مجتبی اردشیری، منتقد: فیلمهای امنیتی، کارنامه لاغری در تاریخ سینمای ما دارند. حدود نیمی از تعداد تولیدات این آثار، مربوط به دهه 90 هستند که بخش جالبتوجهی از آنها، با محوریت ترور دانشمندان هستهای کشورمان به تولید رسیدهاند.
داستان «هناس» اما از یک زاویه، با تمام آثار امنیتی سینمای ایران متفاوت است. در این فیلم، دوربین، چندان خود را درگیر پیچیدگیهای ماجرای ترور نمیکند؛ بیشتر در خانه است و تلاش میکند از اتفاقهای بیرون، بهعنوان ملجاء درستی برای پدیدآوردن تعلیق استفاده کند. درعین اینکه دغدغهمندیهای جدی و زیرپوستی امنیتی و تعهدی آن ملموس است، اما درظاهر، یک پوسته با مسالهمندی زنانه دارد.
فیلم در تقابل چنین فضایی، دست به روایت میزند. چندان پیرو اسلوبهای کلیشهای فیلمهای امنیتی رفتار نکرده و تا توانسته، از شکل تریلر، به ملودرام خانوادگی تغییر ریل داده است.
در همین فضا، تعلیق درست سبب شده مخاطب، مفهوم «خطر ترور» را در تمام بافت اثر حس کند. این تعلیق درست، نقطهگذاریهای مشخصی در تمام طول فیلم دارد. از سکانس افتتاحیه که میخ اول را محکم میکوبد تا زمان شهادت دانشمند هستهای؛ فیلم در چند بزنگاه، این خطر را از زوایایی جدید به مخاطب گوشزد میکند: یکبار از لغو سفر به آلمان، بار دیگر از اخبار درگوشی که به شهره میرسد، مرتبهای دیگر از کشفیاتی که شهره در جستوجوی میدانی از وجود آنها مطلع میشود؛ گاهی از طریق تماسهای مشکوک و گاهی هم از طریق کارهای داریوش نظیر چککردن ماشین، قبل از سوار شدن.
تمامی این بزنگاهها، منطق روایی درام را در مسیر صحیح خود هدایت میکنند. همچنین فیلم درتلاش است تا فارغ از دادههایی که به قهرمان زن خود میدهد، نوعی مصالحه میان دو دیدگاه ترس و ایمنی معقول با عادیسازی شرایط را برقرار کرده و از محل تقابل میان این دو دیدگاه نیز به طرح مساله پرداخته و فضای داستانی خود را پربارتر کند.
پروارکردن چنین تفکری در فیلم، شوک صحنه ترور را بیشتر میکند. مخاطب تا پیش از تماشای سکانس فینال، یک سکانس نسبتا طولانی از دلخوشیهای دو کاراکتر اصلی فیلم را میبیند. اینکه دو تفکر پس از مدتها جدال با یکدیگر، به نقطه تفاهمی رسیدهاند که به آنها اجازه میدهد به پیکنیک رفته و ساعاتی به تفریح بپردازند. غلظت این تفاهم به اندازهای است که مخاطب در شکل مستند فیلم دچار تردید شده و گمان میبرد شاید «هناس» برگرفته از تمام زندگی شهید «داریوش رضایینژاد» نبوده و درام با دخالت خود، این صحنههای آرامشبخش را پس از دهها دقیقه کشاکش و دلنگرانی، بهعنوان حسنختام برمیگزیند.
اما در سکانس ترور، اصالت فاجعه، خود را بیشتر نشان میدهد. مشخص میشود که آن طراحی درست و آرامشی که تا پیش از این نشان داده شد تا چه اندازه توانسته ابعاد فاجعهآمیز یک ترور را به تصویر بکشاند و التهاب آن را چندبرابر کند. درواقع این ترفند درست و منطقی، برای آن تمهید شد که سکانس ترور، به یک مرگ معمولی و ترور عادی تبدیل نشده و از جلوهگری بیشتری برخوردار شود.
هناس تنها فیلم امنیتی کشور است که به نقش خانواده تا این اندازه اشاره میکند. تا جایی که اولشخص داستانی را «شهره پیرانی» (مریلا زارعی) برعهده دارد و حال آنکه در عموم فیلمهایی از ایندست، یا زاویه روایت در دست دانشمند هستهای است یا فرآیند فیلم، با استانداردهای پرریتم تریلر، در نشان دادن طراحی و نقشه برای ترور خلاصه میشود. فرمولی که در هناس رعایت نشد تا فیلم، شاخصههای بیشتری از یک رئالیسم را در خود جای داده باشد.
هناس از زمره آثاری است که به تقویت روحیه ملی کمک میکند. فیلم بدون هیچ شعاری و درعین اینکه رگههای سفارشی بودن در آن جریان ندارد، توانست خود را به سبک زندگیهای معمول خانوادهها رسانده و دغدغهمندی خود را نه در تصویرگری حرکات و عملیاتهای محیرالعقول، بلکه در نص جاری زندگی جامعه امروز به تصویر بکشد. این میتواند بهمثابه حیات جدید گونه امنیتی و بیوگرافی در سینمای ایران باشد تا با تغییر راه از فرمولهای تریلرهای رایج بینالمللی، اینچنین، اثری خوشریتم را در دل یک تهدید امنیتی به تصویر بکشاند.