کد خبر: 73252

گفت‌وگوی «فرهیختگان» با محمدعلی مفیدی درباره الهیات رنج- بخش دوم

منشأ بلاها و مصیبت‌های انسان چیست؟

اولین چیزی که باید انسان در نزول بلا به آن بیندیشد این است که من کجا اشتباه کردم؟

علی عسگری، خبرنگار: آیات و روایات مختلفی درباره آفریده شدن انسان در رنج و سختی داریم که هر یک وجوهی از الهیات رنج را برای ما نمایان می‌کند. کارکرد این رنج چیست و این سختی برای چیست؟ آیا رنج جزء ذاتی زندگی انسان است یا آیا برای سیر به سوی خدا ناگزیر از تحمل این رنج هستیم؟ اینها سوالاتی است که در قسمت اول گفت‌وگو با محمدعلی مفیدی، استاد حوزه علمیه مشکات مطرح کردیم. در این بخش به بحث نسبت رنج با مساله جبر و اختیار و چگونگی فهم از رنج و ابتلا پرداختیم. بخش دوم این گفت‌وگو را در ادامه از نظر می‌گذرانید.

تعبیر دیگری هم وجود دارد و آن اینکه اشخاص وقتی از یک جایگاهی بالاتر بروند نه‌تنها ادراک الم دنیویی نمی‌کنند بلکه ادراک لذات هم ندارند.
عرض کردم که این یک مرتبه است. حتی چیزهای دیگری نیز برای آنها اتفاق می‌افتد ولی این یک مرتبه است و مرتبه جذبه است. مرتبه‌ای که جز خدا را نمی‌بینند. لکن مرتبه‌ای بالاتر از این داریم که آنها می‌توانند دستگیری کنند. آنها کسانی هستند که این مرتبه را رد کرده‌اند. مرتبه‌ای که در عین بودن در این دنیا در جذبه خداوند هستند. آقای جاودان مثالی می‌زدند و می‌گفتند تشییع جنازه‌ای در مشهد بود و علامه در تشییع می‌رفتند و من پشت‌سر ایشان حرکت می‌کردم. می‌گفتند وقتی علامه راه می‌رفتند می‌آمدند و کنار علامه قرار می‌گرفتند و از ایشان سوال می‌پرسیدند گویی این روح از آسمان پایین می‌آمد و جواب شخص را می‌داد و دوباره به آسمان برمی‌گشت. یعنی در عین اینکه در آن جذبه است در این سو نیز هست. این «لَا یشْغَلُه شَأْنٌ عَنْ شَأْنٍ» است و اوج مرتبت و خداگونه شدن است وگرنه ما ملائکه‌ای داشتیم که ملائکه مهیمین بودند ولی وقتی خطاب سجده آمد آنها نشنیدند. لذا خدا به شیطان می‌گوید: «أَسْتَکبَرْتَ‌ام کنْتَ مِنَ الْعالینَ که عالین» ملائکه مهیمین هستند که آنچنان در هیمان جذبه الهی بودند که حرفی از سجده نشنیدند. آن هم یک مرتبت است و مرتبه فنا فی الله است ولی مرتبت بعدی این است که از آن جذبه هم بالاتر بیاییم و تمام مراتب عالم را پر کنیم و خلیفه الهی این‌گونه است. انسان کامل و پیغمبر این‌گونه هستند. که لَا یشْغَلُه شَأْنٌ عَنْ شَأْن در دنیا هستند لکن با خدا هستند. لذا می‌توانند دستگیری کنند و می‌توانند عالم را با خود همراه کنند که این مرتبت مرتبه بالاتری است. لذا آنها رنج را هم تحمل می‌کنند ولی تحمل این رنج مانع از جذبه الهی نیست. این مرتبه بسیار بالا و از حالت بی‌حسی بالاتر است.

سوال دیگر این است که مساله رنج و نسبت آن با سلوک انسان را وارد دایره جبر و اختیار کنیم و نسبت آن را با تقدیر و اراده انسان بسنجیم. شما می‌فرمایید این رنج جزء ذاتی سلوک انسان است و خدا انسان را طوری در این دنیا قرار داده است که اگر می‌خواهد استعداد‌های خود را به فعلیت برساند چاره‌ای جز این ندارد که انس و الفت خود با دنیا را بکند و حجاب‌ها را دور بیندازد و این مرحله با رنج همراه است. با بسیاری از اتفاقاتی که در زندگی انسان‌ها به وجود می‌آید، انسان همواره در دوگانه‌ای قرار می‌گیرد که فلان اتفاق و این نازل شدن بلا‌اراده خدا بود یا اگر من حواسم را بیشتر جمع می‌کردم این اتفاق نمی‌افتاد، اگر انتخاب درستی داشتم این اتفاق نمی‌افتاد. گاهی انسان در زمان رنج طغیانی علیه خدای خود دارد که این چه وضعیتی است که برای ما درست کرده‌ای؟! گاهی به این سمت می‌رویم که می‌گوییم ‌ای کاش خود من انتخاب درست‌تری داشتم و گویی در دل این اراده مبهم گیر افتاده است! گویی اراده خدا مبنی‌بر اینکه انسان در رنج قرار بگیرد اراده‌ای مبهم است و تشخیص آن برای ما ممکن نیست که اتفاقی که برای من نازل می‌شود در جایگاه سیر من به سمت خدا چه ویژگی‌ای دارد؟ آیا ناشی از اختیار خود من بود؟ یا ناشی از اراده خداست؟ گویی انسان باید به پای امر مبهمی بنشیند تا این امر مبهم انسان را بالا ببرد و رشد بدهد.
اگر بخواهم این گفته شما را صورت‌بندی کنم این‌طور خواهد بود که بلا‌ها و مصیبت‌هایی که بر سر آدم می‌آید چه منشأهایی می‌تواند داشته باشد. یک منشأ می‌تواند حماقت‌های خود فرد باشد. مثلا در کار و تجارتی، فرد آگاهی ندارد و سرمایه خود را از دست می‌دهد و می‌گوید خدا خواست من را تطهیر کند! ولی نه تو حماقت کرده‌ای و باید کار را یاد می‌گرفتی! این یکی از احتمالات است و نباید با نزول هر بلایی به سرعت بحث را به ابتلا توسط خداوند و عرفان و... ربط داد. اولین چیزی که باید انسان در نزول بلا به آن بیندیشد این است که من کجا اشتباه کردم؟ انسان باید در ابتدا به خودش ظنین باشد و اول از خودش حساب بکشد. وَمَا أَصَابَک مِنْ سَیئَةٍ فَمِنْ نَفْسِک من چه کاری و چه اشتباهی کردم؟ بعد باز باید فرد به خودش مشکوک باشد و بگوید شاید گناهی کرده‌ام و خدا می‌خواهد من را پاک کند. مثلا من از خدا دوری داشتم و باز در این مرحله ابتدا استغفار کند و این مساله را وارد نظام تطهیر کند و در آخر می‌شود البلا للولا که می‌خواهد توجه بدهد و انسان نباید اینها را به خودش بگیرد. به نظر من این صورت‌بندی می‌تواند صورت‌بندی خوبی باشد. به نظر من این نوع برخورد با بلا‌ها و مصیبت‌هایی که برای انسان پیش می‌آید می‌تواند نوع برخورد خوبی باشد و حالت‌های مختلف احصا شده است.

اگر نکته‌ای برای جمع‌بندی باقی‌مانده، بفرمایید.
به نظرم این نکته خوبی است که انسان چگونه این رنج‌ها را درست ببیند؟ و رنج‌ها و بلا‌هایی را که برای انسان اتفاق می‌افتد به درستی تحلیل کند. تنها رنج نیست، رنج یک طرف قضیه است و گاهی خوشی هم وجود دارد وقتی می‌گوییم بلا در حقیقت اعم از خوشی و ناخوشی است، زیرا بلا به معنی تغییر حالت دادن است. گاهی انسان در خوبی است و پول دارد و فقیر می‌شود و گاهی فقیر است و پولدار می‌شود. این ثروت هم بلا و امتحان است. خدا جایی با دارا بودن انسان‌ها را مبتلا می‌کند. چیزی که من می‌خواهم مطرح کنم مساله‌ای بالاتر از رنج است و آن مساله بلا است. این بلا و ابتلا یکی از کلیدواژه‌های بسیار مهمی است که در قرآن فراوان تکرار شده است. سوره مبارکه فجر ازجمله جاهایی است که به‌خوبی این بحث را مطرح کرده است. «فَأَمَّا الْإِنْسَانُ إِذَا مَا ابْتَلَاه رَبُّه فَأَکرَمَه وَنَعَّمَه فَیقُولُ رَبِّی أَکرَمَنِ» می‌گوید خدا به من اکرام کرد. «وَأَمَّا إِذَا مَا ابْتَلَاه فَقَدَرَ عَلَیه رِزْقَه فَیقُولُ رَبِّی أَهانَن» می‌گوید خدا به من اهانت کرد. انسان‌ها این‌طور هستند که چون دنیا را دوست دارند اگر خدا چیزی به آنها بدهد خوشحال می‌شوند و اگر خدا چیزی از آنها بگیرد ناراحت می‌شوند. درحالی‌که نه آن نعمت دادن نکته‌ای داشت و به خاطر لیاقت فرد بود و نه آن گرفتن نکته‌ای داشت و تنها امتحان و ابتلا بود. اگر کسی به حالتی برسد که بفهمد دادن و گرفتن از جانب خدا در دنیا تماما برای امتحان انسان است تا برای ساختن آخرت تا آرامشی پیدا کند، مساله متفاوت می‌شود. اگر عزیزی را و مقامی را و پولی را از دست می‌دهد یا اگر عزیزی را و مقامی را و پولی را به دست می‌آورد، همه امتحان خداوند است و لذا نباید از آن طرف ناامید شد و نه از این طرف عصیانگر شد. به فردی که چنین حالتی را دارد می‌گویند نفس مطمئنه که در آیات آخر سوره مبارک فجر آمده است «یا أَیتُها النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ ارْجِعِی إِلَى رَبِّک رَاضِیةً مَرْضِیة» این ویژگی فردی است که چه در خوشی و چه در ناخوشی فقط خدا را می‌بیند و به این مقام رسیده است.
به قول آقای عابدینی تصحیح نسبت درست، با دنیا کرده است. یعنی دنیا را دور ابتلا می‌بیند و دنیا را دار بقا نمی‌بیند و دار مرور و گذشتن می‌بیند. لذا اگر چیزی در دنیا به دست آورد یا در دنیا چیزی از دست او رفت می‌فهمد که این برای امتحان است. باید به دنیا به‌عنوان یک سالن امتحان نگاه کرد. اگر این‌طور باشد انسان متوجه می‌شود که هر اتفاقی که برای او رخ می‌دهد امتحان الهی است. لذا قرآن می‌گوید: «ما أَصابَ مِنْ مُصیبَةٍ فِی الْأَرْضِ وَ لا فی أَنْفُسِکمْ إِلاَّ فی کتابٍ مِنْ قَبْلِ آن نَبْرَأَها.» تمام اتفاقاتی که برای شما رخ می‌دهد همه قبل از اینکه برای شما رخ بدهد در کتابی نوشته شده است. إِنَّ ذلِک عَلَى الله یسیرٌ این برای خدا آسان است. چرا خدا این را گفت؟ لِکیلا تَأْسَوْا عَلى ما فاتَکمْ وَ لا تَفْرَحُوا بِما آتاکمْ اگر خدا چیزی از شما گرفت ناراحت نشوید و وقتی چیزی به شما داد خوشحال نشوید خدا شما را امتحان می‌کند. مثال‌های متعددی در این مورد در قرآن وجود دارد. بحث ابتلا بحثی بسیار مفصل است و کامل‌تر از بحث رنج است خدا ما را تنها با رنج مبتلا نمی‌کند و مساله خوشی هم مطرح است. ما هم رنج داریم و هم خوشی و این رنج و خوشی در دنیا برای امتحان ماست و باید حواس ما از اینها پرت نشود و مرتبا حواس‌مان به خدا باشد و نفس مطمئنه باشیم. چه در جایی که خدا به ما نعمت می‌دهد و چه در جایی که خدا نعمتی را از ما می‌گیرد به خدا مطمئن باشد و دست خداوند را می‌بیند.

مرتبط ها