کد خبر: 70477

نگاهی به مستند «ترنج» که روایتی از فرهنگ و هویت خوراک‌ها و اشربه‌های ایرانی است

قاب‌های رنگی از رنگ‌وبوی غذای ایرانی

مستند «ترنج» از معدود آثاری است که علاوه‌بر آنکه تلاش دارد با بیانی ساده به روایت خوراک‌ها و اشربه‌های ایرانی در نقاط مختلف بپردازد، درام‌پردازی یا کنش و واکنش متقابل ابزاری است برای ساختاردادن به قصه اثر، ترنج شاید در برخی موارد روایتی آشنا برای مخاطبانش داشته باشد اما دست برتر او در جایی است که با روایت‌های پرشی که در کار دارد، مخاطب را درگیر می‌کند.

محراب محمدزاده: ده آدمی بر سفره‌ای بخورند و دو سگ بر مرداری با هم به سر نبرند. حریص با جهانی گرسنه است و قانع به نانی سیر. حکما گفته‌اند: توانگری به قناعت، به از توانگری به بضاعت.
روده تنگ به یک نان ِ تهی پر گردد
نعمتِ روی زمین پر نکند دیده تنگ
(گلستان سعدی، باب هشتم در آداب صحبت، حکمت شماره 31)

از گذشته تا اکنون، خوراک‌ها و نوشیدنی‌ها در زندگی بشر به دور از آنکه مفهومی به نام غذا برای رفع گرسنگی و تشنگی داشته باشند، مفاهیم عمیق‌تری را به انسان‌ها منتقل کرده‌اند و این مهم چه در تعلیمات و اعتقادات دینی ما و چه در بستر ادبیات کهن و معاصر همواره نقشی برجسته داشته است.

مجموعه مستند «ترنج» به تهیه‌کنندگی محمد شکیبانیا و کارگردانی سام کلانتری و پژوهش، نویسندگی و روایت نیوشا طبیبی‌گیلانی مدتی است پنجشنبه‌ها کام مخاطبان شبکه مستند را با روایت‌هایی زیبا و پرمعنا شیرین می‌کند؛ مجموعه‌ای که به خوراک ایرانی می‌پردازد و دغدغه‌ای در بیان این شناسنامه ملی دارد، شاید در نگاه اولیه خوراک‌ها و نوشیدنی‌ها برایمان وعده‌هایی غذایی در روز به شمار آید، درحالی‌که واقعیت آن است که تنوع چشایی، بویایی و بصری غذاهای ایرانی در نقاط مختلف کشور درکنار خواص مختلف آن دریای وسیعی است، همان‌طور که در مقدمه هرباره مستند ترنج می‌گوید: «روغن پاکیزه حیوانی کرمانشاهی، برنج عنبربو، طارم و هاشمی، گوشت گوسفندی ‌مغان، افشار و سنگسری، ماست آذربایجان و مرکبات دزفول، خرمای بم و بوشهر، گندم خراسان و ماهی شمال و جنوب هرکدام طعم و مزه‌ای خاص، منحصربه‌فرد و بی‌نظیر دارد.»

«ترنج» فرصتی را برایمان مهیا ساخته است که به یکی از مهم‌ترین اتفاقات روزمره‌مان یعنی همان غذاخوردن با جلوه‌ای دیگر بنگریم، سازندگان این اثر سبک بصری خاص خود را در تصویربرداری پیاده کرده‌اند و مخاطبان خود را به جهان ویژه‌ای دعوت می‌کنند.

همه فیلم‌های مستند کاوش و کنکاش مشترکی هستند از جانب فیلمساز و موضوع، در ترنج نیز ما وارد کنکاشی جذاب با تصاویر و روایتی ناب می‌شویم، در هر قسمت سعی شده همه‌چیز در وضعیتی مطلوب تصویر شود و اگر در جایی هم مشکلات و گلایه‌هایی وجود دارد به‌درستی طرح بحث و مطالبه شود، اما سیاهی‌ها قرار نیست سفیدی‌ها را ناپدید کند و این درست نقطه اعتدال‌پذیری اثر است. به‌عنوان مثال در قسمت نهم این مستند که اخیر پخش شد، مستندساز رودخانه کارون را برای مخاطب ایرانی تصویر می‌کند و ضمن بیانی زیبا از این رود پرنعمت مصائبی که بر آن می‌رود را نیز یادآور می‌شود که ازجمله مهم‌ترین آن آلوده‌شدن این رود در اهواز به‌واسطه سرازیرشدن فاضلاب شهری و ایضا زباله‌های انسانی است که در حاشیه رود رها‌سازی می‌شود.

مستند «ترنج» از معدود آثاری است که علاوه‌بر آنکه تلاش دارد با بیانی ساده به روایت خوراک‌ها و اشربه‌های ایرانی در نقاط مختلف بپردازد، درام‌پردازی یا کنش و واکنش متقابل ابزاری است برای ساختاردادن به قصه اثر، ترنج شاید در برخی موارد روایتی آشنا برای مخاطبانش داشته باشد اما دست برتر او در جایی است که با روایت‌های پرشی که در کار دارد، مخاطب را درگیر می‌کند. از طرفی دیگر کلانتری به‌عنوان کارگردان اثر سعی می‌کند روایت طبیبی گیلانی را در میزانسن‌های مختلفی تصویر کند، میزانسن‌هایی که مخاطب را به لحاظ روانی و عاطفی تحت‌تاثیر قرار دهد و این درست همان حال خوشی است که درکنار دیگر عناصر اثر ازجمله موسیقی علی بوستان و شاعرانگی روایتگر اثر (نیوشا طبیبی‌گیلانی) به بیننده منتقل می‌کند.

موضوع «ترنج» ظرفیت بالایی دارد که در دام کلیشه‌گویی یا به‌اصطلاح صرفا نشان دادن تصاویری زیبا از مناطق مختلف ایران بیفتد، اما آن فرآیند اثر را دم به دم تازه و تازه‌تر می‌کند. پژوهش جامع و کامل اثر براساس جزئیاتی است که در کنار گفتار متن فیلم باعث آن شده است.

عصر ما، عصر هرج و مرج روایت‌هاست، حال در این عصر فناوری‌های دیجیتال وقتی می‌خواهیم از سنت‌ها و داشته‌های ملی و میهنی‌مان سخن بگوییم الزاما باید از روایت خطی گریز کنیم و به‌دنبال راهی باشیم که هم اصالت و هویت کلامی خود را حفظ کنیم و هم درکنار دسترسی‌های آسان و کپسولی این روزهای شبکه‌های اجتماعی، بتوانیم تقریبا یک ساعت مخاطب را پای اثر خود بنشانیم، حال آنکه آن اثر هنری مستند ترنج باشد و از قضا بخواهد روایتی از گذشته و اکنونی داشته باشد که برای مخاطب در نگاه اول آشنا است ولی با هجوم جریان‌های غذایی و نوشیدنی‌های امروز مصداق بارز ضرب‌المثل معروف است که می‌گوید: «آب در کوزه و ما تشنه‌لبان می‌گردیم»، یعنی آنکه با وجود برترین و بهترین خوراک‌ها و اشربه‌ها، به‌سوی غذاهای فست‌فودی و نوشیدنی‌های اسانس‌دار مضر و... می‌رویم.

جان پیلگر خبرنگار و مستندساز استرالیایی در جایی تعریفی خوب برای مستند دارد که مجموعه «ترنج» برای مخاطبان ایرانی چنین تعریفی دارد. او می‌گوید: «مستند می‌خواهد چیزهایی را به مردم بگوید که آنها نمی‌خواهند بدانند»؛ شاید این تعریف کمی سنگدلانه برای مخاطبان ایرانی باشد، اما واقعیت این است که به نحو عجیبی ما نمی‌خواهیم بدانیم که چه پیشینه غنی‌ای در غذای ایرانی وجود دارد و این بیم وجود دارد که آرام‌آرام وعده‌های غذایی خود را به‌طور کامل به فرهنگ و هویتی دیگر ببازیم و غذاهای ایرانی جلوه‌ای تشریفاتی برایمان باشد.

مرتبط ها