مهدی عسگری، خبرنگار: خیابانها، میادین و بلوارهای سرسبز تهران که با اتومبیلهای مختلف رنگآمیزی شدهاند؛ دانشآموزان قدونیمقدی که با لباس فرمی اتوکشیده و رنگی در میزهای تکنفره نشسته و به تعالیم معلمشان؛ خانم جوانی که مینیژوبپوش است، گوش میدهند؛ دانشجویان دختری که باحجاب و بیحجاب در محیط سرسبز دانشگاه نشسته و مشغول گفتوگو هستند؛ مردان جوانی که در کابارهها دورهم گرد آمده و در حالی که به صدای موسیقی زنده گوش میدهند به سلامتی هم پیکی به هم میزنند و گلوییتر میکنند.
این درست همان چیزی است که رسانههای مخالف حکومت جمهوری اسلامی از دوران پهلوی به تصویر میکشند. تصویری که بهطور قطع نادرست نیست اما نکتهای حائز اهمیت دارد که این رسانهها خواسته یا ناخواسته این نکته را درنظر نمیگیرند. این تصویر جامعی از «تمام» ایران در دوران حکومت پهلوی نیست. روایات و تصاویر زیاد دیگری از حکومت پهلوی وجود دارد که دقیقا نقطه مقابل این تصویرسازی است. برای نمونه به تصویری که پیربلانشه، روزنامهنگار فرانسوی، از تهران در سال 1357 ارائه میدهد، توجه کنید:
«جنوب واقعی تهران، بعد از بازار آغاز میشود. جنوب بیخانمانها و کوچنشینان روستایی، به اندازهای ناشایست است که مناسب تشخیص داده نشد روی نقشههای رسمی نقش ببندد! جنوب جایی است که در گرمای تابستانهای خشک و داغ، جویها به فاضلابهای تهوعآور تبدیل میشوند! اینجا چند گوسفند برای قصابی خیابان ایران میکشند، اندکی پایینتر در جوی خیابان، زنها به رختشویی و ظرفشویی مشغول هستند. مرد پیری، نانش را در همان جوی خیس میکند! دورتر از اینجا، جنوب دیگر چهرهای هم ندارد! این قسمت، از شوش در اطراف ایستگاه راهآهن آغاز میشود، تا بیش از پیش فقیرتر شود و به زمینهای خشک کویر برسد. خشت خام و صفحههای فلزی تابخورده، گاهی پارچه سادهای آویخته بین دو دیوار، خانوادههای بیشماری را که در خود پناه داده. بدتر از همه [خیابان]غار است... .»
این تصویر از ایران، تصویری است که در آثار برخی کارگردانان آن دوره نیز یافت میشود؛ کامران شیردل، فروغ فرخزاد و ابراهیم گلستان ازجمله کارگردانانی هستند که در آثاری چون، «قلعه»، «تهران پایتخت من است»، «خانه سیاه است»، «خشت و آینه» و دیگر آثارشان تصویری از ایرانِ حکومت پهلوی نشان میدهند که در تناقض کامل با تصویر ارائه شده توسط شبکههای مجازی امروزی است.
گزاف نیست اگر بگوییم یکی از عوامل بروز انقلاب اسلامی اختلاف بین همین دو تصویر است! تصویری که به خوبی فاصله طبقاتی و توزیع ناعادلانه ثروت در جامعه در دوران پهلوی را نشان میدهد. تصویری که توسط رسانههای خارجی و برخی صفحات فضای مجازی منتشر میشود همان قشر متنعم از این توزیع ناعادلانه ثروت در حکومت پهلوی هستند که در مقابلشان قشر فرودست جامعه قرار داشت که این قشر نقش اصلی را در بروز انقلاب اسلامی بازی کردند. این فاصله طبقاتی و شکاف عمیق بین فقیر و غنی که حاصل سیاستهای اقتصادی-اجتماعی رژیم پهلوی بود بهحدی پررنگ بود که همه مبارزان از هر طیفی برای این اختلاف طبقاتی نامی مخصوص خود نهاده بودند؛ «بورژوا و پرولتاریا»، «سرمایهدار زالوصفت، خلق ستمدیده»، «مستضعف، مستکبر»، «کاخنشین، کوخنشین» و... . از طرف دیگر، آنطور که در اسناد و مدارک آمده است، مبارزه برای کاهش این فاصله طبقاتی هدفی برای مبارزان علیه رژیم شاه بود؛ برای مثال در اوراق بازجویی از سعید محسن، از بنیانگذاران سازمان مجاهدین خلق آمده است: «اصولا از همان موقع دو طبقه ثروتمند و بیپول در ذهن من مجسم شده بود و من خود را وابسته به طبقه بیپول میدیدم و کینه طبقه مقابل را به دل میگرفتم... در تحلیل بعدی به این نتیجه رسیدم که طبقات پایین جامعه زیر فشارند و برایشان مرگ و زندگی فاصله زیادی ندارد ولی طبقات مرفه فاصله مرگ و زندگیشان بسیار زیاد است.»
رسانههای طرفدار حکومت پهلوی در تلاشند تا اوضاع زندگی مرفهینِ ثروتمندِ شمالِ تهراننشین را زندگی عادی تمام مردم ایران در دوران پهلوی نشان دهند. این امر مثل این است که بخواهیم زندگی امروزی مردم را به تمام نقاط تهران و ایران تعمیم دهیم. اما تاریخ قضاوت خواهد کرد که این تصویر درستی از ایران 1400 نیست؛ همانطور که امروز در مورد تصاویر منوتو و آرمانشهری که از زمان پهلوی ساخته است، قضاوت میکند.