میلاد جلیلزاده، خبرنگارگروه فرهنگ: جشنواره چهلم فجر در شرایطی برگزار شد که اوضاع سینمای ایران از جهات مختلف مناسب نبود. روی همین حساب توقع چندانی از کیفیت کارها نمیرفت. با این حال جشنواره چندان هم بد نبود و تعدادی فیلم قابل قبول در آن وجود داشتند؛ بهعبارتی شاید بشود گفت از آنچه توقع میرفت بهتر از آب درآمد. اما بهواقع میدانیم که همه چیز سطح کیفیت فیلمها، خصوصا بهلحاظ فنی نیست. هر دوره از فستیوال فجر میتواند نشانهای از اوضاع سینمای ایران در یک دوره تاریخی بهخصوص باشد. با بررسی هر دوره از فجر میتوان به این پی برد که سیاستگذاران کلان فرهنگی در آن دوره چه خوابی برای سینما دیده بودند و با رصد هر دوره میتوان تا حدودی به این دست پیدا کرد که قرار است در آینده چه اتفاقاتی صورت بگیرد. دوره چهلم جشنواره فجر هم بالاخره به پایان رسید و گذشته از حواشی معمول و تکراری مثل بعضی اعتراضها به هیات انتخاب و هیات داوری و طریقه برگزاری و... بقیه چیزها تقریبا خوب بودند. این دوره اما چند مورد قابل توجه خاص هم دارد. اول تلاش دولت جدید برای نقشیابی خودش در معماری جدید سینمای ایران، پس از آن مساله ورود نسل جدید و نوع برخورد با آنها و در آخر مسائل گفتمانی و تغییراتی که بهلحاظ جهانبینی کلی آثار در این دوره پدید آمدهاند.
برگزار کردن جشنواره در سلسله جبال کرونا
کیفیت کلی فیلمها در جشنواره فجر چهلم کم و بیش مثل اکثر دورههای جشنواره، لااقل در سالهای اخیر بود. این قضاوت بهشرطی صحیحتر به چشم خواهد آمد که دورههای خاص، یعنی دورههایی که وزن آثار به شکل محسوسی سنگینتر میشدند یا دورههایی که به شکل عجیبی فقیر بودند را درنظر نگیریم. اگر از دوره سیونهم بگذریم که بهدلایلی خاص تقریبا ضعیفترین دوران فجر در تمام ادوار آن بود، بهطور معمول در دورههای دیگر نهایتا سه، چهار فیلم خوب وجود داشتند، چندین و چند فیلم متوسط، چند فیلمی که بسته به سلیقههای خاص بعضی مخاطبان ممکن بود خوب ارزیابی شوند و البته چند اثر فاجعه. در این دوره هم تقریبا همین میانگین نسبی را میشد در کیفیت کارها دید. فجر سیونهم، یعنی دوره قبلی همین جشنواره، در شرایط خاصی برگزار شد و خیلیها میگفتند اساسا نباید برگزار میشد. پاندمی کرونا بود و تولید آثار، صدمه جدی خورده بود. آن دوره از فجر بهلحاظ گفتمانی هم به ته خط رسیده بود. فیلمسازهای خودی دولت قبل، درحال و هوایی فیلم ساخته بودند که بعد از ۸ سال طراوتش را از دست داده بود و بهعبارتی گفتمانشان کهنه مینمود. شاید سالها بعد دوباره در شرایطی دیگر این گفتمان، بازسازی و تازه شود اما فعلا کسی گوشی برای شنیدن بعضی از این حرفها و ذوقی برای دیدن این فیلمها نداشت.
دولت قبل در ابتدای هشتسال و اولین دوره برگزاری فجر، با اعطای مجوز نمایش به تعداد زیادی از آثاری که در دولت پیش از خودش به مشکل خورده بودند، اولین جشنوارهاش را با شور و غوغا آغاز کرد. دولت قبل از آن، یعنی دولت محمود احمدینژاد هم بیاینکه زحمت خاصی بکشد، در سال اول روی کار آمدن، جشنواره نسبتا بهتری در مقایسه با سال آخر دولت قبل برگزار کرد. در فجر بیستوچهارم، «به نام پدر» و «چهارشنبه سوری» حضور داشتند. در سال ابتدایی دولت اصلاحات هم جشنواره پرشوری برگزار شد. در فاصله ۶ ماهه بین روی کار آمدن آن دولت و برگزاری فستیوال فجر، فیلمی مثل «آژانس شیشهای» تولید شد و تمام دورانهای پس از خودش را تحت تاثیر قرار داد؛ اما حالا دولتی که تازه روی کار آمده، برای برگزاری اولین فجر خودش با مشکلات پیچیدهتری مواجه است.
اولا بحران پاندمی کرونا و بازگشایی و مسدودسازیهای مکرر و بیبرنامه سالنهای سینما در این دو سال باعث شدهاند که آیین سینما رفتن از چشم مردم ایران بیفتد و ابهتش را از دست بدهد. شیبهای صعودی و نزولی کرونا در این سالها را اگر بهطور یکجا از نظر بگذرانیم، به سلسلهجبالی ناتمام میماند. استقبال سرد مردم از گیشههای فیلم قهرمان، آخرین ساخته اصغر فرهادی، این را بهخوبی نشان میداد. حتی اگر اثر اصغر فرهادی ضعیف بود و مخاطب آن را نمیپسندید، لااقل تا قبل از دیده شدن فیلم باید کنجکاویها نسبت به آن باقی میماند و افتتاحیه و هفته اول پرفروشی را شاهد میبودیم. بفروشهای گیشه هم در مقایسه با همتایان قبلیشان تعداد مخاطبان بسیار پایینتری داشتند. نکته دوم از این قرار است که گفتمانهای قبلی ته کشیده بود و برای گفتمانسازی جدید، باید فیلمسازان جدیدی به میدان آورده میشدند، حال آنکه این نامهای نو و ناشناخته، هنوز طرفدارانی پیدا نکرده بودند و سخت بود که با آنها بشود کنجکاوی و شوری در فضا ایجاد کرد. حتی اگر آثاری که برای حضور در فجر درخواست دادند و پذیرفته نشدند را هم درنظر بگیریم، تعداد فیلماولیها خیلی بیشتر از نامهای آشنا بود.
به هرحال فجر چهلم برگزار شد و بهترین فیلمهای آن را کار اولیها عرضه کردند. اینها نامهایی هستند که تا پیش از این تقریبا کسی هیچکدامشان را نمیشناخت، اما از این به بعد میتوانند خودشان کنجکاویهای دوره بعدی باشند. اگر وضع به همین شکل پیش برود، شاید بتوان در آینده، فجر چهلم را سرآغاز دوران پوستاندازی سینمای ایران نامید؛ یک تحول که طبق نگاههای امیدوارانه، بهسمتوسوی مثبتی پیش میرود و سینمای ایران را از بنبست سالهای اخیر خارج میکند. بعد از چند سال که دولت سعی داشت دست خودش در سینما را نامرئی کند و از عنوان جعلی بخش خصوصی برای اشاره به منابع مالی فیلمها استفاده میشد، امسال نهادهای حاکمیتی بهطور رسمی وارد تولید شدهاند.
ما از بخش خصوصی به بخش دولتی برنگشتیم، بلکه یک عنوان جعلی و زاییده اقتصاد سیاسی کنار رفت و همان نامی مجددا روی روند موجود گذاشته شد که پیش از این بهکار میرفت و واقعیتر بود. به هر حال جریانهای سیاسی داخل کشور هم ویژگیهای متفاوتی دارند. یکیشان مایل است که ادعا کند دولت نقشی در سرمایهگذاری روی تولید فیلمها ندارد، حال آنکه دارد، یکی دیگر برعکس مایل است که در این زمینه پرکار باشد یا خودش را پرکار نشان بدهد.
ریلها را گذاشتید، قطار هم روی آن بفرستید
به هرحال نمیشود از بودجه عمومی کشور جشنوارهای برگزار کرد و از این برگزاری هدفی نداشت. دولتها این کار را برای جریانسازی و ریلگذاری فرهنگی انجام میدهند. از طرفی این هم ممکن نیست که وظیفه این ریلگذاری و جریانسازی تماما به هیات انتخاب و هیات داوری جشنواره سپرده شود. شاید در آن دوره بهخصوص، هیچ فیلمی که موافق این سیاستها باشد تولید نشود یا حتی صاحبان آثار نخواهند فرم جشنواره را پر کنند. پس همانها که جشنواره را برگزار میکنند، برای رسیدن به چیزی که هدفشان از برگزاری جشنواره بوده، میبایست دستبهکار تولید آثار هم بشوند.
یک نمونه خوب برای مثالزدن در این مورد جشنواره کن فرانسه است. دولت فرانسه با بودجه عمومی این کشور سالانه بالای ۱۲۰ فیلم در کشورهای مختلف تولید میکند و از بین این آثار تعدادی را به کن میآورد و مطابق معیارهای خودش به آنها جوایزی هم میدهد. البته نهاینکه تمام فیلمهای جشنواره کن به این شکل تامین شوند، اما متصدیان این فستیوال هم ریسک نمیکنند تا پر شدن سبدشان را به آثاری که در ششگوشه جهان تولید میشود یا نمیشود بسپارند. فیلم قهرمان اصغر فرهادی و دو فیلم قبلی او از همین نوع آثار بودند.
متصدیان فجر هم میدانستند که باید در همین فرصت ۶ ماهه، بین روی کار آمدن دولت جدید و برگزاری فجر، دستبهکار تولید تعدادی از آثار همسو با سیاستهای خودشان شوند. طبیعتا بعضی از این پروژهها به نتیجه دلخواه نمیرسند؛ همچنانکه از بین ۱۲۰ سرمایهگذار دولت فرانسه در سینمای جهان تعداد محدودی از آثار به نتیجه دلخواه میرسند؛ با این حال باید دستبهکار شد. اما چند پدیده شاخص جشنواره چهلم خارج از دایره این تولیدات دولت قرار میگرفتند و بهاصطلاح عامیانهاش میشود گفت اینها را خدا برایشان فرستاد.
یکی از این کارها فیلم «موقعیت مهدی» بود که از تولیدات صداوسیما محسوب میشد، اما تصمیمی که برای استخراج یک فیلم سینمایی از این سریال هفتقسمتی گرفته شد و راه دادن آن به فجر، سیاست درست و بجایی بود که میشود بابت آن مدیران سینمایی جدید را تحسین کرد. از میان فیلماولیهایی که امسال به فجر آمدند هم خاستگاه سینمایی افراد قابل توجه است. چند مورد از این فیلمسازان فرزندان کارگردانهای مشهور و افراد صاحبنام کشور در عرصه سیاست یا سایر فعالیتهای فرهنگی بودند. یک مورد غافلگیرکننده، هادی حجازیفر بود که پس از سالها کار تئاتری، در سن جاافتادگی، بهعنوان بازیگر به سینما آمده بود و بیاینکه کسی توقع داشته باشد کاری در این سطح بسازد، یکی از بهترین آثار سالهای اخیر را کارگردانی کرد. اما باقی فیلمسازان اول بیشتر از وادی فیلم کوتاه آمدهاند. سینمای کوتاه، مدتها عملا مجرایی به سینمای بلند نداشت. البته میشد در سابقه خیلی از فیلمسازان بلند هم ساخت آثار کوتاه را دید، اما سیستم کانالیزه و مشخصی بین سینمای کوتاه و سینمای بلند بهچشم نمیخورد. پس از سالها که این روند ادامه پیدا کرد و تعداد قابل توجهی از بهترین استعدادهای سینمایی کوتاه رفتهرفته محو شدند و راه به سینمای بلند نیافتند، یک جو نومیدی تمامعیار فضای انجمن سینمای جوان را فراگرفت. پولیشدن دورههای انجمن و کمرنگشدن فعالیتهای آن هم مزید بر علت شده بود تا به مرگ فراگیرترین مدرسه فیلمسازی ایران نزدیک شویم. اما حالا با آمدن چند فیلمساز کوتاه به جشنواره فجر و موفقیت آنها، امیدها دوباره زنده میشوند.
پیش از این هم سعید روستایی و محمد کارت از همان خاستگاه آمده بودند، موفق شده بودند اما ورود دو فیلمساز کوتاه به سینمای بلند در یک دهه، چیزی بیشتر از استثنا ارزیابی نمیشد. هنوز زود است که بگوییم ورود فیلمسازان کوتاه به سینمای بلند، سیستماتیک شده و جا افتاده است؛ اما دیگر با یک استثنای موردی هم طرف نیستیم. نکته دیگر این است که چنین جوی در ابتدای روی کار آمدن یک دولت ایجاد شده است نه سالهای پایانی آن و به همین علت میشود امید بیشتری به تداوم آن بست. اگر قرار است دولت طی سالهای آینده همچنان در زمینه تولید فیلمها فعال بماند، چه بهتر است که هم استعدادهای جدیدی که کشف کرده را در ادامه تنها نگذارد و هم اگر به چند فیلمساز جدید کاربلد دست پیدا کرد، روند کشف استعداد را متوقف نکند. آیا در جشنواره بعدی فیلم فجر باز هم چهرههای جدید و درخشانی خواهیم دید؟ آیا چهرههایی که امسال در فجر درخشیدند، در سال بعد یا سالهای بعدتر همچنان موفق به تولید آثاری خواهند شد؟ اینها مواردی است که هنوز نمیدانیم.
امید آری، توهم نه
فجر چهلم فضایی داشت که از نظر روانی آرامتر بود. یعنی چنین نبود که فیلمها عموما به قصد تخریب ذهن تماشاگر و به پوچی رساندن او ساخته شده باشند. آیا این نتیجه تزریق تولیدات دولتی و حاکمیتی به فهرست آثار این دوره بود؟ آیا هیات انتخاب فجر چهلم این موارد را مدنظر قرار داده است؟ آیا خود فیلمسازان سینمای ایران به این نتیجه رسیدند که دیگر کاری جز این نباید انجام داد؟ بهنظر میرسد تمام این موارد دخیل بودهاند. حالا نه در صبحانه انقلاب هستیم که بگوییم کاسه مافیای فیلمفارسی واژگون شده و خیلی از عوامل سابق سینما از میدان بهدر شدهاند و نه سینما چیزی است که تازه پایش به ایران باز شده باشد. ما هنوز کلی فیلمساز باسابقه و حتی بعضا قدیمی داریم که پابهرکاب هستند و میتوانند کار بسازند؛ با این حال عجیب است که فجر چهلم تا این حد مملو از فیلمسازان اول و دوم شده است.
وضعیت سرمایهگذاری در سینمای ایران طی سالهای اخیر بهشدت مغشوش بود. دولت نمیخواست مستقیما روی فیلمها سرمایهگذاری کند و پولهایی وارد این حوزه شده بودند که منابع اکثر آنها مشکوک بود. بعد از مدتی که با منابع مالی فیلمها برخوردهایی صورت گرفت و فضای اجتماعی هم علیه آنها بسیج شد، روند تولید فیلم هم در سینمای ایران رفتهرفته افت کرد. انگار پول سالم برای فیلمسازی وجود نداشت و اگر جلوی ورود پول آلوده و مشکوک گرفته میشد، دیگر دست کسی بهجایی بند نبود. وضعیت در سراشیبی سقوط قرار داشت که بحران کرونا پیش آمد و بر گیجگاه مشتزنی که بهزحمت میخواست از جا بلند شود، ضربه سنگینتری فرود آورد. در این شرایط فیلمسازی کار خیلی سختی بهنظر میرسید و کهنهکاران دیگر نایی برای انجام آن نداشتند. فیلمسازان اول و دوم اما معمولا کمتوقعتر و پرتلاشتر هستند. به همین دلیل از بین آثاری که در سال گذشته تولید شدند، اکثرشان مربوط به همین افراد است. این البته خیلی خوب بهنظر میرسد. حتی از بین حدود ۹۴ فیلمی که متقاضی حضور در فجر بودند و تقریبا یکپنجمشان به این توفیق رسیدند هم نام فیلمسازان اول و دوم پرشمار است. سر زبان خیلیها این جمله افتاده که سینمای ایران دارد پوست میاندازد و ظاهرا حرف بیراهی هم نیست. سینمای ایران اگر چنین نمیکرد، درقالب قبلیاش میپوسید. پوستاندازی فعلی فقط شامل عوامل تالیفی سینما، یعنی کارگردانها و نویسندگان نیست، بلکه به محتوا و فضای کلی آثار هم برمیگردد. آن سیاهی و پوچی سالهای اخیر را دیگر نمیبینیم، اما اینبار درعینحال چنین نیست که با توهمهای خوشبینانه، رویاسازی و امیدهای سفارشی طرف باشیم، بلکه رنج را میشود در فیلمهای این دوره از فجر هم دید، همین دورهای که میگوییم مخاطب را به پوچی نمیرساند. رنج هست و سیاهی هم نشان داده میشود؛ با این حال روزنههایی هست که فیلمها آنها را نشان میدهند و نمیتوان تناقضی بین وجودشان با واقعیت بیرونی پیدا کرد. به عبارتی امیدی را در این فیلمها میبینیم که کسی نمیتواند بگوید نظیر آن در جامعه امروز ایران امکان وجود ندارد. در بعضی از فیلمهای این جشنواره، تلخترین و فاجعهبارترین موقعیت دراماتیک برای شخصیتهای اصلی اتفاق افتاده است، اما بیاینکه آنها به شکلی معجزهآسا از این وضعیت برهند، بهترین امید معقولی که میتوان برای آنها متصور شد به تصویر درآمده است. زنان خانوادهای مورد تجاوز قرار گرفتهاند و هیچ چیز نمیتواند وضع را به سابق برگرداند. صرف نظر نکردن یک قربانی این حادثه از شکایت علیه متجاوزان، باعث خواهد شد که رازهای بعضی از اعضای دیگر به شکلی ویرانگر برملا شوند، اما لااقل در انتهای فیلم میبینیم که هنوز فتوت و مردانگی نمرده است. یک خانواده درگیر مسائل و مشکلات شدید اقتصادی شدهاند. پدر و پسر خانواده در زندان هستند و داماد هم در همانجا با آنها آشنا میشود. آنها به داخل زندان موادمخدر قاچاق میکنند و لو میروند. وضعیت در بغرنجترین حالت خودش قرار میگیرد اما باز هم میتوان بهجای سپردن ذهن به ویرانکنندهترین احوالات، مقداری امیدوار بود و لحظات عاشقانه و زیبایی در حاشیه این مصیبتها قرار داد. حتی روایتی که از شهادت برادران باکری در «موقعیت مهدی» ارائه شد، روایت خیبر و بدر، یعنی دو عملیاتی بود که ایران در آنها شکست خورد. اما این فیلم سیاه و نومیدانه نبود و قهرمان میساخت. ویران کردن شخصیتها و به پایان رساندن داستان در تلخترین حالت ممکن، یکی از آسانترین شیوههای روایت است. اتفاقا اینکه فیلمساز امید بدهد اما در آن توهم نباشد، ظرافت و پیچیدگی میخواهد و در این دوره از فجر، چنین مواردی را شاهد بودیم.