احسان زیورعالم، خبرنگار: بهنظر میرسد که فرجالله سلحشور چندان محبوب مجلات سینمایی نبود، حتی در مجله نقد سینما که متعلق به حوزه هنری است، از او جز یک مورد مصاحبه نمیتوان یافت، اساسا گفتوگوها با سلحشور نیز به سمتوسویی میرفت که او از سینما دور و به فضایی سرشار از هیاهو سوق یابد اما با گشتوگذار در مجلات میشود وجه هنری و فرهنگی سلحشور را نیز جستوجو کرد. در بهار 1388 سمانه سجادی، در نقد سینما با سلحشور گفتوگویی ساده ترتیب داد که در آنجا درباره اولین فعالیتهای هنریاش گفته بود: «اولین کار هنریم را قبل از انقلاب در مسجد با نمایش «حر» شروع کردم. بعد از انقلاب همین نمایش را باز هم روی صحنه بردیم و با چند نمایش دیگر ادامه دادیم. اولین فیلم سینمایی که بازی کردم «توبه نصوح» بود. در پنج فیلم سینمایی نقش اصلی را داشتم. در یک فیلم هم نقش فرعی را ایفا کردم. چند کار کوتاه تلویزیونی و چند تلهتئاتر هم انجام دادم. چند نوشته مهم دارم که دو سهتا از آنها چاپ شده و بقیه در نوبت چاپ است. از آثاری که ساختم و نویسندگیشان هم با خودم بوده «ایوب نبی(ع)»، «مردان آنجلسی» (اصحاب کهف) و «یوسف پیامبر(ع)» است.»
نسبت سلحشور با هنر
البته آقای سلحشور خودش گفته بود چندان دلش با هنر نیست و آنچه او را بهسمت سینما سوق داده، ماموریتی است که به سبب دینداری انتخاب کرده است. در گفتوگویی با مجله «نامه جامعه» در اسفند 1387 تصریح کرده بود: «راستش را بخواهید من خیلی عاشق سینما و فیلمسازی نیستم. دلیل ساختن قصههای قرآنی هم این است که دیدم چارهای نیست و باید الگو ارائه دهیم و از این طریق حرفی برای گفتن داشته باشیم. هدف فیلمسازی نیست، الگوسازی است.» البته سلحشور توضیح نمیدهد چگونه باید الگوسازی کرد و براساس چه معیاری الگوسازیهایش را رقم میزند. او در عوض مثالهایی میآورد که میشود ذهن این کارگردان را بازخوانی کرد. مثلا در همین مصاحبه گفته بود: «بهنظر بنده یک مساله مهم که ضایعهای برای سینمای امروز جهان محسوب میشود، تحمیل نظر شخصی فیلمساز است. این ابتلا در غرب پذیرفته شده است برای اینکه در آنجا از انسان موجودی عاقلتر نمیدانند و قبول ندارند که برای حل مشکلات و مسائل خود به آن مراجعه کنند، یعنی انسانمحور است اما در اینجا مشکل وجود ندارد. انسان، محور نیست.»
او به دانشگاه باور داشت
در این مصاحبه سلحشور تلاش میکند از نگاهش دفاع کند. اگرچه برای حرفهایش مبنای علمی نمیآورد اما باورش این است راه رسیدن به نگرش خاصه خودش، از مسیر علم میگذرد: «اصلاح سینما و تلویزیون و دینی شدن آن باید از دانشکدهها و مراکز آموزش سینمایی آغاز شود.» او درحالی چنین نگرشی داشت که خودش برای فیلمسازی مسیر آموزش دانشگاهی را سپری نکرده بود: «محل اصلی تربیت نیرو دانشکدهها و مراکز آموزش سینمایی است. این نهادها باید هنرمند مذهبی تربیت کند.»
سلحشور در دهه 80 شاید برای رسیدن به یک دکترین اقدام به راهاندازی موسسهای با عنوان تبیان کرد؛ موسسهای که مبتنیبر یافتن استعدادهای سینمایی، پرورش نیروی متخصص و تلاش برای تولید محتوای اسلامی مبتنیبر آرمانهای مدنظر سلحشور پا میگیرد و در زمان حضور وی موفق به تولید چند تلهفیلم نیز میشود. در اینجا قصد نداریم به این ارزیابی رسیم که وی به چه میزان در تبیان موفق بوده است. در زمستان 1393، مجله رشد آموزش قرآن در دفتر تبیان با او قرار میگذارد و گفتوگویی با موضوع آموزش و قرآن و سینما ترتیب میدهد. سلحشور در این گفتوگو توضیح داده بود که وظیفه تبیان چیست. طبق آنچه گفته بود بهنظر شبیه به ایده اولیه موسسه اوج است. او گفته بود: «داریم در دفترمان این کارها [مطالعه روی آثار قرآنی] را عملیاتی میکنیم. از حدود هزار داستانی که برای «موسسه تبیان» فرستادهاند، ۱۶۰ موضوع را انتخاب کردهایم و تاکنون حدود ۵۰ داستان را به فیلمنامه تبدیل کردهایم. 9 فیلم آموزشی هم ساختهایم. بنابراین در این طرح «مبانی فیلمسازی اسلامی» را عملیاتی کردهایم. طرحها را به مسئولان هم دادهایم، زیرا یک نفر نمیتواند تمام کارها را انجام دهد. باید نیرو تربیت کرد. شکر خدا معتقدم با برنامههایی که در موسسه تبیان اجرا میکنیم، تمام بچههایی که اینجا کار میکنند و آموزش میبینند، میتوانند وارد این حوزهها شوند. همه هم نیروهای مذهبی، مومن، تحصیلکرده و باسوادند... داریم مجموعهای میسازیم که ابتدا عنوانش را «قصههای خدا» گذاشتیم، بعد پیشنهاد شد نام آن را تغییر بدهیم و شد «قصه تبیان» که باز عنوان آن قرآنی است. در این طرح طبق ویژگیهای داستانهای قرآنی، قصههایی جمعآوری شد که همه واقعیاند. دانشجویان در همین موسسه آنها را مینویسند. مقدمات ساخت را هم آماده میکنیم.»
البته هیچگزارشی درباره اینکه تبیان به چه مرحلهای رسید در دسترس نیست. در سالهای اخیر فعالیت تبیان محدود شده و حتی فرزند ارشد سلحشور نیز از وضعیت مبهم آن ابراز نگرانی کرده است. گویی با درگذشت وی، یکی از میراثهایش که شاید نادیده گرفته شده بود هم بهمحاق فراموشی رفته است.
سلحشور و سیاست
اگرچه جز حضور سلحشور در فیلم «دنیای وارونه» شهریار بحرانی ارتباط چندانی با داستانهای قرآنی ندارد اما نام و حرفهایش همواره با روایتهای قرآنی گره میخورد. در همان مصاحبه نقد سینما گفته بود: «هدف ما از اینکه فیلم میسازیم هدف سیاسی، ایدئولوژیک و تربیتی و اخلاقی است. اینطور نیست که برای اینکه انگ سیاسیکاری به ما نخورد، اصلا به سیاست نپردازیم حتی اگر این آقایان سیاستمدار امروزی خوششان نیاید. همانطور که امام خمینی(ره) فرمودند «سیاست ما عین دیانت ماست»، سیاست ما جزء اعتقادات ماست. خیلی دلم میخواهد یک راهکاری پیدا کنم تا به قوم بنیاسرائیل یا همین صهیونیست امروز ثابت کنم اینکه شما میگویید هبرون، هبرون الخلیل یا کنعان از ابتدا وطن ما بوده، نهخیر قبل از شما در هبرون مردمی زندگی میکردند.»
گویی سلحشور همواره از یک موضع قدرتمند سخن میگفت. نسبت به آنچه میگفت باور داشت و کمتر در کلام دچار تشتت میشد. از هرگونه رودربایستی خودش را مبرا میساخت و تلاش میکرد دست بالا در گفتوگو را داشته باشد. برای همین در مصاحبههای وی میتوان دید که چطور پای حرفش میایستد. جایی در دفاع از رئیسجمهور وقت، محمود احمدینژاد گفته بود- آن هم در زمانهای که هنرمندان تلاش میکردند از انتساب خود به سیاستمداران اجتناب بورزند- «بخشهایی که یوسف برای سرکشی به شهرها و مزارع میرود و همهچیز را کنترل میکند به کارهای آقای احمدینژاد شباهت دارد. این شباهت به این دلیل است که هر دوی ما از یک منبع فرهنگی الهام میگیریم که آن قرآن است و اگر من بخواهم یک مدیریت الهی را بهتصویر بکشم، این خیلی طبیعی است که شبیه مدیریتی باشد که آقای احمدینژاد در کشور اعمال میکند، البته قبل از آقای احمدینژاد مقام معظم رهبری بنیاد مسافرتهای استانی را گذاشتند و آقای احمدینژاد الگویش مقام معظم رهبری بود.»
دکترین فکری سلحشور
البته همیشه سلحشور چنین سخت و سلب بهنظر نمیرسد. او در مصاحبه «نامه جامعه» جملهای گفته که کمتر از او نقل شده است: «قرآن و هنر هر دو معجزه هستند که اگر همراه یکدیگر شوند، اعتقاد قلبی و یقین دارم که اسلام در کوتاهترین زمان دنیا را تسخیر میکند.» از دید او هالیوود حرفی برای گفتن ندارد و این هنر ایرانی است که توان ایجاد گفتمان تازه در عالم هنر دارد. با این حال سلحشور مانیفست یا دکترینی برای این اظهارات خود نداشت. بهنظر میرسید همهچیز برای او همان عملگرایی در تولید اثر هنری بود. در یک گفتوگوی نادیده از او در سال 1393 در مجله «رشد آموزش قرآن» او کمی متقن و صورتبندیشده سخن میگوید. او بعد از «یوسف پیامبر» گویی فرصت اندیشیدن بیشتری داشته و توانسته از دل آن همه هیاهوهای رسانهای، وجه دیگری از خودش نشان دهد، هرچند میتواند مورد انتقاد بسیاری قرار گیرد. در دکترین شفاهی سلحشور در این مصاحبه او ابتدا با تخیل سینمایی مخالفت میورزد. «فیلم و سینما «دروغ» است. داستانی را میبافند؛ بعد هم نامش را میگذارند «خلق»! اما مشتی دروغ و بافته است، و نه خلق. دروغ بافتن که کاری ندارد. هر بچهای و هر انسانی میتواند با دروغ توجیهگر کارهایش باشد ولی وقتی آیات قرآن تکلیف را مشخص میکند، موضوع طور دیگری میشود.»
او سپس جذابیت سینمایی را زیرسوال برده و گفته بود: «نکته سوم، ایجاد جذابیت در داستان فیلم است؛ آن هم با ایجاد گره در ابتدا و باز کردن گره در آخر کار یعنی (تعلیق) بهوجود میآورند تا تماشاگر را منتظر نگه دارند که ببینند بعد چه پیش میآید؛ آیا دزد دستگیر میشود؟ آیا قاتل بسزای اعمالش میرسد؟ عاشق به معشوق میرسد؟ دوساعت در سالن سینما مینشینی که در پایان به چه نتیجهای برسی؟»
سلحشور باور داشت تکنیکهای مذکور محصول سینمای غربزده و البته غرب نیز مصداق بارز ماتریالیسم است، پس در مسیر صورتبندیاش گفته بود: «هدف کار دنیاست و اثبات دنیاگرایی و مادیگرایی. اینکه خلقت با مادیگرایی قابلتوجیه است و خداوندی وجود ندارد و اینکه تمام آرزوها در همین دنیاگرایی خلاصه میشود. بهترین و مومنترینهای ما دنبال این هدف میروند که اول شوند.»
در پایان آخرین نکته صورتبندی را به قصه خوب گره زده و گفته بود: «اساس سینمای کنونی همین پنج اصل است؛ انسانمحوری، دروغ، مادیگرایی، درام، قصه خوب اما ما در مقابل اینها پنج عنصر دیگر داریم: خدامحوری، راستگویی و حقیقتمحوری، آخرتگرایی. درباره درام و قصه خوب نقطه مشترک لفظی داریم، یعنی داشتن قصه زیبا ولی تعریف ما برای زیبایی با تعریف آنان فرق دارد. آنان به زیبایی ظاهری بسنده میکنند که ما از آن عبور میکنیم و به زیبایی باطن میرسیم که اصل است... در تعریف آنان، درام ایجاد کشش میکند اما در نظر ما «عبرت» سبب کشش میشود، یعنی «آقا دزده» حتما چوب عملش و کارش را میخورد تا من بیننده از آن درس بگیرم: فاعتبروا یا اولوالابصار.»
این نگاه سلحشور بعدها در گفتوگوهایی با مجله زمانه و پاسدار اسلام نیز بسط یافته بود. او در مصاحبه با پاسدار اسلام در اسفند 1394 زبان تند نقادانهای دارد. در پاسخ به اینکه حوزه علمیه در حوزه سینما چه کرده است، گفته بود: «کمکاری خیر، اصلا کاری نکرده است. سینمای ما همان است که غرب به ما داد و ما هم کورکورانه دنبال کردیم. ما هیچوقت به شکل عمیق و جدی درباره سینمای ارزشی و اینکه میتوانیم تعریفی جدیدی از سینما داشته باشیم و هنرمندان مذهبی و معتقد تربیت کنیم، فکر و برنامهریزی نکردیم.»
فرجالله سلحشور وجه نادیده بسیاری دارد؛ وجهی که کمتر رسانهها بدان پرداختند. آنها هیچگاه دکترین او را به نقد نکشیدند و با او وارد مناظره علمی نشدهاند. فقدانش هم منجر به ارزیابی گفتهها و اندیشههای ناخواندهاش شده است.