ذات هنر اینگونه است که هر بار تفسیری از نو میگیرد و در گذر زمان ارزش آنها هر روز که میگذرد بیشتر دانسته میشود؛ چرا که از لحظه تولد، عصاره ماندگاری را با خود در آثاری چون «ترکمن» و «نینوا» به همراه دارد؛ عصارهای از جنس نوآوری و خلاقیت در موسیقی ایرانی که بعد از رنسانس پدید آمده با ایجاد مرکز حفظ و اشاعه در تار علیزاده نیز بروز و ظهور جدی یافته تا آنجا که او را در نوآوری موسیقی ایرانی بر جایگاهی رفیع و بیرقیب نشانده است. به گفته محمدجمال سماواتی، منتقد سختگیر موسیقی ایرانی، نوآوری در موسیقی ایرانی تنها یک جرعه بود که حسین علیزاده سی و چند سال پیش آن را سر کشید. اما دهه اول حضور این آهنگساز در موسیقی ایرانی رفته رفته شکل دیگری پیدا کرد که ایبسا زاییده روحیه هنرمندی است که دل در گروه اجتماع خویش دارد و انرژی و خلاقیتش را از آن میگیرد. حالا حسین علیزاده بعد از چهار دهه حضور در موسیقی ایرانی در جایگاهی ایستاده است که شاید روزگاری زندهیاد محمد میرنقیبی، ناظم هنرستان موسیقی ملی، باور نمیکرد که از بچههای جنوب شهر تهران کسی به چنین جایگاه و شخصیت فرهنگی – هنریای برسد که امروز علیزاده رسیده است. سعی داشتم در این گفتوگو برآورد حسین علیزاده از چهار دهه حضورش در موسیقی ایرانی را از زبان خودش جستوجو کنم؛ اما به دلیل کمبود فرصت استاد و انبوه برنامههای فشرده نتوانستم از جنس مصاحبههای طولانی مخصوص به خود را داشته باشم، چراکه بعد از برگزاری جشن تولد در موزه امامعلی مجال کوتاهی فراهم آمد تا گپی بزنیم و در این اثنا تنها توانستم چند سوال را از ایشان بپرسم تا شنونده خود به قضاوت بنشیند؛ خود را همرای با نظر فرخزاد لایق میدانم که در ابتدای نقد خویش نوشته بود: «نقد حسین علیزاده دشوار است. او اینک پارهای از تاریخیت ماست. نقد او نقد خویشتن است با همه تلخیاش و دقیقا از همین منظر است که باید او را نقد کرد. بینقد علیزاده، از فهم مرتبت کنونیمان عاجزیم و در گمگشتگی متاخر و مکررمان فروماندهایم. جسارت این نقد را به جان باید خرید و به تلخیاش کام را باید آلود... .» این گفتوگو از این روست و دیگر هیچ.
برآورد و ارزیابی حسین علیزاده از 40 سال گذشته و زندگی هنری خود، چگونه است و آن را چطور میبیند؟
یک وقتی آدم از زاویه درونی و در بازبینی هنرش، خود را نگاه میکند. فکر میکنم که این 40 سال برای من زمان زیادی بوده است. برای اینکه نسبت به 40 سال، خودم را کم میبینم. یعنی وادی هنر آنقدر وسیع است که همیشه میگویم ای کاش من بتوانم حداقل بر پلههای اول هنر پا بگذارم. یعنی هنر آنقدر دنیای وسیعی دارد که هر چقدر هم شما شایستگی نشان دهید و کار کنید، به آخرین درجه آن نمیرسید. من آرزو دارم به اولین پلهاش برسم و از همین هم راضی هستم.
ما در ایران وقتی خیلی مخاطب پیدا میکنیم، میگوییم خیلی رنج کشیدیم تا به اینجا برسیم. اما من میگویم 40 سال از کارم لذت بردم. از کارم عشق یاد گرفتم، 40 سال از کارم فداکاری یاد گرفتم، احترام یاد گرفتم. 40 سال یاد گرفتم که ایرانی باشم و این ایرانی بودن را روی پیشانیام بگذارم و در تمام دنیا به آن افتخار کنم. هر چقدر مسائل دیگر بخواهد روی این مساله سنگینی کند باز هم مرا بسیار راسخ میکند. روز به روز به این مساله افتخار میکنم که در ایران زندگی میکنم که اینقدر حامیان خوبی دارم. ما همیشه به شرایط موسیقی انتقاد میکنیم که به نظر من اشتباه است. برای اینکه که بخشی از موسیقی متعلق به تصمیمگیرندگان از بالا است اما بخش دیگر آن اجتماعی و متعلق به مردم است و در دنیا نظیر ندارد. وقتی ما اظهارنظر میکنیم باید در درجه اول قدردانی کنیم از مردم. بعد اگر انتقادی از مسئولان داریم آن را عنوان کنیم؛ چون مسئولان بالاخره باید درکی از موسیقی داشته باشند تا ما از آنها انتظار داشته باشیم.
در این 40 سال خود را در کدام جایگاه شایستهتر دیده اید؛ تکنوازی تار، آهنگسازی موسیقی ایرانی، آهنگسازی برای موسیقی فیلم یا شخصیت فرهنگی- هنری تاثیرگذار؟ که البته مورد آخر این روزها بیشتر دارد پررنگ و مطرح میشود.
خدا نکند آهنگسازی و نوازندگی من در نظر گرفته نشود و مطرح نباشد؛ چراکه آهنگسازی و نوازندگی تار، این جایگاه را به من داده است. وقتی با تمام عشقم سازم را بغل کردم، جایگاه هنریام را با آن به دست آوردم. وقتی قطعهای ساختم، جایگاه فرهنگی هنریام را با آن به دست آوردهام. هنر وسیلهای است برای عشق و ارتباط با انسانها و حتی تمام مسائل اجتماعی که هنرمند با آن مواجه است. در واقع آن وجه است که برای ما مهم است. اگر مرا به عنوان یک شخص فرهنگی و هنری میبینند به علت هنر
من است.
به گفته شهرام ناظری و در تایید حرف ایشان باید گفت ما هنرمند و موزیسین و نوازنده و شخصیت هنری کم نداریم؛ اما از نظر فرهنگی- هنری چهره شاخص کم داریم.
وقتی با موسیقی تنها به شکل تکنیکی برخورد کنید هر کسی با استعداد متوسط و با تمرینهای زیاد میتواند به جای خوبی برسد. مساله اینجاست که وقتی به تبحر میرسیم آن تبحر را در اختیار چه ذهنیتی قرار میدهیم. کار من به شخصه این نیست که فقط ساز بزنم تا عدهای لذت ببرند یا به دنبال این نیستم که عدهای مرا تایید کنند یا نکنند. البته همیشه محتاج این هستیم که بتوانیم شنونده فرهیخته و موسیقیشناس را راضی کنیم و تایید آنها را بگیریم. اما اینکه فقط به تکنیک توجه کنیم را قبول ندارم. نمیخواهم به شرایط الان انتقاد کنم یا بگویم الان شرایط اینگونه است؛ اما به هر صورت در مراکز آموزشی ما و تمام جاهایی که موسیقی در آن آموزش داده میشود، فقط تکنیک آموخته میشود.
به نظرم اینکه ما چگونه میتوانیم هنرمند باربیاوریم خیلی اهمیت دارد نه اینکه چگونه میتوانیم تکنسین پرورش دهیم. شهرام ناظری درست اشاره کرد. خیلیها هستند که از نظر تکنیکی کار میکنند و قطعا این قابلیت را دارند که ذهنیت خودشان را رشد بدهند و اصولا موسیقی و موسیقیدان ایرانی را از این عزلتگیری اجتماعی بیرون بکشند. ما موسیقیدانهای ایرانی از قبل تاریخ بسیار درخشانی نداریم. در دوره قاجار موسیقیدانهای متبحر زیاد داشتیم، اما اعتقاد دارم به موسیقیدانهای اجتماعی یا حتی سیاسی. یعنی موسیقدانهایی که با تمام امور تکنیکی آشنا باشد و همه هنر و موسیقیاش از دل جامعه و نیازهای جامعه بیرون بیاید. بعد از این است که شما میتوانید تبدیل به یک شخصیت فرهنگی- هنری شوید که حالا شما لطف دارید و آن را به من نسبت میدهید. حالا اگر فکر میکردم که تکنیک تار یا تکنیک آهنگسازی چیست نمیتوانستم آن رابطه و جایگاه فعلی را داشته باشم.
بعد از چهار سال دوباره در تالار وحدت کنسرت تکنوازی برگزار خواهید کرد. آیا دلیل برگزاری کنسرت تکنوازی دونفره، به خاطر به توافق نرسیدن با خواننده یا پیدا نکردن خواننده مناسب برای گروه است؟
اینکه اکنون تکنوازی میکنم، خود این اتفاق و برنامه هم بداهه است. اخیرا به من اطلاع دادهاند آیا میخواهم در تالار وحدت دو شب کنسرت بگذارم یا خیر؟ من فرصت 48 ساعته خواستم درباره آن فکر کنم و بعد جواب مثبت دادم؛ نه برای اینکه روی سن بروم و کار عجیبی کنم، بلکه به این دلیل که احتیاج و نیاز دارم به آن انرژی و شوقی که مردم به من میدهند. تمام این 40 سالی که موسیقی کار کردهام، از تشویق مردم انرژی گرفتهام. وقتی به این موضوع فکر کردم، بیشتر ذوق زده شدم. اصلا هم علتش این نیست که امکان دیگری نیست؛ چراکه یکی از کارهای دشوار یا بهتر بگویم جالبی که در موسیقی میتوان کرد، همان بداههنوازی یا تکنوازی است. اینکه آیا امکان دیگری نبوده و نشده است و از روی ناچاری اینگونه برگزار شده، مطرح نیست. برای اینکه اصلا قرار نبود در این زمان کنسرتی برگزار کنم. اما با کمال میل و به صورت هدفمند این کنسرت بداهه را اجرا میکنم.
آیا به طور کلی وضعیت خواننده یا خوانندگان امروزی را تایید میکنید یا نظر شما را تامین میکنند؟
خوانندگی، هنر والایی است. شخصیت و اهداف خواننده را حتی در تن صدا و در رفتار او متوجه میشوید. خواننده وقتی که روی سن قرار میگیرد، باید پاکترین و زلالترین چهره موسیقی باشد؛ چرا که در حضور مردم درست مثل بازیگری است که اگر به او نقشی بدهند و نتواند آن را به خوبی ایفا کند، حتی آدمهایی که تخصصی در این باره ندارند، سریع انتقاد میکنند و میگویند حس و عکسالعمل او طبیعی نبوده است. متاسفانه در زمینه خوانندگی فقیریم. البته چهرههای خیلی بااستعداد و خوب داریم. باید خواننده موسیقی ایرانی را تعریف کنیم. الان خوانندگی به ترانهخوانی و به چهرهشدن تبدیل شده است. شرکتهای تبلیغاتی هم هستند که دیگر به یک حرفه تبدیل شدهاند که میتوانند پولساز باشند و شهرت بیاورند. نمیتوانیم نسل امروز را با تمام استعدادهایی که دارند، مقایسه کنیم با خوانندگان موسیقی ایرانی در دورههای قبل. البته قصدم نفی آدمهای بااستعداد و خوانندههای خوب موسیقی نیست. اما بر اساس آن چیزی که در نوازندگی و تفکر موسیقایی نسبت به گذشتگان داریم، میتوانیم خیلی جاها سرمان را بالا بگیریم که حداقل راه آنها را ادامه دادهایم و راههایی را نیز خودمان تجربه کردهایم. اما آیا این مساله را میتوانیم درباره خوانندگان نسل امروز هم بگوییم؟
نه...
بگذارید اول از نظر فنی بررسی کنیم. آیا خوانندگان امروز ما واقعا ردیف را کامل میدانند؟ ردیف یک کردار و فهم موسیقایی را به وجود میآورد که میشود گنجینه ذهنی یک خواننده. اگر میگویند میدانیم، این ردیف را در کجا استفاده میکنند؟اصلا فکر نکنید نظر به کسی دارم یا انتقاد میکنم. روی سخنم با کسی نیست و اصلا از این زاویه صحبت نمیکنم. اگر میگویند تمام اطلاعات و ردیف را میدانیم و کار کردهایم و آنچه خواننده ایرانی باید بلد باشد را بلدیم، پس کجا آن ارائه میکنند؟ ارائهای که در حال حاضر میشود صرفا آهنگهایی است که زمانی استادانی مثل همایون خرم و علی تجویدی ساختهاند. این موزیسینها نیز دو گروه اثر- آهنگ دارند. یکسری کارها پاپخوانهای قدیم هستند. در واقع این نوع، موسیقی راحتی بود که از موسیقی کلاسیک یا موسیقی دستگاهی-ردیفی ما مایه میگیرد و فهمش برای مردم بسیار ساده است. مثل ترانههای روز که خوانندههای قدیم میخوانند. البته یکسری از آن آهنگها را خوانندههای زن میخواندند و خوانندههای مرد بسیار کار زشتی کردهاند که آنها را دوباره خواندهاند؛ چراکه آن نوستالژی را از بین بردهاند. تا زمانی که صدای زن در این جامعه مجاز بود، آنها خوانده شده بود. اگر با نگاه تجاری با این مساله برخورد نمیکردیم دوباره این آثار را با صدای مردانه بازسازی نمیکردیم. تمام چیزهایی که اکنون اجرا میشود، اگر از نظر زیباییشناسی بررسی کنید و همه سازبندیهای بسیاری از آهنگهایی را که امروز این خوانندگان خواندهاند، عوض کنید و به جای آنها سازهای الکتریک مثل گیتار الکتریک و کیبورد بگذارید، میبینید از نظر محتوایی فرقی نمیکند. اینها مسائلی است که وقتی مطرح میکنیم در جامعه ناگهان با تعصب با آنها برخورد میشود که البته به نظر من درک نمیشود، چون هر نوع موسیقیای زیباییشناسی خاص خودش را دارد و باید در این زمینه آگاه بود. کسی که خواننده موسیقی ایرانی یا کلاسیک است فرق دارد با خواننده پاپ. خوانندههای پاپ زیاد ادعا ندارند و کارشان را میکنند و موسیقیشان برای تاییدکردن مردم نیست و به نوعی جنبه سرگرمکننده دارد. این نوع موسیقی نیز حتما باید باشد. البته کسی هم که ادعا کند پاپ کار میکند ولی کارش جنبه سرگرمکننده ندارد، حرفش از اساس اشتباه است.
ما موسیقیای داریم که از ریشههای فرهنگیمان میآید و باید حتما آگاه به آن باشیم. ما بعد از شجریان کسی را در این باره سراغ نداریم. برای همین امروز وقتی یک آواز دلنشین و درست و محکم میشنویم خیلی لذت میبریم؛ چون این آوازخوانی درست و محکم از موسیقی ایرانی حذف شده است. برای اینکه خوانندههای امروزی ما قادر نیستند آن ظرایف ریز موسیقی دستگاهی-ردیفی ما را انجام دهند. ضمن اینکه هنرمندان به جای اینکه مردم را ارتقا دهند، مردم دارند هنرمندان را به طرف خود (البته به طرف پایین) میکشند؛ آن هم توده مردمی که از موسیقی فقط سرگرمی میخواهند.
فریدون شهبازیان در جشن تولد شما در موزه امام علی عنوان کرد که بعد از سی و چند سال هنوز ترکمن علیزاده در ذهنش جایگاه رفیعی دارد که هرگز تکرار نشده است. بسیاری میگویند حسین علیزاده بعد از دهه اول کاریاش، دهههای دیگری در زندگیاش باز شد که با سابق متفاوت است و حتی قابل مقایسه نیست. حسین علیزاده خود علت آن را چه میداند؟
به نظرم هیچ وقت چنین نخواهد شد که احوال یک هنرمند مانند سابق باشد و نباید چنین هم باشد. به علت اینکه هر دورهای از زندگی شرایط متفاوتی دارد. مثل اینکه من تاریخنگاری میکنم. مثلا میگویند نینوا. خب نینوا مربوط به زمان خودش است و هر کسی که آن را میشنود، تاریخ اثر را متوجه میشود. «ترکمن» هم مربوط به زمان خودش است. اما الان میشود انتظارات دیگری از شرایط کنونی داشت. اینگونه نیست که حتما و همیشه کارها را با گذشته مقایسه کنیم. البته واقعا پرگویی هم زیاد خوب نیست. یعنی وقتی واقعا آدم دغدغه و انگیزه دارد و دلش چیزی را میطلبد همان را انجام میدهد. یک کارگردان سینما ممکن است در تمام عمرش تنها پنج فیلم بسازد. از او هر روز نمیپرسند چه فیلمی ساخته است؟ مگر اینکه کارگردان تجاری و بازاری گیشهای بسازد. قطعا وقتی تجربه و سن آدمی در کار بالا میرود وسواسش بیشتر میشود و تعداد کارها کمتر؛ ولی اخصتر. امیدوارم من هم اینگونه باشم.
نویسنده: بی تا یاری