سیدمهدی طالبی، خبرنگار گروه بینالملل: بعد از دو قرن، بالاخره کلمبیا به دست چپها فتح شد. گوستاوو پترو، چریک سابق در دور دوم انتخابات ریاستجمهوری کلمبیا، توانست با حدود 700 هزار رای بیشتر، رودولفو هرناندز، بازرگان پوپولیست از جناح راست را شکست دهد. این اتفاق عجیب درحالی رخ داد که در دو دهه اخیر دولتهای چپ در سراسر منطقه آمدند و رفتند اما در کلمبیا، هیچکس حاضر نبود نقش متحد کلیدی آمریکا را وانهد و به استقبال از چپها برود. پترو در تبلیغات انتخابات ریاستجمهوری متعهد شد که به نابرابری عمیق اجتماعی و اقتصادی در کلمبیا، رسیدگی کند؛ جایی که دولتهای متوالی عمدتا بر رسیدگی به ناامنی و خشونت مرتبط با درگیری مسلحانه نزدیک به 6 دهه این کشور تمرکز کردهاند. این وعدهها میلیونها کلمبیایی فقیر، جوان و مبارز را -که بهدنبال فردی متفاوت هستند- تشویق کرد تا به او رای بدهند. همین شعارها باعث شد کلمبیا پس از 200 سال از خواب برخیزد و یک سیاستمدار چپ را به ریاستجمهوری برگزیند. پترو در کشوری پیروز انتخابات شد که نامزدهای چپی که جرات میکردند نامزد انتخابات شوند، اغلب ترور شدهاند.
او ترور نشد و توانست رئیس جمهور کلمبیا شود اما واکنشی قابل توجه به یک ترور دارد که در ایران بسیار مورد توجه قرار گرفته است. پترو ۱۳ دی ۹۸ و در واکنش به شهادت سردار قاسم سلیمانی فرمانده فقید نیروی قدس سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در صفحه توئیترش نوشت: «سلیمانی معمار غلبه بر بنیادگرایان فاشیست داعش در عراق بود، با کردها و سوریهای عرب علیه دشمن بزرگ دموکراسی به پیروزی دست یافتند. اما آمریکا مزد او را با ترور داد. آمریکا همیشه بدترینها را در خاورمیانه تقویت میکند.»
شاید بهترین توصیف برای درک نتیجه انتخابات آمریکا را روزنامه واشنگتنپست نوشته باشد: «یکشنبهشب همهچیز تغییر کرد.»
تا یک نسل پیش، پیروزی یک سیاستمدار چپ در کلمبیا، غیرقابلتصور بود اما مجموعهعللی دستبهدست یکدیگر دادند تا این غیرممکن، ممکن شود. شاید مهمترین عامل رویگردانی مردم از دولت راستگرا در کلمبیا، بیماری همهگیر بود که سیاست آمریکای لاتین را تغییر داده است. این بیماری همهگیر اقتصادهای این منطقه را سختتر از هر جای دیگری در جهان تحتتاثیر قرار داد و 12 میلیون نفر را در یکسال از طبقه متوسط بیرون کرد. در سراسر این قاره، رایدهندگان، صاحبان قدرت را بهدلیل ناکامی در رهایی آنها از بدبختی مجازات کردهاند و برنده این مجازات، چپ آمریکای لاتین یعنی یک جنبش متنوع از رهبران بوده است که اکنون میتوانند نقش رهبری را در نیمکره بر عهده بگیرند. آلبرتو ورگارا، دانشمند علوم سیاسی در دانشگاه اقیانوس آرام در پرو از برنامه جناح راست برای پیروزی در انتخابات گفته است: «انتخابات پس از انتخابات، جناح راست سعی میکند مردم را بترساند که فکر کنند هیولای کمونیست درحال آمدن است و انتخابات پس از انتخابات شکستخورده است.»
به نوشته واشنگتنپست، این اتفاق در پرو اتفاق افتاد، جایی که رای دهندگان سال گذشته پدرو کاستیو، معلم روستایی و نامزد حزب مارکسیست لنینیست را بهعنوان رئیسجمهور انتخاب کردند. در شیلی، 48 سال پس از کودتای آگوستو پینوشه و آغاز نئولیبرالیسم مدرن گابریل بوریچ در انتخابات پیروز شد. او قول داده بود که مدل اقتصادی بهجامانده از پینوشه را «دفن» کند. با چرخش کلمبیا به سمت چپ، اکنون همه نگاهها به برزیل، بزرگترین کشور آمریکای لاتین است، جایی که رئیسجمهور سابق لوئیز ایناسیو لولا داسیلوا در نظرسنجیها برای برکناری رئیسجمهور ژایر بولسونارو در اکتبر پیشتاز است. پیروزی لولا به این معنی است که تمام کشورهای بزرگ منطقه، ازجمله مکزیک و آرژانتین، توسط روسایجمهور چپ رهبری میشوند. از بوگوتا تا سانتیاگو، بسیاری از رای دهندگان دیگر این استدلال را نمیپذیرند که چرخش به چپ بهمعنای دولتی است که توسط افرادی مانند هوگو چاوز یا فیدل کاسترو اداره میشود و این تا حدی به این دلیل است که رهبران چپ امروزی، حداقل در مورد پترو و بوریچ، ظاهر و ظاهر بسیار متفاوتی با رهبران گذشته دارند. آنها بهجای ساختن یک اقتصاد نفتخیز - اساس انقلاب سوسیالیستی ونزوئلا – بهدنبال ایجاد یک جبهه متحد در برابر تغییرات آب و هوایی هستند. آنها سعی کردهاند خود را از دوران چپگرای قبلی دور کنند و با وعده حمایت از حقوق زنان و جوامع بومی آفریقایی قدرت را بهدست آورند. این روسای جمهور توسط رایدهندگان جوان و فعال سیاسی که در سالهای اخیر در اعتراض به نابرابری به خیابانها آمدند، حمایت میشوند.
کاهش نفوذ در آمریکای لاتین
ایالاتمتحده درطول سالها میلیاردها دلار کمک به کلمبیا ارسال کرده است که بیشتر آن برای مبارزه با جرائم فراملی و قاچاق مواد مخدر است. ینتیا جی. آرنسون، همکار برجسته و مدیر سابق برنامه آمریکای لاتین مرکز ویلسون مستقر در واشنگتن دیسی، اظهارنظر جالبی درباره تحولات منطقه آمریکای لاتین داشته است. او گفته که با توجه به اینکه ایالاتمتحده با اوکراین، ایران و کرهشمالی مشغول است، نفوذش در آمریکای لاتین کاهش پیدا کرده است. کلمبیا همان کشوری است که بهمن 97 و پس از گسترش ناآرامیها در ونزوئلا، صراحتا از خوان گوایدو رئیسجمهور خودخوانده ونزوئلا حمایت کرد. در یکی از آن روزها، جان بولتون با چند کاغذ به میان خبرنگاران آمد. گوشه یکی از این کاغذها عبارت نسبتا مهمی نوشته شده بود: «اعزام پنجهزار سرباز به ونزوئلا.» هرچند هیچگاه نیرویی به کلمبیا اعزام نشد اما بوگوتا محل تخلیه هواپیمای کمکهای آمریکا برای مخالفان دولت و نشست ضددولت مادورو با حضور مایک پنس، معاون رئیسجمهور آمریکا بود. حالا با این نتیجه انتخابات، شاید بیش از همه در آمریکای لاتین، نیکلاس مادورو خوشحال باشد. او سال 2019 و پس از حمایت ایوان دوک رئیسجمهور کلمبیا از خوان گوایدو، روابط دیپلماتیک خود را با کلمبیا قطع کرد.او بر همین اساس نیز پس از اعلام نتایج انتخابات گفت: «اراده مردم کلمبیا شنیده شد، مردم برای دفاع از مسیر دموکراسی و صلح به میدان رفتند.»
دولت جدید و نحوه مواجهه با نهاد قانونگذاری
رئیسجمهور جدید کلمبیا برنامههای بلندپروازانهای در حوزههای بازنشستگی، مالیات، بهداشت و کشاورزی طراحی کرده و خواهان تغییر در نحوه مواجهه با کارتلهای موادمخدر و گروههای مسلح است؛ موضوعاتی که لازمه آن برخورداری از حمایت گسترده در نهادهای قانونگذاری این کشور است. با وجود این پترو در کنگره کلمبیا چنین اکثریتی را دراختیار ندارد. این مساله میتواند وضعیتی خاص برای او ایجاد کند. چند سناریو درباره او قابلتصور است. نخست اینکه بر اجرای برنامههایش اصرار ورزد و پس از مخالفت کنگره کلمبیا با آنها وارد جنگ لفظی و مبارزه سیاسی شده و تلاش کند در انتخاباتهای آتی ترکیب کنگره را تغییر دهد. یک راه دیگر انجام معامله است به این صورت که برای اجرای برخی طرحهایش، بعضی دیگر از طرحهایش را نادیده بگیرد. یک سناریوی بدبینانه نیز عدمتوانایی او برای جلب موافقت یا اعمال فشار به کنگره است که میتواند باعث ناامیدی طرفدارانش شود.
گذر از ایدئولوژی جناجی به هویت ملی
زمانیکه کوبا در دهه 1960 میلادی برای همیشه به سمت چپ چرخید تصور نمیشد که دیگر جوامع قاره آمریکا نیز به سمت چپگرایی بیبازگشت بروند.
چپگرایی در آمریکای لاتین برای مدتها بهعنوان یک ایدئولوژی جناحی عمل کرده است و همواره درحال مبارزه برابر یا نابرابر با راستها قرار داشته است. امروز اما به نظر میرسد چپگرایی با گذر از ایدئولوژی جناحی درحال تبدیل به هویت سیاسی در منطقه است. پس از کوبا دو کشور ونزوئلا و نیکاراگوئه به این قطار پیوستند و جزء کشورهایی شدند که چپگرایی بر جوامع آنها مسلط شده است.
چپگرایان
تقویت چپگرایان در آمریکای لاتین یک پیامد بزرگ برای آمریکا دارد. تعدد چپگرایان در این منطقه باعث میشود تا اقدامات آمریکا برای ضربهزدن به آنها با یک مشکل بنیادی روبهرو شود. به دلیل احتمال واکنش شدید و سراسری چپگرایان به هرگونه اقدام کودتاگونه علیه هر دولت چپگرایی آمریکا یا باید اغلب آنها را همزمان ساقط کند و یا اساسا دست به اقدامی علیه آنها نزند. اگر آمریکا بخواهد در شرایطی که چپها بر آمریکای لاتین مسلط شدهاند برای ساقطکردن یک یا دو دولت اقدام کند با واکنش یکپارچه چپگرایان مواجه میشود که میتواند لحن تند و حتی تبعات عملی داشته باشد. این موضوع در هنگامی که چین بهعنوان قدرت اقتصادی و روسیه بهعنوان قدرت نظامی مبارزهشان با آمریکا را شدت بخشیدهاند نمیتواند خوب باشد؛ چه اینکه رئیسجمهور آرژانتین نیز پیش از جنگ اوکراین با پوتین دیدار کرده و از روابط با این کشور برای تعادلبخشی با آمریکا حمایت کرده بود. جو بایدن چند هفته قبل و حین برگزاری مجمع سران قاره آمریکا در کشورش، هنگامی که سران سه کشور ونزوئلا، نیکاراگوئه و کوبا را به اجلاس دعوت نکرد با تحریم سران کشورهای دیگر مواجه شد؛ بهگونهای که روسایجمهور کشورهایی مانند مکزیک و بولیوی در نشست حضور نیافتند. در نشست نیز وی مورد انتقاد شدید رئیسجمهور چپگرای آرژانتین و دیگران قرار گرفت؛ موضوعی که یک انزوای سیاسی بزرگ برای آمریکا بود.
جزر و مد صورتی
در دهه 2000 موجی از موفقیتهای انتخاباتی جناح چپ آمریکای لاتین را در برگرفت؛ با چرخش متنوع و پیچیده به سمت سیاستهای اقتصادی یا اجتماعی مترقیتر. این شامل هزینههای اجتماعی بیشتر، اصلاحات نئولیبرالی متناقض و در برخی جاها، سوسیالیسم رادیکال بود. کشورهای آمریکای لاتین که بهعنوان بخشی از این گرایش ایدئولوژیک تلقی میشوند، بهعنوان کشورهای «جزر و مد صورتی» نامیده میشوند که اصطلاح پسانئولیبرالیسم یا سوسیالیسم قرن 21 نیز برای توصیف این جنبش به کار میرود. دهه 2000 اولین جزر و مد صورتی در آمریکای لاتین شکل گرفت. در دهه 2010، یک جریان راستگرای سیاسی و محافظهکار در واکنش آشکار به پیشرفتهای مترقیها با این موج مقابله کرد و راست در دهه گذشته بر سیاست منطقه تسلط داشت. اما احزاب چپ باردیگر گامهای انتخاباتی و سیاسی برداشتند. جزر و مد صورتی دوم شامل انتخابات اواخر دهه 2010 تا اوایل دهه 2020 میشود. جزر و مد صورتی توسط مکزیک در سال 2018 و آرژانتین در سال 2019 آغاز شد و توسط بولیوی در سال 2020، همراه با شیلی و هندوراس ایجاد شد. موج چرخش به سمت دولتهای چپ در دموکراسیهای آمریکای لاتین درحال دور شدن از مدل اقتصادی نئولیبرال در آغاز قرن بیستویکم است. پرو در سال 2021 و کلمبیا در سال 2022 این موج را ادامه دادند و احتمالا این روند ادامهدار خواهد بود.
سازوکار انتخابات ریاستجمهوری
ائتلافهای حاضر در انتخابات ریاستجمهوری کلمبیا نخست یک انتخابات درونحزبی برگزار میکنند که در آن نفر نخست بهعنوان نامزد ریاستجمهوری و نفر دوم بهعنوان نامزد معاونت ریاستجمهوری انتخاب میشوند. در برگه رای نام هردو نامزد حزب قرار دارد.
نامزدهای حزب برای پیروزی در انتخابات به 50درصد آرا نیاز دارند که بهدلیل به دست نیامدن این درصد، انتخابات ریاستجمهوری اغلب به دور دوم کشیده میشود.
پس از برگزاری انتخابات و مشخص شدن رئیسجمهور و معاونش، براساس یک سنت دیرینه که در آمریکا رواج دارد، سهمی از قدرت نیز به گروهی که در انتخابات دوم شده است، میرسد. براساس قانون شماره 2 سال 2015 به نفر دوم انتخابات ریاستجمهوری یک کرسی در مجلس سنا تعلق گرفته و نامزد معاونت وی نیز به عضویت مجلس نمایندگان درمیآید.
جمهوریهای قاره آمریکا به تأسی از نخستین اشکال انتخابات ریاستجمهوری در ایالات متحده که در آن نفر نخست انتخابات رئیسجمهور شده و نفر دوم معاون رئیسجمهور میشد، سنت سهمدهی به نفرات دوم انتخابات را اجرا میکنند. از این میان کشوری مانند آرژانتین همچنان به روال اولیه عمل کرده و نفر نخست انتخابات به ریاستجمهوری رسیده و نفر دوم معاون میشود.
این رویه ناشی از ترس قدیمی موسسان ایالات متحده آمریکاست که از دیکتاتوری اکثریت هراس داشتهاند و این مساله نیز خود ناشی از تفکر آنها درباره دیکتاتوریهای اروپایی بوده است که سالها دست به استعمار مستقیم قاره آمریکا زدهاند. اراده قانونگذاران از چنین رویهای تعادلبخشی نقشی میان افراد و دیدگاههای حاضر در انتخابات ریاستجمهوری بوده است؛ اما بااینحال قدرت چندانی به نفرات دوم داده نمیشود. حتی هنگامی که آنها به معاونت ریاستجمهوری نیز میرسیدند، این جایگاه در سایه مطلق رئیسجمهور قرار داشت.
به نظر میرسد در کلمبیا با توجه به انزوای مطلق نفر دوم انتخابات در جایگاه معاونت ریاستجمهوری، تلاش شده به قیمت کاهش نقش نفر دوم، وی به یک جایگاه سیاسی هرچند کوچک دست یابد تا بتواند به حیات سیاسی خود و سیاستورزیاش ادامه دهد، چیزی که بهعنوان معاون رئیسجمهور بهسختی قادر به آن است.
خطر شبهنظامیان راستگرا
با توجه به نبردهای مشهور و طولانیمدت گروه چپگرای فارک با دولت مرکزی کلمبیا، برداشت افکار عمومی از کلمبیا آن است که تنها چپگرایان در این کشور دارای دستههای شبهنظامی مسلح هستند، درحالیکه واقعیت موجود در این کشور چیز دیگری را میگوید.
پس از آغاز جنگ سرد میان غرب و شوروی، گروههای چپگرا بهسرعت در جهان منتشر شدند. در کلمبیا نیز این گروهها بهدلیل ویژگیهای این کشور تحت تسلط غرب شاهد افزایش اقبال به خود بودند. دولت کلمبیا با چراغسبز آمریکا به مقابله با این چپگرایان پرداخت که نتیجه آن روی آوردن این گروهها به مبارزه مسلحانه بود. مستشاران نظامی آمریکا پس از مشاهده گسترش گروههای شبهنظامی کمونیست در مناطق روستایی این کشور، به دولت کلمبیا پیشنهاد کردند برای مقابله با این گروهها باید مانند خودشان از گروههای شبهنظامی مسلح بهره گرفت. دولت کلمبیا از دهه 1960 براساس این مشورت و حمایتهای آمریکا دست به تاسیس گروههای شبهنظامی راستگرا زد. گروههای شبهنظامی مسلح راستگرا از دهه 1960 میلادی با مشورت آمریکا توسط دولتهای راستگرای کلمبیا تشکیل شدند. براساس این، دولت کلمبیا تلاش کرد بخشی از راستگرایانی را که دارای ظرفیت برای اقدامات تروریستی هستند، جمعآوری کرده و توسط ارتش و پلیس به آنها آموزشهای نظامی ارائه دهد. با توجه به اقداماتی که از این گروهها انتظار میرفت، مانند مبارزه و ترور کمونیستها، نیاز بود افراد جسوری به گروههای شبهنظامی راستگرا جذب شوند، ازاینرو دولت کلمبیا برای تشکیل این گروهها دست به پذیرش اوباش و افراد ماجراجو میزد.
گروههای شبهنظامی راستگرا با توجه به حمایتهای دولت از آنان، و نیاز دولت به وجود افراد جسور برای مقابله خشونتبار با چپگرایان، این گروهها را در حوزه تولید و قاچاق موادمخدر آزاد گذاشت، بهگونهای که بازار موادمخدر کلمبیا تحت تسلط این گروههاست. این شبهنظامیان راستگرا در دوره اخیر انتخابات سعی کردند برای نامزد چپگرا ایجاد مزاحمت کنند که موفقیتی به دست نیاوردند.
طرحهای یک رئیسجمهور
برنامه اصلی پترو که به نظر میرسد اهداف چندگانه بزرگی داشته باشد، توسعه بخش غیرنفتی و بهویژه کشاورزی در این کشور است. پترو میگوید طرحهای دولت چپگرای هوگو چاوز، رئیسجمهور فقید ونزوئلا را که برای رسیدگی به مردم فقیر این کشور طراحی شده بودند، تحسین میکند، اما معتقد است اشتباه چاوز گرهزدن این طرحها به نفت بوده است. پترو میداند شرکتهای نفتی در کشورهای غربی بهشدت ذینفوذ هستند و همراه خود حمایتهای سیاسی و نظامی بزرگی را بههمراه میآورند. ازاینرو اگر وی بخواهد دندان طمع آمریکا به کشورش را کشیده و یک منبع نفوذ بزرگ واشنگتن در کلمبیا را مسدود سازد، راهی جز مبارزه با کارتلهای نفتی ندارد. درغیر اینصورت کارتلهای نفتی غربی با حضور خود در کلمبیا باعث توجه سیاسی و نظامی آمریکا به این کشور خواهند شد. مبارزه پترو با این کارتلها نیز میتواند باعث واکنش آمریکا شود؛ اما مسیر ناگزیر اصلاح از منزوی ساختن این کارتلها میگذرد.
اما تمرکز رئیسجمهور منتخب بر کشاورزی به این دلیل است که کلمبیا حوزه دیگری برای تمرکز ندارد؛ بااینحال دلایل دیگری نیز برای این اقدام قابل تصور است.
رئیسجمهور منتخب و باسابقه کلمبیا با نگاهی به عملکرد همتایانش در ونزوئلا متوجه شده اگر بر نفت متمرکز شود، آمریکا قادر خواهد بود با تحریم نفس ملت او را ببرد و کلمبیا را مانند ونزوئلا شبهقحطیزده کند.
ازاینرو او قصد دارد با تمرکز بر کشاورزی امنیت غذایی کشور را تامین کند تا درصورت تحریم، این تحریمها با هدفگیری معیشت مردم، کمر این کشور را نشکند. همچنین پترو یک درس دیگر نیز از چپها و بهویژه مدل ونزوئلایی آن گرفته است. او قصد ندارد با اجرای سیاستهای رفاهی و ارائه کمکهزینهها زیرساختهای غیرمولد و وابسته به دولت ایجاد کند. او قصد دارد به جای ارائه یارانه مستقیم به مردم کشورش، آنها را توانمند سازد.
تمرکز سیاستهای پترو ضمن آنکه میتواند به امنیت اقتصادی، غذایی و بینالمللی کلمبیا کمک کند، یک هدف بزرگ امنیتی نیز در درون خود دارد. به نظر میرسد یکی از اهداف اعلامنشده تمرکز دولت منتخب کلمبیا بر کشاورزی، کاهش کشت موادمخدر در این کشور است. براساس این، همزمان با استمرار مبارزه با کارتلهای موادمخدر، سیاستهای تشویقی برای کشاورزان نیز درنظر گرفته شود.
باید درنظر داشت یکی از دلایل به وجود آمدن و قدرت شبهنظامیان راستگرا وجود تجارت موادمخدر در این کشور است. اغلب افرادی که جذب این گروهها شدهاند، کسانیاند که از رهگذر حضور در محیط جرمخیز موادمخدر به سطحی از ماجراجویی رسیدهاند که ظرفیت لازم برای عضویت آنان در گروههای شبهنظامی را فراهم میآورد. بهعبارتی دیگر صنعت کشت موادمخدر در مناطق کشاورزی کلمبیا به محلی برای رشد و پرورش افرادی تبدیل شده که گزینههای جذابی برای عضویت در گروههای شبهنظامی راستگرا هستند.