«همایش ملی علومانسانی و حکمت اسلامی» برای اولینبار در معاونت انسانی و هنر دانشگاه آزاد اسلامی طراحی شد و پنلهای تخصصی سیزدهگانه آن، بستری برای بررسی دستاوردهای علمی و معرفتی اندیشمندان، استادان و فرهیختگان در زمینه نسبت علومانسانی و حکمت اسلامی بوده است. در این نوشتار، خلاصهای از مباحث ارائهشده توسط عبدالحسین خسروپناه، معاون علومانسانی این دانشگاه در پنلهای تخصصی همایش علومانسانی و حکمت اسلامی در باب نسبت حکمت اسلامی و تعالی علومانسانی و هنر آورده شده که در ادامه میخوانید.
موضوع این کمیسیون خانواده است و باید در باب پیوند حکمت و خانواده تأملاتی داشته باشیم. موضوع خانواده اولویت اول جمهوری اسلامی ایران و بلکه جهان است. بهرغم فعالیتهای زیادی که ازسوی پژوهشگران کشور در حوزه خانواده صورت گرفته است، هنوز تا رسیدن به سطح مطلوب در این حوزه فاصله زیادی وجود دارد. مباحث خانواده میانرشتهای است و از آرزوهای من این است که در دانشگاههایمان دانشکده خانواده داشته باشیم که به حوزههای مختلف روانشناسی خانواده، فقه خانواده، حقوق خانواده بپردازند. امروز با پرسشهای زیادی در رابطه با خانواده مواجهیم و یکی از آن پرسشها در باب نظریه خانواده است. نظریه رشد خانواده، نظریه حیات خانواده، نظریه انتقال نقش، نظریه گذار، نظریه گزینش عاقلانه و نظریههای فمینیستی از این دست نظریهها در باب خانواده هستند.
قرآن در باب خانواده نظریه مودت و رحمت را بیان میکند (و من آیاته ان خلق لکم من انفسکم ازواجا و جعل بینکم مودتا و رحمه). نظریه اسلام در باب خانواده نظریه سکونت و مودت و رحمت است. بحث مهم دیگر بحث عوامل اتحاد و استحکام خانواده است (عوامل اولی و عوامل ثانوی). آگاهیبخشی، تربیت اخلاقی، تدابیر حقوقی و حمایت اجتماعی، همه از عوامل استحکام خانواده هستند. بحث مهم دیگر اهداف و کارکردهای خانواده است که مهمترین آن تامین آرامش روانی زن و مرد و فرزند است. چون وقتی از خانواده صحبت میکنیم، ملاک آرامش همه اینهاست. اگر زن و مردی باهم ازدواج کنند اما بنا نداشته باشند فرزندی بیاورند، این خانواده ناقص است. تامین آرامش روانی همه افراد خانواده از اهداف و کارکردهای مهم خانواده است؛ «و جعل بینکم مودتا و رحمه.» بحث تربیت فردی و اجتماعی از اهداف و کارکردهای خانواده است؛ «یا ایها الذین آمنوا قوا انفسکم و اهلیکم نارا.» مساله تربیت و تهذیب که هم تربیت فردی و اجتماعی اولویت داشته باشد از مباحث مهم است. بحث دیگر ضوابط و قواعد همسرگزینی، مدیریت خانواده، آداب خانواده، حقوق خانواده، آسیبها و آسیبشناسی خانواده، خصوصا خشونت علیه همسر و فرزندان و همچنین طلاق که در دنیای مدرن روبهرشد است. برخی از طرفداران مدرنیته طلاق را از علائم مدرنیزاسیون میدانند و آن را یک امتیاز میدانند، درحالیکه هم خشونت و هم طلاق در پارادایم اسلامی یک آسیب است، چنانکه مولوی نقل میکند که «ابغض الاشیاء عندی الطلاق.» بحث دیگر خانواده الگو است. از انواع خانوادهها ازجمله هستهای، پدرسالار، تکهمسری، تکوالدی، ناتنی و... خانواده الگو چیست؟ از زندگی حضرت امیرالمومنین علیهالسلام و حضرت زهرا سلاماللهعلیها میتوان یک خانواده الگو استخراج و متناسب با زمان ترجمه کرد. از مسائل مهم دیگر در حوزه خانواده، سن ازدواج، تقسیم کار در خانه، توزیع قدرت، نقش زن و مرد است. اینکه آیا تفاوتهای جنسیتی را در خانواده قبول داریم یا نه و بحثهایی مانند آموزشوپرورش، اشتغال و اقتصاد، بحثهای فقهی فراوان مثل بلوغ دختران، قضاوت زنان، شهادت زنان، جهاد زن، روزه مستحبی زن، سیاست زن، دیه زن، ارث زن، حضانت و ولایت که من در کتاب جریانشناسی ضدفرهنگها به آنها پرداختهام، باید موردتوجه قرار گیرد. حالا باید پیوند مسائل خانواده را با حکمت بررسی کرد و دید آیا همه اینها با حکمت پیوند دارند یا نه؟ حکمت، دانش عقلانی نافع در ساحت نظر و عمل است؛ یعنی دانش عقلانی نافعی که منتهی به عمل شود. لذا اگر دانشی حکیمانه باشد ولی دانشمندش حکیم نباشد، درعمل این دانش عقلانی نافع نیست؛ مثل پزشکی که مطب را به تجارتخانه تبدیل کرده است یا معلمی که دانش دارد ولی اخلاق لازم در مواجهه با شاگرد و دانشجو را ندارد. من معتقدم همه این مباحث خانواده که موردنیاز جامعه است بخشی از مباحث حکمی است، ولی چون بخش مهمی از حکمت از مبانی و مباحث بنیادین است، میخواهم نمونههایی از تأثیر مبانی حکمی بر مباحث خانواده خدمت شما عرض کنم. مثال اول: نظریههای مختلفی از جامعهشناسی خانواده ارائه شده است؛ مثل نظریه مبادله، کارکردگرایی، کنش نمادین متقابل، ستیز اجتماعی و نظریه فمینیستی. همه این نظریهها وقتی بررسی میشوند، عنصر فطرت در انسان را نادیده گرفتهاند. به تفاوتهای جنسیتی واقعی و طبیعی وقعی ننهادهاند و ارزشها را نسبی دیدهاند، بینشی سکولاریستی دارند. این یعنی اینکه همه نظریههای جامعهشناسی خانواده مبتنیبر یکسری مبانی فلسفی است، مخصوصا مبانی معرفتشناختی و انسانشناختی. اما اگر به نظریه فطرت توجه کنیم، به همه این ابعاد توجه دارد، یعنی تفاوتهای جنسی واقعی و طبیعی را میپذیرد، ارزشها را نسبی نمیداند و بینش سکولاریستی ندارد. حکمت، بیانگر نظریه فطرت است. ما نظریه مبادله اجتماعی، کارکردگرایی و سایر نظریهها را قبول نداریم، چون نظریه فطرت را قبول داریم و این نظریه از حکمت سرچشمه میگیرد. مثال دوم: اینکه نظریههای مختلفی در باب جامعهشناسی جنسیت ارائه شده است. مثل نظریه یادگیری اجتماعی، مبادله نقش، انتخاب عقلانی، نظریههای مختلف فمینیستی، نظریه لیبرالیستی، مارکسیسی، سوسیالیستی و پستمدرنیستی. همه این نظریهها مبتنیبر مبانی انسانشناسی تکساحتی سکولاریستی نسبیگرایانه هستند. اصلا این نظریههای جامعهشناسی جنسیت، مفاهیمی مثل عفت، عدالت و غیرت، برایشان معنا ندارد. اما اگر نظریه عدالتگرایی را بگیریم، این نظریه مبتنیبر حکمت است. یعنی از حکمت، فطرت بیرون میآید، عدالت بیرون میآید. پس بهطور خلاصه مباحث خانواده میانرشتهای است و مسائل و پرسشهای زیادی دارد. علاوهبر اینکه این مباحث مبتنیبر مبانی حکمی هستند و با حکمت میتوان نظریههای خانواده را تبیین کرد. در انتها درخواست جدی بنده این است که این کمیسیون به یک همایش ملی تبدیل شود و این مباحث تبدیل به کرسیهای نظریهپردازی شوند.