میلاد جلیلزاده، روزنامهنگار: انجمن سینمای جوانان ایران حدود دو سال قبل از انقلاب، در تاریخ ۱۳۵۵/۱۱/۱۳ بهصورت موسسه غیرانتفاعی تاسیس شد و به ثبت رسید؛ اما پیش از انقلاب اسلامی بهطور رسمی فعالیت خاصی نداشت و پس از انقلاب هم تا مدتها غیرفعال بود، تا اینکه در سال ۱۳۶۴ با تغییراتی که در حوزه معاونت سینمایی و سمعی و بصری وزارت ارشاد اسلامی اتفاق افتاد، بهمنظور ارتقای سینمای ملی و با کسب تجربه از فعالیتها و تاثیرات سینمای آماتوری و در راستای تاسیس یک مرکز اسلامی آموزش فیلمسازی، سه نهاد مرکز سینمای تجربی، بنیاد سینمایی فارابی و انجمن سینمای جوانان ایران راهاندازی شد. طبق آنچه در بیانیهها آمده بود؛ این سه نهاد راهاندازی شدند «تا بهعنوان بستری جهت توسعه سینمای ملی با ماموریت مشخص درقالب وظایف مدون برای هر یک از تشکلها مسیر را برای کشف استعدادهای درخشان و تربیت نیروی انسانی از بین جوانان میهن اسلامی، (از طریق دفاتر انجمن سینمای جوانان ایران در سراسر کشور) و همچنین برای کسب تجربه بیشتر با فعالیت در عرصه تولید فیلمهای مستند و تجربی (از طریق مرکز سینمای تجربی) و نهایتا ورود به عرصه تولید فیلم بلند سینمایی (تحت حمایت بنیاد سینمایی فارابی) شرایط را برای تامین نیاز کشور فراهم کنند.»
چنانکه از متن این بیانیه برمیآید، انجمن سینمای جوان قرار بوده بستری برای کشف و تربیت استعدادهای فیلمسازی بلند در سینمای ایران باشد، اما به مرور زمان، این نهاد تبدیل شد به بنگاه رویاسازی برای جوانانی که عاشق ورود به سینما بودند و درنهایت راههای ورود به سینما عموما از مسیری دیگر میگذشتند. این وضعیت باعث شد که انجمن سینمای جوان به بنگاه تولید سمپاتهای سینمای هنری تبدیل شود نه فیلمسازهای همان سینمای هنری، چه رسد به اینکه کل سینمای ایران را در تمام سبکها و ژانرها از لحاظ عوامل فنی و هنری تامین کند. با این حال هنوز هم از میان افراد نسبتا کمی که در سینمای بلند داستانی ایران بهنوعی خروجی انجمن سینمای جوان بهحساب میآیند، میتوان بهترین و خلاقترین فیلمسازها را دید. بنگاه تولید سمپاتهای سینمایی تقریبا در دهه ۹۰ حتی همان خاصیت گذشتهاش را از دست داد و با پولی شدن انجمن و بالا رفتن مبلغ شهریهاش، کمکم جای خود را به آموزشگاههای گرانقیمت فیلمسازی داد. این بهنوعی بتنیکردن سینمای ایران از لحاظ طبقاتی بود؛ یعنی تنها کسانی میتوانند وارد این سینما شوند که از موقعیت اقتصادی مناسبی برخوردار باشند و ترجیحا محل سکونتشان تهران باشد.
یک روز در اوایل همین دهه ۹۰، عباس کیارستمی که یکی دو دهه قطب اصلی برای همانهایی بود که انجمن سینمای جوان بهعنوان سمپاتهای سینمای هنری تربیت میکرد، آب پاکی را روی دست علاقهمندانی ریخت که رویای کار در سینمای بلند داستانی را داشتند. کیارستمی به نوجویان هنر فیلمسازی که در قالب کوتاه کار میکردند توصیه کرد که فیلم کوتاه را بهعنوان پلی برای فیلم بلند درنظر نگیرند. گذشته از اینکه او خودش دقیقا همین مسیر را طی کرده بود و گذشته از اینکه برای رسیدن به سینمای بلند داستانی مسیر معقول دیگری پیشروی مردم معمولی وجود نداشت، این حرف کیارستمی که حتی منتقد قدیمیاش مسعود فراستی هم آن را بسیار تحویل گرفت، دقیقا در تناقض آشکار با متن بیانیهای بود که هنگام تاسیس انجمن سینمای جوان، بهعنوان هدف از تاسیس آن ابلاغ شد. کساد شدن کار انجمن سینمای جوان را بهنوعی میتوان از یک سو بخشی از اختلال در عدالت آموزشی کشور و از سوی دیگر رانتی شدن سیستم کار در سینمای ایران دانست.
مثل انجمن سینمای جوان، بنیاد سینمایی فارابی هم قبل از انقلاب تاسیس شد و فعالیت اصلی آن و بهعبارتی تولد اصلیترش به دوران پس از انقلاب برمیگردد. قرار بود این صحنهها که همزمان با هم شروع بهکار کردند، یک چرخه سازنده را تشکیل بدهند. انجمن سینمای جوان محملی برای کشف و آموزشهای اولیه استعدادهای نو باشد. مرکز گسترش سینمای مستند و تجربی برای ساختن فیلم اول بلند، چه مستند و چه داستانی، به آنها کمک کند و فارابی نهایتا جایی باشد که آنها میدانند بعد از فیلمهای کوتاه و اولین فیلمهای بلند، در آن قرار است فعالیتشان را ادامه دهند. هیچکدام از این نهادها به فعالیتشان چنانکه تعریف شده بود و البته نیاز واقعی و عینی سینمای ایران بهشمار میرفت، نپرداختند و وظایفشان را انجام ندادند. نتیجه چنان شد که در بدنه آماتوری سینما سالبهسال استعدادهای جدیدتر و خلاقتری پدیدار میشدند و در مقابل چشم این افراد و البته کسانی که پس از آنها وارد سینمای کوتاه میشدند، کسانی بهعنوان فیلم اولی در رویدادهای حرفهای سینما حضور پیدا میکردند که خیلیهایشان از حداقل معیارهای هنری برخوردار نبودند. در اواخر دهه 80 شمسی، مهدی هاشمی، بازیگر پیشکسوت سینما مصاحبهای کرد و گفت: «من چند سال پیش داور یک جشنواره فیلم کوتاه بودم که صدها اثر را در آنجا تماشا کردم. لااقل ۵۰ استعداد درخشان بین اینها بود که میتوانستند در آینده فیلمسازان خوب سینمای بلند ما باشند. چند سال گذشته است و هیچکدام از این استعدادها وارد کار حرفهای نشدند.» هاشمی پس از بیان این جملات میپرسد: «آن ۵۰ نفر کجا رفتند و اینها که در این سالها فیلم ساختند، از کجا آمدند؟» دولت قبل کمکم فعالیت در انجمن سینمای جوان را کمرنگ کرد. شهریه کلاسهای انجمن چنان گران شدند که بهوضوح میشد دید طیف رنگی کسانی که در آنها شرکت میکردند، تغییر کرده است و البته تعداد افراد هم کم شد. درعوض طی این سالها کارگاههای آزاد فیلمسازی شدیدا رشد کردند که در بین آنها شهریههای نجومی چیزی عادی بود.
بهطور قطع کیفیت آموزش حتی در گرانترین آموزشگاههای آزاد سینمایی پایینتر از بعضی کلاسهایی بود که انجمن سینمای جوان در سالهای اوج رونقش برگزار میکرد، اما به مرور پروانه ساخت هم خریدنی شد و معیارهای فنی کنار رفتند؛ چنانکه یک اینفلوئنسر اینستاگرامی به نام محمدامین کریمپور بدون داشتن هیچکدام از شرایط ساخت فیلم اول، پروانه ساخت فیلم بلند گرفت و پس از جنجالهای فراوانی که این قضیه پدید آورد، فریدون جیرانی، بهعنوان پیشکسوت اعضای شورای پروانه ساخت در آن دوره، به تلویزیون آمد و کارشان را چنین توضیح داد که «این قاعده نظام سرمایهداری است که هرکس پول دارد، اگر بخواهد میتواند فیلم بسازد» او چنان این جملات را بیان میکرد که انگار در یک همهپرسی سراسری از مردم ایران، التزام به قواعد نظام سرمایهداری با رای قاطعی تصویب شده است و همه مثل خود جیرانی به آن اعتقاد دارند و پایش را امضا کردهاند. به هر حال دولت گذشته، براساس چنین تفکراتی پیش میرفت و تصمیم میگرفت و هر چقدر هم که دامنه اعتراضات وسیعتر میشد، هیچ تاثیری در اتخاذ تصمیمات آنها نداشت. دولت اما وقتی عوض شد، بهعنوان اولین نمود موضعگیری مدیران جدید، در اختتامیه جشنواره فیلم کوتاه تهران، رئیس جدید سازمان سینمایی به محل برگزاری آیین اختتامیه با بیان جملاتی اعتراض کرد که علامت عوض شدن مسیر ریلها را میداد.
جشنواره فیلم کوتاه تهران یکی از آخرین قلههایی بود که علاقهمندان سینما میخواستند حفظش کنند. جشنواره سینما حقیقت و جشنواره فیلم کوتاه تهران، تنها بخشهایی از بدنه ساختاری سینمای ایران بودند که فارغ از مناسبات فرقهای و خانوادگی و امثال آنها میشد چهره واقعی علاقهمندان هنر فیلمسازی را در پاتوقهایشان دید. در اینجا فرش قرمزی که ستارگان روی آن رژه بروند و در میان فریاد ملتمسانه عکاسان، مرحمت کنند و سری به سمتشان بچرخانند، نبود. خبر چندانی از روابط عمومی فیلمها هم نبود که سفارش نقدهای مثبت به نویسندگان و رسانههای مختلف بدهند و موج کسانی را پشت در سالن اهالی رسانه نمیبینیم که سطح سلیقهشان از فیلمفارسی بالاتر نرفته، اما برای عکس گرفتن با ستارهها به حاشیه یک رویداد هنری آمدهاند. اینجا با اینکه فیلمها تجربیتر است، مخاطبان حرفهایتر هستند، سینما معصومیت کودکانهاش را حفظ کرده و در فضا عطر یک اشتیاق آرمانی به هنر و جامعه پیچیده است. در این هشتسالی که گذشت، سیاستهای کلان مدیران اجرایی کشور اتفاقا مغایر با وجود چنین جو و فضایی بود. همچنانکه انجمن سینمای جوان رفتهرفته کمرنگ شد و جایش را به آموزشگاههای گرانقیمت خصوصی داد، در سطح جشنوارهها هم جای آنهمه شور و اشتیاقی که در محافل تجربی موج میزند را جیغ و هورای سلفیبگیران با بازیگرها در چند مراسم تزئینی و خالی از محتوا گرفت. اسپانسرها بدترین سرنوشت را برای هنر میخواستند و وقتی فلشها بهسمت آنها بود، سینمای ایران میرفت تا تنها روزنههای امیدش را از یاد ببرد. برگزاری جشنواره فیلم کوتاه تهران در مجتمع ایرانمال، نمودی از فروپاشی آرمان واقعی از تاسیس چنین انجمن و چنین جشنوارهای بود. مثل این میماند که مرکز جنگلبانی یک کشور را به کویریترین نقطه همان کشور ببرند.
محمد خزاعی، رئیس جدید سازمان سینمایی در اختتامیه جشنواره فیلم کوتاه تهران، وقتی به جایگاه سخنران رفت تا چندکلمهای صحبت کند، گفت: «من از آقای صادق موسوی خواهش میکنم یک مجوز (دیگر) برای ایرانمال بگیرند، جهت برگزاری جشنواره فیلم کوتاه و حرمت، سادگی و صمیمیت جشنواره فیلم کوتاه تهران را حفظ کنند. امشب من احساس کردم جشنواره فیلم کوتاه ایرانمال دارد برگزار میشود. خیلی بد بود. علیرغم همه زحماتی که دوستان در ایرانمال کشیدند، آقای موسوی عزیز! (مدیر سابق انجمن) بچههای فیلمساز ما سادهزیستی را باید یاد بگیرند، صداقت و دوستی را یاد بگیرند، صمیمی کنار هم باشند. امشب تمام تبلیغات شما برای ایرانمال بود. یک مجوز مجدد بگیرید برای فیلم کوتاه ایرانمال! ممنونم.» او اینها را گفت و در فضایی اعتراضی، جشنواره را ترک کرد. هنوز زود است برای اینکه بگوییم مدیریت جدید سینمایی کشور قرار است همه چیز را اصلاح کند و تمام مسیرهایی که به غلط طی شده بودند، به ریل جبران برمیگردند. اما لااقل میشود اعتراف کرد که حرفهای خزاعی خیلی شجاعانه بود. اینکه مدیری در این سطح، در چنین مراسمی پشت تریبون بیاید و صراحتا علیه یک اسپانسر داد سخن براند، یعنی قید همکاری با آن حامی مالی و امثال او را زده است. در جشنواره فیلم فجر چهلم، ۷ نفر فیلم اولی حضور دارند که تعدادی از آنها خروجی انجمن سینمای جوان هستند. از بین کسانی که وارد سینمای بلند داستانی شدهاند و سابقه آنها به آموزش و فعالیت در انجمن سینمای جوان برمیگردد، میتوان اکثر افراد را بااستعداد، خلاق و کاربلد یافت، اما از میان تمام افراد بااستعداد، خلاق و کاربلدی که وارد انجمن سینمای جوان شدهاند، تعداد بسیار کمیشان توانستند به ساحت حرفهای سینما ورود پیدا کنند. دانشآموختگان انجمن سینمای جوان از ابتدای شروع به فعالیت تاکنون ۲۵۰ هزار نفر بودهاند که حتی اگر خیلی از آنها را افرادی با عزم جدی درنظر نگیریم و قبول کنیم که تعداد زیادیشان هم استعداد کافی نداشتهاند، حداقل چند هزار استعداد درخشان میتواند از میان آنها وارد سینمای حرفهای کشور شود که تاکنون این اتفاق نیفتاده است و علاوهبر اینکه طی سالهای اخیر روند آموزش انجمن هم مختل شده است و اگر این نهاد از ابتدا مثل ۸ سال اخیر عمل میکرد، تا به حال تعداد دانشآموختگان آن هم به ۲۵۰ هزار نفر هم نمیرسید. نمیتوان با همان فیلمسازانی که دهها سال پیش کشف و تربیت شدهاند، چرخهای صنعت فیلمسازی را در ایران زنده نگه داشت و از طرفی ورودیهای جدید سینما هم که از یک طبقه بهخصوص میآیند، نمیتوانند با عموم جامعه ایران ارتباط برقرار کنند. امسال که ۳۰ درصد از فیلمسازان حاضر در بخش رقابتی فجر، اثر اولشان را ساختهاند، باید حس کنیم که دوران میخواهد عوض شود و باید در مسیر این تحولات برای چیزهایی که به مسیر این تحولها جهت میدهند، جانمایی مناسبی صورت بگیرد. انجمن سینمای جوان هنوز هم بهترین ظرفیت برای چنین کاری است. شاید وضعیتی که سینمای ایران در امروز دارد، مطابق جملهای باشد که آنتونیو گرامشی، سالها پیش درباره وضعیت دوران خودش گفته بود و نشان میدهد که وضعیت بهبودیافته جدید، نیاز به قابلهای توانا و هوشمند دارد؛ «امرِ کهن در حال زوال است و امرِ نو نمیتواند متولد شود.»
در همین رابطه مطالب زیر را بخوانید: