سیدجواد نقوی، روزنامهنگار: کتاب «ایران بهسوی جمهوری اسلامی» روایتگر سه سال نخست پس از پیروزی انقلاب اسلامی است. این سهسال جامعه ایران میدانی سیال و درحال شکلگیری شکل منسجم خود بود. در «ایران بهسوی جمهوری اسلامی» بررسی این دوره تاریخی براساس روایتی تکخطی از وقایع صورت نگرفته است، بلکه تلاش شده با خلق مفاهیم جدید و به خدمت گرفتن رویکردی مناسب، نقشه روابط شکلدهنده دهه ۶۰ ترسیم شود. با نویسنده این کتاب حامد طاهریکیا، عضو هیاتعلمی پژوهشکده مطالعات فرهنگی و علوم اجتماعی درمورد موضوعات مختلف حول سه سال ابتدایی پس از پیروزی انقلاب به گفتوگو نشستیم که در ادامه بخش دوم آن را از نظر میگذرانید.
در سالهای اول انقلاب، اسلام سیاسی کاملا اجتماعی شده بود و بهمعنایی که بخواهد دوقطبی ایجاد کند ایدئولوژیک نشده بود. این شرایط را چطور تفسیر میکنید؟
در آن سالها نگاه ایدئولوژیک بود و دوقطبیهایی درست شد، ولی وقتی از ایدئولوژیک شدن صحبت میکنید بهنوعی پای حکومت به میان کشیده میشود. اینجا پای یک ملت وسط کشیده شده بود. ملت ایدئولوژیک که خود را به امت حزبالله تبدیل کرده بود. در آن دوران ملتی در مسیر مدرن شدن و برآمده از پروژه مدرنسازی حکومت پهلوی به جامعهای تبدیل شده بود که براساس جو حاکم بر آن و احساسات و شور و هیجان حاکم و ایدههای حاکم، ذیل مفهوم اسلامیشدن قرار میگرفت و این اسلامیشدن معادل رفتن به سمت مفهوم امت حزبالله بود و امت حزبالله تحتتاثیر رهبری امام امت بود. اینجا بحث امام و امت بود نه بحث حکومت و ملت. به همین دلیل به آیتالله خمینی گفته شد امامخمینی. امام برای امت است امام بدون امت معنی پیدا نمیکند. از قضا امامتی که اسمش روحالله است و اینها ترکیبی درجهت ایجاد شور و شعار شکل داد. بنابراین وقتی میگوییم ایدئولوژیک یعنی جمعیت کثیری از مردم و اکثریت جامعه به سمت اسلامیشدن و تمدن اسلامی و مبارزه با استکبار جهانی و امپریالیسم و سرمایهداری جهانی رفتند. در این شرایط ایدئولوژی و نگاه مارکسیستها و نیروهای چپ که تعداد آنها در آن دوران کم نبود این همراهی را داشتند که با نظام امت اسلامی و امامت بهنوعی اهداف مشترک پیدا کنند. این بحث فراگیری بود و ایدئولوژی فراگیری بود که همه را در بر گرفته بود. اما از یک جایی یعنی از سالهای 58 و 59 و تسخیر و آزاد کردن دانشگاه از دست نیروهای چپ، ایدئولوژی از حالت فراگیر به حالت خاص و مرزبندیشده تبدیل میشود و محدودیتهایی پیش میآید و گروههای چپ را از دانشگاه بیرون میریزند و یکسری دستگیر میشوند و یکسری از ایران فرار میکنند و اسلامگراها وارد دانشگاه میشوند که در دهه 60 میشود آنها را دنبال کرد. همچنین یکسری از گروههایی که داخل بدنه سیاسی بودند ازجمله ملیمذهبیها کنار میروند و نیروهایی که در سالهای 58 و 59 بودند به مرور ریزش پیدا میکنند. همانطور که در گفتوگوی قبلی گفتم یکسری از مهاجرتهای ما مربوط به سالهای 58 و 59 نیست و در سالهای 63 و 64 رخ داده است. در این سالها ما از سیالیتی که در کتاب آوردهام گذار کردهایم و دوران قوام یافتن و شکلگیری سامانههای مدون است و مرزهای ارزشهای سیاسی و فرهنگی و اجتماعی همه شکل گرفته است و وقتی مرزها کاملا پررنگ و سفت و محکم و قوام یافته میشوند، عدهای بیرون از این مرزها میافتند. در دوران سیال اینطور نبود و مرزی به آن شکل وجود نداشت و شاهد حضور و تکثر نیروها بودیم اما هرچه از فضای میانه و سیال یا آستانه گذار میکنیم و به سمت جلو حرکت میکنیم به مرور از این سیالیت کاسته میشود و ما به نظم پایدار میرسیم. رسیدن ما به این نظم یک ضرورت است و ما همواره نمیتوانیم در فضایی سیال باشیم چون فضای سیال فضایی ناامن است و امنیت و آرامش را از ما میگیرد و سیستم اعصاب و بدن را تحتاسترس قرار میدهد. امتداد یک نظم همیشگی نیز قابلپذیرش نیست و دورههایی وجود دارد که این نظم مختل میشود و وارد دوران سیال میشویم و بعد از این دوران وارد دوران تثبیت ارزشهای جدید خواهیم شد. دوران سیال پلی ارتباطی بین گذشته و آینده است. یعنی همان زمان حال است. دوران سیال دروازهای است که ما را از دورهای وارد دورهای دیگر میکند ولی دوره پرش نیست و باید از میان تونل و فضایی سیال عبور کنیم تا به وضعیتی جدید برسیم. سالهای 58 تا 60 همین دورانی است که تشریح کردم. از سال 61 به این سو که بهطور کامل وارد دوران دهه 60 میشویم جریانها، مفاهیم و اتفاقها و قوام یافتنهای سیاسی و اجتماعی و کلیدواژههای امت اسلامی ایران و ارزشها، شکل میگیرند. وقتی از ایدئولوژی صحبت میکنیم از ایدهای فراگیر حرف میزنیم که در جامعه ایران در سالهای 58 تا 60 وجود داشت. ایده فراگیری نسبت به اینکه ما کار جدیدی کردهایم و میخواهیم به سمت دورانی دیگر و متفاوت حرکت کنیم. در دهه 60 یعنی از سال 61 به بعد وارد این جریان میشویم که از فضای سیال به آرامی خارج و با ادبیات جدیدی روبهرو شدهایم. ایدئولوژی جمهوری اسلامی در این دوران شکل گرفته است.
برخی جامعهشناسان میگویند اگر میتوانستیم سیالیت سالهای 58 تا 60 را در تثبیت قدرت با فرمی حفظ کرده و از آن آشفتگی عبور کنیم آن فرم میتوانست فربهتر شود و بعدها در سیاستگذاری شرایط بهتر شود و ما از آن سالها استفادههایی بهتر کنیم. نمونه بارز این است که بسیاری از صحبتهای امام یا شهید بهشتی که در دوره سیالیت زده شده در جامعه ما بسیار بازخوانی میشود و شرایط فعلی به نقد کشیده میشود. آیا این امر شدنی بود و میتوانستیم سیالیت را حفظ کنیم یا خواهناخواه باید به نظم میرسیدیم؟
به نظر من ممکن نبود. اگر فیلم را به عقب بزنیم این اتفاق باز هم میافتد، به نظر من تراژدی بود. عقبهای که داشتیم و تاریخی که به انقلاب 57 منجر شد تکثر را بلد نبود. شما بحث میکنید که ما چطور میتوانیم به تکثر سامان بدهیم و به جمهوریتی شکل بدهیم که تکثرها در آن نقش دارند؟ روشنفکرانی به انقلاب سامان دادند که یک بخشی کراواتیها بودند و شریعتی و جلال و دیگرانی چون بنیصدر که درمورد چگونگی جامعه اسلامی کتاب نوشته بود. یا بازرگان و قطبزاده و کسانی که بعدها به پاریس رفتند و یکسری با امام به ایران برگشتند یا روشنفکران روحانی مثل بهشتی و مطهری و... و کسانی که در آن دورهها بودند. داستان این بود که داستان تکثر برای اینها معنی نداشت. باید فهمی وجود داشته باشد ولی در جامعه ایران تکثر به آن معنا مفهومی نداشت چون از دوره قاجار و بعد پهلویها، در این سه دوره هیچ دورهای برای تولید جامعه فرهنگی متکثر نبود و جامعهای بودیم که باید تمدن مدرن در آن از بالا به پایین احیا میشد. همچنین عدمتمرین شنیدن صدای تکثرها در جامعه ایران وجود داشت و گروههایی که علیه حکومت پهلوی برخاستند نیروهای متکثری نبودند چون آنها یا زیر چتر چپها بودند یا زیر نظر گفتمان اسلامی و حتی چپها هم زیر نظر گفتمان مذهبی بودند.
حتی لیبرالها هم ذیل تفکر اسلامی بودند؟
بله بازرگان و دیگران هم همه جریان اسلامی را پذیرفته بودند. چپها هم تفکر دیگری داشتند ولی آنها هم تمسک به اسلام داشتند. آیا در این شرایط با نیروهای متکثر مواجه هستید؟ همین امروز که در ایران صحبت میکنیم با نیروهای متکثر مواجه هستیم. امروز عدهای طرفدار حیوانات هستند و عدهای بهدنبال طرح صیانت از فضای مجازی هستند و دیگرانی چیز دیگری میگویند. ما با تکثری از نیروهای مختلف و منتقد روبهرو هستیم. آیا در زمان شاه میتوانستیم جنبش فمینیستی پیدا کنیم؟ چنین چیزی در نیروهای علیه شاه نداشتیم. ولی بعد از انقلاب در سالهای 58 و 59 راهپیمایی عظیم زنان در روز زن علیه حجاب اجباری بود و آخرین تظاهرات و راهپیمایی بود که در آن زنان علیه حجاب در خیابانها حضور داشتند. چطور میشود چند ماه بعد از انقلاب زنان به سرعت به جنبشی اعتراضی تبدیل میشوند. درحالی که این در زمان شاه نبود و اگر زنان در جنبش اعتراضی بودند برای اسلامی شدن بود. انقلاب 57 حاصل تکثر نبود بلکه حاصل نیرویی سرخورده بود که از زمان مشروطیت آغاز شده و آمده بود که دوباره قدرت را پس بگیرد و از سوی دیگر روشنفکران ما نیز آلترناتیوی برای جایگزینی با حکومت پهلوی نداشتند و آنها هم به داستان اسلامیشدن ایران پرداختند. وقتی جریان غالب و واحد به پیروزی میرسد تکثر را یاد نگرفته و به تکثر فکر نکرده است. در آن سالها خصوصیت فضا و زمان سیال، دلیل تکثر است. در آن سه سال تکثری رخ میدهد یعنی همه بودند؛ ملیمذهبیها بودند، چپها بودند و زنان با حجاب و بیحجاب بودند و همه درکنار هم بودند بدون آنکه ایدهای برای حفظ تکثر و سامان دادن به تکثر وجود داشته باشد. وقتی انقلاب به پیروزی میرسد در میدان سیال و در فضای آستانه بحث این است که کدام نیرو به وضعیت سیال سامان بدهد؟ چه کسی زورش میرسد نظم ایجاد کند و اینجا در داخل میدان جنگ قدرتی به وجود میآید. جنگ قدرتی که به وجود میآید منطق تکثر و مصالحه و تقسیم قدرت را در درون خود نداشت. تقسیم قدرت درواقع تصاحب قدرت بهنفع خود و حذف کردن دیگری بود. این نه حاصل جمهوری اسلامی بلکه بر اثر تربیتی فرهنگی بود. ما از دورهای آمده بودیم که تکثر را تمرین نکردهایم. نظام و سیستم ارزشی همین بود. ذات این بود که به سمت تصاحب یکطرفه قدرت برود. امکان دیگری وجود نداشت. براین حساب ما نمیتوانستیم به آن واقعیت برسیم. من درمورد امروز ایران بر این نظرم که این تکثر وجود دارد و جریانهایی که در 40 سال گذشته در ایران شکل گرفتهاند بهدنبال یک تکثر هستند ولی در آن دوره، این معنی نداشت و حکومت شکل گرفت و یکسری گفتند یا باید ارزشهای ما را بپذیرند یا باید بیرون بروند.
اگر امروز را بررسی کنیم امروز هم تکثر به آن معنا وجود ندارد، شاید نمونه بارز جنبش عدالتجویی در حال حاضر باشد که آنها هم افرادی خاص از مکتبی خاص نیستند که کاری انجام بدهند. وقتی با این جنبشها صحبت میکنیم به آرمانهای 57 تا 60 برمیگردند و دال مرکزی آنها عدالت و آزادی و استقلال است. بحث آنها از همه بیشتر مساله عدالت است و تفسیر آنها از انقلاب اسلامی در سطح اجتماعی است. مهمترین گذرواژه انقلاب عدالت بود و اگر عدالت خوب توزیع میشد یعنی تکثر ولی وقتی با کتاب شما روبهرو میشویم میبینیم بحث به این سادگیها نیست. ظاهرا یک بحث فرهنگی بسیار پیچیده وجود دارد.
عدالت را باید معنی کرد، وقتی میگوییم عدالت را برقرار کنیم، یعنی چه؟ چه کسی عدالت را برقرار میکند و برای چه کسی برقرار میکند و چگونه و با چه ابزاری؟! به همه اینها باید پاسخ داده شود و نمیتوان به همین صورت فلهای گفت که عدالت را برقرار میکنیم و تکثر حفظ میشود، چون ممکن است شما عدالت را برقرار کنید و تکثر حفظ نشود. این مساله کمی چالشبرانگیز است. در این کتاب با پیچیدگی فرهنگی روبهرو میشوید و نشان داده میشود که چگونه زندگی روزمره و فرهنگ عامه بهسمت شکلگیری ملأعام اسلامی میرود؟ ملأعام اسلامی چگونه شکل گرفت؟ چطور فرهنگ و هنر مایههای اسلامی به خود گرفتند؟ چگونه مردم در برابر این موارد سوگیری داشتند؟ انواع صداها و بحثها در کتاب وجود دارد و من فکر نمیکنم این وضعیت با برقراری عدالت ایجاد میشد. چون در آن سالها با دو ویژگی روبهرو هستید؛ یکی پشتسر گذاشتن نظمی قدیمی و دیگر اینکه مطالبه مردم به نظم جدید چگونه است و نظم جدید قرار است چگونه باشد؟ از نظم جدید تنها سامانههای اقتصادی و سیاسی مدنظر نبود. دغدغه این بود که مردم امروز در خانههایشان چه کار میکنند؟ ما اینجا نمیگوییم که بیایید عدالت را رعایت کنیم، بلکه بحث این است که باید ببینیم در رفتار مردم و زندگی خصوصی مردم و اتفاقاتی که در سطح شهر میافتد آیا امر منکر رخ میدهد یا نه؟ اینکه امر منکر رخ میدهد امری پیشاعدالتی است چون وقتی میخواهید به عدالتی برسید باید ابتدا وضعیت آشفته را تنظیم و مرتب کنید که مفهومی پیشاعدالتی است. این برنامهای تنظیمی است و شما برای مرتب کردن به نقشهای نیاز دارید. دستورالعملی باید پیاده شود و وقتی پیاده شد راجعبه عدالت فکر میکنیم. مثلا وقتی هنوز به سفر نرفتهایم نمیتوانیم راجعبه عدالت حرف بزنیم، ابتدا باید وارد سفر شویم و سفر را بشناسیم بعد راجعبه عدالت در سفر صحبت کنیم. باید اول روی بدهد و بعد ببینیم آنچه روی داده، درست بود یا نبود و حق من ضایع شد یا نشد. مادامیکه داستان رخ ندهد نمیشود نظری داشت. تا بنزین گران نشده بود مردم به خیابان نرفتند! انقلاب رخ داده ولی نظمی که باید نظم سیاسی و اجتماعی درست کند هنوز اتفاق نیفتاده است و ما در سالهای میانی هستیم و آنچه رخ میدهد از سالهای دهه 60 به اینطرف است. ما آرامآرام بهسمت جنگ قدرت میرویم که یکی به نفع دیگری کنار برود و ارزشهای اسلامی شکل بگیرد، ازاینرو اتفاقی که میافتد این است که جمهوری اسلامی آرامآرام پایههای خود را تثبیت میکند و ارزشهای اسلامی به سامانههای قدرت تبدیل میشوند و در برابر ارزشهای متکثر و تکثرگرایانه، ارزشهایی اسلامی شکل میگیرد. جنبشهای اسلامی برنامهای دارند و میگویند باید انسان مکتبی تولید کنیم، انسان مکتبی که زیاد شد، امکان تولید امت و سپس امامت شکل میگیرد. وقتی حالتی متکثر دارید باید انسان مکتبی شکل بدهید. انسان مکتبی موسیقی آنچنانی گوش نمیدهد و تفکیک جنسیتی را رعایت میکند و حجاب دارد و مشروب نمیخورد و منکر نمیکند. حال کسی که کار منکر نمیکند آماده ورود و پذیرش در جامعه اسلامی است. بنابراین در آن سالها بحث بر این بود که مردم در خانه خود چه کاری میکنند؟ یعنی پروژه در آن سالها تولید ملأعام اسلامی بود. یعنی در ملأعام نباید تظاهر به گناه شود و امروز هم همین مساله مطرح است. ملأعام بسیار مهم است و خطقرمز است و اگر بشکند، منکر به جامعه سرازیر میشود و جامعه را به خود مبتلا میکند. لذا باید از توزیع و تکثیر و اپیدمی منکر جلوگیری کرد و وقتی این رخ میدهد تازه بحث عدالت شکل میگیرد. ازاینرو در آن سالها واقعا امکان رعایت عدالت وجود نداشت، چون باید چیزی رخ میداد تا عدالت شکل بگیرد و آنچه رخ داد تولید امت اسلامی و امامت و حکومت اسلامی بود و چیزی جز این نمیتوانست رخ بدهد. چون آنچه قبل از 57 در جامعه ایرانی وجود داشت-از جنبش دانشجویی و گروههای چپ و روحانیت و...- همه بهسمت ایجاد حکومت اسلامی بود. تولید جامعه اسلامی که بهسمت نبرد علیه باطل و استکبار جهانی و سرمایهداری برود و مستضعفان را نجات دهد. ازاینرو در آن دوران بحث عدالت به نوعی معنی پیدا نمیکرد. عدالت درباره چه چیزی و درباره چه کسی؟! ولی وقتی حکومت اسلامی شکل گرفت و حجاب اجباری شد تازه میگوید عدالت درباره حجاب و پوشش و عدالت درباره تفریح و عدالت درباره گوش دادن به موسیقی چگونه است. این موضوع در کتاب من وجود دارد، نامه نوشته بودند که ما میخواهیم موسیقی گوش بدهیم. من نامههای زیادی را در مجلات و روزنامهها میدیدم که مردم میگفتند ما میخواهیم موسیقی گوش بدهیم و اسم میبردند. وقتی بحث عدالت میشود باید این بحث را داشته باشیم که وقتی سامانههای قدرت شکل یافت و بعد از 1360 که پایهها بهسمت تثبیت جریان ثابت خود رفت باید ببینیم که آن سامانههای قدرت در جمهوری اسلامی چقدر به تکثر اعتقاد داشت و چقدر امکان پذیرش تکثر وجود داشت. از یک طرف ما در دوران جنگ بودیم و تمرکز روی جنگ بود و نمیشد روی این بحث تمرکز کرد. از طرف دیگر جامعه ایران بر تاریخ فرهنگی تکثرگرایی و پذیرش تکثر کار نکرده بود. سوم اینکه ارزشهای اسلامی نیز با تکثر همخوانی ندارد. ارزشهای اسلامی یعنی قطعیت رعایت ارزشها و اهتمام به ملأعام اسلامی. مثل اینکه توریستی از خارج از کشور وارد ایران میشود، باید طبق قوانین در این کشور حجاب داشته باشد، او که میآید باید به ما احترام بگذارد. این نشان میدهد که ارزشهای متافیزیک مقدس و اسلامی به آن معنا جایی برای چانهزنی ندارد و خدشه نمیپذیرد و شکستن حرمت الهی و گناه و معصیت قابلپذیرش نیست. چون منکر است و فساد است و تظاهر به گناه است. ازاینرو در جمهوری اسلامی مساله تکثرگرایی و عدالت و... موضوعاتی چالشبرانگیز بوده و همچنان هم هست و باز هم خواهد بود.
یکی از سوالات این است که سیالیت میدان در سالهای 58 تا 60 حالت تراژدی پیدا میکند و دیگر چیزی برای زیست امروز ما ندارد، چون به زیست انسان انقلابی امروز که میرسیم، میبینیم برعکس آن سالها بحث مستضعفان و فرودستان و... وجود ندارد. پس انقلاب 57 چه چیزی برای زیست من دارد؟
بازگشت به آرمان 57 در سوال قبلی شما هم بود. مگر آرمان 57 چه بود؟ استقلال و آزادی بود! من میگویم شما به چه چیزی پایبند هستید؟ ما در شعارهای انقلاب 57 بحث آزادی و استقلال را داشتیم و این در صحبتهای امام و دیگران هم بود. اما شما به شعار پایبند هستید یا به آنچه بهعنوان امر مادی و فیزیکی رخ داد؟ وقتی میگویم رخ داد یعنی مادیت پیدا کرد و از شعار بیرون آمد. وقتی از استقلال و آزادی بحث میکنیم، میبینیم جامعه ایران بعد از انقلاب و با رخدادهایی که اتفاق افتاد آن تکثر سیال را در تولید امت اسلامی و ارزشهای اسلامی جمع کرد و مهاجرت شکل گرفت و هنوز هم بحث مهاجرت را داریم. بعد میبینیم که ما برنامه اقتصادی مدونی نداشتیم و همواره به جای تولید وارد اقتصاد رانتی و فروش نفت و... شدیم و از اول انقلاب تا امروز اینطور بوده است. میخواهیم به آنچه رخ داد، پایبند باشیم یا به آنچه شعار بود؟ اگر میخواهید به شعارها پایبند باشید، لازم نیست به سال 57 رجوع کنید، امروز هم میتوانید براساس شرایط روز بحث استقلال و آزادی داشته باشید.
اینجا منظور شعار نیست بلکه رتوریک رجل سیاسی در آن سطح مطرح است و این در پساانقلاب ادامه داشت؟
آن گفتمان یعنی مجموعهای از نشانهها که ارزشها را تولید میکنند و ارزشها که تولید میشوند به سامانههای قدرت شکل میدهند و سامانههای قدرت به نظم شکل میدهند و از نظم دفاع میکنند. وقتی نظم شکل میگیرد یکسری بیرون میروند و یکسری داخل میافتند. وقتی شما از وفاداری به انقلاب 57 حرف میزنید من میگویم شما به چه چیزی اعلام وفاداری میکنید؟! آیا به مبارزه مسلحانه در 57 وفادار هستید؟ آیا به شعار وفادارید؟ آیا به آنچه رخ داد، وفادار هستید؟ شما به چه چیزی وفادار هستید؟ آیا چون انقلاب اسلامی 57 استقلال و آزادی ایران را نشانه میرفت، به آن وفادار هستید؟ همین امروز هم شما میتوانید براساس شرایط زمانه درمورد استقلال و آزادی حرف بزنید. لازم نیست به انقلاب 57 برگردید. عدهای دیگر از بازگشتگرایی نیز سخن میگویند. شعار «رضاشاه روحت شاد!» نشان میدهد که هنوز وضعیت را درک نکردهایم که عدهای برای تغییر شرایط رضاشاه را صدا میزنند! یا اینکه برای حفظ انقلابیت خود باید به 57 برگردیم! نه، ما میتوانیم تاریخ را بخوانیم ولی برای سامان دادن به آینده نمیتوانیم از ارزشهای رضاشاهی و ارزشهای 57 صحبت کنیم. امروز در قرن بیستویک وارد دورانی شدهایم که باید ارزشهای جدید خود را پیدا کنیم و نسبت خود را با ارزشهای جهانی پیدا کنیم و به منافع و به تولید زندگی و رقابت در شبکه جهانی فکر کنیم که با رتوریک 57 نمیتوان در قرن بیستویک صحبت کرد. امروز هشتگ میزنند و شب که خوابیدید و صبح بیدار شدید، یک جریان سیاسی جدید تولید میشود. در زمانهای که مردم دغدغه سگ و گربه خانگی خود را دارند چطور میخواهید با 57 یا با رضاشاه درمورد امروز فکر کنید؟! بحثی نامتجانس است. بحثی نامربوط به حال است. میتوان تاریخ را خواند تا فهمید که تاریخ با چه تحولی به امروز رسیده است ولی شرایط امروز به تولید و شناسایی ارزشهایی از زندگی نیاز دارد که در پیوند با روح زمانه است. امروز روزنامه را باز میکنید و میخوانید که دختر 19ساله اهوازی بهخاطر جراحی زیبایی در کلینیکی مرده است، این چه ارزشی است که دختری 19ساله را به این مرحله میرساند؟!
کسانی که در این مورد بحث میکنند از دو بافت حرف میزنند؛ یک بافت رضاشاه که نظمی نیاورده یا اگر نظمی آورده است، حالتی تند و افراطی داشت ولی انقلاب نظمی را برانداخت و نظمی جدید آورد. آن نظم جدید میگوید بدنمندی برای ما مهم نبود و ایثار برای ما مهم بود و نمونه آن هشت سال جنگ است. ما در تفکر 57 رفتیم و مقابل بدنمندی مدرنیته ایستادیم و انقلاب 57 رخ داد و خرد سیاسی را آوردیم.
این تحلیل درست نیست، این تحلیل از زندگی روزمره دور میافتد. این تحلیل دوگانه فرهنگ سیاسی نخبه و فرهنگ معلول و الکن و منفعل زندگی روزمره است. حق زندگی گسترش پیدا کرده است، شما چطور میتوانید راجعبه حق یک آدم که میخواهد درمورد زیباییاش فکر کند و تصمیم بگیرد، حرف بزنید؟! اگر این حق را از 57 میآورید، امروز جامعه درمورد آن واکنش نشان میدهد. امروز دختران میخواهند به استادیوم بروند و اگر آن ارزش 57 را قبول داشتند، نیازی نبود برایشان گشت ارشاد بگذارید و فیلم برخوردها منتشر شود. بحث زندگی است. سیاست یک مساله است و انسان اجتماعی یک مساله دیگر که زندگی اجتماعی میخواهد. وقتی شما انسان اجتماعی دارید سیاست را بر چه چیزی بنا میکنید؟ بنابراین زندگی پر از نیروهای متکثر و متداخل است و حالتی شبکهای دارد که اگر بخواهید ارتباطات این شبکه را قطع کنید، مجبور هستید که به آرمانگرایی برگردید ولی اگر بخواهید به تکثر تن بدهید باید وارد گفتوگو بشوید. باید ارزشهای جامعه را شناخت. با عدالتخواهی صرفِ 57 نمیتوان بر جامعه امروز ایران حکومت کرد. اینکه اخلال ایجاد کنیم و بخواهیم بهطور محدود جریان 57 را امروز دوباره زنده کنیم، این با جامعه امروز ایران جور درنمیآید و نمیخواند و به بار نمینشیند. واقعیت و مادیت جامعه امروز ایران متفاوت از چیزی است که بخواهیم با نظم رضاشاهی یا نظم 57 آن را تبیین کنیم.