کد خبر: 70448

سریال «خاتون» این روزها مبارزه ایرانی‌ها برای استقلال‌خواهی در 80 سال پیش را یادآوری می‌کند

وقتی ایران اوکراین بود

ایران هیچ‌وقت مستعمره کشور دیگری نبوده اما استفاده یا به تعبیر بهتر سوءاستفاده از شرایط آن دوره کشور، یک فضای استعمارگونه ایجاد کرده بوده است. فضایی که ایران بدون استقلال و اختیار کامل، صرفا مسیری برای رفت‌وآمد اشغالگران بود و در چنین فضایی است که استعمارستیزی، معنای جدیدی در آن زمان پیدا کرده بود.

سیدمهدی موسوی‌تبار، خبرنگار گروه فرهنگ: از سرگیری پخش سریال خاتون که سازندگانش اصرار دارند فصل دومش نیست و فقط به‌دلیل بروز مشکلاتی نظیر کرونا و... دیرتر آماده شده، با تغییراتی همراه بوده است. در مطلبی که شهریورماه سال جاری با عنوان «تاریـخ اشغـال روی دور کُند» در «فرهیختگان» منتشر شد، درباره ریتم کند، نکات فنی و محتوایی قسمت‌های ابتدایی این سریال نوشتیم. حالا و پس از این وقفه و انتشار قسمت هجدهم خاتون، راحت‌تر می‌توان به یک بررسی کلی‌تر رسید. در قسمت‌های جدید، با توجه به اوج‌گیری قصه و همچنین حضور کاراکترهای تازه، با وجود باقی‌ماندن برخی ضعف‌ها، جذابیت این سریال تاریخی بیشتر شده است. یکی از نکاتی که در قسمت‌های تازه این سریال پررنگ‌تر نشان داده می‌شود روحیه ضداستعماری بخشی از مردم است که نماد آن را می‌توان در کاراکتر «رضا فخار» و به‌طورکلی طبقه روشنفکری و روزنامه‌نویسان و بازاریان دانست. حضور «روزبه»، دایی خاتون، که به لندن و انگلیسی‌ها علاقه شدیدی دارد، در کنار «کمیسر رجب‌اف» روس که با وجود اینکه مادری ایرانی دارد اما قائل به «ما» و «شما»ست، در کنار خائنانی که اصالت ایرانی دارند اما از وضعیت جنگی کشورشان سوءاستفاده می‌کنند، ترکیبی می‌چیند که تا حدی نشانگر اوضاع نابسامان آن زمان و نوع مواجهه مردم با اشغالگران کشورشان است. در چنین شرایطی که اوضاع اقتصادی چنان خراب است که قحطی واقعی شکل می‌گیرد و مردم شاهد رفت‌وآمد راحت و بدون دردسر سربازان خارجی و امرونهی آنها هستند، واکنش‌های فردی و گروهی به‌جای برخوردهای سازمانی و تشکیلاتی وارد عمل می‌شوند و فضای «رابین‌هود»ی در حوزه الزامات زندگی یا «قیصر»ی در فضای سیاسی و اعتقادی شکل می‌گیرد.

اشغال بی‌طرف

اگر خاتون را ندیده‌اید هم احتمالا در تاریخ معاصرمان، ماجراهای شهریور 1320 را خوانده‌اید. جایی که با وجود اعلام بی‌طرفی دولت رضاشاه، شوروی، بریتانیا و آمریکا، پس از ائتلاف بر ضدهیتلر، تصمیم گرفتند ایران را پل پیروزی خود قرار دهند و از امکانات کشور ما به نفع خود و برای یاری رساندن به جبهه موسوم به لنینگراد در شوروی که مورد حمله نازی‌ها قرار گرفته بود، استفاده کنند. این جماعت، ایران بی‌طرف را مانع راه پشتیبانی لجستیکی از جبهه‌های نبرد شوروی با آلمان می‌دانستند. پس بی‌توجه به موضع رسمی حکومت ایران در این جنگ و به بهانه حمایت باطنی از هیتلر، دو سال پس از شروع جنگ‌جهانی دوم، در روز 3 شهریور 1320، نیروهای شوروی از شمال و شرق، از هوا و زمین به ایران یورش آوردند. همزمان با این حمله، نیروهای زمینی و دریایی بریتانیا از عراق و خلیج‌فارس پیشروی خود را به داخل مرزهای ایران شروع کردند و آغازگر حوادثی شدند که ایران را دامنگیر فاجعه‌ای بزرگ کرد.

اینکه خاتون چقدر به همه جزئیات تاریخی پایبند است را می‌توان بررسی کرد و حتما نقدهایی هم به آن وارد است اما در نشان دادن وضعیت نابسامان و اشغالگرانه موفق بوده است. ایران هیچ‌وقت مستعمره کشور دیگری نبوده اما استفاده یا به تعبیر بهتر سوءاستفاده از شرایط آن دوره کشور، یک فضای استعمارگونه ایجاد کرده بوده است. فضایی که ایران بدون استقلال و اختیار کامل، صرفا مسیری برای رفت‌وآمد اشغالگران بود و در چنین فضایی است که استعمارستیزی، معنای جدیدی در آن زمان پیدا کرده بود.

تفنگ حرف می‌زند

وقتی مخاطب با کشته شدن یک افسر انگلیسی توسط خاتون، خوشحال و هیجان‌زده می‌شود تمام حقش را از ظلمی که به کشورش رفته، نگرفته اما باز هم همین حد از مقابله را به انفعال ترجیح می‌دهد. حتی با تمام تنفر احتمالی که از شیرزاد دارد اما در مواجهه با کمیسر رجب‌اف روس، دلش می‌خواهد او گرفتار نشود و در این نبرد پیروز شود. همه این مواجهه‌ها در شرایطی است که وضع بد اقتصادی، مردم را در مقابل یکدیگر قرار داده اما آنهایی که علل ایجاد این شرایط را می‌دانند جهت تفنگ‌شان به‌سمت اشغالگرانی است که به زور وارد کشور شده‌اند. خاتون از این ناامنی و ظلم می‌گوید و از آن‌سو با وجود کاستی‌هایی که دارد، تصویر درست و دقیقی از شکل و نوع مواجهه مردم با حمله‌کنندگان به کشورشان ارائه می‌دهد.

براساس گزارشی که در کتاب «ایران و جنگ سرد بحران آذربایجان» آمده، هزینه زندگی یک‌سال بعد از اشغال، به 800برابر اندازه قبل از آن می‌رسد. این اتفاق به این دلیل است که متفقین نبض جریان اقتصاد غذایی کشور را با توقیف ارزاق عمومی و ممانعت از رسیدن کالاهای اساسی، نظیر غلات، از استان‌های شمالی و جنوبی به مرکز کشور در اختیار داشتند و اجازه توزیع عادلانه به سراسر کشور را نمی‌دادند. این رفتار باعث ایجاد قحطی کم‌نظیری در بسیاری از نقاط کشور می‌شود. اعتراضات عمومی به قحطی در مشهد، کرمانشاه، اراک، ملایر و تبریز، با فشار متفقین و توسط ماموران نظامی ایرانی به خاک و خون کشیده شد.

خاتون این قحطی را به تصویر می‌کشد و دشمنان داخلی و خارجی را در این امر مقصر می‌داند. اما تمام ماجرا را سیاه توصیف نمی‌کند و از آن‌سو سمتی که مردم به داد مردم می‌رسند هم به‌خوبی نمایش داده می‌شود. در شرایطی که براساس آنچه در کتاب‌های تاریخی آمده، متفقین حتی کنترل حمل‌ونقل عمومی را هم در اختیار گرفته ‌بودند و هیچ کالایی بدون مجوز آنها جابه‌جا نمی‌شد، بخشی از مردم با این روش نوین استعمارگری به شیوه‌های خود مبارزه می‌کردند. حرف تفنگ در چنین شرایطی بهتر شنیده می‌شد اما زورش آنقدر نبود که صدایش را همه کشور بشنوند.

رونق بازار نظربیک‌ها و روزبه‌ها

روزبه و نظربیک در خاتون نماد آدم‌هایی هستند که هنوز هم با آنها مواجه می‌شویم و گویی از نسلی هستند که تمامی ندارند. منفعت‌طلبانی که اتفاقا در جای خود دل‌شان برای انسان‌ها یا هموطنان دیگر هم می‌سوزد اما نمی‌توانند روی منافع خود چشم بپوشند. آدم‌هایی نظیر نظربیک در بازار احتکار موثر بودند. محتکرانی که از همراهی اوباش و عناصر لمپن به نفع خود استفاده می‌کردند. از سوی دیگر نظامی‌های فاسد همراه با افسران متفقین حضور داشتند که از این فضا نهایت سوءاستفاده را می‌کردند. فارغ از فساد اخلاقی ناشی از تعرضات متفقین، اوضاع برای مردم قابل‌تحمل نبود. به این فضا باید مصیبت ورود اسرای لهستانی به ایران و هجوم بیماری‌های مسری مانند وبا و تیفوس را هم افزود که در خاتون به‌خوبی نمایش داده می‌شود. حتی برخی از آنها با ایرانیان صاحب‌مقام و ثروتمندی مانند دایی خاتون ازدواج می‌کنند.

خلع سلاح

در قسمت‌های ابتدایی سریال خاتون به نکته جالبی اشاره می‌شود که کمتر به آن توجه شد. موضوع خلع سلاح عشایر و نقش آن در ضعف پاسداری از مرزها مساله‌ای است که در اکثر کتاب‌های تاریخی هم به آن اشاره شده است. رضاشاه سیاست «تخته‌قاپو» که همان یک‌جا نشین کردن عشایر را در ذهن داشت و براساس همین، بخش مهمی از آنها را خلع سلاح کرد تا به گمان خود توان نظامی عشایر را از بین ببرد و مانع از قیام‌های احتمالی علیه خود شود. اما همین اقدام باعث شد ایران بخش مهمی از نیروی نظامی مردمی خود را از دست بدهد؛ موضوعی که در سریال «خاتون» نیز بازتاب جالب‌توجهی پیدا کرده است. از این منظر باید به پیامدهای تغییرات آمرانه پهلوی اول و تاثیر آن در وقایع شهریور 1320 هم، نظری دقیق داشته باشیم. نکته دیگری که در سریال بازتاب دارد و البته می‌تواند ریشه در مطالعات مربوط به بخش تاریخ شفاهی داشته باشد، مساله اعتراض مردم به بمباران رشت و تجمع آنها مقابل کنسولگری شوروی در این شهر است. تنفر از شوروی و روس‌ها در آن زمان به اوج خودش رسید و این نفرت حتی در تعاملات و ارائه امکانات و سرویس‌های روزمره هم مشهود بود.

عیاران ضد استعمار

رضا فخار که در خاتون بین «رابین‌هود» و «عیار» سردرگم است، نماد آن گروهی است که وقتی می‌بینند نمی‌توانند کشور را از اشغال نجات دهند و هیچ نشانی از امنیت هم دیده نمی‌شود، دست‌کم به فکر شکم مردم کشورشان باشند. دعوا و درگیری‌های این آدم‌ها با لات‌ها و لمپن‌هایی که با حمایت نیروهای نظامی و ماموران متفقین، در معرکه قحطی و درد حاکم بر مردم ایران، شلنگ‌تخته می‌انداختند، کار ساده‌ای نبود. همان‌طور که در خاتون نمایش داده، گروهی از جوانان با الگوبرداری از نمونه‌های خارجی و داخلی جان خود را به خطر می‌اندازند و به انبارهایی دسترسی پیدا می‌کنند که می‌توانند کودکان و زنان کشورشان را چند روزی بیشتر زنده نگه دارند.

 در رسانه‌های محدودی گزارش‌هایی در ‌این‌باره در سال‌های 1321 تا 1323ش منتشر شد. گزارش‌هایی که با واکنش سریع و سخت متفقین روبه‌رو شد. این گزارش‌ها اگر منتشر نمی‌شدند طبیعتا امروز همین میزان از اسناد هم وجود نداشت. ساختن سریال‌هایی مانند خاتون نیاز به بازخوانی این گزارش‌ها را یادآوری می‌کند و تلنگر به کسانی است که یادشان می‌رود چه بر سر این مردم و کشور رفته و از تکرار اشتباهات گذشته هم ابایی ندارند یا اصلا عقلانیتی برای عدم تکرارش نمی‌بینند. حالا خاتون در نمایش این مقاومت و رفتار ضد استعماری تا حد زیادی موفق عمل کرده و توانسته حق مطلب را ادا کند.

در همین رابطه مطالب زیر را بخوانید:

عاطفه جعفری /

واقعیت‌های تاریخی زندگی یک «خاتون» (لینک)

 

زهرا طیبی/

داستان یک وطن‌پرستی (لینک)

مرتبط ها