جعفر علیاننژادی، دانشآموخته دکتری علوم سیاسی: «سیاستورزی خودویرانگر» گویاترین توصیف برای منطق کنش فکری، زبانی و رفتاری جریانی تحتعنوان «فقه خوارجی» است. اینکه چرا یک گروه میل به انهدام خود پیدا میکند، پرسشی است که پاسخ به آن میتواند مبنای توصیف «سیاستورزی خودویرانگر» را روشن کند. میل به خودویرانگری را البته نمیتوان از گفتار مصرح و کنش ظاهری چنین جریانهایی استنباط کرد. این میل وقتی پدیدار میشود که عوارض آن متوجه دیگرانی نیز باشد. در آن صورت میتوان گفت یک مساله که دائر مدار تجربه زیسته فردی است، به فضای ارتباط متقابل راه یافته و میتوان با انگشت به آن اشاره کرد. متن پیش رو درصدد است نشان دهد که اولا جریان موسوم به فقه خوارجی، کمر به خودویرانگری بسته، ثانیا چگونه میل به خودویرانگری این گروه به دیگرآزاری تبدیل شده و ثالثا چگونه ابتنا به نسخه سیاستورزی آنها به وضعیت آنومی میانجامد.
خودویرانگری در بستر «جاماندگی زمانی» و «بیقراری فضایی»
در خصوص بستر شکلگیری چنین تفکراتی عناصر زیادی نقش دارند، اما میتوان عنصر تعیینکننده اصلی را در جاماندگی زمانی این افراد جستوجو کرد. این نه یک ادعا یا اتهام، بلکه واقعیتی است ناشی از اعترافی روشن که خود را یا در معرض تخطئه تام و تمام گذشته یا تایید بخشی از آن و پشیمانی از بخشی دیگر نشان میدهد. در هر صورت یک حس جاماندگی زمانی، در بطن نارضایتی کنونی این جریان نهفته است که عموما با توجیه عملکرد گذشته و تفکیک آن به گذشته خوب و گذشته بد، پوشیده میشود. گویا در بیان خود تمنایی درونی در گزینش بخشی از گذشته داشته و از مخاطب میخواهند بخش دیگر آن را نادیده بگیرد. در بیان اینها، همواره سعی بر آن است که به مخاطب القا شود ما از ابتدا همین بودهایم و در آینده نیز همان خواهیم بود که شما میخواهید. تصور عقبافتادگی و میل به کاهش فاصله که خود را در انکار بخشی از گذشته یا همه آن نشان میدهد، عامل اول در مشی خودویرانگری است که در عارضههای «خودخوری» و «خودخوانی» تاریخی وجود دارد.
علاوه بر بستر شکلگیری، لازم است زمینه پیدایی جریان فقه خوارجی نیز بررسی شود. در این خصوص میتوان عنصر تعیینکننده را در «بیقراری فضایی» افراد این جریان جست. مصداق بیقراری فضایی، تورم روزافزون و فربگی بیسابقه در بحث محتواسازی ایشان است. این بیقراری فضایی که ناشی از اعتنای مردم به اهمیت کارآمدی در امر حکمرانی است، اهالی فقه خوارجی را به صرافت انداخته تا ضمن تبری جستن از حکومت ورزان ناکارآمد پیشین، موقعیت فعلی را محصول عدم توجه به گفتار سیاسی خود تحلیل کنند. جاماندگی موقعیتی است که در همین نقطه شکل میگیرد. درست در موقعیتی که التفات مخاطب عمومی به مساله کارآمدی و اصلاح ساختار معیوب اقتصادی است، زبان به ملامت و سرزنشگری باز و ناامیدی پمپاژ میکند، یعنی در وضعی که فاصله عبور از ناکارآمدی به کارآمدی بهاندازه شعله امیدی است که در دل مردم زبانه کشیده، زبان به القای ناامیدی گشودهاند. بااینحال، درک منطق موقعیت نهتنها هیچنشانهای از بهبود بیقراری فضایی این جریان نمایان نمیسازد، بلکه با تداوم بیاعتنایی عمومی، باید منتظر تشدید این عارضه بود. تداوم وضعیت بیقراری که ناشی از کاهش اعتنای عمومی است، عامل مهم دیگر در خودویرانگری این دسته است. این مساله خود را در تغییر از «سیاستاندیشی» به سیاسیکاری نشان داده و منجر به عارضه «عدول از مبانی» و «بیهویتی» میشود.
تزریق هراس به عرصه عمومی و دیگرآزاری
جاماندگی زمانی و بیقراری فضایی بهعنوان دو عارضه درونی خودویرانگر، دارای عوارض بیرونی آزاردهندهای نیز هستند. در شرایطی که این دسته بهدلیل منطق رویشگری مداوم انقلاب و ابتلا به عارضه جاماندگی زمانی، گذشته خود را از دست رفته میبینند و بهدلیل موقعیت اجتماعی و فرهنگی واقعیشان در شرایط جدید، نمیتوانند آیندهای نیز برای خود متصور شوند. بنابراین دچار ازخودبیگانگی میشوند و این ازخودبیگانگی میل به احیای بخشی از گذشته را در میان آنها تمهید میکند. همچنین تلاش برای خودخواندگی تاریخی که گاهی در قالب نوستالژی پدیدار میشود، میل سیریناپذیر به انکار تاریخ مردم پایه انقلاب اسلامی دارد و بعضا بازگشت امید را به شرایط دینداری در رژیم سابق حواله میدهد. از طرفی رشد دینداری تقیهمحور در افکار این دسته پاسخی است که در احیای بخشی از گذشته دنبال میشود و میل آن دارد که عارضه جاماندگی خود را عمومی و اصلاح امور را در بازگشت به شرایط ابتدای انقلاب یا پیش از انقلاب اسلامی دنبال کند، یعنی بهنحوی پروژه امید ارتجاعی را جلو ببرد. امید گذشتهنگر، با کینورزی نسبت به شرایط فعلی معنا پیدا میکند و با گفتار تنفرآفرین توام میشود. گفتار کینتوزانه، مصداق خشونت گفتاری است و خشونت گفتاری مولد عوارض رفتاری است، بنابراین جاماندگی زمانی میتواند عوارض کلامی و رفتاری را تدارک کند. همچنین ایجاد هراس عمومی از موقعیت خطیر کنونی، یک و بلکه مهمترین مصداق خشونت کلامی است. مصداق دیگر ترویج اندیشیدن بر مبنای فلسفه سوءظن است که پرسش از سازوکارهای نهادینهسازی و برقراری نظم را برعهده دارد.
وضعیت آنومی ناشی از قرار گرفتن در موقعیت آیرونیک
زمان پریشی و دررفتگی فضایی، مهمترین عناصر شکلدهنده موقعیت آیرونی است. این واقعیت دلیل اصلی تبدیل شدن اعضای متفرد این جریان به یک گروه با مشخصههای قابل اشاره است. این دو خصلت که کل نوشتار سعی در تفصیل آن دارد، در هر فرد از قائلان به فقه خوارجی که موجود باشد، آنها را بدون اینکه لزوما متوجه باشند یا از قبل برنامهریزی کرده باشند، در یک موقعیت آیرونیک کنار یکدیگر قرار میدهد. موقعیت آیرونی وقتی ایجاد میشود که افرادی بدون آشنایی قبلی بهدلیل داشتن برخی مشترکات با یکدیگر آشنا میشوند، بنابراین اگر پدیدار سیاستورزی در ارتباط متقابل افراد این جریان فکری قابلشناسایی باشد، هیچمستمسکی برای سازماندهی روی یک موقعیت مشخص و از پیش تعیینشده وجود نخواهد داشت. بیتعادلی ناشی از زمان پریشی و دررفتگی فضایی، موجب میشود، این دسته نتواند خود را با سرعت تحولات تطبیق دهد و این زمینه نارضایتی و سرخوردگی را فراهم میآورد. گویا عارضه آنومی پیشاپیش در ذات چنین مواجههای با موقعیت و واقعیت نهفته است. رابرت مرتن در نظریه آنومی خود بهنحوی این موضوع را تحلیل کرده است. از نگاه او رفتار نابهنجار نشانه ازهمگسیختگی میان آرزوهای معین فرهنگی و شیوههای ساختاریشده اجتماعی در رسیدن به این آرزوهاست. این گسست ناشی از تاکید زیاد بر اهداف و بیتوجهی و نادیده گرفتن وسایل دستیابی به این اهداف است. مرتن از نوع روابطی که اهداف و وسایل دستیابی به آنها میتوانند داشته باشند، پنج شیوه مختلف سازگاری یا انطباق فردی در جامعه یا گروه را شناسایی میکند. این پنج مدل بهترتیب عبارتند از همنوایی، نوآوری، مناسکگرایی، واپسگرایی و شورش. ملاحظه رفتار پدیداری جریان فقه خوارجی نشان میدهد ارتباط بین اهداف این دسته با وسایل دستیابی به آن در موقعیت جدید، از شیوه واپسگرایی تبعیت میکند. به بیان مرتن این افراد ظاهرا در جامعه هستند اما جزئی از جامعه نیستند. درواقع موقف شدن در موقعیت آیرونیک که خود ناشی از زمان پریشی و دررفتگی فضایی است، زمینه اصلی ابتلای سیاستورزی این جریان به وضعیت آنومی و بهتبع آن عدم پیشبینیپذیری رفتار این دسته شده است. این مساله موجب میشود، جریان فقه خوارجی در داشتن روحیه سلبی و تخریبی بسیار موفق اما در ارائه نسخه اصلاحی یا ایجابی کاملا ارتجاعی و تهیدست باشد.