کمیل سوهانی، پژوهشگر اجتماعی: در معنای نقد گفتهاند «سره را از ناسره جدا کردن» و «شناختن محاسن و معایب» و «بهینِ چیزی را گزیدن». بهعبارتی، نقد یعنی داوری و قضاوت دوجانبه درمورد یک گزاره. از طرفی نقد در فرهنگ دهخدا چنین معنا شده است: «وجه حاضر، قیمت حاضر و آنچه درحال داده شود.» به این ترتیب نقد یعنی هر آنچه هست، از خوبی و بدی، از سره و ناسره، از حسن و عیب و از خالص و ناخالص. وقتی یک اثر نقد میشود خوبی و بدی آن به خالق اثر گفته میشود، به این ترتیب نقد یک اثر کمک میکند که آن اثر اعتبار پیدا کرده و نقاط ناپسند آن کار مورد اصلاح قرار گیرد. با این نگاه منتقد در جایگاه مُصلح قرار میگیرد. به همین ترتیب است نقد اجتماعی و مقامی که منتقد اجتماعی بهعنوان مصلح اجتماعی دارد. حال وقتی نقد اجتماعی از مسیر هنر صورت پذیرد «اصلاح اجتماعی» اهمیتی دوچندان پیدا میکند؛ چراکه هنر «مساله اجتماعی» را وارد قلمروی زیباییشناسی میکند. در چنین موقعیتی این احتمال وجود دارد که مواجهه زیباییشناسانه اشتراک زیادی با مواجهه سیاستورزانه پیدا کند. یعنی همانطور که سیاست سعی دارد قلمروی نادیدنیها را از دیدنیها جدا کرده و از طریق اعمال قدرت تعیین کند که چه چیز بیشتر دیده شود و چه چیز کمتر، امر زیباییشناسانه نیز میتواند برخی از بخشهای واقعیت را پررنگ و برخی دیگر را کمرنگ کند. در این معنی نقد و زیباییشناسی نقد همانند عملکرد حکمران و سیاستورز میتواند به اصلاح یا افساد منتهی شود. یعنی نقد هنری و زیباییشناسانه از طرفی میتواند به ظرافت به اصلاح و تعالی منجر شود و از طرف دیگر امکان فراوانی برای دوری از رسالت نقد یعنی جدایی ناسره از سره داشته باشد. آنچه مسلم است هر نقدی از دریچه هنر و زیباییشناسی الزاما به اصلاح منجر نمیشود. با این مقدمه نگاهی میاندازیم به فیلم سینمایی «قهرمان»، آخرین ساخته اصغر فرهادی.
داستان فیلم قهرمان درباره جوانی است که بهدلیل بدهی در زندان گرفتار شده است. هنگامی که او چندروز به مرخصی میآید، متوجه میشود دوستش یک کیف پر از سکه پیدا کرده که میتواند بخشی از بدهیاش را با آن تسویه کند، اما درنهایت تصمیم میگیرد که از این پول برای پرداخت بدهی استفاده نکند. زمانی که خبر این تصمیمش در شهر میپیچد، با کمک رسانهها به چهرهای معروف بدل شده و شهر از او یک قهرمان میسازد. فرهادی با انتخاب شیراز برای جغرافیای داستانش، هم زمینهای تاریخی به روایتش میدهد هم از آرامشی که در کلام و رفتار مردم این شهر است بهنفع معصومیت عناصر داستان و قهرمانش استفاده میکند؛ قهرمانی که دورانش خیلی زود به اتمام میرسد. در «قهرمانِ» اصغر فرهادی جامعهای به تصویر کشیده میشود که «دروغ مصلحتی» بخشی از زندگی روزمره شهروندان است. اصغر فرهادی در این اثر هنری همانند فیلمهای قبلی خود بهدنبال طرح یک مساله اجتماعی است. «دروغ» مسالهای است که فرهادی برای چندمینبار بر محور آن نقد اجتماعی خود را به تصویر میکشد. در این جامعه همه کسانی که دروغ میگویند خود را برای دروغگویی محق میدانند. در چنین جامعهای مرز بین دروغ و واقعیت چندان قابل تشخیص نیست. یعنی افراد جامعه دروغ میگویند درحالی که خودشان معتقدند دروغی نگفتهاند. نگفتن واقعیت و پوشاندن مصلحتی بخشی از آن نیز مساله مبتلا به این جامعه است. از طرفی این جامعه میل بسیاری به نمایش دارد. در این «جامعه نمایشگاهی» امور بهاندازهای که ظرفیت نمایش داشته باشند ارزش پیدا میکنند. سرعت صعود و نزول جایگاه اجتماعی افراد بسیار زیاد است و پیدا شدن فناوریهای نوین ارتباطی و شبکههای اجتماعی نیز این نابسامانیها را تشدید کرده است. قهرمان فیلم «قهرمان» از طرفی درگیر پیچیدگیهای چنین جامعهای است و از طرف دیگر آلوده به اخلاقیات آن. این آلودگی در عین معصومیت بههمراه اجبارهای ساختاری و زمینهای و پیچیدگیهای یک جامعه نمایشگاهی قهرمان به عرش رفته را در کمتر از 10روز بهجایی میرساند که او فقط آرزوی حفظ آبروی از دست رفتهاش را دارد.
به این ترتیب اصغر فرهادی در فیلم خود بار دیگر به یک مساله اجتماعی فراگیر و بهزعم او تاریخی اشاره کرده و تلاش میکند از مسیر هنر سینما و قصهگویی این مساله را دربرابر چشمان مخاطب خود قرار دهد. به تعبیر دیگر، فرهادی ابزار زیباییشناسی سینما را برای ارائه نقد اجتماعی خود بهکار میگیرد. اما سوال اینجاست جنس نگاه زیباییشناسانه فرهادی برای رسم تابلویی هنرمندانه از واقعیت شهر چقدر امکان دارد به اصلاح منتهی شود. آیا روایتی که در آن هیچ نقطه امید، هیچ مسیری بهسمت روشنایی و هیچ پلی برای عبور دیده نمیشود، روایتی کامل از واقعیت است؟ آیا ما با یک نقد اجتماعی مواجه هستیم که قرار است سره را از ناسره جدا کرده و هر دو را پیش چشمان ما بگذارد تا بهین آنها را برگزینیم؟ آیا هجوم سیاهی در نقد هنری و زیباییشناسانه فرهادی به یک اصلاح اجتماعی منجر خواهد شد؟
در صحنهای از فیلم، رحیم از طرف طلبکار خود اینگونه نهیب زده میشود که «...اینها تو رو گُنده کردند تا بگن همه چی تو مملکت گل و بلبله... .» سوال اینجاست که این نهیب به دستگاه سیاسی آیا همان مرز مشترک زیباییشناسی و سیاستورزی نیست؟ آیا همانگونه که سیاست برخی از دیدنیها را بزرگ کرده و برخی دیگر را کوچک، منتقد اجتماعی در نگاه زیباییشناسانه خود ممکن نیست این کار را بکند؟
بهنظر میرسد فیلمساز در مقام منتقد اجتماعی، خودش هم دچار مسالهای است که آن را نقد میکند، او هم مانند قهرمان معصوم فیلم، بخشی از واقعیت را میپوشاند درحالی که احساس بدی نسبت به این عمل خود ندارد. عمق این معصومیت بهحدی است که فیلمساز حتی متوجه نیست آنچه همه این سالها بهعنوان سبک فیلمسازی او شناخته میشود، یعنی ایجاد تعلیق با حذفکردن تعمدی بخشی از روایت، دقیقا همان چیزی است که در فیلمهایش به نقد آن میپردازد.