فرهیختگان چندیپیش کلیپی از سیدکمال حیدری پخش شد که محتوای آن اشاره به شباهت دیدگاه علامهطباطبایی با شیخاحمد احسائی درمورد وقوع ظهور و رجعت در مکانی غیر از زمین مادی کنونی و محل زندگانی فعلی ما دارد.
حیدری در این کلیپ میگوید: «ظهور آقا امامزمان در همین نشئه است یا نشئه دیگری؟ علامهطباطبایی قبول ندارد که ظهور آقا امامزمان در همین دنیاست. تعبیرشان این است که «و هو فی نشئه مابین البرزخ و الدنیا». یک نشئه بین دنیا و برزخ است و شرایط دنیوی در آن نیست و شرایط دیگری است. بشریت به آن سمت درحال گذر است و آقا هم در آنجا ظهور میکند نه در این شرایط. اصل این مبنا را بنده در جایی ندیدم غیر از مباحث شیخاحمد احسائی. ما نشستهایم تا آقا امامزمان بیایند، ما از نظر وجودی، تکوینی، اجتماعی، فکری، فرهنگی و... حرکتی نکنیم و منتظریم آقا بیایند. ایشان میگویند قضیه کاملا معکوس است. استدلالهای عجیبی هم در این مسائل دارد و روایتهای زیادی را هم ذکر میکند.»
موید این کلیپ پاسخی به یک سوال ازسوی کمال حیدری است که در سایت رسمی وی منتشر شده است. ایشان در پاسخ به سوالی مبنیبر موضوع رجعت مینویسد: «منظور از رجعت، بازگشت برخی مردم به زندگی، پس از مرگشان است. اصل رجعت مورد توافق تمام علماست، نه کیفیت آن و تفاسیر متعددی از رجعت وجود دارد. علامهطباطبایی معتقد است رجعت برزخی میان عالم دنیا و عالم برزخ است و جزء عالم دنیا نیست. یعنی رجعت مرتبط به عالم تجرد مثالی است، نه عالم تدرج و زمان. روز رجعت خود یکی از مراتب روز قیامت است، هرچند از نظر ظهور به روز قیامت نمیرسد، چون در روز رجعت، باز شر و فساد تا اندازهای امکان دارد، برخلاف روز قیامت که دیگر اثری از شر و فساد نمیماند. (ترجمه المیزان،جلد دوم،صفحه۱۵۹) همچنین اختلافی میان قائلان به رجعت نیست که رجعت تنها شامل افرادی از هر دو طیف ایمان محض و کفر محض است و نه شامل همگان.»
ادعای کمال حیدری در تفسیر المیزان وجود ندارد
آنچه مسلم است اینکه این ادعا درمورد ظهور و رجعت در تفسیر المیزان وجود ندارد. اما بهفرض که اصل ادعا درست باشد و بهفرض انتساب آنها به علامه مویدی داشته باشد که ندارد، بسیاری از روایات و دهها آیه از قرآن برخلاف این ادعا وجود دارد، لذا با این آیات و روایات چه باید کرد؟
ازسوی دیگر باید گفت با مراجعه به کتاب المیزان علامهطباطبایی و بررسی دیدگاه ایشان پیرامون رجعت هیچ ارتباطی میان بیانات علامهطباطبایی با شیخاحمد احسائی وجود ندارد. علامهطباطبایی پس از بیان تواتر روایتهای رجعت از منظر شیعه و عدم مخالفت این آموزه با عقل، قرآن و روایات، روایتی را ذکر میکنند که میفرماید: «ایام الهی سه مورد است. ۱.روز ظهور حضرت مهدی ۲.روز رجعت ۳.روز قیامت» ایشان براساس این روایت معتقدند خدای متعال ابتدا در سیر تجلی حقیقت بر مردم جهان، در زمانه ظهور، تجلی حق را صورت میدهد و با رجعت، حقیقت عالم بر مردم بیشتر آشکار میشود و در قیامت نهایت تجلی حق رخ خواهد داد و هیچ امری بر کسی پوشیده نمیماند و به تعبیر قرآن «یوم تبلی السرائر» است. بهروشنی این سخن هیچ سنخیتی با نظر شیخاحمد احسائی ندارد که میخواهد رخداد رجعت و ظهور را در عالمی بهنام هورقلیا معرفی کند و آن را غیر از دنیا و زمین فعلی بداند.
عوالم هستی، سهگانه است
در توضیح بیشتر باید گفت اولا آنچه از مسلمات نزد علما و فلاسفه ازجمله علامهطباطبایی است -که برگرفته از آیات و روایات است- این است که عوالم هستی، سهگانه است: الف.عالم جبروت که به آن عالم عقل و قیامت کبری نیز گفته میشود، ب.عالم مثال که به آن عالم ملکوت و عالم برزخ نیز گفته میشود و ج.عالم طبیعت که به آن عالم مُلک و ناسوت نیز گفته میشود. بنابراین، این ادعا که ظهور در عالمی میان برزخ و دنیا رخ میدهد، برخلاف قرآن، روایات و نظرات علما و فلاسفه ازجمله علامهطباطبایی است؛ زیرا این بهمعنای پذیرش عالم چهارمی است که هیچ مبنا و دلیلی بر آن موجود نیست.
دوم اینکه از مسلمات مذهب شیعه بلکه همه مذاهب اسلامی این است که حضرتمهدی(عج) در دنیا ظهور میکند و زمین را پس از فراگیرشدن ظلم، پر از عدل و داد میکند. از اینرو ادعای ظهور در عالمی دیگر، خلاف مسلمات اسلامی است.
همه روایات دلالت بر دنیوی بودن ظهور دارند
نکته سوم هم اینکه تمام روایات مهدوی که از عامه و خاصه نقلشده، دلالت بر دنیویبودن ظهور دارند. چنانچه استعمال فراوان لفظ دنیا، دهر و زمین در آنها نیز تصریح در دنیویبودن ظهور دارد. همچنین ویژگیهایی که درمورد ظهور بیان کردهاند، نیز دلالت بر دنیویبودن ظهور دارد.
به هر ترتیب این سخن که حضرت صاحبالزمان(عج) در عالمی دیگر منتظر ماست و در آنجا ظهور دارند نه عالم دنیا، از عقیده باطل فرقه ضاله شیخیه و بابیه است که مخالف با عقاید مسلم شیعه اثناعشریه در این زمینه است. آنان معتقدند: «امامعصر(عج) از این عالم به عالم هورقلیا، ارتقا یافته و هر وقت، نوع انسانیت به سن بلوغ رسید و کدورات این عالم را رها کرد و استعداد ملاقات و مشاهده امامعصر(عج) را پیدا کرد، آن حضرت را مشاهده خواهد کرد.»
برای بررسی و نقد این ادعای شیخیه، محمد شهبازیان، کارشناس مهدویت یادداشتی با عنوان «ادعای باطل رخداد رجعت در عالمی دیگر بین زمین و آسمان» را دراختیار «فرهیختگان» قرار داده که در ادامه میخوانید.
هورقلیا از منظر سهروردی
در میان آرای فلاسفه اشراقی و تابعان نگرش شیخشهابالدین سهروردی(۵۸۷ق) مشهور به شیخاشراق، عالمی را میتوان یافت که نادیده و نایافته بوده و از آن به «هورقلیا» تعبیر میکنند. ویژگی اصلی این عالم غیرمحسوس بودن آن است و از اینرو به عالم مثال تعبیر گشته است. (سهروردی،۱۳۷۵:ج۱،۴۹۴) پس از شیخاشراق میتوان شیخاحمد احسائی(۱۲۴۱ق) بنیانگذار جریان شیخیه را نام برد که این واژه را احیا و مبانی فکری خود را براساس آن تدوین کرد. یکی از مهمترین دیدگاههای شیخاحمد احسائی، بدن هورقلیایی است که براساس آن، سه مساله مهم یعنی معراج جسمانی پیامبر، طول حیات امامزمان و معاد جسمانی را تفسیر و تحلیل میکند. بنابر نقل تاریخی، دلیل اصلی تکفیر او ازسوی برخی علما ازجمله ملامحمدتقی برغانی، دیدگاه معروفش درباره معاد جسمانی بوده است.
احسائی انسان را دارای دو جسد و دو جسم میداند
احسائی انسان را دارای دو جسد و دو جسم میداند: جسد اول همان بدنی است که از عناصر چهارگانه زمانمند تشکیل شده، که این جسد در قبر به خاک بازمیگردد. از نظر او این جسد مانند لباسی است که آدمی پوشیده است و درمیآورد و لذت و الم و طاعت و معصیتی متوجه آن نیست؛ اما جسد دوم، همان طینتی است که طبق روایات، بدون آنکه فزونی یا کاستی یابد، در قبر بهطور مستدیر باقی میماند. این جسد هورقلیایی است و با زایلشدن بدن عنصری، دیگر به دیده اهل دنیا درنمیآید و تنها هورقلیاییان آن را میبینند و همین بدن است که حشر مییابد و افراد با آن به بهشت یا جهنم وارد میشوند. در نظر احسائی، معاد جسمانی با همین جسد دوم تحقق مییابد. از آنجاکه جسد عنصری، عَرَض جسد هورقلیایی شمرده میشود، با تصفیه کثافات عنصری از جسد دوم، وزن این جسد تغییر نمیکند.
جسم اول جسمی لطیف است که حامل و مرکب روح در عالم برزخ است و با مرگ از جسد اول مفارقت مییابد و با روح مومن در بهشت دنیوی (در وادیالسلام) و روح منافق در آتش دنیوی (در برهوت) همراه است. این همراهی تا نفخه نخست است که با این نفخه، کثافات و عوارض برزخی از جسم تصفیه میشود و حاصل این تصفیه، جسم دوم است. درواقع جسم دوم همان جسم اول و دنیایی است که اعراض آن زایل شدهاند؛ چنانکه جسد دوم همان جسد اول است که اعراضش زوال یافتهاند. احسائی همین جسم دوم را نفس میداند که با جسد اول فانی و جسد دوم باقی و نیز با جسم اول فانی مغایرت دارد.
احسائی در پایان میگوید: «جسم مرئی دنیوی، لطیف و کثیف است که کثافت آن، جسد عنصری تصفیه شده و لطیف آن، که جسد دوم است، در قبر باقی میماند؛ اما لطیف آنکه در برزخ، مَرکب روح است و جسم اول نامیده میشود، با نفخه اول کثافاتش از بین میرود و لطیف آن لطیف که جسم دوم است، باقی میماند.» (شکری،فیاضی،۱۳۹۱،ش۲)
شیخاحمد احسائی معتقد است که اماممهدی درقالب هورقلیایی زندگی میکند
با توجه به این تحلیل و تقسیم بدن انسان به عنصری (مادی محسوس) و هورقلیایی (مادی غیرمحسوس) شیخاحمد احسائی معتقد است که اماممهدی درقالب هورقلیایی و در عالم هورقلیا زندگی میکند که اگرچه این عالم به چشم دیده نمیشود اما جایی خارج از دنیای موجود نیست. او میگوید: «وهو فی غیبته فیالسماء فی قریة یقال لها کرعة فی الیمن بواد یقال له شمروخ وشمریخ... و فی مکاتبة الحجة علیهالسلام للمفید فتحن مقیمون بارض الیمن بواد یقال له شمروخ وشمریخ(احسانی،۱۴۳۰:ج۵،۳۲۹) و ایشان در زمان غیبتش در آسمان در قریهای بهنام کرعه واقع در یمن است و نام آن وادی شمروخ و شمریخ است... و در نامهنگاری اماممهدی با شیخمفید به ایشان فرموده است که ما در سرزمین یمن و در وادی شمروخ هستیم.»
نکته قابلتوجه در عبارت فوق این است که کرعه و یمن نیز مفهوم غیرزمینی و غیرمادی بههمراه دارد و مراد از آن کشور یمن نیست. از اینرو وی معتقد است اگر حضرتمهدی بخواهد وارد دنیای محسوس گشته و خود را به کسی نشان دهد، لباس عنصری پوشیده تا بدان وسیله قابل رویت باشد.(احسائی،۱۴۲۵: ۱۰۹؛سایت شیخیهکرمانیه: مطلبی با عنوان بحث بدن امام)
شیخیه به تبعیت از شیخاحمد احسائی تعریفی خاص از رجعت ارائه میدهند
شیخیه به تبعیت از شیخاحمد احسائی تعریفی خاص از رجعت ارائه میدهند و احسائی معتقد است اصطلاح رجعت تنها به بازگشت ائمهاطهار اطلاق میشود. اگرچه (بهتعبیر شیخاحمد احسائی) 6ماه و 10روز قبل از ظهور حضرتمهدی تعدادی از مردگان بازمیگردند اما به این بازگشت عنوان اصطلاحی رجعت صدق نمیکند!
وی معتقد است حکومت حضرتمهدی 70سال زمان داشته و در سال59 از حکومت ایشان امامحسین بازمیگردند. سپس 11سال در حکومت حضرتمهدی سپری کرده و پس از کشتهشدن حضرتمهدی به دست زنی ریشدار و از قبیله بنیتمیم، امامحسین(ع) به حکومت میرسند. پس از آن حضرترسول و دیگر ائمه لیلا رجعت کرده، شیطان به دست حضرتمحمد(ص) کشته میشود و امامان در نواحی و شهرهای مختلف به حکومت تحت اشراف حضرتمحمد(ص) خواهند پرداخت. وی این دوره را دوران تکامل دنیا دانسته و آن را خارج از زمین ظاهری ترسیم میکند که همان عالم هورقلیا است.(احسائی،۱۴۳۰: ج۵، ۲۸۶و۲۸۸:احسائی،۱۴۲۵:۱۱۵)
همچنین معتقدند در این عالم الطافت محض حاکم و درجه آن از دوران ظهور بالاتر است. لذا در آن دوران است که در بهشت پر از درخت الهی (جنتان مدهامتان) با چشم هورقلیایی دیده میشود و هر انسان هزار فرزند میآورد. (احسائی،۱۱۸:۱۴۲۵-۱۲۰)
البته شیخیه بر این نکته تاکید دارند که اگرچه رجعت در عالم هورقلیا رخ داده و احکام همان عالم بر آن صادق است و انسانهای موجود در عصر ظهور لطیف شده و در عالم هورقلیا قرار میگیرند، اما عالم هورقلیا غیر از همین دنیا نبوده و با اینکه در زمین فعلی و محل سکونت ما نیست، اما در عالمی خارج از دنیا هم نیست.
نقد
همانگونه که مشاهده میشود جانمایه سخن شیخیه بر تبیین و اثبات عالم «هورقلیا» است، مباحثی مانند معاد جسمانی، غیبت و رجعت با این واژگان تحلیل میشود، درحالی که اشکالات متعددی بر این دیدگاه وارد است. در اینجا به تعدادی از آنها اشاره میکنیم.
اولا: دیدگاه احسائی مبتنیبر سلسله اصطلاحاتی است که وی دلیلی بر آنها اقامه نمیکند و دیدگاهش تنها بهمثابه فرضیهای درباره معاد جسمانی باقی میماند. میتوان گفت اگر این دیدگاه در قامت اندیشهای نظاممند باشد، سرانجام دیدگاهی را مطرح میسازد که شیخ اشراق به آن معتقد بود؛ زیرا نخستین کسی که از واژگان «هورقلیایی»، «جابلقا» و «جابرسا» در بین حکمای اسلامی استفاده کرده، سهروردی است. شیخ اشراق جایگاه جابلقا، جابرسا و هورقلیا را در اقلیم هشتم میداند. از دیدگاه فلسفه اشراق، کل عالم جسمانی به هفت اقلیم تقسیم میشود و عالمی که مقدار دارد و خارج از این عالم است، اقلیم هشتم است. جابلقا و جابرسا دو شهر از شهرهای عالم عناصر مُثُلاند و هورقلیا جزء عالم افلاک مثل است که نمیتوان با بدن عنصری به این عالم وارد شد.
چون احسائی اهل مباحث عقلی نبوده، در این موارد دچار اشتباه میشود
به نظر میرسد هورقلیای احسائی نیز بر این ویژگیهای مثال اشراقی تطبیقپذیر باشد. ازاینرو اشکالات دیدگاه شیخ اشراق بر این دیدگاه نیز وارد است. (شکری، فیاضی، ۱۳۹۱: ش۲ سالاری، افچنگی، ۱۳۹۱: ش۳۱؛ ذهبی، محرمی، ۱۳۸۹: ۳۵) و میتوان گفت چون شیخ احمد احسائی اهل فلسفه و مباحث عقلی نبوده، درمورد مسائل فلسفی دچار اشتباه میشود و سخنان سست میگوید. (ابراهیمیدینانی، ۳۶۱:۱۳۷۹-۳۸۵)
ثانیا: ادله نقلی، بیانکننده معاد جسم عنصریاند نه عود جسم مثالی (فیاضی، شکری، 1۳۹۹، ش۲) و بنا به تصریح آیات شریفه، معاد جسمانی با جسم عنصری و مادی رخ خواهد داد چه آن جسم جسم دنیوی باشد یا مثل آن؛ اما مادی بودن و جسمانیت شامل معاد گوشت، پوست و استخوان آن مورد تایید قرآن است. چنانکه آیات بقره: 2۶۰ (داستان حضرت ابراهیم و پرندگان)، بقره: ۲۹۵ (داستان عزیر پیامبر)، قیامت: ۲۴۳ (تشکیل خطوط روی انگشت) و نساء: 56 (ریخته شدن پوست و تشکیل دوباره آن) همین مطلب را اثبات میکنند.
ثالثا: درمورد محل زندگی امام مهدی در کرعه و اینکه به دست زنی ریشدار شهید میشود، دلیلی برای شیخ احمد احسائی و تابعاتش وجود ندارد. آنها براساس گزارشهای غیرمعتبر و برداشتهای ناصواب به دیدگاه فوق رسیدهاند. (صدر، ۱۴۱۲الف: ج ۳، ۲۴۰) از طرف دیگر به فرض پذیرش- نهایتا آندسته از روایات محل ظهور را کرعه دانستهاند، نه زندگی امام مهدی در دوران غیبت؛ آن هم در عالمی به نام هورقلیا!؟
باید توجه داشت مستندی را که شیخ احمد احسائی ذکر نموده توقیع منسوب حضرت مهدی به شیخ مفید است که پس از فراز دعا برای شیخ مفید چنین ذکر شده است:
«الأن من مستقر لنا ینصب فی شمراخ من بهماء صرنا الیه آنفا من غمالیل، ألجأنا الیه السباریت من الایمان و یوشک آن یکون هبوطنا الی صحصح، من غیر بعد من الدهر، و لا تطاول من الزمان (طبرسی، 1403: ج2، ۴۹۹) و هماکنون در جایگاه و خیمهای در قلههای کوه که البته بر مردم پوشیده است برای حوائج شما دعا میکنم. همچنین در بیابانهای تاریک و ظلمانی و صحراهای خشک و بیآب و علف که دست تطاول زمان بدان نمیرسد، برای شما دعا میکنم. به همین زودی از این محل به دشت همواری که چندان از آبادی دور نباشد، فرود میآییم.»
فارغ از سخن در اعتبار یا عدم اعتبار این توقیع و منبع نقل آن یعنی کتاب الاحتجاج (خوئی، ۱۴۰۳: ج ۱۸، ۲۲۰؛ صدر، ۱۴۱۳ب: ۱۳۷) آنچه از متون توقیع به دست میآید خلاف آن چیزی است که این افراد بیان میکنند؛ چراکه
الف) در هیچ قسمتی از این روایت عبارت (یمن) وجود ندارد، بنابراین سخن شیخ احمد بیمبنا بوده و تصرف او در معنای یمن نیز وجهی ندارد.
ب) همانگونه که علامه مجلسی نیز در تبیین لغات این توقیع آوردهاند، ظاهر کلام حضرت بیانگر این است که این لغات برای توصیف میباشد نه اشاره به مکانی خاص. (مجلسی، ۱۴۰۳: ج ۵۳، ۱۷۵) با این وصف مراد از شمراخ، قله و قسمت مرتفع کوه (طریحی، ۱۳۷۵: ج ۲، ۴۳۶) و مراد از صحصح زمین بیآب و علف و هموار است. (ابنمنظور، ۱۴۱۴: ج۲، ۵۰۸) و این معنا در لغت عرب جاری بوده و در هیچ روایت یا گزارشی بهصورت مکان استعمال نشده است. و انصراف از معنای مرسوم نیاز به دلیل دارد که بدان اشاره نکردهاند.
موید سخن روایتی دیگر از امام مهدی میباشد که کوههای سخت و دشتهای هموار را مکان زندگی خود معرفی فرمودهاند و میگویند:
«أبی أبو محمد عهد إلی ان لا أجاور قوما غضب الله علیهم ولهم الخزی فی الدنیا والآخره ولهم عذاب ألیم، وأمرنی ان لا أسکن من الجبال إلا وعرها، ومن البلاد إلا قفرها (طوسی، ۱۴۱۱ ب: 266) پدرم ابو محمد (امام حسن عسکری)، از من پیمان گرفت که مجاور قومی نباشم که خداوند بر آنها غضب نموده و در دنیا و آخرت مورد نفرت و مستحق عذاب دردناک هستند. و امر فرمود: که جز در کوههای سخت و بیابانهای هموار نمانم.»
نقل مبهم درمورد شهادت امام
درمورد شهادت حضرت توسط زنی دارای ریش نیز چنین میتوان گفت که بنابر نقل مبهم در کتاب الزام الناصب، اولین مصدر کتاب تفریج الکربه فی اثبات الرجعه، تالیف سیدمحمودبن فتحالله کاظمی
(همعصر شیخ حر و زنده تا سال ۱۰۷۹) ذکر شده (یزدیحائری، ۱۴۲۲: ج۲، ۱۳۹) و پس از او در کتب شیخ احمد احسائی (1241 ق) نقل شده است. (أحسایی، بیتا: رساله اول، 12 و رساله دوم، ۲۵) نکته اینکه پس از جستوجو در نسخه خطی تفریج الکربه، این مطلب یافت نشد و دلیل استناد صاحب الزام الناصب به این فرد مشخص نشد. از طرفی شیخ احمد احسائی ادعا دارند که این مطلب در روایتی نقل شده (همان) درحالیکه هیچ مستندی برای آن ذکر نکردهاند.
خلاصه کلام اینکه شاهدی روایی بر این مطلب وجود ندارد و ذهنیت سازنده این داستان مطابق با زمانه خود بوده و چهبسا اگر امروزه کسی تصمیم به جعل چنین داستانهایی داشته باشد از ابزاری مانند بمب بهره خواهد بود. ازاینروست که محدثی متبحر همانند علامه مجلسی به هیچعنوان به این گزارش اعتنایی نداشته و آن را در بحارالانوار ذکر نکردهاند.
رابعا: شیخ احمد احسائی عبارت رجعت را به دوران اواخر حکومت حضرت مهدی و بازگشت ائمه اطهار نسبت داده است که این هم سخنی بدون دلیل و خلاف روایتهای مختلف در این زمینه است و همانگونه که اشاره شد، رجعت همزمان با ظهور بوده و بر احیای مردگان اعم از ائمه اطهار و شیعیان و مخالفان آنها عبارت «رجعت» اطلاق میشود.
خامسا: شیخیه معتقد است که رجعت در زمین عنصری و خاکی نخواهد بود و عالم لطیفی به نام هورقلیا تصور میشود. درحالیکه روایتهای شیعی خلاف این سخن را گزارش کرده و عبارتهای بهکار رفته دلالت بر زمینی و خاکی بودن آن دارند که روایتهایی از عبدالکریم خثعمی، روایت منقول از مفضل بنعمر از امام صادق(ع) درمورد رجعت اصحاب کهف و خروج قائم از کوفه (مفید، ۱۴۱۳ ج ۲، ۳۸۶)، رجعت حمران بن اعین و میسرین عبدالعزیز و حضورشان در صفا و مروه میان مردم (حلى، ۱۴۲۱: ۱۱۰) و دهها روایت دیگر دال بر رجعت زمینی و حضور رجعتکنندگان در همین زمین موجود است.
سادسا: در نظر شیخیه عالم رجعت عالم تجلی حق و عدم ظلم است یعنی در آن زمان دنیا تکامل بیشتری یافته و دیگر اثری از ظلم نیست، ازاینروی زمان ظهور و دوران حکومت حضرت مهدی رتبهای پایینتر از دوران رجعت دارد؛ چراکه در زمان حکومت حضرت مهدی مقداری ظلم برپا بوده تا جایی که زنی ریشدار(!) حضرت را به شهادت میرساند. (شریف طباطبایی، بیتا: ۳۸۹) درحالیکه این سخن با تعریف خودشان از رجعت تنافی دارد و شهادت امام (بنابر سخن خودشان؛ چراکه ما روایت زن ریشدار را نمیپذیریم.) در سال یازدهم رجعت رخ میدهد. یعنی در زمان رجعت این ظلم وجود دارد و بزرگان شیخیه حواسشان به این تناقض نبوده است.
سابعا: آنها رجعت را دوران لطافت میدانند و معتقدند آنهایی که مردهاند بدن هورقلیایی داشته و در عالم رجعت وارد میشوند. آنهایی نیز که در زمان ظهور زندهاند توانایی خلع بدن عنصری و مادی را داشته و با بدن هورقلیایی و چشم هورقلیایی (چراکه چشم عنصری ما توانایی دیدن را ندارد.) میتوانند عالم ظهور و رجعت را دیده و درک کنند. اگر تاکنون عالم هورقلیا را درک نکردهاند بهدلیل وجود حواس کثیف و مادی آنها بوده و چشم مادی توانایی دیدن ندارد، درحالیکه باید از شیخیه پرسید آیا آن زن ریشدار با چشم کثیف عنصری حضرت مهدی را میبیند یا با جسم هورقلیایی؟ اگر با جسم عنصری و مادی باشد که خلاف سخن و مبنای شماست. اگر با بدن هورقلیایی باشد که با شأن کفر و نفاق او سازگار نیست و انسانهای بدکار و گنهکار توانایی به دست آوردن بدن هورقلیایی را ندارند. همچنین چگونه شیطان و یارانش حضرت محمد(ص) و دیگر ائمه را میبینند و با آنها مقابله میکنند؟ چگونه است که انسانهای مخالف لشکر اسلام، یاران حضرت و حکومت حقه آنها را مشاهده میکنند؟
نتیجه
نتیجه بحث اینکه در میان امامیه رجعت به معنای بازگشت تعدادی از مردگان در زمان ظهور حضرت مهدی است و ویژگیهایی که اصحاب امامیه بر آن معتقد بودهاند شامل همزمانی آن با ظهور، حضور آنها در حکومت مهدوی، بازگشت عینی و حقیقی آنها و رخداد آن در زمین مصطلح است. لذا آنچه شیخیه ذکر کرده است اراده باطل از عنوان حقی است که مستند به هیچ دلیل قرآنی یا روایی نیست.