جعفر علیاننژادی، دانشآموخته علوم سیاسی: اگر بخواهیم بهطور خلاصه، بهمنظور ورود به نوشتار حاضر، مروری سریع از یادداشت قبلی که تحتعنوان «حیات طیبه؛ ایدهای متمایز در روزمرگیها» در تاریخ 25 خرداد در همین روزنامه منتشر شد، داشته باشیم، لازم است چند سطر کوتاه از آنچه طرح شد به یاد آوریم. گفته شد رسیدن به پرسش اولین قدم و چهبسا مهمترین گام برای رسیدن به پاسخ باشد. درطول یادداشت قبلی، متوجه شدیم پرسش از نحوه حضور دین در زندگی روزمره، یک سوال منقح قابلبیان که بتوان آن را در حصار چند کلمه محدود کرد هم نیست. آنچه مهم است رسیدن به آستانه پرسش یا موقعیت سوالگونه است. برای این منظور یکی از مهمترین نحوه مواجهههای «روزمرهپژوهان» غربی را درقبال زندگی روزمره گزارش کردیم؛ مواجههای که با تکنیک آشناییزدایی از امور آشنا انجام میگیرد. گفته شد آنچه در این طلب پاسخ، اهمیت دارد، درک مفسر یا محقق از زندگی روزمره و در جریان است. سوال برای مفسر اهمیت دارد و جواب یا پاسخ احتمالی وی، معطوف به زندگی روزمره کنشگران است. بهمعنای دیگر زندگی روزمره مردم به پرسش کشیده میشود تا تبدیل به کالاهایی نو دراختیار مصرفکنندگان شود. هر سوالی به قصد ایجاد یک ارزش مصرفی جدید و به بیان سادهتر جذاب کردن صحنه ملالآور زندگی روزمره، پرسیده میشود. درمقابل این نگاه، یک نحوه مواجهه کمتر پرداختهشدهتری وجود دارد که از قضا سالها پیش علی صفاییحائری به آن پرداخته است. آنچه از این منظر، قدر و قیمت مییابد، ارزش پرسش برای فرد یا کنشگر است. درواقع وظیفه اصلیِ رساندن کنشگر به آستانه پرسش، نه برعهده مفسر بلکه برعهده خود فرد است. تنها نکته این است که رسیدن به موقعیت «سوال از خود»، نیاز به یک یادآور دارد. یادآور میتواند یک اتفاق یا پدیده باشد، یا یک مذکر و هدایتگر. روش علی صفایی، پرسیدن از قصد خود در افعال روزانه است. چرا بیدار شدم، چرا صبحانه خوردم، چرا سر کار رفتم الی آخر. بهزعم مرحوم صفایی این سوالات، مقدمه طرح پرسش اساسی فرد از زندگی روزانه است. ارتکاب این افعال تکراری و روزمره به چه منظوری است؟ آیا مجبور به زیستن یک امر تکراری و عادتگونهایم؟ آیا این تکرار، یک انتخاب آگاهانه است یا از سر عادت زندهبودن؟ رسیدن به این پرسشها، که مانند نوعی بازجویی ارادی است، خلأ زندگی آگاهانه را برای فرد محسوس میکند. درواقع پرسش از وضع فعلی را برای فرد معتبر میسازد.
مدعای نگارنده این است که پس از انقلاب اسلامی، یک انقلاب آگاهی نیز در سطح زندگی روزمره رخ داد. با وقوع انقلاب اسلامی به پرسش کشیدن زندگی روزمره، اعتبار عمومی یافت. هر فردی حق یافت از وضع وجودی و روزمره خویش، پرسش کند. این انقلاب آگاهی، انقلابی اسلامی (دینی) است. اگر دین به معنی روش زندگی، روش رشد کردن و نشان دادن شکل عالی و ایدهآل رشد انسان باشد، یعنی؛ اولا حق و راه پرسش از روزمرگیها را به او داده، ثانیا راه خروج از زندگی عادتواره را مشخص ساخته و ثالثا راه فرارفتن، تعالی و رشد آگاهی را به او اعطا کرده است. با یک انقلاب دینی میتوان از دینی که تنها بهدنبال معنادار کردن زندگی است، به زندگی دین«دارانه» منتقل شد، یعنی تغییر جایگاه دینداری از کارکرد نظرورزانه به کارکرد عملگرایانه. دینداری در دوران انقلاب اسلامی فقط معنادارکردن زندگی نیست، بلکه نوعی زندگی کردن دینی است. از جهاتی دینی که برای تفسیر زندگی روزمره آمده باشد، همان دین نقدپذیری است که با ایدئولوژی مارکسیستی به آن حمله شده است. همان دینی که کارکرد تخدیری دارد و افراد برای فارغشدن و آسودگی لحظهای از ملال و تکرار به آن متوسل میشوند. یا از آن برای توجیه تجربیات زیستهشان استفاده میکنند. دینی که فقط به وضعیت فعلی، معنا میدهد و نسخهای برای دگرگشت زندگی ندارد. این دین بیشتر زَین است. «زینت» زندگی روزمره است. درمقابل دینی که به انقلاب آگاهی میانجامد، به «طینت» زندگی روزمره بدل میشود. محفوف و ممزوج آن است و منجر به تداوم آگاهی بالفعلی دیندار میشود. گفته شد این انقلاب دینی نوعی خودآگاهی را نیز موجب شد. سوالی که به وجود میآید این است که بعد از اینکه فرد متوجه اهمیت پرسش از زندگی روزمره و تکراری خود شد و به این آگاهی رسید که زندگیاش تکراری و ملالآور شده، قدم بعدی چیست؟ این انقلاب آگاهی چه ارزش جدیدی غیر از همین آگاهی بالفعل به او عرضه کرده است؟ همانطور که گفته شد راهنمای این آگاهی ممکن است یک رخداد یا یک هدایتگر باشد. اگر رخداد انقلاب اسلامی، به یک انقلاب آگاهی در زندگی روزمره مردم تبدیل شد، این تنبه و آگاهی دادهشده چیست؟ به بیان مقاممعظمرهبری، نوعی گروش قلبی، وابستگی فکری، اعتقادی و روانی به یک مطلب، شخص، یک قطب و به یک مرکز است. علی صفایی نیز تعبیر مشابهی دارد. از نظر وی، «ایمان یعنی عشق و گرایش، ایمان یعنی خواستن. ایمان به خدا یعنی خدا را خواستن، یعنی کمبود ما خود خداست.» گویا یک منبع و مرجعی وجود دارد که دل و قلب انسان متوجه آن میشود. یک چیزی یا کسی این آگاهی را عرضه کرده است. علی صفایی مبتنیبر تفسیر سوره مدثر عامل این تذکر و هدایت را، رسول و رهبر میداند که حرکت خود را از دادن آگاهی شروع کرده و سپس چگونگی آگاهیدهی را نیز تبیین میکند؛ از چه طریق؟ از طریق بزرگ داشتن خداوند. نه اینکه به یک توصیه بیانی اکتفا کند بلکه این اقدام را از طریق ایجاد شناخت خدا رقم میزند. برای ایجاد شناخت هم مردم را دعوت به قیام میکند، یعنی ابتدا از مردم میخواهد که بایستند و حرکت کنند، سپس تفکر کنند. بنابراین فعل تفکر یک فعل قعودی و نشسته نیست. همراه با حرکت و درحالتی ایستاده است. به بیان دیگر شناختی از خداوند به آگاهیِ بالفعل میانجامد که به نحو عملی و در حالتی ایستاده حاصل شود. مقاممعظمرهبری در اینباره بیشتر توضیح میدهند، به اعتقاد ایشان، آن وقتی ایمان بهصورت راستین در کسی وجود دارد که طبق آن ایمان عمل کند. یعنی آن گرایشی که وی را به سمت خدا میکشد، وقتی واقعی است که به حرکت و عمل بینجامد. به بیان دیگر این عمل است که ظرف فهم است و نه برعکس.
بنابراین وقتی گرایشی به منبعی ایجاد شد و وابستگی به وجود آمد، حرکت لازم است، حرکت به سمت آن منبع و همین حرکت است که به شناخت میانجامد. حرکت در حالت ایستاده نه در وضعیت نشسته. این حرکت نه حرکت ذهنی صرف به معنی نشستن و فکر کردن و نه حرکت بدنی صرف به معنی راه رفتن و فکر کردن است. بلکه حرکت به سمت منبع جلب است. حرکتی است که سمت دارد سمتی خاص. درعینحال هر حرکتی که سمت خاص هم دارد، نیست، حرکتی است که مقصدش حاضر است، یعنی جایی در انتهای مسیر نیست. علی صفایی به خوبی این حرکت متفاوت را توضیح داده است. وی از واژه سعی استفاده میکند. «آنچه آدمی را بالا میبرد، نه سرمایه است و نه عمل که سعی اوست. سعی نسبت به عمل سرمایه است و حالتی است در عمل، نه خود عمل.» صفایی برای اینکه مطلب بهتر جا بیفتد، مثالی میزند: «کسی که مقداری سرمایه دارد؛ مثلا صد تومان و از این مقدار، 10 تومان بیرون آورده، با کسی که هزار تومان سرمایه دارد و از آن، صد تومان بیرون کشیده است، سعیشان یکی است گرچه عملهایشان متفاوت است.» وی نتیجه میگیرد: «آنچه به انسان رفعت میدهد، بسته به مقدار سعی اوست، نه عمل او؛ که عمل وابسته به شرایط و امکانات آدمی است، ولی سعی در هر مقدار از استعداد و توانایی اوست.» به بیان دیگر این سعی، همان حالتی است که در قرآنکریم از آن به قیام یاد شده. همان حرکتی ایستاده. حرکت ایستاده همان سعی است. سعی نیز همین کوشش مداوم است. همین دریافت عمیق ریشهای قرآنی هم دارد. در آیه 39 سوره نجم میخوانیم: لَیسَ لِلْإِنْسَانِ إِلَّا مَا سَعَی. یعنی برای انسان بهرهای جز سعی و کوشش او نیست. همین کوششی که در آیه بعدی فرموده است دیده میشود: وَأَنَّ سَعْیه سَوْفَ یرَى.
این سعی و کوشش همانی است که میتواند به زندگی روزمره و عادی راه یابد. به یک بیان اس و اساس توطن دین در زندگی روزمره و مقدمه انقلاب آگاهی، تبدیل کارها و عادات روزانه به «سعی» است. در یادداشت بعدی برای توضیح بیشتر، تفاوت این نوع حرکت را با دیگر حرکات که در زبان و بیان علمی برخی متفکران معاصر و قدیم آمده بحث میکنیم. یعنی به نحوی مبسوط توضیح میدهیم؛ این حرکت نه پرسهزنی است، نه طلب یک میل جسمانی، نه یک اراده صرف یا معطوف به قدرت و نه حتی یک حرکت ارسطویی است که از قوه به فعل در میآید.
منابع
۱- طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن، مقاممعظمرهبری، ویرایش سوم، انتشارات صهبا
۲- حرکت، علی صفاییحائری، چاپ پانزدهم، انتشارات لیلهالقدر