با هدف بررسی آنچه این روزها در اوکراین رخ میدهد و واکاوی میزان اثرگذاری تکیه دولت این کشور به آمریکا بر سرنوشت جنگ، گفتوگویی با شعیب بهمن، کارشناس مسائل اوراسیا داشتهایم که در ادامه متن آن را میخوانید.
رویکرد غرب بهخصوص آمریکا نسبت به دولت اوکراین تحتحمله روسیه را چطور ارزیابی میکنید؟ این رویکرد چه اثراتی بر افکار عمومی اوکراین خواهد گذاشت؟
در ابتدا باید به این نکته توجه داشت که دولت اوکراین، نخستین دولت در دنیا نیست که با طناب پوسیده آمریکاییها به ته چاه رفته است. آمریکاییها پیش از این نیز چنین رفتار عهدشکنانهای را درمقابل سایر متحدان خودشان یا حکومتهایی که احساس نزدیکی بسیار زیادی به آمریکا میکردند و بهتبع آن حساب زیادی روی حمایتهای آنان باز کرده بودند، نشان داده بودند. آخرین نمونه آن حکومت اشرف غنی در افغانستان بود که درواقع مصداق بسیار بارز و آشکاری از آن است که دولت آمریکا چگونه دولت متحد خود در یک کشور را بهراحتی تنها میگذارد و در بزنگاههای تاریخی حمایت لازم را از آنان بهعمل نمیآورد. البته این موضوع، چندان جدید نیست. این رویکرد آمریکا مسبوقبهسابقه است؛ از رهاکردن محمدرضا پهلوی در ایران گرفته تا رها کردن حسنی مبارک در مصر و بنعلی در تونس همه نمونههای بارز و مشخصی از این رویکرد آمریکاییها در تنها رها کردن متحدان خود در بزنگاههای تاریخی است. آن چیزی که مشخصا درباره اوکراین اهمیت دارد این است که برخلاف موارد دیگر که شاید آمریکاییها در بحران ایجادشده برای متحد خود نقش چندانی نداشتهاند، اتفاقا این آمریکاییها بودهاند که خود عامل ایجاد بحران در این کشور هستند.
شرایط جنگی فعلی حاکم بر اوکراین حاصل سیاستهای آمریکاییها بهویژه در یک سال گذشته است. آنها در یک سال گذشته تلاش کردند حساسیت روسیه را نسبت به وضعیت اوکراین برانگیزند و کار را به جایی برسانند که جنگی با شرایط فعلی رخ دهد. بنابراین شاید بتوان گفت ویژگی بارز بحران اوکراین نسبت به سایر بحرانهایی که پیشتر به آن اشاره شد، آن است که آمریکاییها بهعنوان بازیگر بحرانساز وارد تحولات مربوط به این کشور شدند و بحرانی را برای اوکراین ایجاد کردند، ولی بازهم در بزنگاه خاص تاریخی، شاهد این بودیم که دولت و ملت اوکراین را رها کردند. امروز و درنتیجه این رویکرد آمریکا شاهد هستیم مقامات سیاسی اوکراین صراحتا عنوان میکنند تنها ماندهاند و بین افکار عمومی این کشور هم این مساله شکل گرفته است که تکیه کردن به آمریکا و آمریکاییها تا چه میزان میتواند خسارتبار و زیانبار باشد.
درنتیجه، مساله اوکراین میتواند یک الگو و مدل برای کشورهایی باشد که تصور میکنند میتوانند از طریق پناه گرفتن در دامان آمریکا امنیت خود را تامین و حفظ کنند. آن کشورها، با توجه به این الگو باید متوجه این موضوع باشند که آمریکاییها در بزنگاههای تاریخی نهتنها هیچ حمایتی از آنان نمیکنند، بلکه آنها را بهحال خودشان رها خواهند کرد.
بهنظر شما چه سرنوشتی در انتظار دولت اوکراین است؟ آیا درصورت باقی ماندن زلنسکی بر مسند قدرت، شاهد تغییر رویکرد دولت او نسبت به غرب خواهیم بود؟
چنانچه روند تحولات به همین ترتیب پیش رود، سقوط کییف و دولت زلنسکی قریبالوقوع خواهد بود. یعنی کار به جایی نمیکشد که دولت فعلی اوکراین بتواند تغییر رویهای در سیاستهای خارجی خود داشته باشد. باید منتظر تحولات ماند اما درحالحاضر بهنظر میرسد جدیترین سناریو این است که دولت اوکراین بهزودی سقوط میکند و وقتی چنین اتفاقی میافتد باید سازوکار تشکیل یک دولت جدید در این کشور پیش رود و دولت جدید است که باید تصمیم بگیرد چه رفتاری در سیاست خارجه خود داشته باشد. باتوجه به شرایط کنونی حاکم بر اوکراین، دولت آینده در این کشور، دولت غربگرایی نخواهد بود. بنابراین میتوان این گمان را داشت که در سیاست خارجه اوکراین شاهد تغییر رویه خواهیم بود.
تهدیدهای غرب علیه روسیه در حوزه تحریمهای اقتصادی تا چه میزان جدی است؟ آیا این امکان وجود دارد درصورت جدی بودن روسیه را از حملات و پیشرویهای بیشتر علیه اوکراین منصرف کند؟
روسها از سال 2014 که بابت بحران اوکراین تحت تحریم قرار گرفتند، فرآیندی را شروع کردند که به شرایطی برسند تا اگر مجددا حوادث و تحولاتی پیش آمد و تحت تحریم غرب قرار گرفتند، بتوانند بهخوبی با این تحریمها مقابله کنند چون تحریمهای سال 2014 لطمههای زیادی به اقتصاد روسیه وارد کرد ولی روسها از همان موقع بهدنبال طراحی سازوکارهایی بودند که بتوانند از آن طریق، تحریمهای وضعشده علیه کشورشان را خنثی کنند.
آنها در سالهای گذشته عملا سازوکاری تحتعنوان سوئیفت روسی را راهاندازی کردند و سعی داشتند شبکه داخلی نیز برای آن ایجاد کنند و همچنان کشورهای دیگر را به این سامانه پیوند دهند. بنابراین میتوان گفت در نتیجه جدیشدن تحریمهای آمریکا، تمام روابط مالی روسها با دنیا قطع نخواهد شد. ضمن اینکه روسها درکنار سازوکار سوئیفت روسی، فرآیند انجام مبادلات تجاری با ارزهای ملی را شروع کردهاند و بهسمت حذف دلار در روابطشان با کشورها قدم برداشتهاند. بهعنوان مثال درحالحاضر چیزی حدود 60 درصد از مبادلات اقتصادی روسیه و چین با ارزهای ملی این دو کشور انجام میشود.
پس میتوان نتیجه گرفت قطع سوئیفت یا اقداماتی از این دست، اگرچه میتواند اقتصاد این کشور را با آسیبهایی مواجه کند اما خیلی نمیتواند روسیه را دچار چالش کند و اقتصاد روسیه را فلج نخواهد کرد.
روسها درکنار این اقدامات، از بحران سال 2014 شروع به افزایش ذخایر طلای خود کردند. تصورشان این بود که اگر روزی منابع ارزیشان به دلار مسدود شد، بتوانند جایگزین مناسبی برای آن داشته باشند. بنابراین بعید است روسیه در حوزه پولی و مالی با مشکلات عدیدهای مواجه شود، در حوزه انرژی هم باتوجه به وابستگیای که کشورهای اروپایی به انرژی روسیه دارند، کاملا مشخص است تحریم این کشور در این حوزه، درحالیکه هنوز هیچ جایگزین مشخصی برای آن پیدا نکردهاند، برای اروپا عملا بهمعنای خودزنی و خودتحریمی خواهد بود.
البته باید این نکته را هم مدنظر داشت که آمریکاییها در این بحران بسیار هوشمندانه عمل کردند و بهدنبال این بودند که اروپا به نقطه فعلی برسد تا خودشان بتوانند خلأ انرژی روسیه را پر کنند. بنابراین میتوان نتیجهگیری کرد تحریم روسیه در حوزه انرژی برای اروپاییها دستاورد چندانی نخواهد داشت، بهویژه که روسها در سالهای اخیر استراتژی انرژیشان را به سمت شرق معطوف کردهاند و بیشتر دارند به بازارهای شرق آسیا میاندیشند و آن اهمیت سنتیای که اروپا در دو، سه دهه گذشته برای آنان داشت، در چهارچوب استراتژیهای کلان امروز روسیه در حوزه انرژی کمرنگتر شده است.