطلبان، این موسوی بود که جریان اصلاحات را زین کرد؛ افسار زد و از آنها سواری گرفت. هزینه این شورش به پای اصلاحطلبان نوشته شد و آنها در انتخابات سال 90 شکست سختی خوردند. اگر نقشآفرینی مرحوم هاشمیرفسنجانی در سال 92 نبود، اصلاحطلبان تا سالها باید تبعات همراهی با موسوی در انتحار علیه دموکراسی را پرداخت میکردند.
با وجود این، اکنون که میرحسین موسوی تبدیل به صدای گروهک تروریستی داعش شده است، زمان خوبی برای تعیینتکلیف جریان اصلاحات با موسوی است. باید دید آیا سران جریان اصلاحطلب همچون سیدمحمد خاتمی، سیدمحمد موسویخوئینیها، سیدحسن خمینی، حسن روحانی و... این دیدگاههای افراطی را باور دارند و این نوشتار، مواضع آنان نیز است یا اینکه آنان علیه این بیانیه سیاسی موضعگیری خواهند کرد؟
۰۱:۰۵ - ۱۴۰۱/۰۵/۱۹
کد خبر: 73480
صادق امامی
صدای داعش
موسوی با افراطگرایی در سیاست، اکنون حتی تبدیل شدن به «صدای داعش» را برای خود ارزش میداند.
مرتبط ها