میراحمدرضا مشرف، پژوهشگر حوزه بینالملل: با گذشت نزدیک به سه ماه از آغاز حمله روسیه به اوکراین، سرنوشت نهایی جنگ همچنان نامعلوم باقی مانده، اما برخی پیامدها و اثرات کوتاهمدت و بلندمدت این بحران بر شرایط منطقهای و جهانی و بهویژه آینده قدرتهای بزرگ و ائتلافهای پیرامون آنها تا حدی آشکار شده است. در این میان تردیدی وجود ندارد که درخواست دو کشور فنلاند و سوئد برای پیوستن به ناتو را باید یکی از مهمترین نقاطعطف این پیامدها و اثرات برشمرد. فنلاند و سوئد کشورهایی هستند که از زمان پایان جنگجهانی دوم تاکنون و بهرغم پشتسر گذاشتن بحرانهای بزرگی در عرصه نظام بینالملل (همچون بحران موشکی کوبا، فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی و نظام دوقطبی، اتحاد آلمان، بحران بالکان، حوادث یازدهم سپتامبر و تهاجم آمریکا به عراق و افغانستان) رویکرد بیطرفانه خود را حفظ کرده و درواقع سمبلهای سیاست موازنه و بیطرفی در نظام بینالملل تلقی شدهاند. در چنین شرایطی درخواست این دو کشور برای عضویت در ناتو نهتنها برای اروپا، بلکه برای مجموعه ساختار نظام بینالمللی تحولی بزرگ و عمیق به شمار میآید؛ آن هم شاید بیشتر بدینسبب که درخواست فوق در زمانی مطرح میشود که بسیاری از تحلیلگران سیاسی ساختارهای کهنه و مبتنیبر نظام دوقطبی و جنگ سرد را درحال فروپاشی میدانستند. براساس همین، شکی نیست «ناتو» یکی از همین ساختارها و نمادهای نظام دوقطبی و دوران جنگ سرد محسوب میشود که با توجه به تحولات عرصه جهانی، بسیاری از دلایل و عوامل ماهیت وجودی خود را از دست داده بود. درعینحال شکست ناتو در افغانستان و قدرتیابی رئیسجمهوری مانند ترامپ در آمریکا نیز مزید بر علت شد تا درنهایت بسیاری سرنوشت «پیمان ناتو» را با سرنوشت رقیب قدیمی آن «پیمان ورشو» قابل مقایسه بدانند.
اکنون به نظر میرسد بحران اوکراین و حمله روسیه به این کشور و بهدنبال آن درخواست فنلاند و سوئد برای عضویت در ناتو، همه این تصورات و باورها را دگرگون ساخته است، چنانکه در روزهای اخیر اغلب رسانهها و نشریات غربی که بعضی از آنها در گذشته خود منادی مرگ ناتو بودند، در دفاع از ماهیت وجودی این سازمان یا حداقل در نقد جانبدارانه عملکرد آن قلمفرسایی میکنند. در همین راستا نشریه انگلیسی «ویک» در شماره اخیر خود به بهانه درخواست فنلاند و سوئد برای الحاق به ناتو، به دفاع از ماهیت وجودی این سازمان و نقش آن در امنیت اروپا و دفاع از ارزشهای اروپایی پرداخته و درعینحال از پدیدار شدن جریان یک رنسانس در سازمان ناتو خبر داده است. ممکن است بخشهای مهمی از تحلیل ارائهشده از سوی این نشریه در رابطه با ناتو و نقش و اقداماتش در اروپا و جهان، محل مناقشه و تردید باشد، اما پرداختن به مطالب آن از جهاتی همچون عوامل شکلگیری ناتو، چگونگی کارکرد و تکامل آن، اشتباهات سازمان ناتو و درنهایت نقش اوکراین در احیای ناتو، درخور توجه و تامل است.
چرایی و چگونگی شکلگیری ناتو
تحلیلگر نشریه انگلیسی ویک، بحث خود را از چگونگی شکلگیری ناتو آغاز میکند، در جایی که به نقل از هاستینگز اسمای، نخستین دبیرکل ناتو، فلسفه ابتدایی شکلگیری ناتو را در سه مورد خلاصه میکند؛ نخست دور نگهداشتن روسها از اروپا، دوم باز کردن پای آمریکاییها به داخل آن و سرانجام به زیر کشیدن آلمانها. در راستای چنین اهدافی پیمان آتلانتیک شمالی در سال 1949 بهعنوان یک اتحاد نظامی و دفاعی میان آمریکا، کانادا و 10 کشور اروپای غربی به امضا میرسد. شکلگیری این پیمان مقارن با زمانی بوده که ارتش سرخ تا حد زیادی قویترین نیرو در اروپا محسوب میشد و اتحاد جماهیر شوروی کنترل اغلب کشورهای شرق قاره را در اختیار داشت. از آن زمان تاکنون ناتو به حفظ صلح در اروپا در 73 سال اخیر مباهات میکند؛ البته با این یادآوری که بهدلیل توسعه بهسوی شرق اروپا و بالکان، نقش آن در دهههای اخیر به شکل قابلملاحظه و بحثبرانگیزی متحول شده است. در این راستا بسیاری از چپگرایان اروپا مدتهاست که آن را سازمانی در راستای تثبیت هژمونی ایالات متحده در اروپا و فراتر از آن میبینند. مسکو بیش از هر زمان دیگری ناتو را پروژهای میداند که برای تحت انقیاد درآوردن روسیه، و کاهش نفوذ آن طراحی شده است.
ساختار ناتو
تحلیلگر نشریه ویک معتقد است که هسته اصلی و سنگبنای سازمان ناتو بر بند 5 پایهریزی شده، در جایی که اصل دفاع جمعی مورد تاکید قرار گرفته است. در این بند یادآوری شده که حمله نظامی به یکی از دولتهای عضو بهمنزله تهاجم به تمامی اعضا تلقی شده و همه آنها به اتفاق تمامی اقدامات لازم را برای دفاع از آن به عمل خواهند آورد. تا امروز از این بند 5 فقط یکبار استفاده شده که آن هم توسط ایالات متحده و هنگام حملات تروریستی یازدهم سپتامبر بوده است. بروکسل بهعنوان مقر سیاسی سازمان تعیین شده و مدیریت شورای آتلانتیک شمالی که همه تصمیمات را با «اجماع» اعضا میگیرد، در آنجا تشکیل جلسه میدهد. بااینحال در عمل شرایط بهگونه دیگری است؛ چراکه نیروهای کشورهای عضو ناتو در یک ساختار فرماندهی کاملا تحت سلطه ایالات متحده قرار میگیرند. در همین راستا در سال 2021 آمریکا 800 میلیارد دلار در ناتو هزینه کرده است که بیش از 60درصد مجموع هزینههای دفاعی تمامی 30 کشور عضو را دربرمیگرفت. در همین بازه زمانی انگلستان دومین مشارکتکننده بزرگ ناتو، 73 میلیارد دلار در ناتو هزینه کرده است. در کنار این موارد نکته قابلذکر دیگر این است که فرمانده ارشد نظامی ناتو در اروپا، همواره یک آمریکایی بوده است.
مسیر توسعه و تکامل ناتو
مقالهنویس نشریه ویک معتقد است که ناتو در بیشتر دوران تاریخیاش نقشی کاملا واضح و تعریفشده برعهده داشته است. بااینحال بعد از پیروزی در جنگ سرد، آن هم بدون شلیک گلولهای، برخی در انتظار از میان رفتن این سازمان بودند. اما درمقابل ملتهای اروپای شرقی هراسناک از تجدید حیات روسیه، بهشدت برای عضویت فشار آوردند و براساس همین، بیل کلینتون و جورج دبلیوبوش آنها را مورد حمایت کامل خود قرار دادند. بدینترتیب لهستان، جمهوری چک، مجارستان در سال 1999به ناتو ملحق شدند و بلغارستان، استونی، لتونی، لیتوانی، رومانی، اسلواکی و اسلوونی نیز در سال 2004 به این سازمان پیوستند. به باور تحلیلگر نشریه ویک؛ در امتداد حرکت اتحادیه اروپایی، ناتو نیز در جایگاه تضمینکننده دموکراسی و بازارهای آزاد اروپا نقشآفرینی داشته است. همچنین این سازمان بهعنوان وسیلهای برای مداخله بشردوستانه در جایی که سازمان ملل نمیتوانست یا نمیخواست وارد عمل شود، مورد استفاده قرار گرفته است. مداخله در جنگ یوگسلاوی علیه صربهای بوسنی در سالهای 1994 تا 1995 اولین عملیات نظامی ناتو محسوب میشد. در سال 1999 نیز ناتو یک کمپین بمباران 11هفتهای به راه انداخت تا اسلوبودان میلوشویچ، رئیسجمهور یوگسلاوی را مجبور کند نیروهایش را از کوزوو خارج کند.
آیا ناتو زیادهروی کرده است؟
به نظر میرسد در بخش پیشین یک نکته مهم و کلیدی در رابطه با توسعه ناتو تعمدا مورد غفلت تحلیلگر نشریه ویک قرار گرفته است؛ توجه به این مهم که این عملیاتهای نظامی انجامگرفته از جانب ناتو، صرفنظر از نتایج و مقاصد آن، با ماهیت صرفا تدافعی سازمان قابل جمع نبوده و سازمان هم هیچگاه در راستای توضیح یا رفع این تعارض گامی برنداشته است. مقالهنویس نشریه ویک میکوشد این تعارض را در قالب طرح یک سوال تلطیف کند؛ آیا ناتو زیادهروی کرده است؟ «شاید» کلمهای است که او برای جوابگویی به این پرسش درنظر میگیرد. وی پس از اینکه به نوعی زیادهروی ناتو را تایید میکند، به این نکته میپردازد که در تمامی این سالها برخی تحلیلگران سیاسی هشدار میدادند که ادامه گسترش قدرتمندترین اتحاد نظامی تاریخ بهسوی مرزهای روسیه سرانجام خوبی نخواهد داشت. در سال 1990 جیمز بیکر، وزیرخارجه وقت آمریکا وعدهای هرچند غیررسمی، به میخائیل گورباچف، رهبر شوروی داد که اگر ناتو آلمان متحدشده را در درون خود بپذیرد، این پیمان پس از آن «حتی یک اینچ» بهسمت شرق حرکت نخواهد کرد. در این شرایط وقتی ناتو پیشروی خود را آغاز کرد، اکثر روسها معتقد بودند که به آنها خیانت شده است. براساس همین، ولادیمیر پوتین در سخنرانی اخیرش میگوید: «آنها ما را فریب دادند؛ شدید و آشکارا.» در چنین موقعیت و ذهنیتی استقبال از پذیرش گرجستان و اوکراین در آوریل 2008، روابط با روسیه را بهسوی بحرانی طولانیمدت سوق داد.
در ادامه این بحث گویا تحلیلگر نشریه ویک در جستوجوی مسیری برای توجیه این گسترش است؛ در جایی که میگوید خطمشی ناتو این است که تصمیمگیری درمورد عضویت به تکتک متقاضیان و 30 متحد ناتو بستگی دارد. گفته میشود اوکراین از این حق مشروع برخوردار است که خودش ترتیبات امنیتی خود را انتخاب کند و روسیه حق مداخله ندارد و نمیتواند چنین فرآیندی را وتو کند. ملتهای اروپای شرقی بهوضوح معتقد هستند که فقط ناتو میتواند امنیتشان را تضمین کند. بسیاری از آنها با استناد به تهاجم روسیه به گرجستان در سال 2008 و بعد از آن به اوکراین، میگویند این حق برای آنها ثابت شده است.
اشتباهات ناتو
از دیدگاه نویسنده نشریه ویک 20 سال گذشته بهطور قطع دوران سختی برای ناتو بوده است. تصمیم سازمان برای وارد شدن در فرآیند همکاری با گرجستان و اوکراین، آن هم بدون پذیرش عضویت کامل آنها، هر دو طرف را آسیبپذیر کرد. عملیات طولانی و پرهزینه ناتو در افغانستان برای برقراری ثبات در این سرزمین شکست خورد. عملیاتهای خارج از محدوده مانند عملیات علیه کلنل قذافی در لیبی، مورد انتقاد قرار گرفت. تا همین اواخر به ناتو به چشم سازمانی نگریسته میشد که مقصد و هدفش را گم کرده است. در سال 2019 ترامپ آن را «از رده خارج» خواند و متحدان اروپایی را که حاضر نبودند 2درصد تولید ناخالص داخلی خود را صرف هزینههای دفاعی کنند، متخلف دانسته و مورد شماتت قرار داد. از همه اینها بالاتر تردیدها نسبت به تعهد ایالات متحده به پیمان ناتو، رئیسجمهور فرانسه را بر آن داشت که بگوید «ناتو در خطر مرگمغزی قرار دارد.»
بحران اوکراین؛ ناجی ناتو
تحلیلگر نشریه ویک بخش پایانی تحلیل خود را به موضوعی اختصاص میدهد که این روزها همه مفسران سیاسی بر آن اتفاقنظر دارند؛ بحران اوکراین ذهنیتها را درمورد ناتو تغییر داده است. این بحران باعث ایجاد وحدت و احساس هدف مشترکی شده که تا چند ماه قبل از این حتی قابل تصور نبود. اکنون 40 هزار نیروی نظامی تحت کنترل مستقیم ناتو در اروپای شرقی وجود دارد؛ یعنی 4000 نفر بیشتر از اکتبر سال گذشته. فنلاند و سوئد در جناح شمالشرقی سازمان، با ارتشهایی بزرگ و مجهز درخواست پیوستن به این پیمان را دارند. در منازعه اوکراین نیز ناتو درحالیکه از دخالت مستقیم اجتناب دارد، نقشی حیاتی را در جنگ ایفا میکند.
بدینترتیب روشن است که تحلیلگر ویک بر نقش احیاگر بحران اوکراین برای سازمان ناتو پافشاری دارد؛ موضوعی که در روزهای اخیر از سوی دیگر همکاران و هممسلکان وی نیز مورد تایید و تاکید قرار گرفته است. در همین راستا نشریه مطرح اکونومیست هم در شماره اخیر خود با رویکردی مشابه و البته با شدت و حدتی بیشتر، بر این مساله مهر تایید میزند: «پیوستن فنلاند و سوئد به ناتو نوعی سرزنش استدلالهای ضدناتوی ولادیمیر پوتین، رئیسجمهور روسیه است. دو کشوری که به سابقه طولانی عدم تعهد نظامی خود مفتخر هستند، اکنون تصور میکنند خطر دشمنی با همسایه شرقیشان با امنیت بیشتری که در قالب عضویت در ناتو برایشان تامین میشود، قابل جبران خواهد بود. این نتیجه مستقیم تهاجم روسیه به اوکراین است؛ تهاجمی که پوتین درظاهر برای جلوگیری از گسترش ناتو فرمان آن را صادر کرد... . بهرغم تاکتیکهای تاخیری ترکیه بر سر مساله شبهنظامیان کرد و احتمالا [خرید] هواپیماهای جنگنده آمریکایی، پذیرش این دو کشور در ناتو کاملا محتمل است. آنها از قابلیتهای فوقالعادهای در جنگ قطبشمال برخوردار هستند و درمورد فنلاند باید گفت که این کشور از بزرگترین نیروی توپخانه در اروپا بهره میبرد. عضویت این دو کشور مرز ناتو با روسیه را به بیش از دوبرابر افزایش خواهد داد و درعینحال این موضوع دفاع از کشورهای بالتیک را نیز آسانتر میکند.»