هدی محمدی، پژوهشگر: پایان ماجرای من و فوتبال خیلی قبلتر از اینها بود. سال 28 مه 2017 وقتی فرانچسکو توتی چهار طرف مستطیل سبز ورزشگاه المپیک روم را بوسید و بیرون آمد. منهم همان روزها چهار طرف جایگاه تماشاچیان را بوسیدم و بیرون آمدم.
البته راستش خیلی درکی از جایگاه تماشاچیان ندارم؛ یعنی نمیدانم فاصلهاش تا زمین چقدر است و آدم از آنجا چقدر میتواند بازی را باکیفیت ببیند و این حرفها! اما نه رفتن توتی، نه بیرون شدن عشق یوونتوس از قلبم و نه میگرن همیشه در آستانه عودم که قطعا در همان دقایق اولیه بازی با صدای بوق و تشویق و... کارم را یکسره میکند و امکان دیدن بازی را از من میگیرد هم نمیتواند جلوی خوشحالیام از ورود زنها به استادیوم را بگیرد.
حاشیه را کنار بگذاریم، اصلا بگذارید خیال کنیم همه حاشیهها درست است، خیال کنیم بلیتها گزینشی عرضه شده بود، خیال کنیم کسی بهخاطر بلیت نداشتن بیرون در ماند. خیال کنیم بلیتها را به خودیها داده بودند. باقی چیزها هم قبول. درست است که نگذاشتند تیم ملی جلوی جایگاه بانوان دور افتخار بزند و طارمی تنها آمد. درست است که به فشلترین حالت ممکن بلیت فروختند، درست است که به خیلیها بلیت نرسید، اما...
ما حتی اگر خیلی قبل از سال 2017 هم از فوتبال و مشتقاتش خداحافظی کرده باشیم، حتی اگر هیچوقت پایمان هم به این ورطه کشیده نشده باشد و اصلا هیچ چیزی درباره فوتبال ندانیم، اگر زمان بازی ایران و استرالیا حتی به دنیا نیامده بوده باشیم، اگر خبر گرفتن پنالتی رونالدو را توسط بیرانوند از اینستاگرام فهمیده باشیم، اگر قبل از هیچ دربی هم کلکل نکرده باشیم؛ در اصل ماجرا تفاوتی ندارد.
آنچه حوالی عصر روز پنجشنبه اتفاق افتاد، پاسخ به یک مطالبه بود؛ مطالبه از زنانی که دلشان برای آن سکوها پر میکشید. میخواستند توی آن بوقها فوت کنند و بدون ترس، بدون نگرانی شادیهایشان را فریاد بزنند.
ما خوشحالتر میشدیم اگر صدای این مطالبه وقتی از جانب زنان بلند میشد، به گوش مسئولان میرسید و برای اجراییشدنش کاری میکردند. نه امروز که فیفا (فدراسیون جهانی فوتبال) مستقیما ورود کرده و با تهدید مسئولان ما را ملزم به حضور بانوان در ورزشگاه کرده است. هرچند در اصل واقعه تفاوتی ندارد. اگر فوتبالی باشید یادتان هست که جامجهانی روسیه ما بعد از بازی با مراکش و پیروزی صفر بر یک به نفع ایران از اعماق جانمان خوشحال شدیم، هرچند آنها خودشان به خودشان گل زده بودند. امروز هم از بازشدن درهای استادیوم آزادی به روی زنان خوشحالیم، هرچند فشار و تهدید بیرونی در کار باشد.
هرچند صدای مطالبه ما زودتر از آنکه به گوش مسئولان برسد به گوش فیفا رسید، اما پنجشنبه حوالی عصر آنچنان فریاد زدیم که صدایمان به گوششان برسد! فریاد زدیم که آمدیم و آمدنمان درد نداشت. کسی فحش و ناسزا نشنید، کسی را جو نگرفت. کسی از چهارچوب قوانین تخطی نکرد. اصلا رفقای حراستیمان هم بودند. بپرسید شهادت میدهند. آنها هم پابهپای ما خندیدند و از برد تیم ملی خوشحال شدند. کاش درهای این مطالبه همینجا بسته نشود، کاش این آخرینبار نشود، کاش اینطور نباشد که هر دوسال یکبار درها را باز کنید و بعد برود تا چندسال بعد که دوباره فدراسیون جهانی فوتبال فشاری بیاورد و شما زیر آن فشار مجاب شوید درها را بهروی ما باز کنید.
میگویید جو نامناسب است؟ میگویید فحش رکیک و حرف نامناسب میزنند؟ میگویید ممکن است اختلاط صورت بگیرد؟ درباره اولی که خودتان خوب میدانید نمیشود. یعنی درها اساسا یکی نیست که از ایندست اتفاقها رخ بدهد، درباره دومی هم علوم اجتماعی، روانشناسی و حتی معماری به شما پاسخ میدهند. در هر سه علم مفهومی وجود دارد بهنام «حس مکان»، که «حس مکان» چیزی جدا از جغرافیا است؛ منظور حسوحال و جوی است در یک فضا یا ساختمان یا هر فضای شهری. هر سه علم معتقدند فضا «هویت» میگیرد و این هویت تا حد زیادی تحتتاثیر ساکنان، حاضران، عابران و... است. بهعبارت دقیقتر اگر در استادیوم فحاشی میشود و اگر محیط نامناسب است، دقیقا بهخاطر تکجنسیتی بودن آن است. حضور بانوان و حضور خانوادگی در استادیوم میتواند هویت فضای استادیوم را تغییر دهد. بیشک مردان در حضور زنان طور دیگری برخورد خواهند کرد.
حتی اگر اینطور نباشد، حتی اگر بهراستی مردان محیط را برای زنان نامناسب کرده باشند، عادلانه نیست که این مردان باشند که از تماشا محروم شوند نه زنان؟! بهنظر میرسد این زنان هستند که تاوان کنش غلط مردان را میدهند. در پایان، چه با فشار فیفا، چه هرچیز دیگر ما آمدیم، تیم ملی را تشویق کردیم. دست زدیم و بوق زدیم و فریاد کشیدیم و با تمام وجود افتخار کردیم. خبری از فحش و توهین نبود، خبری از ناامنی و اینطور حرفها نبود، ما بازی را از چند متری زمین دیدیم و شاهد بودیم زمین سر جایش ماند، به آسمان نرفت. تنها چیزی که به آسمان رفت، پرچم ایران بود که تا ابد بالا میماند.