کد خبر: 70450

«فرهیختگان» گزارش می‌دهد

واقعیت‌های تاریخی زندگی یک «خاتون»

بی‌بی مریم بختیاری متولد ۱۲۵۳ استان چهارمحال‌وبختیاری است و مشهور به سردار مریم بختیاری، نویسنده ایرانی و از زنان فعال در انقلاب مشروطه بود. او از زنان باسواد و روشنفکر عصر خود بود که همزمان با وقوع انقلاب مشروطه، به طرفداری از حقوق زنان برخاست. فنون اردوکشی نظامی و لشکرداری را از پدر و برادرانش آموخت و آموزه‌ها را در زمان نبرد‌های انقلاب مشروطه؛ در فتح تهران و نیز فتح اصفهان، همچنین در جنگ جهانی اول به کار بست.

عاطفه جعفری، خبرنگارگروه فرهنگ: فصل دوم سریال «خاتون» از دی‌ماه شروع شد و تا به اینجای کار، تینا پاکروان توانسته مخاطب را با خودش همراه کند. پیش از این در مورد فصل اول این سریال نوشتیم و از ریتم کند ساخت این اثر نمایشی و یک‌سری شباهت‌ها با سریال‌های دیگر گفتیم اما در فصل دوم کارگردان توانسته است با رعایت نکاتی، سریال را برای مخاطب دیدنی‌تر کند. در این بخش به سراغ واقعیت‌های تاریخی رفتیم که سریال «خاتون» از آن وام گرفته است، اینکه کارگردان از چه منابعی برای ساخت شخصیت‌هایش استفاده کرده تا بتواند از طریق دراماتیزه‌کردن وقایع تاریخی مضمونی ضداستعماری استخراج کند.

خاتون واقعی چه کسی است؟

«خاتون» با بازی نگار جواهریان زنی را نشان می‌دهد که در زمانه خودش سعی می‌کند تا برای کشورش و دفاع از آن تلاش کند و بجنگد. اما تینا پاکروان شخصیت اصلی خاتون را از چه کسی وام گرفته است؟
داستان خاتون در جریان تاریخ معاصر، همزمان با حمله متفقین به ایران در شهریور ۱۳۲۰ است. خانواده ملک، خانواده‌ای ارتشی است که در رشت زندگی می‌کنند. پدر خانواده ناصر ملک‌لاهیجی از دنیا رفته و اکنون شیرزاد ملک، مسئولیت اداره خانه را دارد که اشکان خطیبی، نقش او را بازی می‌کند؛ مرد ارتشی جوانی که وظیفه ملی و ارتشی خود را پاسداری از خاک وطن می‌داند و برای دفاع از آن احساس مسئولیت می‌کند. شخصیت اول این سریال همان‌طور که گفته شد، خاتون بختیاری است. زنی جوان با میل به زندگی و پیشرفت در ایرانی که با ظهور پهلوی اول در کشاکش گذر از سنت به مدرنیته است. هنوز میل به سنت‌ها و تحکم‌ها و مناسبات سلطه‌گرانه به‌ویژه در بدنه مردسالار جامعه و مردانی، چون شیرزاد ملک، افسر ارتش شاهنشاهی و همسر خاتون جلوه برتر را دارد. همچنان که همزمان مانند بسیاری از مردان آن روزگار تلاش دارد غیر از پدر خود رفتار کند و رفتارش با خاتون، مدرن و متمدنانه باشد. در شناسنامه سریال، خاتون زنی معرفی شده است در زمره زنانی که روزی روزگاری در ایران برای زندگی جنگیده‌اند و تینا پاکروان در مقام نویسنده و کارگردان سریال، این جنگ برای زیستن مستقل یک زن را به دل رویداد‌های پرتلاطم ایران در میانه جنگ جهانی دوم که وقایع شهریور ۱۳۲۰ نقطه عطفی برای آن بود، برده است.  بی‌بی مریم بختیاری متولد ۱۲۵۳ استان چهارمحال‌وبختیاری است و مشهور به سردار مریم بختیاری، نویسنده ایرانی و از زنان فعال در انقلاب مشروطه بود. خانواده بی‌بی‌مریم از بانفوذترین خاندان‌های ایرانی در دوره قاجار به‌شمار می‌آمد. پدر او، حسین‌قلی‌خان ایلخانی(از خوانین ایل بختیاری) و برادران او، علیقلی‌خان سردار اسعد(از رهبران انقلاب مشروطه) و نجفقلی صمصام‌السلطنه(دو دوره رئیس‌الوزرای ایران) و نیز عموزادگان او، از رجال شناخته ‌شده دوران قاجار و پهلوی محسوب می‌شدند. او مادر علیمردان‌خان بختیاری بود. بی‌بی‌مریم از پیشگامان مطالبات حقوق زنان و از مدافعان ملّی سرزمین ایران در خلال جنگ جهانی اول به‌شمار می‌آمد. او از زنان باسواد و روشنفکر عصر خود بود که همزمان با وقوع انقلاب مشروطه، به طرفداری از حقوق زنان برخاست. فنون اردوکشی نظامی و لشکرداری را از پدر و برادرانش آموخت و آموزه‌ها را در زمان نبرد‌های انقلاب مشروطه؛ در فتح تهران و نیز فتح اصفهان، همچنین در جنگ جهانی اول به کار بست. او از سرمایه مادی و معنوی خانواده خود برای تشکیل یک هنگشیر میدان از سواران بختیاری، برای مبارزه با اشغالگران روس و انگلیس، در جنگ جهانی اول استفاده کرد.

بی‌بی مریم، یکی از مشوقان اصلی سردار اسعد بختیاری برای فتح تهران محسوب می‌شد. او در نامه‌ها و تلگراف‌های مختلف بین سران ایل بختیاری و سخنرانی‌های مهیج، افراد ایل را جهت مبارزه با استبداد صغیر در زمان محمدعلی‌شاه قاجار، آماده می‌کرد و همواره به‌عنوان یکی از شخصیت‌های ضداستعماری و استبدادی عصر قاجار مطرح بود. بی‌بی مریم بختیاری، پیش از فتح تهران، مخفیانه با عده‌ای سوار وارد تهران شد و در خانه پدری حسین ثقفی، منزل کرد. به مجرد حمله سواران بختیاری به فرماندهی علی‌قلی‌خان سردار اسعد، به تهران، پشت‌بام خانه را که مشرف به میدان بهارستان بود، سنگربندی کرد و با عده‌ای سوار بختیاری، از پشت سر با قزاق‌های طرفدار محمدعلی‌شاه، مشغول نبرد شد. در این رویداد، او شخصا تفنگ به دست گرفت و با قزاقان جنگید. نقش او در فتح تهران، میزان محبوبیت او در ایل بختیاری و مجاهدان مشروطه‌خواه را افزایش داد و طرفداران بسیاری یافت، به‌طوری که به لقب سرداری مفتخر شد. منزل بی‌بی مریم، پناهگاه بسیاری از آزادی‌خواهان عصر مشروطه بود. به‌طوری که هنگام فتح اصفهان از سوی روس‌ها در جنگ جهانی اول، فن کاردف؛ کاردار سفارت آلمان، به خانه بی‌بی مریم بختیاری پناه برد و مدت ۳ ماه‌ونیم در پناه او بود. کاردف، پس از شکست بختیاری‌ها از روس‌ها و کشته شدن ۵۸ تن از سواران بختیاری، راهی کرمانشاه شد و از آنجا به برلن رفت. به پاس حمایت‌های بی‌بی مریم از کاردار سفارت آلمان در خلال جنگ جهانی اول، ویلهلم دوم(امپراتور آلمان) کمان تمثال میناکاری و الماس‌نشان و نیز صلیب آهنین که در آن هنگام، مهم‌ترین نشان امپراتوری آلمان بود را برای او ارسال کرد.   جریان مبارزات سردار مریم بختیاری با انگلیسی‌ها در قرارداد ۱۹۱۹ و نیز کودتای ۱۲۹۹ همچنان ادامه یافت، به‌طوری که محمد مصدق، حاکم وقت فارس، در زمان کودتای ۱۲۹۹، پس از مخالفت و عزل از اصفهان، راهی منطقه بختیاری شد و مدت‌ها میهمان بی‌بی مریم بود.  محمدابراهیم باستانی‌پاریزی، از مورخان معاصر، درخصوص بی‌بی مریم می‌نویسد: «در این کوهستان، زنی می‌زیسته که برابر ۱۰۰ مرد، در سرنوشت تاریخ معاصر ایران دخیل بوده‌ است. منظورم بی‌بی مریم بختیاری است که وقتی در جنگ جهانی اول، ایرانیان وطن‌خواه ابتدا از اولتیماتوم روس و پس از هجوم انگلیسی‌ها، ناچار به مهاجرت و آواره کوهستان شدند، این زن نامدار، همه آنان را پناه داد.»  پدر بی‌بی‌ مریم، حسینقلی‌خان ایلخانی بود که در زمان حیات، به مدت ۳۰ سال حاکم بلامنازع ایل بختیاری به‌شمار می‌آمد. بی‌بی‌ مریم دارای ۶ برادر و ۱۱ خواهر، از همسران متعدد پدرش بود. برادران او که هرکدام به نحوی در تاریخ معاصر ایران نقش‌آفرین بودند، عبارت‌اند از: «اسفندیارخان، نجفقلی صمصام‌السلطنه، امیرقلی‌خان، علیقلی‌خان سردار اسعد، خسروخان سردار ظفر و یوسف‌خان امیر مجاهد.»  خانواده بی‌بی‌ مریم که به خاندان ایلخانی شهرت داشتند، در اواخر دوره قاجار سمت‌های گوناگونی را در مقاطع مختلف برعهده داشتند. پس از انقلاب مشروطه، برادران و عموزادگان او در مناصبی، چون وزارت، نمایندگی مجلس شورای ملی و رئیس‌الوزرایی(نجفقلی صمصام‌السلطنه برادر بزرگ‌تر او) حضوری فعال داشتند. بسیاری از رجال سیاسی و نویسندگان آزادی‌خواه ایرانی، همچون علی‌اکبر دهخدا، ملک‌الشعرای بهار و وحید دستگردی با خانواده بی‌بی مریم و نیز با خود او، ارتباط و معاشرت داشتند. سردار مریم بختیاری در سال ۱۳۱۶ خورشیدی، ۳ سال پس از اعدام فرزند ارشد خود، علیمردان‌خان، در شهر اصفهان درگذشت. او در تکیه میرفندرسکی تخت فولاد اصفهان به خاک سپرده شد. زندگی بی‌بی مریم بختیاری، سوژه سریال تلویزیونی بانوی سردار، ساخته پرویز شیخ‌طادی هم بود که از شبکه سوم سیما پخش شده است.

فهیمه اکبر  و صدایی که ماندگار شد

در بخشی از سریال خاتون در میهمانی‌ای که برگزار شده است، با زنی مواجه می‌شویم که همه او را خانم اکبر صدا می‌کنند و عاشق موسیقی است، بعد از پخش آن قسمت از سریال، تینا پاکروان در صفحه اینستاگرامی خود درباره شخصیت فهیمه اکبر که نقش آن را غزل شاکری در این سریال برعهده دارد، نوشت: «عکس سمت چپ، غزل شاکری در سریال «خاتون» است که در نقش عکس سمت راست یعنی فهیمه اکبر خواننده، نویسنده گیلان‌شناس که کتاب طباخی گیلان را نیز تهیه کرده، بازی کرده است. او به چند زبان می‌خواند، از شوروی آموزش موسیقی را شروع کرد و در ایران مدتی شاگرد مرتضی‌خان محجوبی بود. فهیمه اکبر در بسیاری از انجمن‌ها و سازمان‌های خیریه و مجامع زنان عضویت داشت و مسئول کمیسیون هنری جمعیت راه‌نو بود. ترانه «گیلان جان» را سرتیپ‌پور برای گیلان خانوم دختر بزرگ‌تر خانم فهیمه اکبر سروده است. زنی متفاوت در عصری متفاوت که قابل احترام بود و کمتر نامش شنیده شده بود چون زن بود شاید یادی از او در دورانی که به همراه شوهرش محسن‌خان اکبر در رشت می‌زیست و هم‌دوره با خاتون قصه ما بود را وظیفه خود دانستم و برای ادای دین به صدای دلنشین و شخصیت متفاوت او. غزل خانم شاکری که صدایی زیبا دارند به شخصیت روی کاغذ تاریخی ما جان دادند. بسیاری از شخصیت‌های این سریال واقعی هستند. بسیاری برآمده از درام و در راستای قصه. فهیمه اکبر واقعی بود زنی که در دورانی که ضبط موسیقی به سادگی امروز نبود صدایش را ضبط کرد و برای ما به یادگار گذاشت.»

کافه پولونیا

کسانی که سریال خاتون را دیده‌اند، اسمی از یک کافه در این سریال می‌شنوند که کافه تاریخی مهمی است، پاساژ چلچله، واقع در خیابان لاله‌زار از آن مراکز معروف سال 1320 بود، این پاساژ زیرزمین بزرگی داشت که متعلق به «محمدرضا تهرانچی از وکلای مجلس شانزدهم بود. با سرمایه‌گذاری «منوچهر ریاحی» که شم قوی در تجارت داشت کافه پلونیا راه‌اندازی شد. کافه پررمز و راز و عجیب که کانون بسیاری از رویدادها، اخبار سری و تصمیم‌گیری‌های جنگ جهانی دوم و ارتش متفقین به صورت مخفیانه شد. همه پرسنل این کافه بانوان لهستانی بودند. افرادی که با وعده سفر به آمریکا جذب کار در این کافه می‌شدند. شاید نزدیک‌ترین تصویر به این کافه و حال‌وهوای آن سریال ارتش سری باشد که در اوایل دهه 70 از شبکه یک سیما پخش و تمام تصمیمات و اتفاقات در یک کافه انجام می‌شد. در آگهی تاسیس کافه که در روزنامه اطلاعات به تاریخ ۱۰ اردیبهشت ۱۳۲۱ منتشر شده بود «برای کلیه مدعوین پروانه عبور درنظر گرفته شد.» تردد ایرانی‌ها در این کافه ساعت مشخصی داشت و در هر زمان دلخواه نمی‌توانستند از این کافه استفاده کنند. شب افتتاحیه این کافه ارکستر «جالی بویز» برنامه اجرا کرد. همچنین به فاصله مدت زمان کوتاهی یک میز چهار نفری با بهای ۴۰۰ تومان فروش رفت.  منوی این کافه شامل پیش‌غذا، سوپ، غذای اول و غذای دوم، سالاد و سرو چای یا قهوه بود. براساس اسناد موجود، این کافه پاتوق افسران آمریکایی و سران نظامی و چهره‌های شاخص بود و پرسنل کافه اجازه هیچ هم‌صحبتی حتی به اندازه دریافت سفارش یا گرفتن انعام را نداشتند. زنانی که کنترل شده از اردوگاه اسرا جدا و در خانه‌ای اجاره‌ای حوالی میدان بهارستان اسکان داده شدند. در زمانی که با ۵۰ هزار تومان و حتی کمتر می‌شد در تهران خانه‌ای خرید درآمد کافه پلونیا ماهانه چیزی حدود ۲۰۰ تا ۳۰۰ هزار تومان بود. اسناد تاریخی نشان می‌دهد بعد از پایان جنگ جهانی دوم و ترک تهران از سوی متفقین این کافه تعطیل شد و چند سالی به‌عنوان کارخانه شکلات‌سازی فعالیت داشت. این روزها نیز به چاپخانه تبدیل شده است.

  تصویراستعمار در  قاب تلویزیون

در چشم باد و استعماری که کیش‌ومات شد

سریال «در چشم باد» از آن دست سریال‌هایی است که اگر بارها تکرار شود، بازهم دیدنی است. گزارشی را دی‌ماه همین امسال منتشر کردیم و از مسعود جعفری‌جوزانی و نگاهش به سریال‌سازی گفتیم و در آن مطلب نوشتیم که سریال‌های تاریخی مختلفی در پنج دهه اخیر ساخته شده است که هر‌کدام برشی از تاریخ را بستر روایت داستان‌شان قرار داده‌اند و برخی‌شان موفق بوده‌اند و برخی دیگر بازنده مطلق. در چشم باد اما سه دوره از تاریخ را برای گفتن روایتش انتخاب کرد؛ سه دوره‌ای که در تاریخ کشور ما مهم بوده‌اند و البته موثر و مظلوم. روایت اتفاقات سال‌های ۱۳۰۰ یعنی دوره اول مربوط به پایان دوره قاجار و آغاز دوره پهلوی، ۱۳۲۰ که دوره دوم است و با جنگ جهانی دوم آغاز می‌شود و ۱۳۶۰ که همزمان با یک دوره زمانی خاص در بعد از انقلاب اسلامی ایران را که دوره فتح خرمشهر است، در‌بر‌می‌گیرد و با آزادی خرمشهر پایان می‌یابد هم دوره سوم می‌شود. در‌واقع این سریال، راوی مبارزات مردم ایران در سه مقطع تاریخی دوره میرزا کوچک‌خان، دوره منتهی به جنگ جهانی دوم و دوران معاصر (دفاع مقدس و فتح خرمشهر) است. جعفری‌جوزانی اما به تعبیر خودش این سه برهه را برای بیان وصیتنامه تصویری‌اش در 44 قسمت 50 دقیقه‌ای انتخاب کرد و آنچه شاهدش هستیم یک اثر به‌اندازه، قابل‌دفاع، غرورآفرین و جذاب است. دقت بسیار بالا در نمایش جزئیات و رعایت تناسب و تعادل در پرداختن به تاریخ، وجه هنری و دراماتیک و همچنین زیبایی‌های بصری از مهم‌ترین دلایل موفقیت این سریال است. سریال‌هایی با قسمت‌ها و هزینه‌های به‌مراتب بیشتر در سال‌های اخیر ساخته شدند که نتوانستند حتی یک‌سوم محبوبیت و موفقیت این سریال را به‌دست بیاورند.  کارنامه جعفری‌جوزانی نشان می‌دهد او تاریخ کشورش و مهم‌تر از آن مفهوم وطن را به‌خوبی می‌شناسد و این خصوصیات را با تسلطش روی کارگردانی و انتخاب درست و دقیق بازیگران تلفیق می‌کند و خروجی‌های مطلوبش با این فرمول به‌دست می‌آیند. بیایید با هم مرور کنیم که «در چشم باد» از کجا شروع می‌شود؛ «حسن ایرانی» (به شهرت او دقت کنید) که از یاران میرزا کوچک‌خان جنگلی (برهه تاریخی حساس و مهم) است، پس از کشته شدن میرزا، به همراه خانواده‌اش به تهران کوچ می‌کند (توجه به بخش دراماتیک) و با راه‌اندازی یک چاپخانه به کار و زندگی در تهران می‌پردازد (شروع یک قصه جذاب). ایرانی سه پسر و یک دختر (خانواده به‌عنوان بستر داستان) دارد که از میان آنها، یکی از پسرانش به نام بیژن (انتخاب صحیح پارسا پیروزفر)، خلبانی را به‌عنوان حرفه خود انتخاب می‌کند (کاشت داستان برای برهه‌های بعدی، فارغ از شباهت‌هایش به شخصیت واقعی) و دیگری که نادر نام دارد به تجارت مشغول می‌شود (‌نمایش چالش‌ها و تضادها) و... . او پرداختن به وجود استعمار و مبارزه با آن را در برهه‌های مختلف به خوبی نشان داده است، پرداختی از زندگی مردم در زمان رضاشاه تا جنگ تحمیلی استعماری که بیژن را آواره می‌کند. درد دخالت بیگانه آنقدر شدید است که حتی رضاشاه را مانند مهره شطرنج با ضربه‌ای بیرون می‌کند و بازی را در کیش و مات نگه می‌دارد؛ بازی‌ای که برنده‌ای جز اجانب ندارد.

هزاردستان و چهره استعمار انگلستان

سریال هزاردستان را مرحوم علی حاتمی ساخت؛ سریالی که سعی کرد گوشه‌ای از استعمار انگلستان را در برهه‌ای از تاریخ ایران نشان دهد. هنگام سلطنت احمدشاه قاجار، ابوالفتح میرزای صحاف که به اتفاق همسر و فرزندش اصلان از تبریز به تهران آمده و عضو انجمن مجازات است، با جذب رضا تفنگچی معیرالدوله، نقشه ترور شخصیت‌هایی را که از نظر انجمن خائن به وطن هستند، طراحی می‌کنند. ابوالفتح، همسر و فرزندش را راهی ولایت می‌کند و به دستور او اسماعیل‌خان، رئیس سازمان غله را که به انگلیس غله صادر کرده و موجب کمبود غله نان در کشور شده است، ترور می‌کند.

«خان‌والا» یا «خان‌مظفر»، در سریال به‌یادماندنی «هزاردستان»، جایگاه ویژه‌ای دارد؛ پیرمردی با چهره‌ای مرموز که پشت‌پرده وقایع بسیاری است و به‌نوعی، هسته مرکزی تشکیلاتی محسوب می‌شود که همه مقدرات سیاسی و اجتماعی را در دست دارد و مدیریت می‌کند. بسیاری معتقدند شخصیت «خان‌مظفر» در ذهن زنده‌یاد علی حاتمی، درواقع تداعی شخصیت عبدالحسین میرزا فرمانفرماست؛ فرزند شانزدهمین پسر عباس‌میرزا و نبیره فتحعلی‌شاه قاجار. آنچه احتمال این تطبیق را تقویت می‌کند، شباهت ظاهری «خان‌مظفر» با چهره فرمانفرماست. نام عبدالحسین‌میرزا در تاریخ معاصر ایران، به‌عنوان چهره‌ای انگلوفیل و موردتوجه دولت استعماری بریتانیا شهرت داشت و البته، شخصیت او، با آنچه زنده‌یاد حاتمی تصویر کرده ‌است، تفاوت فراوانی دارد. در میان فرزندان او، شاید نصرت‌الدوله فیروز، وزیر مالیه پهلوی اول و یکی از اطرافیان رضاخان و کمک‌کنندگان به وی در رسیدن به قدرت، بیشتر از دیگران معروف باشد؛ سیاستمداری که مدتی بعد گرفتار غضب رضاشاه شد و پس از تبعید به سمنان، او را سربه‌نیست کردند! مریم فیروز، همسر نورالدین کیانوری، از سران حزب توده نیز، دختر فرمانفرما بود. افزون بر اینها، عبدالحسین‌خان، خواهری به نام نجم‌السلطنه داشت که دو یادگار از خود به جا گذاشت؛ بیمارستان «نجمیه» تهران و فرزندی به نام دکتر محمد مصدق. عبدالحسین‌میرزا فرمانفرما، با وجود شهرت و اعتباری که در تاریخ معاصر دارد، کمتر شناخته شده است و حتی بسیاری از علاقه‌مندان به تاریخ، کمتر درباره او می‌دانند؛ مردی که باید او را در ردیف مهم‌ترین افراد مورد اعتماد استعمار انگلیس قرار داد.

عبدالحسین میرزا در سال 1231 هـ.ش، در تهران متولد شد. پدرش شاهزاده فیروز میرزا فرمانفرما، برادر کوچک‌تر محمدشاه قاجار و فرزند عباس‌میرزا نایب‌السلطنه بود. عبدالحسین‌میرزا از طرف مادری هم نبیره فتحعلی‌شاه محسوب می‌شد؛ چراکه مادرش هماخانم، دختر سی‌وهفتمین پسر فتحعلی‌شاه، یعنی بهاءالدوله بود. به این ترتیب، باید عبدالحسین را یک قاجار تمام‌عیار و اصیل نامید! دوران کودکی وی مانند دیگر شازده‌های قجری نگذشت. معمولا رسم بر این بود که پسران خاندان قاجار را پس از فراگیری ادبیات فارسی، عربی و اندکی تعالیم دینی، به تیراندازی و شکار می‌فرستادند و سپس، به فراخور استعدادشان، به شغلی درباری می‌گماردند. اما برای عبدالحسین‌میرزا، معلم سرخانه آوردند و او، پس از فراگیری ادبیات و عربی، پیش از دیگر شازده‌های قجری، به مدرسه نظام رفت و زیرنظر استادان اتریشی به فراگیری فنون نظامی پرداخت. در همین دوره بود که عبدالحسین‌میرزا، زبان فرانسوی را به کمال فراگرفت و در سال 1265، در 34 سالگی، فرمانده نظامیان آذربایجان شد.

یک سال بعد، یکی از افسران انگلیسی که تازه با او آشنا شده بود، درباره‌اش نوشت: «مردی است باریک‌اندام، با قدی کمتر از حد متوسط و تا حدی نزدیک‌بین... به‌طور کلی، به‌عنوان یک ایرانی، آدم خیلی مطلعی است.» در همین ایام است که عبدالحسین‌میرزا با دختر مظفرالدین‌میرزای ولیعهد و مظفرالدین‌شاه بعدی، ازدواج کرد و به مقام صندوق‌داری وی رسید. سه سال بعد از آن، حدود سال 1269، عبدالحسین‌خان به جای برادرش، والی کرمان و فرمانفرمای این خطه شد و به این ترتیب، لقب فرمانفرما را از پدر و برادرش به ارث برد.

مرتبط ها