کد خبر: 66869

رستاخیز یا مرگ ماتریکس

با توجه به شناختی که از فیلم ماتریکس و به‌طور ویژه ماتریکس یک (۱۹۹۹) در ذهن مخاطبان وجود داشت، همه در انتظار یک فیلم فوق‌تخیلی بودند که چندین دهه از تمام فیلم‌های امروزی جلوتر باشد؛ فیلمی که حرف‌های جدیدی بزند و شخصیت‌هایش برای سال‌های متمادی در یادها ماندگار شوند؛ مشابه اتفاقاتی که درمورد ماتریکس یک رخ داد. اما متاسفانه آنچه در این قسمت رخ می‌دهد بیشتر شبیه یک فاجعه است تا یک اتفاق بدیع و ماندگار!

سیدمهدی فخرنبی: سینما در سال ۱۹۹۹ با یک ابرفیلم به استقبال قرن جدید رفت؛ ماتریکس، ساخته‌ واچوفسکی‌ها که دغدغه‌های دینی، فلسفی و حتی ایدئولوژیک عمیقی را به دنیای تصویر القا کردند. در ادامه، سری دوم و سوم ماتریکس که کمی ضعیف‌تر از قسمت اول بودند، ساخته شد. از آن زمان تا به‌حال دو دهه گذشته است. بعد از قریب به 20سال، حالا با رستاخیز ماتریکس مواجه هستیم؛ ماتریکسی که به‌مراتب خسته‌تر، ضعیف‌تر و تا حدودی زنانه‌تر از سه‌گانه‌ قبلی خود است. لانا واچوفسکی حدود یک دهه است به‌خاطر تغییرجنسیت خود در هالیوود به‌عنوان یک زن (ترنس) شناخته می‌شود. او در سال ۲۰۲۱ میلادی به درخواست کمپانی برادران وارنر به ساخت سری جدید ماتریکس پرداخت. با توجه به شناختی که از فیلم ماتریکس و به‌طور ویژه ماتریکس یک (۱۹۹۹) در ذهن مخاطبان وجود داشت، همه در انتظار یک فیلم فوق‌تخیلی بودند که چندین دهه از تمام فیلم‌های امروزی جلوتر باشد؛ فیلمی که حرف‌های جدیدی بزند و شخصیت‌هایش برای سال‌های متمادی در یادها ماندگار شوند؛ مشابه اتفاقاتی که درمورد ماتریکس یک رخ داد. اما متاسفانه آنچه در این قسمت رخ می‌دهد بیشتر شبیه یک فاجعه است تا یک اتفاق بدیع و ماندگار!

ماجرای فیلم از این قرار است که نئو در یک شرکت بازی‌سازی به‌عنوان شخصیت اصلی خود یعنی توماس اندرسون مشغول فعالیت است. گویا او طی این مدت بازی ماتریکس را خلق کرده اما در تمام این سال‌ها روح و ذهنش درگیر کابوس دنیای ماتریکس بوده است. برای همین یک روان‌درمانگر طی این سال‌ها او را موردمعالجه قرار می‌دهد. نکته‌ اینجاست که او توسط کپسول‌های آبی‌رنگی درمان می‌شود که قبلا مورفیوس در قسمت اول سه‌گانه ماتریکس، درکنار کپسول‌ قرمز‌رنگ به او پیشنهاد داده است. کپسول آبی او را از واقعیت دور و به ادامه‌ زندگی در همان نادانی و بی‌اطلاعی دنیای شبیه‌سازی‌شده توسط ماتریکس رهنمون می‌سازد. درمقابل کپسول قرمز‌رنگ او را به سمت واقعیت و تعالی سوق می‌دهد. از همین جهت دکتر روان‌درمانگرش که در ادامه مشخص می‌شود تحلیلگر ماتریکس بوده، با تجویز این کپسول‌های آبی‌رنگ او را اصطلاحا در چنگال خود و به دور از طغیان علیه خود نگه داشته است. در ادامه توماس اندرسون در یک کافی‌شاپ با ترینیتی که معشوقه او در قسمت‌های پیشینِ ماتریکس است، مواجه می‌شود. هردو یکدیگر را در اعماق ذهن‌شان به یاد می‌آورند اما ترجیح‌شان این است که به همین واقعیت شبیه‌سازی‌شده‌ بی‌دردسر بسنده کنند. نئو که به این دنیای شبیه‌سازی‌شده مشکوک است، درنهایت تصمیم می‌گیرد کپسول‌های آبی‌رنگ را دور ریخته و به کمک و اصرار مورفیوس کپسول قرمزرنگ را استعمال کند و برای نجات ترینیتی اقدام کند. اقدامی که در پس آن جز ترینیتی، هدف والای دیگری وجود ندارد. در پایان برخلاف قسمت‌های قبل ترینیتی منجی ماتریکس می‌شود و او را از سقوط نجات می‌دهد. شاید به سختی بتوان نقطه‌ مثبتی در این قسمت پیدا کرد اما قدرمسلم، این قسمت از فیلم ماتریکس دارای نقاط ضعف بسیار زیادی است که شاید نتوان به تمام آنها اشاره کرد.

فضای آغازین فیلم به‌طور کاذبی نوستالژیک طراحی شده است. همان فضای ماتریکس‌ ۱. این روند تکرار می‌شود و به شکل آزاردهنده‌ای ادامه پیدا می‌کند. کارگردان حتی پا را فراتر از فضای نوستالژیک گذاشته و جهت یادآوری به مخاطب، مدام از فلاش‌بک به قسمت‌های قبل استفاده می‌کند. همین تکرار‌ها نشان می‌دهد کارگردان در این قسمت حرف زیادی برای گفتن ندارد.  معرفی شخصیت‌های اصلی نظیر نئو و ترینیتی بسیار پیش‌پاافتاده، سرزده و خالی از جذابیت است. برای نمونه ترینیتی که در قسمت سوم ماتریکس توسط نگهبانان کشته شده است، حالا بدون هیچ مقدمه و زمینه‌چینی و توجیه منطقی خاصی وارد قسمت چهارم ماتریکس می‌شود، این اتفاق برای نئو هم رخ می‌دهد.

نئو شخصیتی که در قسمت‌های قبل به‌شدت قدرتمند و خیره‌کننده بود حالا به یک پیرِ ناتوان بدل شده که حتی درمقابل گلوله‌ها هم با ترس و وحشت قرار می‌گیرد. او برخلاف انتظار مخاطبان که هرلحظه منتظر یک انقلاب از سوی نئو هستند تا پایان فیلم هیچ حرکت خیره‌کننده‌ای ارائه نمی‌دهد.

یکی از نکات عجیب فیلم تغییر بازیگر مورفیوس است؛ مورفیوسی که در قسمت‌های پیشین دارای یک اقتدار ابرقهرمانی و کاریزماتیک بود، حالا به کاراکتری تنزل پیدا کرده که تلاش دارد علاوه‌بر نئو، مخاطبان را هم با تیپ دلقک‌مآبِ خود بخنداند! از طرف دیگر شخصیت ضدقهرمانی است که هیچ شباهتی به بدمن (اسمیت) قدرتمند قسمت‌های قبل ندارد. نکته‌ دیگری که می‌توان به آن اشاره کرد این است که برخی سکانس‌های قدیمی به‌طور ناشیانه‌ای تکرار و بازسازی شده‌اند. مثلا بخشی که مورفیوس به نئو آموزش می‌دهد.

آینده‌ ترسیم شده در این قسمت از ماتریکس بسیار نزدیک و حتی شاید همان آینده‌ بیات‌شده‌ قسمت اول است. تکنولوژی‌هایی که جدید نیستند، ماشین‌ها و سفینه‌ها همان سفینه‌های قدیمی با همان رنگ‌ولعاب. شاید تنها کار معناداری که لانا واچوفسکی در این فیلم کرده است، انعکاس تغییرجنسیت خودش باشد که ترینیتی را به جای نئو قهرمان نهایی فیلم قرار می‌دهد...
در انتها باید گفت این فیلم که با عنوان رستاخیز ماتریکس روانه‌ سینما شد، به دلیل ضعف‌های شدیدش بیشتر در قامت مرگ ماتریکس بود!

مرتبط ها